قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
🎈|• #همســـرانه •|🎈 طُ چــه دانــی ....⁉️ ~•~ کــه چــه هــا کــرد .... 😢~•~ نگــاهــت بــا مــن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نابود باد فرعون زمان
مرگ بر آمریکا
حامدزمانی
روز ۱۳آبان
روز دانش آموز
@shahidhojajjy
#ایستائیسم
#احتیاط کنیم😊
👹نمادهای شیطان پرستی در تلگرام وایتا را بشناسید...
🤘 نماد عمومی شیطان پرستان
🖕 نماد ضد فرهنگی
👁 نماد یک چشم شیطان پرستی
👩👩👦💑👭👩❤️💋👩👩❤️👩هم جنس گرایی زنان
👨👨👦👨👨👦👦👨❤️👨👨❤️👨👨❤️💋👨هم جنس گرایی مردان
☯♋️ نمونه ای از اعداد 6 و 9
♍️ کلمه "الله" که وارونه شده
♉️➰♈️ نمایی متشابه به بز شیطان پرستی☣ 3 بز ➿2 بز
✝☦ ☮صلیب
🙏 نماد عبادت بودا
👐 🙌 برعکس کردن حالت قنوت مسلمانان؛
(به انگشتان شصت خود هنگام قنوت توجه کنید)
🗽 مجسمه آزادی
🕍 عبادتگاه صهیونیسم
🕎 آرم سازمان موساد صهیونیسم
🔯✡نشان صهیونیسم
سعی شود از این علامت و نشانه ها استفاده نشود ...❗️
مسلمانان بیدار باشید ...❗️
@shahidhojajjy
رمان بچه مثبت
#پارت_پنجاه_یک
.
ریحان:
بله بله الان براتون میارم.
یادم آمد که توی کمد دانشگاه گذاشتم. سریع السیر رفتم و برش داشتم و بهش دادم.
ریحان:
ببخشید قرار شد من چهار شنبه بهتون بدم ولی خب ... نشد دیگه(افکار ریحان: راستش یادم رفته بود نخواستم ضایع شم)
متین:
اشکال نداره . البته قابلی هم نداره
ریحان:
ممنون
متین:
ضمنا کار خیلی خوبی کردین که با استاد حرف زدین میدونستم عاق تر از این حرف ها هستین .
افکار ریحان:
🌺سرد تر از متین هم هست . من اگه میخواستم سر یک آدم سرد شرط میبستم تا دوست بشیم بهتر بود تا با یخچال خونه آشنا میشدم.
.....
ریحان: رفتم و نشستم . حرف های متین ( شما عاقل تر از این حرف ها هستین) من و وادار به فکر کردن میکرد.
اکیپ بچه ها که اومدن تو با تعجب نگاهم میکردن.
شقایق:
تو توی کلاس سهرابی چیکار میکنی؟😳
....
✍ادامه دارد✍
نویسنده:الف ستاری
تایپ:گمنام
🌹#پارت_جبرانی🌹
.
@shahidhojajjy
رمان بچه مثبت
#پارت_پنجاه_دو
.
ریحان: میبینی که نشستم . بعدشم سلام عرض کنید دیگه....
.
با ورود استاد بچه ها رفتن روی صندلی هاشون نشستن.
ریحان:
دوستام مثل منگولا نگاهم میکردن.
سهرابی با دیدن چنان لبخندی زد که چشمام راست ایستاد.
اخمی کردم و سرم و به برگه زدن کتاب گرم کردم. کل یک ساعت و نیم و به حرف های سهرابی گوش دادیم . با خسته نباشید استاد سریع وسایلم و جمع کردم .
تا قبل از سوال پیچ کردن دوستام در ،برم .
ریحان:
یه جورایی برام ٱفت داشت بگم اول من عذر خواهی کردم .
.....
✍ادامه دارد✍
نویسنده: الف ستاری
تایپ: گمنام
🌹#پارت_جبرانی🌹
@shahidhojajjy
درفضاے مجازے اگر آدم درست
وارد بشـــود،خوبـــــ استـ.
