eitaa logo
سردارشهیدمهدی باکری
191 دنبال‌کننده
615 عکس
143 ویدیو
1 فایل
#کانال_اختصاصی_شهید_مهدی_باکرے #پیام‌شهید: اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست🇮🇷 #خدایامراپاکیزه‌بپذیر #کپی‌مطالب‌آزاد‌هست باذکرصلوات برای #شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
: در یکی از روز ها قبل از عملیات بدر آقا مهدی باکری را دیدم هنگام برگشت از ماموریت از قایق پیاده شد نجات تنش بود و به جلیقه دیگه تو دستش هست نزدیک شد گفت: (بنده خدا) و اگه اشتباه نکنم این رو هم گفتن بالالاریم (فرزندانم) جلیقه را نشون مون داد و گفت این است که از لابلای نیزارها پیدا کردم ما اینا را به سختی تامین کرده ایم قدر اینا را بدونین چرا که در راستای حفاظت از بیت المال در مسئولیم و دیگر اینکه این میتونه جان یه رزمنده ای را نجات بده.... @shahidbakeri31
هفته دفاع مقدس گرامی باد. @shahidbakeri31
: چند ماه از کار مشترک و ­‌زاده گذشته بود و این دو یار وفادار با فعالیت مخلصانه و شبانه ­روزیشان تازه توانسته بودند امنیت نسبی را به منطق‌ه­ی آذربایجان غربی برگردانند که صدام، به ایران اسلامی حمله کرد... (خمپاره انداز 120) هنوز یک هفته از شروع جنگ نگذشته بود که مهدی باکری و حسن شفی‌ع­زاده و 30 نفر دیگر از نیروهای رزمنده­‌ی ارومیه، یک قبضه خمپاره­ انداز 120 از س پ اه ارومیه برداشتند و رفتند قرارگاه جنوب و خودشان را به برادر رحیم صفوی معرفی کردند. آن زمان آقای رحیم، مسئول عملیات کل س پ ا ه در جنوب بود. اول جنگ، وضع بسیار ناجور بود. خرمشهر سقوط کرده بود، آبادان 270 درجه در محاصره­‌ی دشمن بود، تقریبا همه­‌ی راه­های زمینی آبادان بسته شده بود، عراقی­ ها تا پشت دروازه­‌ی اهواز رسیده بودند، توپخانه­‌های عراق تمام شهر اهواز را می­کوبیدند و همه نگران این بودند که نکند اهواز هم سقوط بکند... آن زمان بنی صدر که اعتماد و اعتقادی به نیروهای مردمی بسیجی و س پ اه ی نداشت!، به ما مهمات و مایحتاج جنگی نمی­داد. در چنین فضایی، حضرت امام فرمان دادند حصرآبادان باید شکسته شود. مهدی باکری و حسن شفیع­‌زاده با یک قبضه خمپاره 120 مأمور شدند که بروند به آبادان. این دو بزرگوار آمدند به محل استقرار ما که در اهواز در جایی بنام گلف بود. آمریکایی­ ها قبلا در این محل، گلف بازی می­کردند. ما اسمش را گذاشته بودیم پایگاه منتظران شهادت" (سرلشکر پاسدار سید یحیی رحیم صفوی) در آن اوضاع و احوال، یک قبضه خمپاره­‌ی 120، برای سپاه سلاح سنگین و خیلی مهمی به حساب می­آمد که باید فرماندهان رده­ بالای س پ ا ه تصمیم می­گرفتند کجا مستقرش کنند. به تشخیص و دستور فرمانده­ی عملیات جنوب، این 30 نفر و ، که فرمانده­شان بود و حسن شفیع­‌زاده که دیده­ بان خمپاره­ انداز بود، به سوی آبادان راه افتادند. "آقا مهدی (باکری) فرمانده­ی این قبضه بود و برادر شفیع­‌زاده دیده­ بان. سهمیه­‌ی این­ها روزی سه گلوله­‌ی خمپاره بود. آنها با کمبود امکانات و تجهیزات، مردانه ایستادند تا در عملیات ­_الائمه(ع) در تاریخ 5 مهر 1360 که حصرآبادان شکست.( رحیم صفوی) @shahidbakeri31
: آینده جنگ و اینکه بعد از این به چه ترتیبی هست طبعا مشخص است برای ما. از بیانات امام امت اول جنگ؛ خط جنگ مشخص است و اخر جنگ نیز ترسیم شده است رژیم صدام یک رژیم ضدخدایی است و جمهوری اسلامی یک رژیم اسلامی و متکی به خداوند است و طبعا هیچ سازشی بین این دو وجود ندارد. و آخرش حتما باید منجر به سقوط رژیم بعثی شود که یک رژیم جنایتکار و یک تهدید جدی برای اسلام و جمهوری اسلامی است آلت دست روشن ابرقدرت هاست. این مسائل کاملا روشن است و این جنایت هایی که انجام داده است، این موشک هایی که زده این جوانان خانواده ها وطفلان معصومی که به دست این جنایتکار در اثر بمباران ها موشک زدن ها جبهه ها به شهادت رسیده اند نشانگر ماهیت این رژیم پلید هستند. بنابراین خط جنگ مشخص است که ما یعنی ملت ایران به حکم الهی باید به جنگ ادامه دهیم و باید بجنگیم تا به این هدف برسیم که رژیم صدام سرنگون شود و هدف های والاتری برای اسلام بعد از سقوط صدام و فتح کربلا؛ فتح قدس است برای اینکه پلیدتر از رژیم صدام اسرائیل است متجاوزتر از صدام، اسرائیل است تجاوزی که به حریم اسلام و حریم قدس کرده است. و ان جنایت هارا بر سر مسلمین اورده است و این نیز یک تکلیف و وظیفه است برای مردم ما و مطلبی است که امام بیان نموده اند نه به عنوان شعار بلکه به عنوان تکلیف و وظیفه و ما باید در این جهت اماده باشیم و قدم برداریم.
