eitaa logo
سردارشهیدمهدی باکری
244 دنبال‌کننده
670 عکس
163 ویدیو
1 فایل
#کانال_اختصاصی_شهید_مهدی_باکرے #پیام‌شهید: اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست🇮🇷 #خدایامراپاکیزه‌بپذیر #کپی‌مطالب‌آزاد‌هست باذکرصلوات برای #شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
281.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
: تا وقتی دولت‌هایی مثل اسرائیل و آمریکا و فرانسه و انگلیس وجود دارند، مردن جز با معنا ندارد. @shahidbakeri31
خدایا_مرا_پاکیزه_بپذیر" این جمله آقامهدی در اول اردیبهشت سال(۶۳) وصیت کردند... جمله زیبا و معروف عرفانی مهدی باکری است که فرهنگ را در دل ها نهادینه کرده است. خدایا: مرا پاکیزه بپذیر... : مهدی باکری... و نیک میدانست که برای دل باید خالص باشد... و تمام ِ وجودش مطهر شد... پرستو شد. آقا مهدی ، التماس ِشفاعت. : یک غریبه دلتنگ یاران(شهیدان) @shahidbakeri31
: تا وقتی دولت‌هایی مثل اسرائیل و آمریکا و فرانسه و انگلیس وجود دارند، مردن جز با معنا ندارد. (ره) @shahidbakeri31
... نسبت به ، آدم روشن‌بینی بود و تحلیل‌های درست نسبت به مسائل اجتماعی و جریانات کشور داشت. امام و ولایت بود، هر دفعه که به تهران می‌آمدیم، حتماً به دیدار آقای خامنه‌ای می‌رفت و یا در دانشگاه با شهید مدنی دیدار می‌کرد و از راهنمایی‌های او خط‌مشی می‌گرفت. به هیچ‌یک از گروه‌ها و جناح‌ها گرایشی نداشت و صرفاً در راهی بود که امام خمینی(ره) قدم برمی‌داشت...تا چیزی را به چشم خود نمی‌دید، به شایعات توجه نمی‌کرد و آنچه را شنیده بود برای کسی بازگو نمی‌کرد... و پیرو سفت و سخت بودند و اصلا با این موضوع آنها شدند و رفتند و شدند...( بروایت همسر) @shahidbakeri31
📸به مناسبت 🌷عکسی از در حال مصاحبه با شهید مهدی باکری ولادت:1339 :1364 ✍فرازی از وصیت‌ نامه شهید مجید جباری :من در هر عملیات برای مصاحبه با فرزندان دلیر اسلام به جبهه می‌آمدم این دفعه دیگر نتوانستم تحمل کنم...بدان جهت سلاحی تهیه کردم که در کنار این مردان خدایی جنگ کنم.. @shahidbakeri31
شهیدی که امضاء شهادتش را از امام رضا(ع) گرفت.. ■ 15 روز قبل از «عملیات بدر» به مشهد مقدس مشرف شد و با تضرع از (ع) خواست که خداوند توفیق را نصیبش کند. وقسمتش هم شد.. @shahidbakeri31
بعد از عملیات خیبر بود که داشتیم اردوگاه را تخلیه می کردیم. ما توی چادر فرماندهی منتظر بودیم تا همه از اردوگاه خارج شوند، بعد ما از اردوگاه بیرون برویم. نزدیک غروب بود؛ دیدم نشسته روی زمین و با تکه چوبی که در دستش است با خاکها بازی می کند. نزدیک او رفتم، دیدم از گونه هایش جاریست. گفتم: " چرا گریه می کنی؟ چی شده؟ برای دلتنگ شدی؟ می خوای بریم ؟" گفت: "نه غلامحسن، تمام بچه هایی که اونجا موندن، برادرای من هستن. خدا خواست که اینطوری بشه. اگه بنا بود حمید رو بیاریم تا حالا آورده بودیم، حمید خودش هم نمی خواست بیاد." گفتم: "پس چرا اینقدر ریختی بهم؟" گفت: "از خدا میخوام. دیگه دوست دارم هر چه زودتر رو برسونه." گفتم: "یعنی به این زودی روی شما تأثیر گذاشته؟" گفت: "نه، این حرفها نیست." گفتم: "پس چی؟" گفت: "نگرانم. بین بچه های لشکر داره تفرقه می افته. نگران اینم که این تفرقه بخاطر وجود من باشه. شاید اگه من نباشم این تشتت و دو دستگی از بین بره." بغض من هم ترکید و گریه ام گرفت. کردم و گفتم: "شما هر جا بری منم با شمام."  