#استوری | یک روز که حسابی از کارهای خانه و بچهها خسته و کلافه بودم، داشتم زیر لب غر میزدم که مصطفی آمد کنارم و دست دور گردنم انداخت و به عادت همیشگی گونهام را بوسید و گفت: آبجی میدونم خستهای، اما یه وقت بابت کارایی که انجام میدی سر شوهرت منت نذاری. اون خودش میفهمه که تو چقدر زحمت میکشی! با خستگی گفتم: ولی کلا مدل آقایون با خانوما فرق میکنه. شاید واقعا متوجه خیلی چیزا نباشن! خندید و گفت: اتفاقا ما آقایون همیشه حواسمون هست. اگه چیزی رو نمیگیم دلیل بر ندیدنش نیست. تو هم اگه بابت زحمتی که میکشی منت بذاری، اجر کار خودت خراب میشه. حتی ظرفای خونه رو هم به خاطر خدا بشور؛ اینطوری اجرشم بیشتره!
#شهید #مدافع_حرم #مصطفی_صدر_زاده
🆔️ @shahidemeli
حاج آقا غلامی در گردان مالک بعد از نماز جماعت مباحث اخلاقی را بیان میفرمودند. یک شب در حال برگشتن از نماز بودیم که سید گفت: از شما خواهش میکنم هر وقت ایرادی در من دیدی، یا مشکلی داشتم، حتما به من بگویید. سید واقعا آیینهی عملی اخلاق بود.
#جانباز #شهید #سید_مجتبی_علمدار
🆔️ @shahidemeli
یک دفترچهی کوچک داشت، همیشه هم همراهش بود و به هیچکس نشان نمیداد. یکبار یواشکی برداشتمش ببینم چه مینویسد توی آن. فکرش را میکردم. کارهای روزانهاش را نوشته بود؛ سرِ کی داد زده، کی را ناراحت کرده، به کی بدهکار است. همه را نوشته بود؛ ریز و درشت. نوشته بود که یادش باشد توی اولین فرصت صافشان کند.
#شهید #محمد_علی_رهنمون
🆔️ @shahidemeli
#استوری | زمستان بود و سوز سرما تا مغز استخوان نفوذ میکرد، رفتم خانهشان بهش سر بزنم، وارد خانه که شدم دیدم علی و دخترش لباس گرم پوشیدهاند، یک پتو هم انداختهاند روی سرشان!! گفتم: علی آقا چه خبرته؟ گفت: خیلی سردمونه ... از شما چه پنهان نفتمون تموم شده. گفتم: نفت شما تموم شده؟! شما که خودت مسئول پخش کوپن هستی نفت نداری؟ خوب اینکه کاری نداره، نمیگم از سهمیهی مردم استفاده کن نه. حداقل الآن یه دونه از اون کوپنها استفاده کن. بعدا جاش میذاری دیگه. اینقدر به خودت سختی نده! صورتش سرخ شد. گفت: سید جان اون کوپنها امانته دست من، من حق استفاده بیش از سهمیهی خودم رو ندارم. امان از حقالناس، من یکی اهلش نیستم ... سریع برگشتم خانمان یک مقدار نفت ریختم توی بطری بردم دادم به علی آقا ...
#معلم #شهید #علی_محمد_صباغ_زاده
🆔️ @shahidemeli
دور تا دور نشسته بودیم. نقشه آن وسط پهن بود. حسین گفت: تا یادم نرفته این رو بگم، اونجا که رفته بودیم برای مانور، یه تیکه زمین بود، گندم کاشته بودن. یه مقدار از گندمها از بین رفته. بگید بچهها ببینن چقدر از بین رفته، پولش رو به صاحبش بدین.
#شهید #حسین_خرازی
🆔️ @shahidemeli
اکبر خیلی روی خودش کار کرد. اینطور نبود که یک دفعه عوض شود. هر چیز را با مطالعه میپذیرفت. امام و انقلاب را هم اینگونه قبول کرد. تعدادی از کتابهایش را هنوز دارم. کتابهای سیاسی، مذهبی، فرهنگی و ... مطالعه میکرد. پیگیر اخبار روز جامعه هم بود.