هیچ کس تو جبهه نمی دانست است. شهیدصیادشیرازی فرمانده ارتش می گفت: من تا سالها نمی دانستم این جوان متواضع و فروتن ؛ اما زیرک وفعال؛ مهندس است.واو رافقط به عنوان یک بسیجی ساده می شناختم. او بجز بسیجی هایش در دل ارتشی ها هم نفوذ کرده بود.موقع ادغام نیروهای س پ ا ه و ارتش برای شرکت در بعضی عملیات ها، برادران ارتشی برای بودن در کنار او باهم رقابت می کردند😊 @shahidbakeri31
خیلی از هم رزق رو از امام رضا [علیه السلام] گرفتن زرنــگ باشی ، گرفــتی آقامهدی هم رزق شهادت از آقاامام رضا گرفت... یاامام رضا برای عاقبت بخیرما دعاکنیددعای مثل دعای آقامهدی درحق ما🌷 ...❤️ _امام_رضا @shahidbakeri31
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بابی انت واُمی یاصاحب الزمان(عج)🌸همه عالم بفدایت یاصاحب‌الزمان🌸 قبل ازعملیات بدر : فرمانده اصلی ما ،‌خدا و امام زمان(عج) است، ‌اصل آنها هستند و ما موقت هستیم✔ ⬅️ امام‌زمان(عج) (عج)مبارکباد❤ 🌷 @shahidbakeri31
آقازاده نبود اما خیلی‌ها صدایش می‌كردند. از بس كه به «امام» علاقه داشت. دلباخته امام خمینی(ره) بود. به طرز خاصی امام را صدا می‌زد. اصلاً به خاطر عشق به امام و مبارزه با رژیم طاغوت بود كه در آلمان درس و مشق را رها كرد و به سوریه و فلسطین رفت و شیوه مبارزه آموخت و در ادامه برای دیدار با امام سر از پاریس درآورد. پس از آشنایی با امام عزمش برای مبارزه بیشتر شد. درس و مشق را برای همیشه به امان خدا رها كرد و شد . ۳۱عاشورا @shahidbakeri31
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهیدمهدی باکری: : (پیام آقامهدی: یقین داشته باشیم که خداوند قادره؛ وخیلی از کارها که ماتصور می کنیم سخته! در مقابل قدرت او هیچ سخت نیست ! خیلی هم ساده است خیلی هم ساده است ! (شهیدان) @shahidbakeri31
وقتی با راه می‌روم، حال و هوای دیگری پیدا می‌کنم!! یک موی ، صد برابرش ارزش دارد! ادامه در پست بخونید: این شهید محبوب دل‌ها بود و همه بسیجیان نیز به نوعی از وی درس زندگی آموختند و دلیل اینکه یک بسیجی تمام عیار بود و به بسیجیان و بسیجی بودن خویش هم عشق می‌ورزید، فقط کافی است نیم نگاهی به بیانات و وصیت‌نامه این شهید توجه داشته باشیم که معتقد بود: «وقتی با بسیجی‌ها راه می‌روم، حال و هوای دیگری پیدا می‌کنم، هرگاه خسته می‌شوم پیش بسیجی‌ها می روم تا از آنها روحیه بگیرم و خستگی ام برطرف شود. همه ما در برابر جان این بسیجی‌ها مسئولیم، برای حفظ جان آن‌ها اگر متحمل یک میلیون تومان هزینه برای ساختن یک سنگر که حافظ جان آن‌ها باشد بشویم، یک موی بسیجی، صد برابرش ارزش دارد... @shahidbakeri31
و و ؛ اسم و رسم برای راحتی كار است!! روایتی خواندنی از سردار شهید مهدی باكری فرمانده لشكر 31 عاشورا بر گرفته از كتاب«پا به پای شهدا : شناسایی شب اول خیلی سخت بود. دوربین دید در شب، یكی داشتیم كه نوبتی از آن استفاده می كردیم. عراقی ها هم راه به راه سنگر كمین زده بودند. درگیر شدیم و دو نفر هم اسیر شدند. سختی های كار را برایش گفتم. گفت: حالا كه اینطور است من هم می آیم. گفتم: ! وظیفه ماست كه برویم. گفت: حرفش را هم نزن. داخل این جنگ اگر هم میبینی اسم و رسم برای ما درست كرده اند، فقط برای راحتی كار است وگرنه من و تو و آن بسیجی یكی هستیم!! آمدنش خطرناك بود، ولی آمد. آن شب شناسایی مان موفق بود. @shahidbakeri31