گفت: "نه، اگر وضعیت همین جوری پیش بره حیف میشن." اصلا به فکر خودش نبود و به خودش فکر نمی کرد. همه چیز را برای و سربلندی می خواست، حتی خودش را. @shahidbakeri31
سردارشهیدمهدی باکری
خاطره_ای_از_آقامهدی_باکری #بروایت_حاج‌صادق_آهنگران 👇👇
مقصد حرم امام رضا بود و زیارت بهانه ایی تا فرماندهان جنگ قبل از عملیات آینده از روح بلند ائمه معصومین کمک بگیرند و با استفاده از توجه آنان عملیاتی دیگر را آغاز کنند. در این سفر من درمیان همه فرماندهان مجذوب حالات آقامهدی شده بودم.در حرم حضرت معصومه(س) حالات عجیبی داشت، زیرلب چیزای را زمزمه میکرد واشک می ریخت، ومن نیز تحت تاثیر قرار گرفتم. آقای نیکخواه از برادران قراگاه کربلا وچند نفر دیگه از برادران دیگر هم مثل من متوجه او بودند. نیکخواه بعدها گفت بعداززیارت به خدمت آقامهدی رفتم و پرسیدم: آقامهدی از حضرت معصومه چه خواستی؟ با چشمان اشک بار رو بمن کرد و گفت از صمیم دل می خواستم که دراین عملیات نصیبم شود. وارد حرم امام رضا(ع) شدیم هرکس به طرفی رفت ومن باز در فکر او بودم ، مهدی داخل حرم با مهدی بیرون خیلی تفاوت داشت آن آرامش، سکوت و طمانیه بیرون درهم می شکست ومهدی به آتشفشانی خروشان تبدیل می شد وبا خود گفتم شاید به یاد افتاده و یاد شهیدان لشکرش، ولی دقیق که می شدم می دیدم چیز دیگری درون او را به آشوب کشیده است.گرچه من نسبت به فرماندهان دیگر بامهدی زیاد محشور نبودم و ارتباط نزدیکی بااو نداشتم ولی در آن چند روز در دریای چشمان مهدی غرق شده بودم. : حاج صادق آهنگران : خداحافظ‌سردار ۳۱عاشورا 🙏 @shahidbakeri31
. . . . . 🔹برای بن‌بستی وجود ندارد؛ آنان یا راهی خواهند یافت٬ یا راهی خواهند ساخت… 🔺۵ اسفند « » مبارک باد! . . وقتی که ارومیه بود بر اثر بارندگی زیاد، در بعضی نقاط سیل آمده بود. مهدی گروه های امدادی را اعزام کرد و خودش هم به کمک سیل زدگان رفت. آب وارد خانه پیرزنی شده بود و کف اتاقها را گرفته بود، در میان جمعیت، چشم پیرزن به مهدی خیره شده بود که سخت کار می‌کرد، پیرزن به مهدی گفت: «خدا عوضت بده مادر، خیر ببینی، نمی‌دانم این شهردار فلان فلان شده کجاست، ای کاش یک جو از غیرت شما را داشت» و مهدی فقط میزد❗️ 🌹 ۳۱عاشورا :۲۵اسفند۶۳ شهید مبارک باد @shahidbakeri31
 همسر شهید باکری فرمانده دلاور لشکر 31 عاشورا می گوید : هنگامی که برادر ایشان حمید آقا به رسید آقا مهدی با وجود علاقه خاصی که به او داشت ، بی هیچ ابراز اندوه و غمی ، با خانواده اش تماس گرفت و گفت : « حمید یکی از الطاف الهی است که شامل حال خانواده ما شده است »  او به این قصد که وصیت حمید کردن_راه_کربلاست ، در جبهه ماند و برای مراسم آقا حمیدهم نیامد... ۶۲ @shahidbakeri31
گرامی باد🍃🍃 : ۳۰ فروردین ۱۳۳۳ میاندوآب : ۲۵ اسفند۱۳۶۳ شرق دجله @shahidbakeri31