و یادِ تو
چون عطرِ ریحان
دل را خنک می کند ...
اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج🍃
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
تا پنجره ایی رو به آفتاب هست
و تا چراغی از محبت
زندگانی روشن است
روزگارتان سبز باد
سلام
فرجامتون نیک ☀️
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
🍃🌸♥️🕊♥️🌸🍃
🌾 #صبح یعنی که
🌼تماشای غزل چیدن #تـــو
🌾عاشقی چیست⁉️
🌼به جز لحظه #تابیدن_تو😍
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
#اللهمعجللولیڪالفرج
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
بیت المال
شلوار نظامیش رو آورد و گفت برام میدوزیش؟
گفتم مادر این شلوارت خیلی کهنه شده مگه لباس بهتون نمیدن
گفت:میدن ولی مامان هنوز کار میکنه یکم فقط پاره شده. بیت الماله!
#شهید_علی_عابدینی
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ عادی سازی فاحشه سازی در قلب جمهوری اسلامی
ریحانه پارسا ضمن کشف حجاب: من هرگز با مهدی کوشکی ازدواج نکردم (ازدواج سفید کردم)
➕ لایو ریحانه پارسا با مسیح علینژاد
چرخ صدای ایران هم بخاطر شفافیت در گفتار و عدم وابستگی به جریان های سیاسی مورد عنایت چوب ها قرار گرفته و خواهد گرفت
🔻اما....
👈فضای مجازی و رسانه های دشمنان خارجی که به لطف خیانت برخی داخلی ها در اعضای شورای عالی فضای مجازی، وزارت ارتباطات و برخی انقلابیون منفعل در برخی دستگاه ها کاملا آزادانه با پول مردم ایران، علیه مردم، انقلاب و... در حال فعالیت اند اینگونه فاحشه های شهوت ران را سلبریتی و معروف میکنند تا از آنها علیه خود ایران استفاده کنند
🔹آقایان مسئول؛ هر انفعال، سیاسی کاری و بی تفاوتی شما گلوله ای است بر سینه اسلامیست که رگ گردنهایتان شوعافانه بخاطر توهین به پیامبرش ورم کرده است و گناه شبیخون فرهنگی، اقتصادی، امنیتی علیه اسلام، ایران و حداقل ۸۵ میلیون مسلمان مستقیما متوجه شما خواهد بود.
🔸تحریف نکنید؛ بی اهتمامی به بیانات حضرت امام خامنه ای کمتر از شمشیر کشیدن علیه جریان اسلام در کربلا نخواهد بود.
#من_محمد_را_دوست_دارم به عمل است نه هشتگ و شوعاف های سیاسی برای جلب نظر مسلمانان
#سابریتی_داغون
#مسئولین_بی_کفایت
#مطالبه_از_مسئولین
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#تلنگر 🖇
ما در کوچه های تنگ زمانه مان
بر یاری امام غایب مان ؛
سیلی که هیچ ...!
غصه هم نخورده ایم... :)💔
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
روح الله قربانی از اون آدمهای پرکار بوده؛ من به این جور افراد میگم: مؤثر برای ظهور...
به خودش سخت میگرفته و هنر و درس و ورزش و کار و تفریح و آموزشهای نظامی و عباداتش رو با هم پیش میبرده و توی هیچ کدوم هم کم نمیذاشته.
نمیتونم توی کلامش و مرامش نبوده...
یک شخصیت مستقل که سالها رنج بی مادری کشیده؛ اما خودساخته و قوی که یه لحظه رو هم هدر نمیداده و از وقتش کاملا مفید استفاده میکرده...
ازون آدمهایی که باور دارن راه طولانی و وقت کمه!
ازونایی نبوده که ادای خوب بودن رو دربیاره ولی همه ازش فراری باشن؛ واقعا خوب و صبور بوده و آدمها میتونستن کنارش آرامش بگیرن...
یه جایی یه دوستی ازش میپرسه:
روحالله به نظرت چیکار کنم که اراده ام زیاد بشه؟
.
مکثی کرده و گفته:
این لباسای خوشگل رو دربیار، یه لباس پارچهای ارزون و گشاد بپوش، متوجه بشی هیچی نیستی و باید همه چی رو بسازی، درست میشه...
.
این راهکاری بود که خودش بهش عمل کرده بود... بدون ریا... بدون ادا... بدون نمایش... بدون جلوه گری...
اینکه آدم روی خودش جوری کار کنه
که
متوجه بشه هیچی نیست...