❤ 👌ابن ملجم را مرد تر از اینها می دانم ◻️امام روح الله:  گمان نكنيد كه اينها از روی قدرت يك همچو كارهایی را انجام می‌دهند، يك در يك جا منفجر كردن، يك هم می‌تواند او را بگيرد يك جایی بگذارد و خود او منفجر بشود. اين قدرتی نيست، 👌اين كمال ضعف است. ✔️من ابن‌ملجم را از اينها مردتر می‌دانم؛ برای اين‌كه او آمد در حضور مردم، كار خودش را كرد و خداوند او را كند. و اينها آن مردانگی آن نامرد را هم ندارند و به طور يك كاری انجام می‌دهند و خودشان را اصلا ظاهر نمی‌كنند. من آن عباس آقا كه صدراعظم ايران را در نزديك مجلس با هفت تير زد در حضور همه و خودش را بعد هم ديد گرفتار مي‌شود، كشت او را مرد می‌دانم و اينها را نامرد. اينهایی كه از اين‌جا فرار كردند و از خارج دستور می دهند كه مردم را اغتيال كنند و به‌طور دزدكی بكشند، اينها تز . ۱۳۶۰/۶/۹ ❤ مبارک_حاج_محسن❤ (شهیدان) ۸آذر۹۹
دژبان با همان لهجه ترکی گفت: برگه تردد. باکری هم در آمد که: . گفت: آقا نمی شود،شما باکری باش . به من گفته‌اند: 😊
پُستی متناسب با اتفاقی که دیروز۲۵ آذر۹۹ افتاد... طرف باماسک وارد منطقه میشه وسربازی که دژبان بود این فرمانده رو نمیشناسد واجازه ورود به ایشان نمیده! بجای اینکه بیاد مثل شهیدباکری رو مورد تقدیر قرار بدهد ! وازین کارش استقبال کند! سرباز رو به باد کتک میگیرد...اینه آیا راه وروش شما؟برین مردانگی رو از امثال شهیدباکری.کاظمی .سلیمانی یاد بگیرید!!! ؟! فقط را می‌شناسم!! سردار جعفر جهروتی زاده: دژبان با همان لهجه ترکی گفت: برگه تردد. باکری هم در آمد که: . گفت: آقا نمی شود،شما باکری باش . به من گفته‌اند: 😊 یک روز من، حاج همت، رضا دستواره، عباس کریمی و مهدی باکری با جیپی که شبیه جیپ‌های ارتش بود، حرکت کردیم تا وارد منطقه شویم. از جیپ‌های ارتش استفاده می‌کردیم تا عراقی‌ها متوجه تحرکات اضافی در منطقه نشوند... صبح راه افتادیم که از این جاده وارد منطقه بشویم. رسیدیم به دژبانی لشکر عاشورا . همان دژبانی ای که به دستور باکری بر پا شده بود. دژبان آمد پای ماشین و گفت؛ .😊 گفتیم: برای عبور از این جاده چه چیزی باید داشته باشیم؟ با همان لهجه ترکی گفت:برگه تردد. باکری هم درآمد که: من باکری هستم. گفت: آقا نمی‌شود، شما باکری باش. به من گفته‌اند امضای باکری. من فقط امضای باکری را می شناسم. خودش را نمی‌شناسم. هر کاری کردیم، نگذاشت که وارد جاده شویم. باکری گفت:خب، همین الان امضا می‌کنم. گفت:نه، باید بروید قرارگاه از مسئول ما برگه بگیرید و بیاورید. البته فکر می‌کرد که با اوشوخی می‌کنیم. نیم ساعتی با این دژبان سر و کله زدیم. هر کاری کردیم نگذاشت برویم. .😊 !و گفت: خب، حالا که نمی گذاری برویم، ما هم برمی‌گردیم. برگشتیم و آمدیم پایین تر. یک جاده غیرقابل استفاده بود که اصلا ماشین در آن تردد نمی‌کرد. بعضی جاهایش را هم آب برده بود. حاج عباس کریمی قبلا از این جاده تردد کرده و آن را می شناخت... (شهیدان) ۲۶آذر ۹۹ ؟؟! جواب :نه متاسفانه!! ن‌دژپان‌وآقامهدی... @shahidbakeri31