اما اگـر برود #غرق بشود.
نه خوب نیست.
جای خطرناکی است؛
خیلی باید آدم مراقب باشد.
#امام_خامنه_ای
@shahidhojajjy
🍂🥀🍁
#تلنگر
🌼 اگر دیدی " صوتِ قرآن " اذیتت میکند ؛ بدان مردهای !!!
🌼 بدان آنقـدر غرقِ صدای دنیا شدهای کہ دیگر " ضربانِ قلبٺ " با " سخن خـدا "
کوڪ نمی شود
@shahidhojajjy
رمان بچه مثبت
پارت_پنجاه_سه
.
-ماجرا چی بوده؟
ریحان:
به یلدا که دستش و به کمرش زده بود و مثل نامادری سیندرلا نگاهم میکرد لبخند زدم و گفتم:
_ماجرا؟ کدوم ماجرا؟
یلدا:
اها یعنی میخوای واضح بگی ما الاغیم نفهمیدیم سهرابی همچین لبخند زده بود انگار.....
ریحان:
نزاشتم حرفش و ادامه بده و گفتم: چرت و پرت نگو.
کوروش هم که داشت از فضولی میمرد .
بهروز:
بریم کافی شاپ ...... مهمون من
نازنین:
اره بریم .
ریحان:
اه نازی خیلی خلی. من میرم خونه.
نازنین:
خودت خلی . به خاطر تو بهروز بعد از عمری خسیسی مهمون کنه نزاشتی.
بهروز:
ای نازی نامرد . من و تو از وقتی نامزد شدیم چند بار مهمون من بودی تو؟
کوروش:
چه خبرته . بی چاره فقط یک بار مهمونش کردی اونم وقتی نامزد کردین.
بهروز:
ببخشید ها بعد تو چند بار ما را مهمون کردی؟
کوروش:
من که.....
ریحان:....
***
✍ادامه دارد✍
نویسنده: الف ستاری
تایپ:گمنام
....
@shahidhojajjy
رمان بچه مثبت
#پارت_پنجاه_چهار
.
ریحان:
اه بسه سرم رفت .
روبه شقایق که همچنان درحال نطق غراش بود گفتم:
_تا شما باهم کل کل میکنید من برم خونه.
شقایق روبه من گفت:
کجا کجا؟؟هی خونه خونه میکنه.
ریحان:
خیلی خب بریم . همین که از ساختمان بیرون اومدیم. مائده(دختر دایی متین) را دیدم که با دوتا دختر دیگه داشت حرف میزد . از جمع جدا شدم و به سمتش رفتم . یلدا و شقایق هم باهام اومدن . بقیه هم رفتن کافی شاپ تا ماهم بعد بریم.
ریحان:
مائده با خوش رویی به هرسه تامون دست داد و احوالپرسی کرد. و منم شقایق و یلدا بهش معرفی کردم.
مائده:
ریحانه جان خوب شد دیدمت. ۱۵تا۲۰تعطیلی رسمی . برنامه خاصی که نداری؟
ریحان:
نمیدونم. چطور؟
مائده:
من و چند تا از دوستام میخواییم یک....
**
✍ادامه دارد✍
نویسنده: الف ستاری
تایپ:گمنام
.
@shahidhojajjy
رمان بچه مثبت
#مینی_پارت
.
مائده:
یک اتوبوس کرایه کنیم و بریم مشهد. تو و دوستاتم اگه میتونید بیاید. هم میریم زیارت هم خیلی خوش میگذره.
افکار ریحان:
نمیدونم چه جوابی بهش بدم. تا الان تو عمرم مشهد نرفته بودم. اصلا خانواده من جز جاهای تفریحی و تجاری جای دیگه ای هم میرفتن؟
ساده تر بگم . من و چه به مشهد؟
اونم برای زیارت. من حتی دو رکعت نمی تونم نماز بخونم.
مائده:
میخوایید به خانواده هاتون بگین اخر هفته بهم خبر بدین.