ولی در عین حال انقدر هم مفید و مؤثر و محبوب باشه... درست شبیه روح الله که جوری زندگی کرد که خدا عاشقش بشه و اگه خدا عاشق آدم بشه روی سنگ مزار آدم مینویسن: شهید👌
#سالگردشهادت
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
🌺زینب فروتن همسر بزرگوار #شهید روح الله قربانی، یک #دهہ_هفتادے است ڪہ طعمِ همسر شهید بودن🌷 را تجربہ ڪرده و در میانِ هم دهہ اے هایش از خاطراتش📖 سخن میگفت..
🌷میگفت:
شهدای🕊 هشت سال دفاع مقدس رو سر ما جا دارن ⚡️اما #حضرت_آقا گفتن مدافعین حرم دو تا اجر دارن:
👈1.هجرت 2.جهاد
🌷میگفت:
#روح_الله از درد آدما دردش می گرفت... نمیتونست🚫 بی تفاوت باشه . روزی نبود که نگه دنیــ🌍ــا کم و کوتاهه ها!
🌷میگفت:
انقد به روح الله وابسته بودم💞 ک حتی یه گیره روسری بدون روح الله نمیخریدم❌
اما حالا خودمو انداختم توو #دامن_خدا. اگه آدم #مطمئن باشه خدایی هست، پشت سرشو حتی نگاه نمیکنه📛!
🌷میگفت:
وقتی ازدواج💍 کردیم حتی یک درصد هم فکر نمیکردم همسرم #شهیدبشه... روح الله همه ی زندگیم بود😊.
🌷میگفت:
#بچه_ها خونه های بی مرد داره تکرار میشه؛ ♨️مراقب باشید جا نمونیم!
مردمو مطلع کنید از #شهدای مدافع حرم... همه میگن میخواستن نرن... خیلی مظلوم واقع شدن😔... خود شهدا🌷 دعاتون میکنن!
🌷میگفت:
#سوریه که آزاد شده...باید شماها زندگی هایی رو شروع کنید✔️ که توش بچه های شجاع💪 واسه آزادکردن #قدس پرورش داده بشه..
🌷میگفت:
هروقت میخوام خودمو آروم کنم😌، میگم: اگه همه کس و همه چیزتو از دست دادی، خدا رو شکر که واسه #امام_حسین بوده هرچند تو کجا و #حضرت_زینب؟!...
#شهید_روح_الله_قربانی
#شهید_مدافع_حرم
تاریخ شهادت ۸/۱۳
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصاویری از شهید حجتالاسلام سلیمانیان در آخرین لحظات حضورش در خان طومان
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
🔸اشک و لبخند در نقطه صفر مرزی
مادر سارینا که در امنیت کامل مرزی، چشم به خودروهای عبوری دوخته بود، ناگهان با دیدن سارینا کوچولو، چون پرنده ای آزاد شده از قفس، اشک ریزان به سوی خودرو مرزبانی پر گشود! دخترش را محکم به آغوش می فشرد و ناباورانه به چهره اش می نگریست. مادری که دوسال در آتش دوری از جگرگوشه اش سوخته بود...😞
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
ای شهیـد برخیز
که از پس نگاهتــ
جانی بگیرند دلهای درخوابـــ :)
حرف ناگفته زیـاد است خودت میدانی!
چه شود گر نگهـی بر منِ درمانده کنی! :) 🧡
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#چهارشنبههای_امام_رضایی🕊️
زیارت ما از دور همین است:
دستهایی خالی، چشمهایی پر،
و امـامـی که خیلی مهربان است ...
السَّلامُ عَلَیکَ یا عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى💚
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ سرداب امام زمان(عج) در سامرا ...
#اللهمعجللولیکالفرج🌱
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
همین که عشق باشد
آن هم در حوالی شما ،
هر چقدر هم که پاییز باشد
بهاریترین هوا سهم ماست …
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
📿یهآقایریشۅیتسبیح
بهدستمیگفت:🗣
🎅تۅچراجلۅرفتۍ؟
#من_محمد_را_دوست_دارم
#مرگ_بر_آمریکا #کرونا
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
✊او ایستاد پای امام زمان خویش ...
💐 امروز ۱۴ آبان سالروز شهادت مدافع حرم" #موسی_جمشیدیان" گرامی باد.
#صلوات
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
قشنگترین خــواب؛
خـوابی که می ارزد
به تمامِ بیــداریهای ما
همین خــواب است ..
#شهید_محمد_غفاری
📎شبــــتون شهــــدایی🌷
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای ما بچه یتیم های حاج قاسم
بایدن و ترامپ فرقی ندارد، حکایت ما و آمریکا دیگر حکایت پدرکشتگی است ...
