آقای امیری فرمانده پایگاهمون وارد اتاق بسیج شد به همه بچههای سلام دسته جمعی کرد سر چرخوند سمت من و ساسان بهمون دست داد
_خیلی خوش امدید
رو به ساسان ادامه داد
شما همون مسافر خوش اقبال ما هستید که آخرین نفر ثبت نام کردید
ساسان لبخند ضعیفی زد
_بله خودم هستم
_از آشنایتون خوشحالم
با دست بالای اتاق رو نشون داد
_بفرمایید بنشینید مداحمون زیارت عاشورا رو بخونن بریم
آقای امیری نگاهشو داد به من
ماهان جان شماهم برو کمک کن وسایل سفر رو بار بزنید تو وانت
چشمی گفتم و رو کردم به ساسان
_تو برو زیارت عاشورا بخون من برم کمک کنم
نگاه تهدید آمیزی بهم انداخت و با عصبانیت ازم رو برگردون رفت تو اتاق منم سریع اومدم تو حیاط به خودم گفتم، وااای الان ساسان چه حالی پیدا میکنه. مطمئنم یه جای خلوت منو پیدا کنه. کمِ کمِش سه چهارتا چک و لگد رو بهم میزنه. فقط خدا کنه تو جمع نزنم با دو تا از بچه ها وسایلها رو کمک کردیم بار زدند. مسئول آماد پایگاه، آقای حسینی رو کرد به من
ماهان جان برو به آقای امیری بگو صبحانه بچه ها رو تو ماشین میدیم بیاد حرکت کنیم
چشمی گفتم و پاتند کردم سمت اتاق بسیج وارد شدم. همه بچه ها سر به سجده دارن ذکر سجده زیارت عاشورا رو میخونن. صبر کردم سر از سجده که برداشتن رو کردم به فرمانده پایگاه
_آقای حسینی گفتن بچه هارو بیارین سوار اتوبوس شیم بریم. صبحانه رو تو ماشین میخوریم.
یه مرتبه متوجه نگاه تند ساسان به خودم شدم...
ادامه دارد...
کپی حرام⛔️
جمعه ها و ایام تعطیل داستان نداریم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸
🌼
تلاوت خاشعانه وتکاندهند
#زير_نویس_فارسی
سورة الإسراء
وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ ۙ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا82
و از قرآن آنچه را که شفا و رحمت برای مؤمنان است؛ نازل می کنیم، و ستمکاران را جز زیان نمی افزاید
💎 اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن
▪️🍃🌹🍃▪️
﷽
✨🌸اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً🌸🍃
🍃🌹🍃▪️ـــــــــــــــــــــــ
🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌿
🍃🌹🍃▪️ــــــــــــــــــــــــــ
السلام علیک یا علی ابن موسی:
اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ
▪️🍃🌹🍃▪️
#امام_زمان #صبح_بخیر #سلام
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
🔰فرازی از وصیت نامه شهید؛
سلام مرا به رهبر عزیزم برسانید و به ایشان عرض کنید فلانی رزمنده کوچکی برای شما بود و دلش می خواست کاری کند.
به عزیزانی که توفیق جهاد در راه خدا نصیبشان می شود التماس می کنم که در صحنه های نبرد مرا هم یاد کنند.
به عزیزانی که ظهور را درک می کنند و توفیق دیدار حضرت ولی عصر (عج) نصیبشان می شود ملتمسانه عرض می کنم که سلام مرا به آن حضرت برسانند.
آرزو دارم آن حضرت روحی له الفداء وقتی از کنار قبرستان می گذرند فاتحه ای نثار اهل قبور نمایند شاید حقیر هم مشمول آن رحمت قرار گیرم.
مرگ دست خداست، همه روزی می آیند و روزی می روند خوشا به حال آنانکه با شهادت در راه خدا به جوار رحمت حق می پیوندند.
#محلتولد_اراک
شهیدحمیدرضا انصاری🌷
شهادت: ۱۳۹۴/۱۱/۲۸
تل قرین - درعا - سوریه
#سالروزولادت....🌸🌸🎊🎊🌸🌸
🕊سلام 🤚صبحتون منور به لبخند #شهیدان🌷🌷
🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿
🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹
🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
دوم مرداد تولد سردار شهید حاج احمد کاظمی
🌸 مادر خواب سه تا ماهی را دیده بود که توی یک رودخانه می رفتند
یکی از اون ماهی ها روی کمرش یک هلال ماه داشت اصلا انگار خود ماه بود..