#شهید #علی_اکبر_شیرودی
🆔️ @shahidemeli
✔ عکس نوشت شهدا | سامانه ملی شهدا
پخش مستند #آنسوی_آشوب (شهدای امنیت ۱۴۰۱) سه شنبه ها و چهارشنبه ها هرهفته ساعت ۱۶:۰۰ از شبکه سه سیما
به اطلاع می رسانیم؛ مستند آنسوی آشوب امروز ساعت 16:30 پخش می شود.
این قسمت تقدیم می شود به شهید مدافع امنیت مهدی لطفی پور
#استوری | نماز صبح را در مسجد امینالدوله خواندیم. من دیدم که احمد آقا بعد از نماز به محل بسیج رفت و مشغول استراحت شد. من بارها از خود ایشان شنیده بودم که خوابیدن در بینالطلوعین مکروه است. پس چرا احمد آقا ... . بعد از نماز مغرب از ایشان همین موضوع را سوال کردم. گفت: من دیشب به خاطر برنامههای بسیج کم خوابیده بودم. ترسیدم به خاطر خستگی و کسالت، در طی روز دچار لغزش یا برخورد تند با دیگران شوم. برای همین استراحت کردم. کارها و اعمال عرفانی احمد آقا برای همهی شاگردان و دوستان درس عبرت بود. هر کس به فراخور وجود خود از خرمن ویژگیهای ایشان بهره میبرد و استفاده میکرد.
#شهید #احمد_علی_نیری
🆔️ @shahidemeli
حوصلهام سر رفته بود. اول به ساعتم نگاه کردم، بعد به سرعت ماشین. گفتم: آقا مهدی! شما که میگفتین قم تا خرمآباد رو سه ساعته میرین. گفت: اون مال روزه. شب نباید از هفتاد تا بیشتر رفت. قانونه؛ اطاعتش، اطاعت از ولی فقیهه.
#شهید #مهدی_زین_الدین
🆔️ @shahidemeli
میگفت: ترک و تنها گذاشتن ولی فقیه در حد شرک به خدا است. اگر ولی فقیه نباشد، اسلام به درد نمیخورد؛ میشود شبیه فرقههای انحرافی که راه را اشتباه رفتند. میگفت: شهدا برای ولایت فقیه رفتند. من هم فقط به این نیت راهی جبهه میشوم. هر موقع صحبت میکرد، از امام (ره) و ولایت فقیه میگفت. عاشقِ ولایت فقیه بود.
#شهید #علی_عباس_حسین_پور
🆔️ @shahidemeli
#استوری | گفته بود: باید از یگانهای مستقر در خط هر روز بازدید کنید. آخر وقت هم گزارش بدید. بین ساعت ده تا دوازده شب گزارش میدادیم؛ هم شفاهی، هم کتبی. ازمان خواسته بود که تعارف را بگذاریم کنار، برویم سر اصل مطلب، رُک و راست همه چیز را بگوییم. میگفت: واقعیت رو به من بگید. من فرماندهی نیروی زمینی هستم، باید همه چیز رو بدونم تا بتونم خوب تصمیم بگیرم. باید از خط مقدم خبر داشته باشم؛ از وضع نیروهام، از لباس و غذاشون، از اینکه تجهیزات دارن یا نه، یا اینکه اصلا آمادهی عملیات هستن یا نه.
#شهید #علی_صیاد_شیرازی
🆔️ @shahidemeli
علاقهی ویژهای به روحانیت داشت. میگفت: سُکان کشتی مبارزه، در این نظام اسلامی به دست روحانیت است. روحانیت را قطب تاثیرگذار جامعه میدانست. در مراسمی که برگزار میکرد از روحانیون استفاده میکرد. یک بار بچههای هیئت را به روستای ایرا در اطراف شهر آمل برد. هدف زیارت و دیدار با علامه حسنزادهی آملی بود.
#شهید #سید_مجتبی_علمدار
🆔️ @shahidemeli