eitaa logo
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
215 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
509 ویدیو
43 فایل
دِل شِکَسـتِه ی عَــٰاشِق💔 بـَـرای پَــروٰاز🍃 نیٰـازی بِه‍ بٰــال نَدارَد ....💕 .•°{شهید آوینی}°•. تـودعـوت‌شـده‌ےشهــدایے🙃♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
*⚘﷽⚘ طلبه های جوان👳آمده بودند برای 👀 از جبهه 0⃣3⃣نفری بودند. که خوابیده 😴بودیم دوسه نفربیدارم کردند😧 وشروع کردند به پرسیدن سوال های مسخره و الکی!😜 مثلا میگفتند: چه رنگیه برادر؟!😐 شده بودم😤. گقتند: بابابی خیال!😏 توکه بیدارشدی نخور بیا بریم یکی دیگه رو کنیم!😎 دیدم بد هم نمیگویند😍😂☺️ خلاصه همین طوری سی نفررابیدارکردیم!😅😉 حالا نصف شبی جماعتی بیدارشدیم و همه مان دنبال شلوغ کاری هستیم!😇 قرار شد یک نفر خودش را به مردن بزند و بقیه درمحوطه قرارگاه کنند!😃😄 فوری پارچه سفیدی انداختیم روی محمد رضا و گرفتیم تحت هرشرایطی 😶خودش رانگه دارد! گذاشتیمش روی 🚿بچه ها و راه افتادیم👞 •| و زاری!😭😢 یکی میگفت: ممدرضا ! نامرد چرا رفتیییی؟😱😭😩 یکی میگفت: تو قرار نبود شهید شی! دیگری داد میزد: دیگ چی میگی؟ مگه توجبهه نمرده! یکی میکشید😫 یکی می کرد😑 در مسیر بقیه بچه ها هم اضافه➕میشدند و چون از قضیه با خبر نبودند واقعا گریه 😭و شیون راه می انداختند! گفتیم برویم سمت اتاق را بردیم داخل اتاق این بندگان خدا که فکر میکردند جدیه رفتند وضو گرفتند و نشستند به قران 📖خواندن بالای سر در همین بین من به یکی از بچه ها گفتم : برو خودت رو روی محمد رضا بینداز ویک نیشگون محکم بگیر☺️😂 رفت گریه کنان پرید روی محمد رضاوگفت: محمد رضا این قرارمون نبود😩 منم میخوام باهات بیااااام😭 بعد نیشگونی 👌گرفت که محمد رضا ازجا پرید وچنان جیغی کشید😱که هفت هشت نفر از بچه ها از حال رفتند! ماهم قاه قاه میخندیدیم😬😂😂😂😅 .....خلاصه آن شب با اینکه 👊سختی شدیم ولی حسابیی خندیدیم •❥•❤️🌿 ↳
. مےگفت: + اگه مےخواے اربعین برے به دختـر ارباب بگو... چون اون خوب مےفهمـه جا موندن از قافله ے حسین یعنے چۍ...💔 زیارتی ارباب😔🍂
طلبه های جوان آمده بودند برای از جبهه ۳۰نفری بودند. که خوابیده😴 بودیم دوسه نفر بیدارم کردند و شروع کردن به پرسیدن سوال های مسخره و الکی! مثلا میگفتند: چه رنگیه برادر؟! شده بودم. گفتند: بابا بی خیال! تو که بیدار شدی نخور بیا بریم یکی دیگه رو کنیم! دیدم بد هم نمیگویند خلاصه همین طوری سی نفر رو بیدار کردیم. حالا نصف شبی جماعتی بیدار شدیم و همه مان به دنبال شلوغ کاری هستیم! قرار شد یک نفر خودش را به مردن بزند و بقیه در محوطه قرارگاه کنند! فوری پارچه سفیدی انداختیم روی محمد رضا و گرفتیم تحت هر شرایطی خودش را نگه دارد! گذاشتیم روی بچه ها و راه افتادیم و زاری! یکی میگفت: ممد رضا! نامرد چرا رفتیییی؟ یکی میگفت: تو قرار نبود شهید شی! دیگری داد میزد: دیگه چی میگی! مگه تو جبهه نمرده! یکی میکشید یکی میکرد در مسیر بقیه بچه ها هم اضافه میشدند و چون از قضیه با خبر نبودند واقعا گریه میکردند😭 و شیون را می‌انداختند! گفتیم برویم سمت را بردیم داخل اتاق این بندگان خدا که فکر میکردند جدیه رفتند و وضو گرفتند و نشستند به قرآن خواندن بالای سر در همین بین من به یکی از بچه ها گفتم برو خودت رو روی محمد رضا بینداز و یک نیشگون محکم بگیر رفت گریه کنان پرید روی محمد رضاو گفت: منم میخوام باهات بیااام بعد نیشگونی محکم گرفت که محمد رضا از جا پرید و چنان جیغی کشید که هفت هشت نفر از بچه ها از حال رفتند! ما هم قاه قاه میخندیدیم!! ..... خلاصه آن شب با آنکه 👊 سختی شدیم ولی حسابی خندیدیم😂😂 @shahidhojajjy
👌 💻 رو روشن کردم و افتادم تو کوچه پس کوچه های ...🙂 چند تا کوچه رو که دور زدم، يهو ديدم آژير به صدا دراومد ؛😕 فهميدم گرفته .😑 سريع رو از بين بردم تا به سيستمم، آسيبی نرسونه ...😊 کارم که تموم شد به حال خودم خنديدم. "البته از اون خنده ها "خنده ی تلخ من از گريه غم انگيز تر است"!😔 با خودم گفتم: کاش اينقدر که هوای رو داری، هوای داشتی😓 کاش وقتی ميکردی و آژير دلت داد ميزد که: .. ..!!😔 دلم به حال خودم سوخت...!!😓 تازه فهميدم خــــــــيلی وقته ها، آنتی ويروس دلم رو هم خفه کردند😞 ...😔 اما خوش به حال اونايی که دلشون و هر روز با وصل شدن به آپديتش ميکنن ... خوش به حال اونايی که هر رفتاراشون رو مرور می کنن واگر ناخواسته وارد دلشون شده با آنتی ويروس نابودش ميکنن ؛ |يه آنتی ويروس خريدم به نام " "| 💚از ته دل گفتم: "...🙏💚 @shahidhojajjy
✨ ⭕️چندبار از خواستی که برای بیدارت کنه❓ ⭕️چندبار که خوابیدی کردی برای نماز صبح بیدار بشی؟ 📌همونطور که برای بقیه کارهات نیت می کنی وقصد و اراده می کنی وسرساعت بیدار می شی❓ چقدر ناراحت بودی⁉️ 📌روز قیامت خدا میگه: بنده من! چرا این همه ازت قضا شد❓ 📌شاید بگویی: خدای من❗️ دست خودم نبود. هیچ وقت برای نماز صبح بیدار نمی شدم. اونوقت ممکنه خدا بگه : 📌 خب تو چقدر از این وضعیت ناراحت بودی❓ چقدر از قضا شدن نماز صبح دلت گرفته بود❓ 📌چند بار از من خواستی که برای نماز صبح بیدارت کنم❓ 📌اونوقت چی داری به خدا بگی❓ @shahidhojajjy
✨خاطرات بند انگشتی 🔻موضوع: سرما و نماز شب نیمه‌های 🌙از سردی هوا، از خواب بیدار شدم هنوز تكان نخورده بودم كه متوجه شدم «شهید غلامرضا ابراهیمی» نیز بیدار است. او آرام از جا برخاست و هر سه پتوی خود را، روی بچه‌ها كه از شدت مچاله شده و به خواب رفته بودند، انداخت. من نیز بی‌نصیب نماندم. یك پتو هم روی من انداخت. فكر كردم شده كه حاجی از خواب برخاسته و دیگر قصد خواب ندارد ولی او ساخت و به ایستاد. او آن شب مثل همه شب‌ها تا اذان صبح به 🤲 و راز و نیاز مشغول بود. 💞شهید غلامرضا ابراهیمی💞 @shahidhojajjy