مادر وقتی خوابش رو تعریف می کرد حال و هوای خاصی داشت. می گفت : هزاران ماهی دیگه بودند که با اون دو ماهی دنبال این ماهی نورانی می رفتند . اون ماهی همه رو سمت دریا هدایت می کرد.
مادر می گفت :محسن می دونم اون سه تا ماهی تو و دو برادرت بودین ولی نمی دونم اون ماهی نورانی کدوم یکی تون بود.
آن وقت ها احمد چهارسالش بود.
بعدها توی جنگ وقتی احمد فرمانده لشکر هشت نجف اشرف شد مادر گاهی یاد خوابش می افتاد و می گفت اون ماهی نورانی ، احمدم بود.
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در کنار سردار شهید حاج احمد کاظمی
#۲مردادماه سالروززمینیشدنتمبارک
🎈🎁🎊🎉🎂
#شهیدحاجاحمدکاظمی
هدیهبهروحپاکش #پنجصلوات
🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
#دلتنــــگ
ای هادی دلم...
☘دريايي كه در آن گام نهادي پر بود از صيادان،
☘ اما تو فقط خورشيد را مي ديدي و
پيش مي رفتي، 🍃اگر در دام اسيرهم مي شدي خود را
رها مي كردي كه باز پيش بروي.
🍃چه دستاني را كه نگرفتي و سوي روشنايي نبردي
🍀چه وجودهايي را كه از تور صيادان رها
نكردي و به دل دريا نسپردي
🍀چه زيبا رفتي ابراهیم....
گاه كه دلم مي گيرد ،
با خود مي گویم...
گفتنی نیست.....
.
.
گمنامیات را میخواهمُ بس....
#ابراهیم_دلها
#ابراهیم_هادی
#هادی_دلم
روزتون آرام و سرشار از یاد خدا و شهدا
🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"
آقایِ امام رضا!
آرامتر ببر دلِ ما را، شکستنیست
💚تقدیم به صاحت مقدس امام رضا💚
💟صلوات خاصه حضرت رضا( ع)
🌷 اللهم 🌷
🌷 صل علیٰ 🌷
🌷عليِ بْنِ موسَی 🌷
🌷الرِضَا المرتضیٰ الاِمام🌷ِ
🌷 التَّقيِ النَّقي و حُجَّتكَ 🌷
🌷 عَلی مَنْ فَوقِ الاَرض 🌷
🌷ومَن تَحتَ الثَّريٰ 🌷
🌷 الصِّديقِ 🌷
🌷الشهید🌷
🌷صَلاةً 🌷
🌷كَثيرةً تامَّةً 🌷
🌷 زاكيةً مُتَواصِلةً 🌷
🌷 مُتَواتِرَة ًمُتَرادِفة 🌷
🌷 كَأَفْضَل ما صَلَّيْتَ عَلى🌷
🌷 أَحَدٍ مِن اَوْليائِك. 🌷
🌷صلوات الله علیک🌷
🌷و علی آبائك🌷
🌷وأوﻻدك🌷
🌷اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدوآلِ مُحَمَّد🌷
🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
🌹"کلنا عباسک یا زینب"💚
🌷در دفاع ازحرمت ما بخدا بیداریم
🌷دلی از جنس علی اکبر وقاسم داریم
🌷غم نباشد به دلت چون حرمت می ماند
🌷مرگ برما که اگر دست زتو برداریم
💚شادی ارواح پاک شهدای مدافع حرم صلوات💚
🌿🌼اللّهُمَّصَلِّعَلي
🌿🌻مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد
🌿🌼وَعَجِّلفَرَجَهُــم
.
🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
ازکـویرِخشك بـردریاسـلام
هـرنـفـس بـر زاده ى زهـراسـلام
بازمـیگـویم بـه توازراه دور
یاحـسـیـن بـن عـلـی ع
آقاسـلام
الْسَلٰامُ عَلَیْکَ یٰاابٰاعَبْدالّله الْحُسَین
ًً🍁کــَرًبلا🍁
برای دلی که کربلا نرفته بخوان:
" أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوَّء "
روزهایی خواهد آمد...
