سلام بر شهدای خونین انقلاب اسلامی که با خون پاکشان درخت اسلام و آرمانهای مقدس اسلامی را آبیاری و بارور نمودند و با سلام به رزمندگانی که با خلوص ایمان و عشق به الله لباس رزم بر تن کرده اند و می جنگند و می رزمند تا ان شاءالله پرچم خونین اسلام را در سرتاسر جهان به اهتزاز در آورند.
#شهید #بیژن_گرد
🆔 @shahidemeli
#استوری | خواهرانم،حجاب اسلامی خود را حفظ کرده و در مراسمات مذهبی و معنوی شرکت فعال داشته باشید.
#شهید #بیژن_گرد
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #موسی_کلانتری
شهید کلانتری، وزیر راه و ترابری دولت شهید رجایی بودند.
مادر شهید: قبل از انقلاب که دانشگاهیان در اعتصاب بودند، به علت نگرفتن حقوق، مستاصل میشوند. آن زمان، موسی شرکت راهسازی و ماشینآلات گرانقیمتی داشت که پول بخشی از آنها را من و پدرش داده بودیم و در سود شرکت سهیم بودیم. روزی دیدیم که رفته و همهی ماشینآلات را فروخته و حقوق دانشگاهیان را پرداخت نموده تا اعتصاب را نشکنند. در جواب من و پدرش هم گفت که برایمان باقیات صالحات خریده.
موقعی هم که وزیر بود، ماشین بیوکش را فروخت و پیکان خرید. پرسیدم مادر ماشینت را چه کار کردی؟ گفت: با پیکان هم میشود رفت و آمد کرد. ولی بنده خدایی میخواست دخترش را شوهر دهد، پول نداشت.
به نقل از کتاب #سرو_قامتان_عاشورایی
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #جواد_فکوری
به نماز و احکام اسلامی اهمیت زیادی میداد. قبل از انقلاب، تیمسار ربیعی فرماندهی پایگاه هوایی شیراز در ماه مبارک رمضان ساعت ۱۰ صبح، جواد را برای صرف نوشیدنی به دفترش دعوت کرد، میدانست جواد اهل روزه است. جواد هم نرفت. به او گفتم: امسال، سال ترفیع درجهات است. با ربیعی سر ناسازگاری نگذار. اما جواد تاکید کرد: دینم را به درجه نمیفروشم.
در پایگاه، بنایی به نام قبادی بود که برای نجات یک مقنی از چاه افتاد و خفه شد. جواد از آشپز رستوران خواسته بود از همان غذایی که تیمسار و افسران میخورند به خانوادهی قبادی هم بدهند و خودش پول آن را حساب میکرد. البته هیچوقت به من نمیگفت. یک روز خانم قبادی به منزل ما آمد و موضوع را به من گفت و تاکید کرد: میخواهم شما هم راضی باشید. گفتم: آنچه آقای فکوری انجام میدهد مورد قبول و رضایت من است.
به نقل از همسر شهید، کتاب #سرو_قامتان_عاشورایی
🆔 @shahidemeli
حسن با شروع جنگ تحمیلی ، عازم جبهه های جنوب می شود .شهید زمانی در بیشتر عملیاتها حضوری فعال می یابد . در طول حضور ایثارگرانه اش در دفاع مقدس ، یازده بار مجروح می شود و هر بار پیش از مداوا و بهبود باز یافتن سلامتی كامل ،خود را به جبهه ها می رساند.
#شهید #حسن_زمانی
🆔 @shahidemeli
#استوری | سردار شهید حسن زمانی آرزو داشت گمنام بماند.خدا هم آرزویش را در جزایر مجنون برآورده کرد.
#شهید #حسن_زمانی
🆔 @shahidemeli
🌱 #شهید_پروری
#شهید #عمران_پستی_هشتجین
مادر شهید:
پدربزرگم، کربلایی مهدیقلیخان، از آن آدمهایی بود که با پای پیاده به کربلا میرفت. او مرد متدین و با ایمانی بود و در طول سال، سه ماه رجب، شعبان و رمضان را روزه میگرفت. روزی که از دنیا میرود، او را غسل میدهند و کفن میکنند. وقتی میخواهند جسد او را به گورستان روستا منتقل کنند، ناگهان برمیخیزد! همه شگفتزده میشوند! کربلایی مهدیقلیخان در میان بهت و حیرت همگان، میگوید: قسم به خدا، من به دنیایی دیگر رفتم، آنجا به من گفتند که سه دیوار منزل آخرت تو ساخته شده اما یک دیوارش هنوز کامل نیست. برگرد و خانهی آخرتت را تکمیل کن!
