eitaa logo
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
224 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
509 ویدیو
43 فایل
دِل شِکَسـتِه ی عَــٰاشِق💔 بـَـرای پَــروٰاز🍃 نیٰـازی بِه‍ بٰــال نَدارَد ....💕 .•°{شهید آوینی}°•. تـودعـوت‌شـده‌ےشهــدایے🙃♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
🎈|• #همســـرانه •|🎈 طُ چــه دانــی ....⁉️ ~•~ کــه چــه هــا کــرد .... 😢~•~ نگــاهــت بــا مــن .... 👀❤️~•~ #چشمات‌آرامش‌دلــــم💗☂ #کپی‌نکن‌مومـــن 🚫 @shahidhojajjy ^^
کنیم😊 👹نمادهای شیطان پرستی در تلگرام وایتا را بشناسید... 🤘 نماد عمومی شیطان پرستان 🖕 نماد ضد فرهنگی 👁 نماد یک چشم شیطان پرستی 👩‍👩‍👦💑👭👩‍❤️‍💋‍👩👩‍❤️‍👩هم جنس گرایی زنان 👨‍👨‍👦👨‍👨‍👦‍👦👨‍❤️‍👨👨‍❤️‍👨👨‍❤️‍💋‍👨هم جنس گرایی مردان ☯♋️ نمونه ای از اعداد 6 و 9 ♍️ کلمه "الله" که وارونه شده ♉️➰♈️ نمایی متشابه به بز شیطان پرستی☣ 3 بز ➿2 بز ✝☦ ☮صلیب 🙏 نماد عبادت بودا 👐 🙌 برعکس کردن حالت قنوت مسلمانان؛ (به انگشتان شصت خود هنگام قنوت توجه کنید) 🗽 مجسمه آزادی 🕍 عبادتگاه صهیونیسم 🕎 آرم سازمان موساد صهیونیسم 🔯✡نشان صهیونیسم سعی شود از این علامت و نشانه ها استفاده نشود ...❗️ مسلمانان بیدار باشید ...❗️ @shahidhojajjy
🖤 •••|زیــــ☂ــــرسایه خــ♥️ـــدا...|••• ❥🌸°↷ ؟ @shahidhojajjy
سلام . دوستان عزیز. من عذر میخوام دیشب نتونستم پارت ها را تایپ کنم و یکم اعتراض شد ولی الان #پارت_جبرانی میزارم . امشب هم پارت ها رو میزارم. #گمنام
رمان بچه مثبت . ریحان: بله بله الان براتون میارم. یادم آمد که توی کمد دانشگاه گذاشتم. سریع السیر رفتم و برش داشتم و بهش دادم. ریحان: ببخشید قرار شد من چهار شنبه بهتون بدم ولی خب ... نشد دیگه(افکار ریحان: راستش یادم رفته بود نخواستم ضایع شم) متین: اشکال نداره . البته قابلی هم نداره ریحان: ممنون متین: ضمنا کار خیلی خوبی کردین که با استاد حرف زدین میدونستم عاق تر از این حرف ها هستین . افکار ریحان: 🌺سرد تر از متین هم هست . من اگه میخواستم سر یک آدم سرد شرط میبستم تا دوست بشیم بهتر بود تا با یخچال خونه آشنا میشدم. ..... ریحان: رفتم و نشستم . حرف های متین ( شما عاقل تر از این حرف ها هستین) من و وادار به فکر کردن میکرد. اکیپ بچه ها که اومدن تو با تعجب نگاهم میکردن. شقایق: تو توی کلاس سهرابی چیکار میکنی؟😳 .... ✍ادامه دارد✍ نویسنده:الف ستاری تایپ:گمنام 🌹🌹 . @shahidhojajjy
رمان بچه مثبت . ریحان: میبینی که نشستم . بعدشم سلام عرض کنید دیگه.... . با ورود استاد بچه ها رفتن روی صندلی هاشون نشستن‌. ‌‍‍‌ ریحان: دوستام مثل منگولا نگاهم میکردن. سهرابی با دیدن چنان لبخندی زد که چشمام راست ایستاد. اخمی کردم و سرم و به برگه زدن کتاب گرم کردم. کل یک ساعت و نیم و به حرف های سهرابی گوش دادیم . با خسته نباشید استاد سریع وسایلم و جمع کردم . تا قبل از سوال پیچ کردن دوستام در ،برم . ریحان: یه جورایی برام ٱفت داشت بگم اول من عذر خواهی کردم . ..... ✍ادامه دارد✍ نویسنده: الف ستاری تایپ: گمنام 🌹🌹 @shahidhojajjy
