#مهربانی_یک_کودک_که_بعدا_شد: یک فرمانده جاویدالاثر
روزی از مدرسه به خانه میآید، در حالی که گونهها و دستهای سرخ و کبودش، حکایت از عمق سرمایی میکند که در جانش رسوخ کرده است. پدرش همان شب تصمیم میگیرد که پالتویی برایش تهیه کند. دو روز بعد با پالتویی نو و زیبا به مدرسه میرود. غروب که از مدرسه برمیگردد با شدت ناراحتی، پالتو را به گوشه اتاق میافکند. همه اعضای خانواده با حالت متعجب به او مینگرند، و مهدی در حالی که اشک از دیدگانش جاری است، میگوید: “چگونه راضی میشوید من پالتو بپوشم در حالیکه دوست بغلدستی من در کنارم از سرما بلرزد...
تا اینکه پدرآقامهدی یک کاپشن هم برای دوستش خرید و برای اینکه دوستش ناراحت نشه سر صف مدرسه هردو کاپشن به آقامهدی ودوستش هدیه دادند...
#شهید_باکری
#شهید_مهدی_باکری
#الله_بنده_سی
#جاویدالاثر
#آقای_شهردار
#مهندس
@shahidbakeri31
#حساسیتودلسوزینسبتبهبیتالمال:
در یکی از روز ها قبل از عملیات بدر آقا مهدی باکری را دیدم هنگام برگشت از ماموریت از قایق پیاده شد
#جلیقه نجات تنش بود و به جلیقه دیگه تو دستش هست نزدیک شد گفت: #اللهبندهسی (بنده خدا) و اگه اشتباه نکنم این رو هم گفتن بالالاریم (فرزندانم) جلیقه را نشون مون داد و گفت این #بیتالمال است که از لابلای نیزارها پیدا کردم
ما اینا را به سختی تامین کرده ایم قدر اینا را بدونین چرا که در راستای حفاظت از بیت المال در #قیامت مسئولیم و دیگر اینکه این میتونه جان یه رزمنده ای را نجات بده....
#شهید_مهدی_باکری_به_روایت_همرزمان
#شهید_باکری
#شهید_مهدی_باکری
#شهدا_و_بیتالمال #جاویدالاثر
@shahidbakeri31
#شهید_مهدی_باکری_در_دفاع_مقدس:
چند ماه از کار مشترک #مهدی_باکری و #حسن_شفیعزاده گذشته بود و این دو یار وفادار با فعالیت مخلصانه و شبانه روزیشان تازه توانسته بودند امنیت نسبی را به منطقهی آذربایجان غربی برگردانند که صدام، به ایران اسلامی حمله کرد...
(خمپاره انداز 120)
هنوز یک هفته از شروع جنگ نگذشته بود که مهدی باکری و حسن شفیعزاده و 30 نفر دیگر از نیروهای رزمندهی ارومیه، یک قبضه خمپاره انداز 120 از س پ اه ارومیه برداشتند و رفتند قرارگاه جنوب و خودشان را به برادر رحیم صفوی معرفی کردند. آن زمان آقای رحیم، مسئول عملیات کل س پ ا ه در جنوب بود.
اول جنگ، وضع بسیار ناجور بود. خرمشهر سقوط کرده بود، آبادان 270 درجه در محاصرهی دشمن بود، تقریبا همهی راههای زمینی آبادان بسته شده بود، عراقی ها تا پشت دروازهی اهواز رسیده بودند، توپخانههای عراق تمام شهر اهواز را میکوبیدند و همه نگران این بودند که نکند اهواز هم سقوط بکند...
آن زمان بنی صدر که اعتماد و اعتقادی به نیروهای مردمی بسیجی و س پ اه ی نداشت!، به ما مهمات و مایحتاج جنگی نمیداد.
