فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الحمدلله خالق الخلق...
باسط الرزق...🌾🤲🤲
°•آقا امیرالمؤمنین(علیهالسلام)🌷:
کمترین حقی که #خداوند
به گردن شما دارد این است که؛
از #نعمتهایش در گناهکردن استفاده نکنید.
#نهجالبلاغه،حکمت۳۳۰🍃
بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
🌹«جانمحمد یعنی جانم فدای حضرت محمد(ص)»🌹
🌾 شب عملیات آزادسازی منطقه شرقی تدمر در جلسه فرماندهی بودیم،شهید حاج قاسم سلیمانی وسایر فرماندهان ارشد از جمله سردارشهید جانمحمد علی پور روی نقشه بحث های تخصصی میکردند و به دقت شرایط منطقه را تحلیل میکردند.
🌴 بعداز طرح مسائل فنی و استراتژیک جلسه حالت دوستانه ای به خود گرفت.
در این بین شهیدحاج قاسم سلیمانی به سردار شهید جانمحمد علی پور به حالت شوخی گفت:«من اسم محمد رو شنیدم ولی جانمحمد رو نه،تواین جانش رو از کجاآوردی»
💠 شهیدعلی پور باخنده گفت:جانمحمد یعنی جانم به فدای حضرت محمد(ص)
🌹که جلسه باعطر صلواتی همراه شد.
و دقیقا همین طور هم شد؛آن جلسه آخرین جلسه سردارشهید جانمحمد علی پور بود وجانش را در راه محمد و آل محمد فدا کرد.
✍🏻 خاطره یکی از فرماندهان حاضر در جلسه چند روز قبل از شهادت سردار شهیدجانمحمد علی پور
🌹🕊در عشـق
یا وارد نشـو
یا مرد رفتن باش ...❣
🌹رزمنده دفاع مقدس
فرمانده ستاد زرهی جبهه مقاومت
شهادت : ۹٦/۵/۱۳ تدمر سوریه🕊
🌹#شهید_سردار_جانمحمد_علیپور
#سالروز_شهادت....🕊🌹
🦋🦋🦋
#خاطرات_شهید
🔺بعد از عملیات «بازی دراز» با دلی شکسته رو به خدا کردم و گفتم: «پروردگارا! ما که توفیق شهادت نداشتیم، قسمت کن در همین جوانی کعبهات را، حرم رسولت را، غریبی بقیعت را زیارت کنم...»
🔺مشغول دعا و در خواست از درگاه پر از لطف خداوند بودم که شهید پیچک آمد. دستی به شانهام زد و گفت: «حاج علی، مکه میروی؟!» یکدفعه جا خوردم و با تعجب پرسیدم: «چطور مگر؟»
🔺خندید و ادامه داد: «برایم یک سفر جور شده است اما من به دلیل تدارک عملیات نمیتوانم بروم. با خود گفتم شاید شما دوست داشته باشید به مکه بروید!» سر به آسمان بلند کردم. دلم میخواست با تمام وجود فریاد بکشم: «خدایا شکرت...»
✍به روایت خودشهید
#شهید_علیرضا_موحددانش🌷
#سالروز_شهادت
📎فرماندهٔ تیپ ۱۰ سیـدالـشهـدا
#شهید_علیرضا_موحددانش🌷
#سالروز_شهادت
●ولادت : ۱۳۳۷/۶/۲۷ تهران
●شهادت : ۱۳۶۲/۵/۱۳ حاج عمران ، عملیات والفجر۲
🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿
🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹
🦋🦋🦋
بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
❣ یا امام رضا ع ❣
💫من دوباره گیر کردم؛
ضامن آهوکجاست؟
🌤من دلم تا گیر می افتد؛ خراسان میرود.
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🕗ساعت دوباره👈هشت👉 دلــم می تپد عـجیب🕗
⚜مثل کسی که گم شده درغربتی غـریب😔
⚜ قرار دل به رسم هر روز 🌄
✨ بسم الله الرحمن الرحیم✨
💫 اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِک
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🦋🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
گفتم :
دارمازاسترسمیمیرم
گفت :
یہذڪربهتمیگمهربارگیرڪردےبگو ..
منخیلیقبولشدارم
گرهےڪارِمنمهمینبازڪرد ...
(آخہخودشم
بہسختـیاجازهےخروجگرفت)
گفتم : باشہداداشبگو .
گفت : تسبیحدارے ؟
گفتم : آره
گفت : بگو الهیبالرقیہسلاماللهعلیها
حتمـاسہسـالہےاربابنظرمیڪنہ
منتظرتم ...!
قطعڪردم
چشمموبستمشروعڪردم
الهیبالرقیہسلاماللهعلیها
الهیبالرقیہسلاماللهعلیها
۱۰تانگفتمڪہیهوگفت :
اینپنجنفـرآخرینلیستہ
بقیہاشفـردا ...
توجہنڪردمهمینجورذڪرمیگفتم
ڪہیهواسممروخوندن ...