که من نخواهم بود 😔
🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
🌸به مناسبت سالروز #تولد #شهید_احمد_کاظمی
🔹تاریخ تولد : ۲ مرداد ۱۳۳۸
🔹تاریخ شهادت : ۱۹ دی ۱۳۸۴
🌸مزار شهید : گلستان شهدای اصفهان
#سالروزولادت..🌸🎊🌸🎊🌸🎊🌸
#۲مردادماه سالروززمینیشدنتمبارک
🎈🎁🎊🎉🎂
#شهیدحاجاحمدکاظمی
هدیهبهروحپاکش #پنجصلوات
🌿🌼اللّهُمَّصَلِّعَلي
🌿🌻مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد
🌿🌼وَعَجِّلفَرَجَهُــم
.
🦋🦋🦋
از ترس خشکم زد. نمی دونم چرا من انقدر از ساسان حساب میبرم. ساسانم نگاهش روی من قفل شد. آقای امیری نجاتم داد با دست زد پشت کمرم
_راه بیفت برو سمت اتوبوس بچهها پشت سر تو میان
چشمی گفتم و پا تند کردم به سمت اتوبوس صدای آقای امیری به گوشم خورد
_بچهها سریع ساکهاتون رو بردارید بریم تو اتوبوس صبحانه رو تو ماشین میخوریم.
با شنیدن اینکه گفت ساکها رو بردارید خواستم برگردم ساکم رو از ساسان بگیرم اما جرات نمیکنم از طرفی هم میدونم اینم یکی از بهانههاش میشه که ساکتم انداختی گردن من. به راهم ادامه دادم و اومدم تو اتوبوس صندلی پشت راننده رو انتخاب کردم که ساسان تو نگاه فرمانده پایگاه و رانندهها باشه کمتر منو اذیت کنه از شیشه اتوبوس نگاه کردم بچهها همه میدویدن به سمت اتوبوس اما ساسان آروم قدم برمیداشت و این کارش خیلی به نفع منه چون اگه زود بیاد تو اتوبوس برای اینکه قدرت مانور داشته باشه که منو اذیت کنه میگه بریم ته اتوبوس اما اینطوری بچه ها صندلیها رو پر میکنن اونم مجبوره که کنار من بنشینه. آخرین نفری که از پله اتوبوس اومد بالا ساسان بود هنوز همون نگاه تند و غلیظش رو به من داره. نشست کنارم کامل چرخید سمت من. چشمهاش رو ریز کرد
_مقصد این اتوبوس کجاست؟
کمی جا به جا شدم
_داداش گفتم که خرمشهر
کشدار پرسید
_کجای خرمشهر؟
هر دو دستم رو باز کردم
_همّه جاهای دیدنیش
ریز سرشو تکون داد
_مثلاً
من و منی کردم
خب اسمش روشِ دیگه یه شهر خرم و سرسبز میتونیم هرکجاش که دلمون خواست بریم
تهدید وار آهسته لب خونی کرد
ماهان میکشمت من و فریب میدی؟
دستپاچه گفتم
_داداش چه فریبی؟
ادامه دارد...
کپی حرام⛔️
4_5825874724705538693.mp3
40.62M
سلام خدمت دوستان
سخنرانی استاد شجاعی رو گوش کنید سخنرانی داشتن در گلزار شهدا در مجلس استغاثه به امام زمان عج
دوستان استاد تصریح کردن که منتظر فتنه های بزرگ در مخصوصا امسال باشید، فرمودن سال سال فتنه هست ، مشخصا فرمودن سال سال فتنه هست
گفتن تلخی های زیادی قراره ببینیم
ابروریزی ها
ترورها
کشته شدنها داریم
خودمون اماده کنیم
فرمودن خوشحال باشید چون هر چی فتنه ها زودتر اتفاق بیفته حضرت زودتر ظهور خواهند کرد
فرمودن خوب شد ک شهید رئیسی رفت و اینها اومدن روی کار ، چون اگه شهید رئیسی میبود حالا حالاها منافقین رسوا نمیشدن ، خیلی جالبه استاد گفتن خوشحال باشید!!!!
دقیقا برعکس تفکر بعضی از ماها ک فکر کردیم با روی کار امدن اینها ظهور عقب میفته
فرمودن خدا خواسته که فتنه ها جلو بیفته!!!!