در چنین فضایی، حضرت امام فرمان دادند حصرآبادان باید شکسته شود. مهدی باکری و حسن شفیعزاده با یک قبضه خمپاره 120 مأمور شدند که بروند به آبادان. این دو بزرگوار آمدند به محل استقرار ما که در اهواز در جایی بنام گلف بود. آمریکایی ها قبلا در این محل، گلف بازی میکردند. ما اسمش را گذاشته بودیم پایگاه منتظران شهادت" (سرلشکر پاسدار سید یحیی رحیم صفوی)
در آن اوضاع و احوال، یک قبضه خمپارهی 120، برای سپاه سلاح سنگین و خیلی مهمی به حساب میآمد که باید فرماندهان رده بالای س پ ا ه تصمیم میگرفتند کجا مستقرش کنند. به تشخیص و دستور فرماندهی عملیات جنوب، این 30 نفر و #مهدی_باکری، که فرماندهشان بود و حسن شفیعزاده که دیده بان خمپاره انداز بود، به سوی آبادان راه افتادند.
"آقا مهدی (باکری) فرماندهی این قبضه بود و برادر شفیعزاده دیده بان. سهمیهی اینها روزی سه گلولهی خمپاره بود. آنها با کمبود امکانات و تجهیزات، مردانه ایستادند تا در عملیات #ثامن_الائمه(ع) در تاریخ 5 مهر 1360 که حصرآبادان شکست.( رحیم صفوی)
#شهید_مهدی_باکری #شهید_باکری #دفاع_مقدس #حصر_آبادان #ثامنالائمه
@shahidbakeri31
#آقا_زاده
آقازاده نبود اما خیلیها #آقازاده صدایش میكردند. از بس كه به «امام» علاقه داشت. دلباخته امام خمینی(ره) بود. به طرز خاصی امام را #آقا صدا میزد. اصلاً به خاطر عشق به امام و مبارزه با رژیم طاغوت بود كه در آلمان درس و مشق را رها كرد و به سوریه و فلسطین رفت و شیوه مبارزه آموخت و در ادامه برای دیدار با امام سر از پاریس درآورد. پس از آشنایی با امام عزمش برای مبارزه بیشتر شد. درس و مشق را برای همیشه به امان خدا رها كرد و شد #فدایی_امام.
#شهید_باکری
#شهید_حمید_باکری
#آقازاده_واقعی
#قائممقامفرماندهیلشکر۳۱عاشورا
@shahidbakeri31
2.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهیدمهدی باکری:
#بسماللهالرحمنالرحیم
#کلامی_ماندگار_از_شهید_مهدی_باکری :
#خداوند_قادره(پیام آقامهدی: #توکل_به_خدا
یقین داشته باشیم که خداوند قادره؛ وخیلی از کارها که ماتصور می کنیم سخته! در مقابل قدرت او هیچ سخت نیست ! خیلی هم ساده است خیلی هم ساده است !
#شهید_باکری
#شهید_مهدی_باکری
#توکل
#یک_غریبه_دلتنگ_یاران (شهیدان)
@shahidbakeri31
#هفته_بسیج_مبارک
#فرماندهای_که_خود_بسیجی_بود
وقتی با #بسیجیها راه میروم، حال و هوای دیگری پیدا میکنم!! یک موی #بسیجی، صد برابرش ارزش دارد! ادامه در پست بخونید:
این شهید محبوب دلها بود و همه بسیجیان نیز به نوعی از وی درس زندگی آموختند و دلیل اینکه #شهید_مهدی_باکری یک بسیجی تمام عیار بود و به بسیجیان و بسیجی بودن خویش هم عشق میورزید، فقط کافی است نیم نگاهی به بیانات و وصیتنامه این شهید توجه داشته باشیم که معتقد بود: «وقتی با بسیجیها راه میروم، حال و هوای دیگری پیدا میکنم، هرگاه خسته میشوم پیش بسیجیها می روم تا از آنها روحیه بگیرم و خستگی ام برطرف شود. همه ما در برابر جان این بسیجیها مسئولیم، برای حفظ جان آنها اگر متحمل یک میلیون تومان هزینه برای ساختن یک سنگر که حافظ جان آنها باشد بشویم، یک موی بسیجی، صد برابرش ارزش دارد...
