eitaa logo
✔ عکس نوشت شهدا | سامانه ملی شهدا
1.4هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
299 ویدیو
2 فایل
©️ عکس نوشت شهدا | استوری شهدا | برای شهدا | جهت عضویت در کانال روی گزینه پیوستن کلیک کنید. پشتیبانی کانال: @birangi
مشاهده در ایتا
دانلود
کلام همیشگی‌اش بود که: هر نیرویی که وارد سپاه می‌شود و قصد خدمت دارد، اول باید خودش را بسازد. هر نیرویی که خودسازی نکرده باشد، نمی‌تواند به اسلام خدمت کند. 🆔️ @shahidemeli
من مرد‌های زیادی را دیده بودم. شوهر‌های دوستانم را، دیگران را که در راحتی و رفاه هم بودند، اما همیسه سر زن و بچه‌شان منت می‌گذاشتند. ابراهیم با آن همه مرارتی که می‌کشید باید از من طلبکار می‌بود، که من دارم برای تو و بقیه این سختی‌ها را تحمل می‌کنم، ولی همیشه با شرمندگی می‌آمد خانه. به خودش سختی می‌داد تا نبیند من یا پسرهاش سختی می‌بینیم. 🆔️ @shahidemeli
| گفتم: چه خبر از خط. اوضاع خوبه؟ یک مدت می‌دیدم می‌آید و می‌رود. بچه‌ها خیلی تحویلش می‌گرفتند. نمی‌دانم چرا نپرسیدم این کی هست اصلا. همین‌‌طوری خوشم آمده بود ازش. گفتم برویم یک گپی بزنیم. با هم رفتیم توی سنگر فرماندهی. رفت چای آورد، چهارزانو نشست کنار من. دستم را گرفت توی دستش، از اصفهان و خانه‌شان و چایی‌های مادرش حرف زد. اصلا به نظرم نمی‌آمد فرمانده لشکر باشد. 🆔️ @shahidemeli
توی بحث، نه که فکر کنی حرفش را نمی‌زد، می‌زد، ولی توی حرف کسی نمی‌پرید؛ هیچ‌وقت. من که ندیدم. 🆔️ @shahidemeli
وقتی خبرنگاران خارجی مشغول سوال و جواب از اکبر بودند، یک باره از جا بلند شد و به راه افتاد! شیرودی به صدای اذان اشاره کرد و گفت: نماز. بعد به سمت مسجد پایگاه رفت. او همیشه نماز خود را اول وقت و جماعت می‌خواند. و این درسی بود فراموش‌نشدنی برای همه. 🆔️ @shahidemeli
| مهم‌ترین کار فرهنگی هادی برگزاری نمایشگاه دستاوردهای حشدالشعبی در ایام اربعین بود. هادی اصرار داشت کارهای فرهنگی رزمندگان عراقی به اطلاع مردم و شیعیان رسانده شود. لذا راهپیمایی اربعین را بهترین زمان و مکان برای این کار تشخیص داد. واقعا هم تفکر فرهنگی او جالب بود. هادی یک چادر در نیمه راه نجف به کربلا راه اندازی کرد و نمایشگاه تصاویر نبرد با داعش را با چینش مناسب در مقابل دید زائران کربلا قرار داد. 🆔️ @shahidemeli
نوع محبت‌کردنش خاص بود. هر وقت خانه‌ی پدربزرگ و مادربزرگ‌مان می‌آمد، عمه‌ها را بغل می‌کرد و می‌بوسید. مامان‌بزرگ را نوازش می‌کرد. بعد هم پایین پای بابابزرگ می‌نشست و با روغن زیتون پایش را با آرامش ماساژ می‌داد. 🆔️ @shahidemeli
به صله‌ی رحم خیلی توجه داشت. منزل فامیل‌ها زیاد می‌رفت. با این‌که همدان کم می‌آمد اما هر وقت فرصت می‌کرد، به فامیل‌ها و بزرگان فامیل سر می‌زد. 🆔️ @shahidemeli
| یک بار جلسه‌ای در هویزه برای سازماندهی گردان انصارالحسین (ع) تشکیل شد. از علی آقا هم خواسته شد تا برود. من را صدا کرد و گفت: می‌خوام برم هویزه. ماشین داری؟ گفتم: بله سرباز هم هست، من می‌شینم پشت فرمون و سرباز رو می‌فرستم قسمت بار. شما هم بنشینید جلو. علی آقا نگاهی به من کرد و گفت: چرا این کار رو می‌کنی؟ چرا نمی‌ذاری سرباز کنار من، جلو بشینه؟ گفتم: می‌خوام شما راحت باشین. گفت: نه، هیچ وقت این کار رو نکن. سرباز با من فرقی نداره. همه‌ی ما آمدیم این‌جا به تکلیفمان عمل کنیم و با دشمن بجنگیم. اگر سرباز کنار من بشینه خیلی بهتره. 🆔️ @shahidemeli
بسیار اهل مراقبه و تهذیب نفس بود و سعی می‌کرد کار اشتباهی انجام ندهد و اگر هم خطایی مرتکب می‌شد، خودش را با روزه گرفتن تنبیه می‌کرد. مشخص بود پای درس بزرگان رفته و روی خودش حسابی کار کرده است. 🆔️ @shahidemeli
از روزی که رفت سپاه، همه‌جوره دگرگون شد. به جرئت می‌گویم که همه‌ی تعلقات و علایقش محو شد. سپاه برای محمودرضا نقطه‌ی عطف بود. محمودرضای قبل از سپاه با محمودرضای بعد از سپاه متفاوت است. خیلی چیزهای حتی مباح را هم به راحتی بوسید و گذاشت کنار. 🆔️ @shahidemeli
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| خدایا! دلم تنگ است. هم جاهلم هم غافل، نه در جبهه‌ی سخت می‌جنگم نه در جبهه‌ی نرم. کربلای حسین (ع) تماشاچی نمی‌خواهد. یا حقی یا باطل ... راستی من کجا هستم؟ .. 🆔️ @shahidemeli