#خاطره✨
|باشهادتازدنیابریم|
آرمان میگفت :《 مامان مردن حق است .
مردن را که همه میمیرند ؛
این شهادت است که نصیبِ هر کسی نمیشود .
چه خوب است که با شهادت از دنیا برویم و رو سفید باشیم 》.
_بهروایتازمادربزرگوارِشهید
#شهیدآرمانعلیوردے🌱
#آرمانِعزیز🕊
4.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آرمان میگه:
آقا نورِ چشمِ ماست...
#شهیدآرمانعلیوردے🌱
#آرمانِعزیز🕊
#خاطره
|علاقهبهحضرترقیه(س)|
اولین باری که با هم بیرون رفتیم،
گلزار شهدا بود، پنج نفر بودیم، همانطور که به قبور مطهر شهدا سر میزدیم، به مزار شهید نیری رسیدیم.
یکی از ما گفت: کی روضه میخونه؟
همه ما بهانه آوردیم که روضه نخونیم.
امّا آرمان داوطلب شد.
از او پرسیدم چه روضهای میخونی؟
گفت: روضه خانم حضرت رقیه(سلاماللهعلیها).
خیلی حضرت رقیه(س) را دوست داشت.
_بهروایتازرفیقِشهید
#شهیدآرمانعلیوردے🌱
#آرمانِعزیز🕊
4.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من،اصلااومدمبراتشهیدبشم...🥲❤️🩹
#شهیدآرمانعلیوردے🌱
#آرمانِعزیز🕊
#خاطره
|صفاتبارزِآرمان...|
یکی از صفات بارزی که آرمان داشت این بود که هرگز این اجازه را به خودش نمیداد که به فردی توهین بکند.
این موضوع در حدی بود که اگر جلوی آرمان حرف زشتی زده میشد صورتش به شدت سرخ میشد و خجالت میکشید.
شاید اگر اغتشاشگران از این موضوع با خبر بودند دیگر از آرمان درخواست اهانت به حضرتِآقا را نمیکردند ؛ چون که حتی به آنها نیز توهین نمیکرد.
_بهروایتازرفیقِشهید
#شهیدآرمانعلیوردے🌱
#آرمانِعزیز🕊
#خاطره_شهدا
|علاقهبه #حضرت_رقیه(س)|
🕊اولین باری که با هم بیرون رفتیم،
گلزار شهدا بود، پنج نفر بودیم، همانطور که به قبور مطهر شهدا سر میزدیم، به مزار شهید نیری رسیدیم.
یکی از ما گفت: کی روضه میخونه؟
همه ما بهانه آوردیم که روضه نخونیم.
امّا آرمان داوطلب شد.
از او پرسیدم چه روضهای میخونی؟
گفت: روضه خانم حضرت رقیه(سلاماللهعلیها).
خیلی حضرت رقیه(س) را دوست داشت.
_بهروایتازرفیقِشهید
#شهیدآرمانعلیوردی...🌷🕊
#آرمانِعزیز
#خاطره
وقتی لباساش رو تحویل گرفتیم داخل جیب شلوارش هنوز لیوان یکبار مصرفش بود
انقدر اهمیت میداد که
یک وقت اسراف نڪنه چیزی رو...
_بهروایتازرفیقِشهید
#آرمانِعزیز🕊
#شهیدآرمانعلیوردے🌹
3.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدا با تو امامِ من،
برام نعمت رو کامل کرد...❤️
#آرمانِعزیز🕊
#شهیدآرمانعلیوردے🌹
#خاطره
|علاقهبهورزشهایمختلف|
آرمان به ورزش علاقه زیادی داشت. معتقد بود آدم هم فکری و هم جسمی باید رشد کند و به همین خاطر ورزش کشتی و شنا را دنبال میکرد.
حتی در رشته شنا مدال قهرمانی دارد. جالب است بدانید که به مکعب روبیک هم علاقه و در درست کردن آن مهارت داشت.
چند وقت قبل بود که ۵۰ نفر از روبیکبازها در برج میلاد تصویر آرمان را با ۶ هزار مکعب روبیک درست کردند. نکته جالبی که وجود داشت این بود که عوامل این کار اطلاعی از علاقه و مهارت آرمان در روبیک نداشتند.
اول قرار بود با گُل این کار را انجام دهند، اما موفق نشده بودند.
بعد تصمیم گرفتند با مکعب روبیک این کار را انجام دهند و در نهایت تصویر آرمان را طراحی کردند.
بعد هم به صورت نمادین، برای جایگذاری آخرین روبیک، از مکعب روبیک خود آرمان استفاده کردند.
_بهروایتازپدربزرگوارِشهید
#شهیدآرمانعلیوردے🌱
#آرمانِعزیز🕊
#خاطره
|انگشتر...|
موتور آرمان را دزدیده بودند.
چند روز قبل از شهادتش دنبال وام بود تا برای خودش موتور بخرد؛برای ڪمڪ هزینہ هم میخواست انگشترش رابفروشد.
هربار ڪہ قصد این ڪار را میڪرد
میگفت:[دلم نمیاد این انگشتر رو بفروشم،بہ همہ ضریحها متبرڪش ڪردم]
-آخرِسرهمباانگشترشروضہهارا
برایمازندهڪرد .
_بهروایتازرفیقِشهید
#شهیدآرمانعلیوردے🌱
#آرمانِعزیز🕊
#خاطره✨
|پاتوقِهمیشگی|
هر وقت میگفتیم کجا بریم آرمـان؟
میگفت:بھشتزهرا
مامان اینقد آرامش داره.آدم آروم میشه.
هر دفعه هم با هم میرفتیم؛
میرفت سر خاک شھید زبرجدی مینشست.
ما میرفتیم جاهای دیگه ولی آرمـان بیشتر اونجا بود. گریه میکرد و دعـا میخوند. همش میگفت: مامان آقا
سجـاد خیلی حاجت میده.
بعد از شھادتش وقتی پرسیدن کجا دفنش کنن؟من میدونستم اونجا رو دوست داره گفتم: قطعه پنجاه.
انگار اونجا رو برای آرمـان
ساخته بودن.
کنار شھید زبرجدی دفن شد.
_بهروایتازمادربزرگوارِشهید
#شهیدآرمانعلیوردے🌱
#آرمانِعزیز🕊
#خاطره✨
|رفتیودگرنیامدی|
عصر همون روزی که آرمان مجروح شد
داشتم روی بالکن راه میرفتم
که دیدم آرمان داره وسایلش رو جمع میکنه
بهش گفتم : آرمان داری کجا میری؟
گفت : احتمالا امشب خیابونا شلوغ میشه
دارم میرم تا اعزام بشم برای جلوگیری از اغتشاشات
تو هم بیا تا امشب با هم بریم
گفتم : آرمان بشین دَرست رو بخون
گفت : آدم نباید سیبزمینی باشه
گفتم : خب حداقل از این به بعد کم تر برو
گفت : باشه ؛ امشب رو میرم
ولی از این به بعد کم تر میرم .
رفتی و دِگَر نیامدی ...
_بهروایتازرفیقِشهید
#آرمانِعزیز🕊
#شهیدآرمانعلیوردے🌹