#شهید_باکری
#شهید_مهدی_باڪری
#فرمانده_بسیجی
#فرماندهیدرجنگماامامتبودنههدایت
#عاشق_بسیجیها
#هفته_بسیج_گرامی_باد
@shahidbakeri31
#من و #تو و #آن_بسیجی_یكی_هستیم؛ اسم و رسم برای راحتی كار است!!
روایتی خواندنی از سردار شهید مهدی باكری فرمانده لشكر 31 عاشورا بر گرفته از كتاب«پا به پای شهدا : شناسایی شب اول خیلی سخت بود. دوربین دید در شب، یكی داشتیم كه نوبتی از آن استفاده می كردیم. عراقی ها هم راه به راه سنگر كمین زده بودند. درگیر شدیم و دو نفر هم اسیر شدند. سختی های كار را برایش گفتم. گفت: حالا كه اینطور است من هم می آیم.
گفتم: #فرمانده_لشكر_كه_نباید_بیاید_جلو! وظیفه ماست كه برویم. گفت: حرفش را هم نزن. داخل این جنگ اگر هم میبینی اسم و رسم برای ما درست كرده اند، فقط برای راحتی كار است وگرنه من و تو و آن بسیجی یكی هستیم!!
آمدنش خطرناك بود، ولی آمد. آن شب شناسایی مان موفق بود.
#شهید_باکری
#شهید_مهدی_باکری
#فرمانده_بسیجی
#مهدی_عادی_نبود
#الله_بنده_سی
#آقای_شهردار
#خدایا_مرا_پاکیزه_بپذیر
@shahidbakeri31
پُستی متناسب با اتفاقی که دیروز۲۵ آذر۹۹ افتاد... طرف باماسک وارد منطقه میشه وسربازی که دژبان بود این فرمانده رو نمیشناسد واجازه ورود به ایشان نمیده! بجای اینکه بیاد مثل شهیدباکری #دژبان رو مورد تقدیر قرار بدهد ! وازین کارش استقبال کند! سرباز رو به باد کتک میگیرد...اینه آیا راه وروش شما؟برین مردانگی رو از امثال شهیدباکری.کاظمی .سلیمانی یاد بگیرید!!!
#فرمانده_آقامهدی_رو_بیشتر_بشناسید؟!
فقط #امضای_باکری را میشناسم!!
سردار جعفر جهروتی زاده: دژبان با همان لهجه ترکی گفت: برگه تردد. باکری هم در آمد که: #من_باکری_هستم. گفت: آقا نمی شود،شما باکری باش . به من گفتهاند: #فقط_امضای_باکری😊
یک روز من، حاج همت، رضا دستواره، عباس کریمی و مهدی باکری با جیپی که شبیه جیپهای ارتش بود، حرکت کردیم تا وارد منطقه شویم. از جیپهای ارتش استفاده میکردیم تا عراقیها متوجه تحرکات اضافی در منطقه نشوند...
صبح راه افتادیم که از این جاده وارد منطقه بشویم. رسیدیم به دژبانی لشکر عاشورا . همان دژبانی ای که به دستور باکری بر پا شده بود. دژبان آمد پای ماشین و گفت؛ #آقا_نمیشود_بروید.😊
گفتیم: برای عبور از این جاده چه چیزی باید داشته باشیم؟
با همان لهجه ترکی گفت:برگه تردد. باکری هم درآمد که: من باکری هستم. گفت: آقا نمیشود، شما باکری باش. به من گفتهاند امضای باکری. من فقط امضای باکری را می شناسم. خودش را نمیشناسم.