مهدیقلیخان که عمر دوبارهای یافته بود، از آن روز به بعد با تلاشی زیاد در طاعت خدا و خدمت به خلق میکوشد تا اینکه یک سال بعد دار فانی را وداع میگوید.
به نقل از کتاب #هفتمین_فرمانده
#جایگاه_معنویت_و_اصالت_معنوی_در_شهیدپروری
🆔 @shahidemeli
شهید آیت از همان روزهای شروع انقلاب و در شرایطی که دستگاه های تبلیغاتی غرب درصدد برپا کردن جبهه ملی جدید بودند، به مقابله با این عوامل شناخته شده پرداخته و با اطلاعات و شناخت وسیعی که از پرونده ی رهبران جبهه ملی داشت، افشاگریهای ارزندهای درباره آنها کرد و توانست نقش حقیقی آنان را به ملت انقلابی معرفی کند.
#شهید #حسن_آیت
🆔 @shahidemeli
#استوری | نقش شهید آیت در افشای خط وابسته به آمریکا و انگلیس نقش مهمی است و در جریان انقلاب اسلامی ایران شهید آیت در رسوا کردن این خط انحرافی خطرناک، کوشش و جهاد بسیار کرده است.
#شهید #حسن_آیت
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #سید_رفیع_رفیعی
اول صبح بود که با سید رفیع برای رفتن به سر کار از منزل بیرون آمدیم و سوار ماشین شدیم. هنوز مسیر کوتاهی نرفته بودیم که سرعت ماشین را کم کرد و گفت: آقا جان، من میدانم تو بزرگِ من هستی و عمرت را برای من صرف کردی و موهایت سفید شده و چه زحمتهایی که کشیدهای. احترام شما بر من واجب است، ولی لطفا از ماشین پیاده شوید تا ماشین برایتان کرایه کنم؛ چون بعد از این مسیرمان یکی نیست و این ماشین بیتالمال است و من حق ندارم یک قدم مسیرم را کج کنم. من با این جسارت گفتار و امانتداری پسرم و برخورد زیبایش دستهایم را به سوی آسمان بلند کردم و خدا را شکر نمودم. در حالی که آب از دیدگانم جاری بود و او را تحسین میکردم، رویش را بوسیدم و به خدا سپردمش.
به نقل از پدر شهید، کتاب #سرو_قامتان_عاشورایی
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #محمد_ابراهیم_همت
سه ماه تعطیلات تابستان که میشد، میگفت: من خوشم نمیاد برم توی کوچه و با این بچهها بشینم، وقتمو تلف کنم. میخوام برم شاگردی. میگفتیم: آخه برای ما زشته که تو بری شاگردی. بری شاگرد کی بشی؟ میگفت: میرم شاگرد یه میوهفروش میشم. میرفت و آنقدر کار میکرد که وقتی شب به خانه میآمد، دیگر رمقی برایش نمانده بود. به او میگفتم: آخه ننه، کی به تو گفته که با خودت اینطوری کنی؟ میگفت: طوری نیست، کار کردن یه نوع عبادته، کیه که زحمت نکشه و کار نکنه؟ میگفت: حضرت علی این همه زحمت میکشید! نخلستونها رو آب میداد، درخت میکاشت، مگه ما به دنیا اومدیم که فقط بخوریم و بخوابیم؟
به نقل از مادر شهید، کتاب #برای_خدا_مخلص_بود
🆔 @shahidemeli
🌷 #شهید #مدافع_حرم #عباس_دانشگر
وقت نماز که میرسید با هم به مسجد میرفتیم و نماز را به جماعت میخواندیم. یادم هست یک بار در سال ۱۳۹۴ به مسجد رفته بودیم، دیدم بعد از نماز با یکی از مسئولان فرهنگی مسجد گرم گفتگو است. پیش من که آمد گفت مسجد شما فعالیتهای فرهنگی ضعیفی دارد. با مسئول فرهنگی مسجد صحبت میکردم تا برای نوجوانان و جوانان برنامهای جذاب داشته باشد. به هر مسجدی که میرفت اگر نقصی در فعالیت های فرهنگیاش میدید، با هیات امنا صحبت میکرد. دغدغه داشت و دلش میخواست جوانان و نوجوانان در مساجد حضور فعالتری داشته باشند.
به نقل از کتاب #آخرین_نماز_در_حلب
🆔 @shahidemeli