+ #یادماننمیرودازپشتزدید!
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
#نجوای_عاشقانه_منو_خدا💞
الاهی...
فَإِنْ طَرَدْتَنِي مِنْ بَابِكَ فَبِمَنْ أَلُوذُ
وَ إِنْ رَدَدْتَنِي عَنْ جَنَابِكَ فَبِمَنْ أَعُوذُ
خدایا! اگر مرا از درگاهت براني به كه روي آورم؟
و اگر از آستانت بازگرداني به كه پناه برم؟
فَوَا أَسَفَاهْ مِنْ خَجْلَتِي وَ افْتِضَاحِي
وَ وَا لَهْفَاهْ مِنْ سُوءِ عَمَلِي وَ اجْتِرَاحِي
در اين حال افسوس از شرمندگي و رسوايي ام،
و دريغ از زشتي كردار و فراهم آوردن گناهانم
مناجات التائبین
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
آن هنگام که در مسیر اندوه، تنها و سرگردانم
چند ثانیه به تو فکر میکنم
زندگیام باغ گل میشود..
#نزار قبانی
به نام خدای همه
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
#یک حبه نور ✨
[وَلا اَري لِكَسْري غَيْرَكَ جابِراً
و برای دل شکسته
جبران كنندهای جز تو نمیبینم...
#یعنیاصلاجبرانکنندهایجزتونیست
#یعنیفقطنگاهمون بهخودته!
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
💔
#اربابمحسینجان
بامت بلند باد که دلتنگےات مرا
از هر چه هست غیر تو بیزار کرده است
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#ما_ملت_امام_حسینیم
#آھ_ڪربلا
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
بی تو ای هستی من عـید کجا، شور کجا؟
در شب ظلمت من ، ماه کجا ، نور کجا؟
بی تو ای باعـث آرامش جان و دل من!!!
سنبل و سبزه کجا،جشن کجا ، سور کجا؟
#مجتبی خوش زبان
اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج🍃
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
✨ آن شب درگيري شديدي ميشود. اميرحسين تماس ميگيرد و از سجاد ميخواهد كه به كمكش برود.
سجاد تكتيرانداز و به اسم مستعار ابراهيم بود و اميرحسين حاجنصیری به اسم مستعار اسماعيل.
✨شب علمیات خيلي رشادت به خرج ميدهند و خيلي از بچهها را از اسارت نجات ميدهند و بسيار پيشروي ميكنند، اما در آن درگيري تيربارانش ميكنند. يك تير به سينه سجاد اصابت ميكند كه به شهادت ميرسد.
✨یکی از دوستانش ميگفت: سجاد هنگام شهادت خواست تا سرش را بلند كنم تا به آقا سلام دهد. سرش را كه بلند كردم گفت: «صليالله عليك يا اباعبدالله».
✨يكي از دوستانش ميگفت چند روز قبل از شهادت، وقتي سجاد از حرم حضرت زينب(س) بيرون آمد، انگار يك متر از زمين بالاتر بود و ديگر مال اين دنيا نبود. واقعاً سجاد به عشق شهادت رفته بود.
#ما_ملت_امام_حسینیم
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi
کانال شهید ابراهیم هادی
#فنجانےچاےباخدا #قسمت_113 دستم به دستگیره ی در نرسیده، درب باز شد. دانیال بود.. با چشمانی قرمز و
#فنجانےچاےباخدا
#قسمت_114
به مکان مورد نظر رسیدیم. با پیاده شدنم از ماشین، صدایِ گریه هایِ خفه ی دانیال و راننده بلند شد.
قدم هایم سبک بود و پاهایم را حس نمیکردم..
قرار بود، امروز او به دیدنم بیاد.. اما حالا من برایِ دیدنش راهی بودم..
دانیال بازویم را گرفت و من میشنیدم سلامها و تبریک هایِ خوابیده در بغض و اشکِ هم ردیفانِ همسرم را..
شهادت تسلیت نداشت، چون خودش گفته بود "اگر شهید نشم، میمیرم". پس نمرده بود..
به آخرین درب که چندین مرد با شانه هایی لرزان محاصره اش کرده بودند رسیدیم.
کنار رفتند.. در را بازم کردمو داخل شد.
خودش بود..
آرام خوابیده رویِ تخت، با لباسهایی نظامی که انگار تن اش را به خون غسل داده بودند.
گوشه ی سرش زخمی بود و رد زیبایی از خون تا کنارِ گونه اش کشیده شده بود..