هر کاری کردیم، #دژبان نگذاشت که وارد جاده شویم. باکری گفت:خب، همین الان امضا میکنم. گفت:نه، باید بروید قرارگاه از مسئول ما برگه بگیرید و بیاورید. البته فکر میکرد که با اوشوخی میکنیم. نیم ساعتی با این دژبان سر و کله زدیم. هر کاری کردیم نگذاشت برویم. #باکری_خوشش_آمد.😊
#پیاده_شد_و_صورتش_را_بوسید!و گفت: خب، حالا که نمی گذاری برویم، ما هم برمیگردیم. برگشتیم و آمدیم پایین تر. یک جاده غیرقابل استفاده بود که اصلا ماشین در آن تردد نمیکرد. بعضی جاهایش را هم آب برده بود. حاج عباس کریمی قبلا از این جاده تردد کرده و آن را می شناخت...
#شهید_باکری
#شهید_مهدی_باکری
#فرمانده_بیادعا
#آقای_شهردار
#الله_بندهسی
#اقای_مهندس
#لشکر_عاشورا
#خدایا_مرا_پاکیزه_بپذیر
#یک_غریبه_دلتنگ_یاران(شهیدان)
۲۶آذر ۹۹
#آیامامثلشهداعملمیکنیم؟؟! جواب :نه متاسفانه!!
#خوشحالمهنوزسربازانیاسلامهستندکهبهکشورخدمتمیکندمثلهموندژپانوآقامهدی...
#یاعلی
@shahidbakeri31
ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ #ﺗﺮﺑﻴﺖﺣﺴﻴﻨﻲ ﻭ #ﺯﻳﻨﺒﻲ ﺑﻴﺎﺑﻴﺪ ﻭ ﺭﺳﺎﻟﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺭﺳﺎﻟﺖ ﺧﻮﺩ ﺑﺪﺍﻧﻴﺪ...
#شهید_باکری
#شهید_مهدی_باڪری
#تربیت_زینبی_و_حسینی
@shahidbakeri31
#پیام_شهید_مهدی_باکری:
#به_فرماندهان
ﻫﺮ ﻛﺲ ﺑﮕﻮﻳﺪ #ﻣﻦ! ﺍﻳﻦ ﺗﺨﻠﻒ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ
ﻫﺮ #ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎ ﻧﻴﺮﻭ ﻫﻤﺪﺭﺩ ﺑﺎﺷﺪ، ﺩﺭ ﺩﺍﺧﻞ ﻧﻴﺮﻭ ﺑﺎﺷﺪ، ﺑﻪ ﻭﻱ ﺩﻟﺪﺍﺭﻱ ﺑﺪﻫﺪ ﻭ ﻣﺤﺒﺖ ﻛﻨﺪ ﻭ ﻋﻄﻮﻓﺖ ﺑﻴﺎﻓﺮﻳﻨﺪ...
ﻳﻚ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﺎﻳﺪ #ﻋﺪﺍﻟﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. ﻗﻮﻣﻴﺖ، ﻫﻤﺸﻬﺮﻱ ﺑﻮﺩﻥ، ﺩﻭﺳﺖ ﺑﻮﺩﻥ، ﻣﻦ ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﻫﺴﺘﻢ، ﺍﻳﻨﻬﺎ ﺍﺻﻼ ﻫﻴﭻ ﻛﺪﺍﻡ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺩﺧﺎﻟﺖ ﺑﻜﻨﺪ!!. ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ ﻫﺮ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﺑﻪ ﻧﻴﺮﻭﻫﺎﻳﺶ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﻨﺪ ...
#ﻣﻨﺒﻊ : ﻣﻬﺪﯼ ﺑﺎﮐﺮﯼ ﺩﺭ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﻭ ﻋﻤﻞ، ﺣﺴﯿﻦ ﻋﻼﯾﯽ، ﭼﺎﭖ ﺍﻭﻝ، ﺹ ۱۰۶ - ۱۰۴ )
#شهید_باکری
#شهید_مهدی_باکری
#عدالت
#نکته: البته میتونیم این کلام اقامهدی را درمورد هر فردی که دارای مقام ومنصب هست بکار ببریم که نسبت به زیردستان خودش #با_عدالت رفتار کند.هرکسی درهرمقامی باشدباید#عادل باشد.
@shahidbakeri31