eitaa logo
✔ عکس نوشت شهدا | سامانه ملی شهدا
1.4هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
299 ویدیو
2 فایل
©️ عکس نوشت شهدا | استوری شهدا | برای شهدا | جهت عضویت در کانال روی گزینه پیوستن کلیک کنید. پشتیبانی کانال: @birangi
مشاهده در ایتا
دانلود
| نقش شهید آیت در افشای خط وابسته به آمریکا و انگلیس نقش مهمی است و در جریان انقلاب اسلامی ایران شهید آیت در رسوا کردن این خط انحرافی خطرناک، کوشش و جهاد بسیار کرده است. 🆔 @shahidemeli
🌷 اول صبح بود که با سید رفیع برای رفتن به سر کار از منزل بیرون آمدیم و سوار ماشین شدیم. هنوز مسیر کوتاهی نرفته بودیم که سرعت ماشین را کم کرد و گفت: آقا جان، من می‌دانم تو بزرگِ من هستی و عمرت را برای من صرف کردی و موهایت سفید شده و چه زحمت‌هایی که کشیده‌ای. احترام شما بر من واجب است، ولی لطفا از ماشین پیاده شوید تا ماشین برایتان کرایه کنم؛ چون بعد از این مسیرمان یکی نیست و این ماشین بیت‌المال است و من حق ندارم یک قدم مسیرم را کج کنم. من با این جسارت گفتار و امانتداری پسرم و برخورد زیبایش دست‌هایم را به سوی آسمان بلند کردم و خدا را شکر نمودم. در حالی که آب از دیدگانم جاری بود و او را تحسین می‌کردم، رویش را بوسیدم و به خدا سپردمش. به نقل از پدر شهید، کتاب 🆔 @shahidemeli
🌷 سه ماه تعطیلات تابستان که می‌شد، می‌گفت: من خوشم نمیاد برم توی کوچه و با این بچه‌ها بشینم، وقت‌مو تلف کنم. می‌خوام برم شاگردی. می‌گفتیم: آخه برای ما زشته که تو بری شاگردی. بری شاگرد کی بشی؟ می‌گفت: می‌رم شاگرد یه میوه‌فروش می‌شم. می‌رفت و آن‌قدر کار می‌کرد که وقتی شب به خانه می‌آمد، دیگر رمقی برایش نمانده بود. به او می‌گفتم: آخه ننه، کی به تو گفته که با خودت این‌طوری کنی؟ می‌گفت: طوری نیست، کار کردن یه نوع عبادته، کیه که زحمت نکشه و کار نکنه؟ می‌گفت: حضرت علی این همه زحمت می‌کشید! نخلستون‌ها رو آب می‌داد، درخت می‌کاشت، مگه ما به دنیا اومدیم که فقط بخوریم و بخوابیم؟ به نقل از مادر شهید، کتاب 🆔 @shahidemeli
🌷 وقت نماز که می‌رسید با هم به مسجد می‌رفتیم و نماز را به جماعت می‌خواندیم. یادم هست یک بار در سال ۱۳۹۴ به مسجد رفته بودیم، دیدم بعد از نماز با یکی از مسئولان فرهنگی مسجد گرم گفتگو است. پیش من که آمد گفت مسجد شما فعالیت‌های فرهنگی ضعیفی دارد. با مسئول فرهنگی مسجد صحبت می‌کردم تا برای نوجوانان و جوانان برنامه‌ای جذاب داشته باشد. به هر مسجدی که می‌رفت اگر نقصی در فعالیت های فرهنگی‌اش می‌دید، با هیات امنا صحبت می‌کرد. دغدغه داشت و دلش می‌خواست جوانان و نوجوانان در مساجد حضور فعال‌تری داشته باشند. به نقل از کتاب 🆔 @shahidemeli
خدانکند انسان پیش از آنکه خود را بسازد جامعه به او روی آورد و در میان مردم نفوذ و شخصیت پیدا کند، که خود را مي‌بازد. خود را گم مي‌کند،‌ قبل از آنکه عنان اختیار از کف شما ربوده شود، خود را بسازید و اصلاح کنید. آن‌ها که کمر بسته‌اند برای حفظ اسلام باید اشخاصی باشند که اگر همه رفتند به‌مانند. 🆔 @shahidemeli
| من از شما می‌خواهم كه از خون شهدا محافظت كنید. 🆔 @shahidemeli
🌷 خیلی وقت‌ها با هم می‌رفتیم خرید و فروش محصولات کشاورزی. اصلا قسم نمی‌خورد. تازه آمده بود توی خرید و فروش که یکی از دوستان به سید گفت: سید جان معامله کردن کار تو نیست! آدمِ خودش رو می‌خواد، تو این‌کاره نیستی! سید از این حرف تعجب کرد. دوستش ادامه داد: راستش تو نمی‌تونی دروغ بگی، قسم دروغ بخوری! این‌جا هم تا وقتی این کارها رو انجام ندی همیشه بازنده‌ای! سید با خنده گفت: داداش مثلا ما مسلمانیم. من ثابت می‌کنم که می‌شه بدون دروغ و قسم هم معامله کرد. خدا خودش کمک می‌کنه که روزی حلال سر سفره‌هامون ببریم... به نقل از کتاب 🆔 @shahidemeli
امت مسلمان ایران پیام خون شهدا این است که امام را تنها نگذارید و همیشه یار و یاور او باشید و این را بدانید که اگر شما امام خمینی را یاری کنید اسلام و رسول الله را یاری کرده اید و خدا را یاری کرده اید که ان تنصر الامر ینصرکم و یثبت اقدامکم. 🆔 @shahidemeli
| برادرانم انشاءالله سنگرم را خالی نگذارید و همچنین به پدر و مادرتان خدمت کنید. 🆔 @shahidemeli
🌷 ما را می‌گذاشت کناردست نیروهای بزرگ‌سال تا از آن‌ها کار یاد بگیریم. جوری با همه‌ی ما رفتار می‌کرد و بهمان پر‌وبال می‌داد که هر کار سختی را کامل انجام می‌دادیم. ممکن هم بود خیلی کیفیت کار خوب نباشد، اما برای او اهمیت نداشت. می‌خواست ما کارهای بزرگ را فقط انجام دهیم تا کارکشته بار بیاییم. همین که بچه‌ها را از فضای نامطلوب کوچه و خیابان گرد هم جمع می‌کرد توی پایگاه،خودش کار مهمی بود. آن‌قدر چهره‌ی جذاب و لبخند گیرایی داشت که همه دوستش داشتند. رفتارهایش برای همه شیرین بود. به نقل از کتاب 🆔 @shahidemeli
از جان و دل به مردم خدمت می كرد و در مسئولیتش ایفای نقش می نمود. چه آن موقع كه در تهران بود و چه آنروزهایی كه در قم در ستاد مبارزه با مواد مخدر بود. فرزندمان را خیلی كم می دید می گفت: این بچه اصلاً پدرش را نمی شناسد. وقتی از كارش گله می كردم می گفت: چاره ای نیست من در این راه قسم خورده ام و نمی توانم كوتاهی كنم باید از ناموس و اموال مردم دفاع كنیم. 🆔 @shahidemeli
| اگر می فهمید كسی داخل كار مواد مخدر شده اول مخفیانه به او تذكر می داد كه آبرویش نرود و بعد در حیطه ی مسـؤلیتی كه داشت وارد عمل می شد. 🆔 @shahidemeli