فرمودن خدا دعاهای شمارو مستجاب کرده و خواسته فتنه ها زودتر اتفاق بیفته
فرمودن شرط اتفاق افتادن ظهور همین فتنه هاست
🌺ظهور بسیار نزدیک است🌺
@Zohorbesyarnazdikast
🌴اللهم عجل لولیک الفرج🌴
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
#عملیات_مرصاد کمینگاه الهی رزمندگان اسلام دربرابر #دروغ_جاویدان
و گروهک تروریستی #منافقین بود
که صحنه دفاع همه جانبه ملت بزرگ ایران و مردم دلاور #کرمانشاه را متجلی ساخت.
🔹حوالی ساعت ۱۵ سومین روز مرداد ماه 1367 بود که ارتش عراق و گروهک منافقین، پا در منطقه سرپل ذهاب گذاشته و حرکت خود را از جنوب گردنه پاتاق به سمت شهر کرند آغاز کردند؛ به خیال اینکه مردم از وضعیت کشور ناراضی اند، پا در مسیر گذاشته و منتظر بودند مردم به استقبالشان بیایند و تا تهران همراهشان باشند.
🔹بعد از ورود به تهران تا 48 ساعت هر کاری خواستید بکنید و هر کسی را که خواستید، بکشید تا اینکه من فرمان عفو عمومی بدهم.» این سخنان از اولین جملههای مسعود رجوی در شب عملیات فروغ جاویدان بود.👇
https://www.yjc.ir/00TQdz
🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
جمله ،جااااااانم... جااااااانم... محمود .
او،در اوج درگیری و اضطراب
به همه ی مان آرامش میداد .
تک و پاتک ( حمله و ضد حمله) و حتی خط نگهداری حجم تماسمان با ادوات و توپخانه زیاد بود،
به طوری که در تمامی ساعات روز و شب صدای محمود محمود پشت بی سیم به گوش میرسید .
به نظرم یک چیزی که همه را بی ملاحظه کرده،به طوری که سطح توقع و انتظار همه را از ادوات بالا برده بود پاسخ شهید محمود رادمهر به تماس ها بود .
کلمه ی جااااااانم... جااااااانم... محمود .
در اوج درگیری و اضطراب به همه ی مان آرامش میداد و از طرفی ما را نیز متوقع کرده بود .
و چه کسی میداند شاید در خواست خمپاره از ادوات و محمود محمود بچه ها
بهانه ای بود تا ،جاااااانم جاااانم محمود شهید رادمهر از التهاب شان بکاهد .
راوی: همرزم شهید
🌷شهید محمود رادمهر🌷
یاد شهدا با صلوات🌷
📎یادش_باصلوات
📎اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
🦋🦋🦋
هدایت شده از اطلاع رسانی گسترده حرفهای
چرا باید #جاریم اینو یادم میداد 😳
بهش میگم اسم کِرِمی که زدی بگـو
لکای صورتتو با چی پوشوندی ؟؟
برگشته میگه نپوشوندم با #وایتکس_پوست لکامو نابود کردم و هیچی دیگه نمیزنم ب پوستم😳🤯
❄لینک اینجارو داد گفت ترکیباتش اینجاس👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1784283524Cade13cf0a9
تستش کردم هنگ کردم😨 ببینید شماهم🤌
تو پایگاه میگفتن این ارودی راه نوره
از اینکه متوجه نشده بود راهییان نور رو گفت راه نور خندم گرفت ولی جرات خندیدن ندارم خودم رو کنترل کردم گفتم
_داداش راه نور نه راهییان نور
حالا همون چه فرقی میکنه اینها نمیرم دنبال جاهای تاریخی خرمشهر و یا به قول تو جاهای سرسبز رو ببینن دارن میرن اونجایی که یه مدت توش جنگ بوده
_خیلی خوبه که بریم اونجاها رو ببینیم
یه چشم غره بهم رفت و آهسته غرید
_کله پوکِ بی شعور حال روحی من خوب نبود گفتم بیام اردو دلم باز شه نه اینکه برم جایی که نه امکاناتی هست و نه تفریحی
هرچی کردم یه جوابی بهش بدم هیچی به ذهنم نرسید خیره شدم تو چشماش که صدای آقای امیری توجه من رو به خودش جلب کرد
_ماهان جان
سر چرخوندم سمتش
_بله
با دستش صندلی کنار ما رو نشون داد _بشین اینجا من یکم با داداشت گپ بزنم
خوشحال از این پیشنهاد تو دلم گفتم _وااای تو فرشته نجات منی
از پیش ساسان بلند شدم یه نفس عمیق و راحتی کشیدم نشستم روی صندلی آقای امیری
امیر محمد صدام کرد
_ماهان بیا پیش ما
رو کردم به داداشم ساسان
_من برم عقب پیش دوست هام بشینم
با تکون ریزی که به سرش داد فهمیدم که میگه برو...