قلبم پر کشید برایِ آرامش بی حد و حسابش..
دستِ آرمیده رویِ سینه اش را بلند کردم و انگشترِ عقیقِ گلگون شده اش را با نوازش از انگشتش خارج کردم.
این انگشتر دیگر مالِ من بود..
کاش دیشب بودنت را قاب میکردم در لوحِ خاطراتم..
کاش بیشتر تماشایت میکردم و حفظ میشدم حرکاتت را..
کاش سراپا گوش میشدم و تمامِ شنیدنهایم پر میشد از موج صدایت..
راستی میدانی که خیلی وقت است برایم قرآن نخواندی؟؟
کاش دیشب بچه نمیشدم..
موهایش را مرتب کردمو او یک نفس خوابید..
به صورتش دست کشیدمو او لبخند زد محضِ دلداریم..
عاشق که باشی، دل خوش میکنی به دلخوشی هایِ معشوقت.. و من عاشقانه دل خوش کردم.
(این قلب ترک خورده ی من بند به مو بود
من عاشق "او" بودم و "او" عاشق "او" بود...)
بارانِ اشکهایم، سیل شد اما طوفان به پا نکرد.. باید با خوشیِ حسام راه میآمد.
پس بی صدا باریدم..
چشمانِ بسته اش را بوسیدم و دستانش را به رسمِ عاشقانه هایش دورِ صورتم قاب کردم.
حسام بهترین ها را برایم رقم زد و حالا من در سرزمین کربلا وداع اش را لبیک میگفتم.
به اصرارِ دانیال عازمه هتل شدیم که یکی از آن جوانان نظامی صدایم زد و نایلونی به سمتم گرفت (گوشیِ سیدِ.. خاموشه.. فک کنم شارژش تموم شده.. )
کیسه را گرفتم و به هتل برگشتیم.
بی صدا وسایلم را جمع میکردمو دانیال اشک ریزان تماشایم میکرد.
تهوع و درد، گوشم را کشید و مرا مجبور به افتادن روی تخت کرد.
دانیال با لیوانی آب و قرص کنارم نشست. (اینا رو بخوور.. سارا! باید قوی باشی.. فاطمه خانوم تمام چشم امیدش به توئه.. حسام به خواسته ی قلبیش رسید.)
و باز بارید.. من قوی بودم.. خیلی زیاد، بیشتر ازآنچه فکرش را بکنند.. کم که نبود، خودم آمینِ شهادتش را گفته بودم.. حالا هم باید پایش میماندم.. ( تو از کجا خبر دار شدی؟)
نفس گرفت (صبح با گوشیش تماس گرفتم. گفت داره میره گشت زنی اما خواست به تو چیزی نگم که نگران نشی.. بعدم گفت تا اذان ظهر برمیگرده..
تو چیزی نپرسیدی، منم چیزی نگفتم.
ولی همه ی حواسم بهت بود که چشم به راهشی. تا اینکه از ظهر گذشت و هیچ خبری ازش نشد.. منم نگران بودم و مدام به گوشیش زنگ میزدم که میگفت خاموشه.
دم دمای عصر وقتی حالِ پریشون و سراغ گرفتنهاتو از حسام دیدم.. دیگه خودمم ترسیدم..
از طریق بچه ها سراغشو گرفتم که اول گفتن زخمی شده و برم اونجا.. وقتی که رفتم دیدم زخمی نه.. شهید شده..)
تمام ثانیه هایِ پریشانیم تداعی شد (چجوری شهید شده؟)
چانه اش میلرزید (با چند نفر رفته بودن واسه گشت زنی، که متوجه میشن یه عده از داعشی ها قصد نزدیک شدن به شهر رو دارن.. که باهاشون درگیر میشن.
حسامو دوستاش تا آخرین گلوله ی خشابشون مقاومت میکنن و به مقر خبر میدن.. اما دیگه محاصره شده بودن و تا نیروها برسن، بچه ها شهید میشن.)
آه از نهادم بلند شد.. پس باز هم حرف غیرت و پاسداری بود. حداقل خوبیش این بود که من پیکرِ گرمِ شهیدم را دیدم (خب داعشی ها چی شدن؟)
لبخندش تلخ بود (تار و مارشون کردن..)
صبح روز بعد به همراه پیکرِ امیر مهدیم، راهی ایران شدیم.
↩️ #ادامہ_دارد...
#نویسنده: زهرا اسعد بلند دوست
🍃🌺
@shahidaziz_ebrahim_hadi