درفضاے مجازے اگر آدم درست وارد بشـــود،خوبـــــ استـ. اما اگـر برود بشود. نه خوب نیست. جای خطرناکی است؛ خیلی باید آدم مراقب باشد. @shahidhojajjy
🍂🥀🍁 🌼 اگر دیدی " صوتِ قرآن " اذیتت میکند ؛ بدان مرده‌ای !!! 🌼 بدان آنقـدر غرقِ صدای دنیا شده‌ای کہ دیگر " ضربانِ قلبٺ " با " سخن خـدا " کوڪ نمی شود @shahidhojajjy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اینم از پارت های امشب 👇👇👇
رمان بچه مثبت پارت_پنجاه_سه . -ماجرا چی بوده؟ ریحان: به یلدا که دستش و به کمرش زده بود و مثل نامادری سیندرلا نگاهم میکرد لبخند زدم و گفتم: _ماجرا؟ کدوم ماجرا؟ یلدا: اها یعنی میخوای واضح بگی ما الاغیم نفهمیدیم سهرابی همچین لبخند زده بود انگار..... ریحان: نزاشتم حرفش و ادامه بده و گفتم: چرت و پرت نگو. کوروش هم که داشت از فضولی میمرد . بهروز: بریم کافی شاپ ...... مهمون من نازنین: اره بریم . ریحان: اه نازی خیلی خلی. من میرم خونه. نازنین: خودت خلی . به خاطر تو بهروز بعد از عمری خسیسی مهمون کنه نزاشتی. بهروز: ای نازی نامرد . من و تو از وقتی نامزد شدیم چند بار مهمون من بودی تو؟ کوروش: چه خبرته . بی چاره فقط یک بار مهمونش کردی اونم وقتی نامزد کردین. بهروز: ببخشید ها بعد تو چند بار ما را مهمون کردی؟ کوروش: من که..... ریحان:.... *** ✍ادامه دارد✍ نویسنده: الف ستاری تایپ:گمنام .... @shahidhojajjy
رمان بچه مثبت . ریحان: اه بسه سرم رفت . روبه شقایق که همچنان درحال نطق غراش بود گفتم: _تا شما باهم کل کل میکنید من برم خونه. شقایق روبه من گفت: کجا کجا؟؟هی خونه خونه میکنه. ریحان: خیلی خب بریم . همین که از ساختمان بیرون اومدیم. مائده(دختر دایی متین) را دیدم که با دوتا دختر دیگه داشت حرف میزد ‌. از جمع جدا شدم و به سمتش رفتم‌ . یلدا و شقایق هم باهام اومدن . بقیه هم رفتن کافی شاپ تا ماهم بعد بریم. ریحان: مائده با خوش رویی به هرسه تامون دست داد و احوالپرسی کرد. و منم شقایق و یلدا بهش معرفی کردم. مائده: ریحانه جان خوب شد دیدمت. ۱۵تا۲۰تعطیلی رسمی . برنامه خاصی که نداری؟ ریحان: نمیدونم. چطور؟ مائده: من و چند تا از دوستام میخواییم یک.... ** ✍ادامه دارد✍ نویسنده: الف ستاری تایپ:گمنام . @shahidhojajjy
رمان بچه مثبت . مائده: یک اتوبوس کرایه کنیم و بریم مشهد. تو و دوستاتم اگه میتونید بیاید. هم میریم زیارت هم خیلی خوش میگذره. افکار ریحان: نمیدونم چه جوابی بهش بدم. تا الان تو عمرم مشهد نرفته بودم. اصلا خانواده من جز جاهای تفریحی و تجاری جای دیگه ای هم میرفتن؟ ساده تر بگم . من و چه به مشهد؟ اونم برای زیارت. من حتی دو رکعت نمی تونم نماز بخونم. مائده: میخوایید به خانواده هاتون بگین اخر هفته بهم خبر بدین. سه تایی: حتما ..... ✍ادامه دارد✍ نویسنده: الف ستاری تایپ: گمنام . @shahidhojajjy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچه‌ها! آقا آماده باش داده؛😇✌️ برای مأموریت خودتو آماده کردی⁉️ #ویژه #پیشنهادی👌 #حاج_حسین_یکتا🎤 ┅═══✼🖤✼═══┅┄ @shahidhojajjy ┅═══✼🖤✼═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•~ يَا مَنْ لَا يَجْبَهُ بِالرَّدِّ أَهْلَ الدَّالَّةِ عَلَيْهِ ~• اےخداوندےڪھ‌ دست رد بر سینھ‌ بندگانِ پرتوقعِ خود نمی‌زنے.. ••❤️•• صحیفھ‌ سجادیھ‌ / ۴۱ @shahidhojajjy
✅حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: انبیا و ائمه علیهم‌السلام نیامده‌اند که بگویند مردم از دنیا هیچ‌بهره‌ای نداشته باشند، بلکه آمده‌اند طریقه‌ی دنیاداری با سعادت و عزت را هم به ما نشان بدهند. انفاق، احسان، صداقت، دوستی و محبت و در فکر هم بودن یکی از راه‌های سعادت دنیوی ماست. اگر در فکر هم، یار هم، غم‌خوار هم باشیم، در واقع در فکر خود هستیم و در نتیجه دنیای خود را هم نگه‌داری کرده‌ایم. 📚 در محضر بهجت، ج۲، ص۳۸۴ @shahidhojajjy
رمان بچه مثبت . .ریحان: من که از اولم جوابم منفی بود نمی دونستم چرا به مائده رک نگفتم. مائده خداحافظی کرد و برگشت پیش دوستاش . سه تا هم در سکوت به سمت کافی شاپ رفتیم. اخر سر هم یلدا سکوت و شکست و گفت: خیلی دلم میخواد برم مشهد . اخرین بار خیلی کوچولو بودم الان هفده سال گذشته. ریحان تو نظرت چیه؟ ریحان: من ... معلومه که‌‌... نمیام. ......... ریحان: رسیدم خونه مهلقا (مامان ارشام) توی خانه بود . رفتم نشستم توی پزیرایی کنار مامان . مامان و مهلقا سخت داشتن درباره یک سفر خانوادگی حرف میزدن. ریحان: من نمیتونم بیام. مامان: برای چی؟ ریحان: یه اردو از طرف دانشگاه. افکار ریحان: اصلا دوست نداشتم با ارشام اینا برم مسافرت تنها چیزی که به ذهنم رسید. مسافرت مشهد مائده بود. پس همین و مشکل میکنم. مهلقا: حالا کجاهست این اردو؟ ریحان: مشهد یهو از همه طرف صدای داد و بیداد بلند شد. مثل اینکه همه داد میزدن کجااااا؟ ریحان: با غرور صدام و صاف کردم وگفتم : مشهد دیگه... ریحان: مامان سریع خودش و جمع مرد و گفت : هرجا که باشه فردا کنسلش میکنی.... ریحان: نمیشه به دوستام قول دادم. مامان که انگار زمان و مکان از کف داده بود گفت: تو غلط میکنی. ریحان: لطفا زور نگید نمیتونم خب‌. مامان: تو... مهلقا : المیرا جون بی خیال خودمونیم بیشتر خوش میگذره ... ریحان:آی حرص میخوردم . ریحان: پس خوش بگذره.خیلی حرص داشت هم ضایعم کرد و خیلی واضح گفت. من مهم نیستم‌. پاشدم رفتم سمت اتاقم . ای خدا برنامه هام به خاطر این ارشام خر و مامانش . مجبورم با مائده برم. انگار دست من نیست . طلبیده دیگه...😔 .... . ✍ادامه دارد✍ نویسنده: الف ستاری . پارت طولانی تایپ: گمنام . @shahidhojajjy
دنیا برامون قفسه یه نگاه زهرا بسه...(:💔