سه تایی: حتما
.....
✍ادامه دارد✍
نویسنده: الف ستاری
تایپ: گمنام
.
@shahidhojajjy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچهها!
آقا آماده باش داده؛😇✌️
برای مأموریت خودتو آماده کردی⁉️
#ویژه
#پیشنهادی👌
#حاج_حسین_یکتا🎤
┅═══✼🖤✼═══┅┄
@shahidhojajjy
┅═══✼🖤✼═══┅┄
•~ يَا مَنْ لَا يَجْبَهُ بِالرَّدِّ أَهْلَ الدَّالَّةِ عَلَيْهِ ~•
اےخداوندےڪھ
دست رد
بر سینھ بندگانِ
پرتوقعِ خود
نمیزنے.. ••❤️••
صحیفھ سجادیھ / ۴۱
@shahidhojajjy
✅حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
انبیا و ائمه علیهمالسلام نیامدهاند که بگویند مردم از دنیا هیچبهرهای نداشته باشند، بلکه آمدهاند طریقهی دنیاداری با سعادت و عزت را هم به ما نشان بدهند. انفاق، احسان، صداقت، دوستی و محبت و در فکر هم بودن یکی از راههای سعادت دنیوی ماست.
اگر در فکر هم، یار هم، غمخوار هم باشیم، در واقع در فکر خود هستیم و در نتیجه دنیای خود را هم نگهداری کردهایم.
📚 در محضر بهجت، ج۲، ص۳۸۴
@shahidhojajjy
رمان بچه مثبت
#پارت_پنجاه_شش
.
.ریحان:
من که از اولم جوابم منفی بود نمی دونستم چرا به مائده رک نگفتم. مائده خداحافظی کرد و برگشت پیش دوستاش . سه تا هم در سکوت به سمت کافی شاپ رفتیم.
اخر سر هم یلدا سکوت و شکست و گفت:
خیلی دلم میخواد برم مشهد . اخرین بار خیلی کوچولو بودم الان هفده سال گذشته. ریحان تو نظرت چیه؟
ریحان:
من ... معلومه که... نمیام.
.........
ریحان: رسیدم خونه مهلقا (مامان ارشام) توی خانه بود . رفتم نشستم توی پزیرایی کنار مامان . مامان و مهلقا سخت داشتن درباره یک سفر خانوادگی حرف میزدن.
ریحان:
من نمیتونم بیام.
مامان:
برای چی؟
ریحان:
یه اردو از طرف دانشگاه.
افکار ریحان:
اصلا دوست نداشتم با ارشام اینا برم مسافرت تنها چیزی که به ذهنم رسید. مسافرت مشهد مائده بود. پس همین و مشکل میکنم.
مهلقا:
حالا کجاهست این اردو؟
ریحان:
مشهد
یهو از همه طرف صدای داد و بیداد بلند شد. مثل اینکه همه داد میزدن کجااااا؟
ریحان:
با غرور صدام و صاف کردم وگفتم : مشهد دیگه...
ریحان:
مامان سریع خودش و جمع مرد و گفت : هرجا که باشه فردا کنسلش میکنی....
ریحان:
نمیشه به دوستام قول دادم.
مامان که انگار زمان و مکان از کف داده بود گفت:
تو غلط میکنی.
ریحان:
لطفا زور نگید نمیتونم خب.
مامان:
تو...
مهلقا :
المیرا جون بی خیال خودمونیم بیشتر خوش میگذره
...
ریحان:آی حرص میخوردم .
ریحان: پس خوش بگذره.خیلی حرص داشت هم ضایعم کرد و خیلی واضح گفت. من مهم نیستم.
پاشدم رفتم سمت اتاقم . ای خدا برنامه هام به خاطر این ارشام خر و مامانش . مجبورم با مائده برم.
انگار دست من نیست .
طلبیده دیگه...😔
....
.
✍ادامه دارد✍
نویسنده: الف ستاری .
پارت طولانی
تایپ: گمنام
.
@shahidhojajjy