بسیار احساساتی و عاطفی بود. از آن دسته آدمهایی بود که احساسات خود را عملی نشان میداد. خیلی دلسوز و مهربان بود و بیشتر ناراحتیهایش برای دیگران بود نه خودش.
#شهید #مدافع_حرم #محمد_رضا_دهقان_امیری
🆔️ @shahidemeli
علیعباس وقت اضافه نمیخواست. همیشه برای کارهایش برنامهریزی داشت. وقتش اصلا تلف نمیشد، عمرش کوتاه و پربرکت بود.
#شهید #علی_عباس_حسین_پور
🆔️ @shahidemeli
من با بعضی از بچهها مشکل شخصی داشتم و همیشه حین مبارزه حسابی از خجالت اینها درمیآمدم و ضرباتی را به قصد کتک بهشان میزدم!! آقا مجید موضوع را که فهمید، خیلی با من حرف زد. شرمنده شدم. خیلی توصیه میکرد و میگفت: صبر داشته باش، گذشت داشته باش. همیشه میگفت: هیچ وقت ورزش را به خاطر زورآزمایی و زورگویی و ... انجام نده. رفقا و شاگردانش، اخلاق آقا مجید را پیدا کرده بودند.
#شهید #مدافع_حرم #مجید_صانعی
🆔️ @shahidemeli
علی با وجود محرومیتها خیلی با استعداد بود، خوب درس میخواند. خیلی با استعداد و شاگرد ممتاز بود. به هم سن و سال هایش در یادگیریِ درس کمک میکرد. علی در همهی کارهایش نظم داشت. مراقب خواهر و برادرهایش بود و به وضع درسی آنها رسیدگی میکرد.
#شهید #علی_هاشمی
🆔️ @shahidemeli
#استوری | تنها تقاضای من از حاجی، این بود که عقد ما را امام (ره) جاری کنند. حاجی، مدتی این دست و آن دست کرد و گفت: من میتوانم یک خواهشی از شما داشته باشم؟ فکر میکنم تنها خواهش من در طول عمرم باشد... اجازه بدهید که ما برای عقد پیش امام نرویم! گفتم: چرا؟ گفت: من روز قیامت نمیتوانم جوابگو باشم. مردی که باید وقتش را صرف یک میلیارد مسلمان به اضافهی مستضعفان دنیا کند، بخشی از آن وقت را به عقد خود اختصاص دهم. من فکر میکنم اگر این کار را بکنیم، یک گناه نابخشودنی است. من دیگر نتوانستم صحبتی بکنم. بعد از این، حاجی از من اجازه خواست که روز هفدهم ربیع الاول عقد بکنیم. در این روز عقد کردیم و دو روز پس از آن با هم به پاوه برگشتیم و زندگیمان از همینجا شروع شد.
#شهید #محمد_ابراهیم_همت
🆔️ @shahidemeli
کلتش را میدهد دستم، میرود پیش زندانیها. میگویم: میکشنت. میگوید: میخوام باهاشون حرف بزنم. با این که نمیشه حرف زد. موقع خواب سرک میکشم توی زندان. همه خوابیدهاند. او هم یک گوشه نشسته، دارد نماز میخواند و گریه میکند.
#سردار #شهید #محمد_بروجردی
🆔️ @shahidemeli
هر وقت پروژه یا کاری را تمام میکرد به همکارهایش میگفت: باید از در پشتی بیرون برویم. حتی نباید بایستیم تشویقمان کنند. چون به چیزی که میخواستیم رسیدیم. هدفمان شاد کردن دل آقا بود که دلش را شاد کردیم. ما یک بازوی آقا هستیم که هر چقدر خودمان را قوی کنیم ایشان را قوی کردهایم.
#شهید #حسن_طهرانی_مقدم
🆔️ @shahidemeli
هیچ وقت راه نمیرفت توی بیمارستان؛ همیشه میدوید. میدوید که یک موقع دیر نشود و به دلیل معطل کردنش، یک مجروح دیگر از دست نرود.
#شهید #محمد_علی_رهنمون
🆔️ @shahidemeli
#استوری | بسیاری از کاسبها وقتی خبر شهادت سید را شنیدند بسیار متاثر شدند. سید آنقدر خوب باهاشان کار میکرد که خود آنها راغب بودند با او معامله کنند. محصولی که دیگر خریدارها با قیمت پایینتر میخریدند، سید با قیمت خودش میخرید. شاید خیلیها فکر میکردند سید انسان سادهای است حتی بعضی ملامتش میکردند، اما خدا برکت را در کارش قرار داده بود. برای سید رضایت خدا مهمتر از حرفهای مردم بود. یکی از مشتریهایش بعد از شهادتش آمد سراغ من. با گریه میگفت: سید تنها مشتری من بود که انصاف داشت، نقد معامله میکرد، توی خرید و فروش قسم نمیخورد، حساب و کتابش درست بود.
#شهید #مدافع_حرم #سید_میلاد_مصطفوی
🆔️ @shahidemeli
جلسه داشتیم. بعضیها دیر رسیدند. باقری را تا آن روز نمیشناختم. دیدم جوانی بعد از خواندن چند آیه شروع کرد به صحبت. فکر کردم اعلام برنامه است. بعد دیدم قرص و محکم گفت: وقتی به برادرها میگیم ساعت نُه اینجا باشن، یعنی نُه و یک دقیقه نشه ...
#شهید #حسن_باقری
🆔️ @shahidemeli
شنیدیم یکی از بچهها مشکل اخلاقی دارد. احمد صدایم کرد و گفت: تو سن و سالت از همه بیشتره، با تجربهای، بیسروصدا قضیه رو بررسی کن، ببین اصلا صحت داره یا نه؟ مواظب باش آبروی کسی بیخودی نریزه. خداحافظی که کردم، محکمتر از قبل گفت: ببین! احدی حق نداره اطلاع پیدا کنه. فقط ببین صحت داره یا نه.
#سرلشگر #شهید #احمد_کاظمی
🆔️ @shahidemeli
#استوری | توی جوّ آن روز کردستان، خنده رو بودن واقعا نوبر بود. مسئول باشی و هزار تا کار بر عهدهات باشد و هزار جای کارت لنگ بزند و هزار جور حرف بهت بگویند و هر روز خبر شهادت یکی از بچههایت را برایت بیاورند و چند بار در روز بخواهی نفراتت را از کمین ضدّ انقلاب دربیاوری و نخوابی و نقشه بکشی و سازماندهی بکنی و دست آخر هنوز بخندی، واقعا که هنر میخواهد. بعضی از بچهها توی اوقات استراحت، جدول درست میکردند. توی یکی از این جدول ها نوشته بود: (مردی که همیشه میخندد.) جوابش یازده حرف بود. یکی با مداد توش نوشته بود: (محمد بروجردی.)
#شهید #محمد_بروجردی
🆔️ @shahidemeli