ادامه دارد...
کپی حرام⛔️
جمعه ها و ایام تعطیل داستان نداریم
▪️🍃🌹🍃▪️
﷽
✨🌸اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً🌸🍃
🍃🌹🍃▪️ـــــــــــــــــــــــ
🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌿
🍃🌹🍃▪️ــــــــــــــــــــــــــ
السلام علیک یا علی ابن موسی:
اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ
▪️🍃🌹🍃▪️
#امام_زمان #صبح_بخیر #سلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
══════﷽🌺 ⃟⃟ ⃟🇮🇷 ⃟🌺
🥀هر روزمون رو با یاد یک شهید متبرک کنیم..
🔶️همیشه متحد باشید..
🔶️شهید محسن اسحاقی
..رفیق شهید،شهیدت میکند..🕊
#رفیق_شهیدم
#شهید
#شادی_روح_شهدا_صلوات
قرب به اهل بیت ۱۸.mp3
12.22M
✘ منتظران فرج، همان مقربان به امامند!
اگر ادعای انتظار دارید، ولی رابطه خصوصی میان شما و امامتان شکل نگرفته این پادکست را گوش کنید!
مجموعه #قرب_به_اهل_بیت (علیهماالسلام) ۱۸
#استاد_شجاعی | #استاد_انصاریان
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
*زندگے در ڪانادا و شهادتــــ در سوریه*🕊️
*شهید حمزه علی یاسین🌹*
تاریخ تولد: ۷ / ۱۱ / ۱۳۷۲
تاریخ شهادت: ۳ / ۵ / ۱۳۹۳
محل تولد: کانادا
محل شهادت: سوریه
*🌹راوی← مهم نیست اهل کجایی...🪐مهمّ این است که در راه حقّ باشی،🌙عشق و علاقه به سیدالشهدا و اهل بیت فقط مختص به کشور ایران و اطراف آن نیست🍃حمزه یکی از آنهاست که در شهر مونترال کانادا🌙در خانوادهای لبنانی الاصل به دنیا آمد💫شهر مونترال، دومین شهر بزرگ کشور کانادا🌙 پس از پایتخت این کشور است که در شرق کانادا و جنوب غرب استان کبک قرار گرفته است🍁این شهر بهدلیل وجود تعداد قابل توجه مهاجر ایرانی و لبنانی دارای شیعیان زیادی است🌙خانواده حمزه اصالتا از اهالی روستای عباسیه، واقع در جنوب لبنان هستند💫و از اقوام همسر دبیرکل حزبالله یعنی سید حسن نصر الله بهشمار میروند🌙حمزه چند سال قبل از شهادت به لبنان برگشت🕊️ و به عضویت حزبالله لبنان درآمد💫 با آغاز جنگ علیه تروریستهای وهابی در سوریه🥀 حمزه جهت شرکت در جنگ💥 برای دفاع از حرم مطهر حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) عازم این کشور شد🕊️ و در تاریخ ۳ مرداد ۱۳۹۳ در سن ۲۱ سالگی💫ندای هل من ناصر ینصرنی سیدالشهدا را لبیک گفت🌙و در این جهاد مقدس به شهادت رسید🕊️ پیکر مطهر این شهید بزرگوار در وطن پدریاش💫 به خاک سپرده شد*🕊️🕋
*شهید حمزه علی یاسین*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
#شہید_حمزه_علےیاسین♥️
#سالروزشہادت....🕊
#سالروزشهادت.....🕊🕊🌹🌹
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
🌸به مناسبت سالروز #تولد #شهید_احمد_کاظمی
🔹تاریخ تولد : ۲ مرداد ۱۳۳۸
🔹تاریخ شهادت : ۱۹ دی ۱۳۸۴
🌸مزار شهید : گلستان شهدای اصفهان
#سالروزولادت..🌸🎊🌸🎊🌸🎊🌸
#۲مردادماه سالروززمینیشدنتمبارک
🎈🎁🎊🎉🎂
#شهیدحاجاحمدکاظمی
هدیهبهروحپاکش #پنجصلوات
🌿🌼اللّهُمَّصَلِّعَلي
🌿🌻مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد
🌿🌼وَعَجِّلفَرَجَهُــم
.
🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
❇️#سیره_شهدا
🔵شهید مدافعحرم علی سعد
☔️همسر شهید نقل میکنند: علی بسیار روی حقالناس حساس بود. یک روز که پنچری ماشینش را گرفت، ۵۰تومان به صاحب مغازه بدهکار شد. زمانی که از سرکار آمد، گفت «من به یک نفر بدهکار هستم» به علی گفتم حالا چقدر بدهکاری هستی؟ گفت «۵۰ تومان» گفتم بزار آخرماه؛ گفت «شما میدونید من تا آخرِ ماه زنده هستم؟ اگر عمر من به دنیا نبود شما میتوانید این دین را ادا کنید؟»
☔️ما آن موقع کرج مستأجر بودیم؛ از کرج برای ادای قرض علیآقا به تهران (صادقیه) رفتیم. علی به جای اینکه ۵۰تومان بدهد، ۲۰۰تومان به صاحب مغازه داد. صاحب مغازه به علی گفت نیاز نبود با زن و بچه، این همه مسافت را بهخاطر ۵۰ تا تکتومانی طی کنید، کاشکی در صندوق صداقات میانداختید.
☔️حضور معنوی علی را بیشتر از همیشه احساس میکنم؛ واقعا احساس میکنم که کنار ماست و به ما کمک میکند و همواره دلتنگم برای لبخندی که هیچگاه حتی به هنگام رنج و سختی، از لبانش محو نشد.
🎁#بهمناسبت_سالروز_ولادت
#بهیادشهیدمدافعحرمعلیسعد
#سالروزولادت....🌿🌺🌸🌺🌿
#اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
🦋🦋🦋
اومدم عقب کنار صندلی امیر محمد ایستادم. فوری از جاش بلند شد
_بشین رو صندلی من
_نه وامیستم راحتم
امیر محمد گفت
_پس منم کنارت می ایستم
یکی از بچه ها که تازه الان تو اتوبوس دیدمش از جاش بلند شد رو کرد به بغل دستیش
_تو پاشو بشین جای امیر محمد منم میرم صندلی جلو
من رو با دستش نشون داد
_جای ایشون میشینم. بزار این دو تا راحت باشن و پیش هم بشینن
پسره قبول کرد و بلند شد رفت نشست سر جای امیر محمد خودشم رفت جلوی اتوبوس نشست به جای من
من و امیر محمد نشستیم کنار هم.
_امیر محمد رو کرد به من
چطور شد که برادرتم باهات اومد؟_ساسان فکر کرد ما میخواهیم بریم جاهای تاریخی و دیدنی خرمشهر رو بگردیم گفت منم میام. واقعیتش منم از ترس ایکنه بفهمه کجا دارم میام نزاره بیام منم تو یه وضعیت عمل انجام شده قرارش دادم
خندید و گفت
_آره بهترین کار رو کردی راستی ماهان اون دختره اکرم، که اسمش رو گذاشته بودن راشین
کامل چرخیدم سمتش
_خب خب بگو چی شده؟
باورت میشه بهت بگم از بهزیستی فرار کرده
از تعجب چشم هام گرد شد
_عه چرا؟ اون که تو تهران فامیل و آشنایی نداره الان فرار کرده کجا میخواد بخواب و زندگی کنه
سری به تاسف تکون داد و لبش رو به دندان گرفت
_نمی دونم مامانمم خیلی ناراحتِ میگه کلی باهاش صحبت کردم. راضیش کرده بودم که بگرده خونشون
پس چرا این کار رو کرده؟
مانانم میگه فکر کنم یکی نشسته زیر پاش که بیا پیش من خوشبختت کنم اون دختره هم ساده دوباره فریب خورده...
ادامه دارد...
کپی حرام⛔️
جمعه ها و ایام تعطیل داستان نداریم