بغضمترڪیدباگریہگرفتمرفتمسمتخونہ
حاضرشم ...
وقتی حسین رودیدمگفتم
درستشد ...
اشڪتوچشمشحلقہزد
گفت :
الهیبالرقیہسلاماللهعلیها
شهید حسین_معزغلامـی
🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
✍#خاطرات_شهدا📄
🌷شهید حسین معماری قبل از اعزام به عراق در سوریه مجروح شد و از کتفش ترکش هم درآوردند ولی به جز من و خانواده اش کسی خبر نداشت.
🌹دو سال اخیر کلا در عراق مستقر بود که اوایل مردادماه،جمعه شبی پایگاهشان در منطقه آمرلی مورد حمله پهپادهای #اسرائیل قرار میگیرد و دو نفر از نیروهای ایرانی حاضر درآنجا به شدت مجروح میشوند که پس از انتقال به ایران ۱۵ روز در بیمارستان بستری بود و بر اثر شدت جراحات در نهایت به فیض #شهادت رسید.
💐در مورد #وصیتنامه شهید هم چیزی دستمان نرسیده چون عنوان کردند به دلیل شدت انفجار در محل علاوه بر پیکرش تمامی وسایل و متعلقات نیز از بین رفته است.
✏️راوی:عمـو بزرگوار شهید
#شهیدپاسدارمدافعحرمحسینمعماری
🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
🔴مأمور انتظامیِ شهرستان نایین حین انجام مأموریت به شهادت رسید
🔹فرمانده انتظامی نایین
:حوالی ساعت ۱۵ روز گذشته خودروی مأموران پلیس مبارزه با مواد مخدر این فرماندهی که در حال انجام مأموریت بودند در مسیر نایین به اصفهان دچار واژگونی شد و در این حادثه گروهبان یکم امیر کرمی مصدوم و پساز انتقال به بیمارستان،
صبح امروز بر اثر شدت جراحات وارده در بیمارستان به شهادت رسید.
🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿
🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹
🦋🦋🦋.
بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
فرازی از وصیتنامه شهید حاج قاسم سلیمانی:
خداوندا!
سر من،
عقل من،
لب من،
شامّه من،
گوش من،
قلب من،
همه اعضا و جوارحم
در همین امید به سر میبَرند:
یا ارحمالراحمین!
مرا بپذیر؛
پاکیزه بپذیر؛
آنچنان بپذیر که شایسته دیدارت شوم.
جز دیدار تو را نمیخواهم،
بهشت من جوار توست، یا الله!
🕊شبتون منور به لبخند #شهیدان🌷🌷
🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿
🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹
🦋🦋🦋.
آهی کشیدم و گفتم
ای کاش این حال و هوا تو روحیه ساسان هم تاثیر بگذاره خیلی دلم میخواد حالا که ساسان به این سفر اومده اونم مثل من حال و هواش عوض بشه
_یه چیزی بگم باورت میشه امیر محمد
تبسمی زد
_تو هرچی بگی من باور میکنم
اگه بچههایی که دنبال آلودگی میرن میدونستن به سمت خدا اومدن و با حال و هوای شهدا زندگی کردن چه حس خوب و قشنگی داره هیچ وقت دنبال کارهای باطل نمیره یکیش همین داداش خودم
امیر محمد نگذشت ادامه بدمو پرید تو حرفم
_ماهان جان این حس خوبت رو با غیبت پشت سر برادرت خراب نکن
نفس بلندی کشیدم
_نمیخوام غیبتشو بکنم دلم براش میسوزه
ببین ،یا برو به خودش بگو چقدر حرفای تو روش اثر گذاشته طرز فکرش عوض شد یا بشین براش دعا کن که خدا به دلش بندازه اونم بیاد تو خط بسیج و شهدا، پشت سرش حرف نزن
تایید حرفش سرم رو تکون دادم
_درست میگی حق با توئه
خواب چشم هام و گرفت رو کردم به امیر محمد
انقدر که دیشب استرس داشتم نتونستم درست بخوابم چه خوابی اومده سراغم
ایستاد و گفت
پاشو جامون رو عوض کنیم سرتو تکیه بده به شیشه ماشین بخواب
بلند شدم جابجا شدیم یه بالشت کوچولو نرمی از توی ساکش درآورد اینو تکیه بده به شیشه ماشین سرت رو بذار روی این بخواب
بالشتو گرفتم با دستم فشارش دادم چه نرمه خیلی ممنون
مامانم درست کرده تو اردوهایی که میرم میده میگه اگر تو اتوبس خوابت گرفت اینو تکیه بده به شیشه ماشین که زیر سرت نرم باشه
برگردیم منم به مامانم میگم برام درست کنه تو اردوهای بعدی همراهم باشه
بالشت چسباندم به شیشه ماشین یه طرف صورتم بالش یه طرف سرمم تکیه به صندلی چشم هام رو گذاشتم رو هم دیگه نفهمیدم چی شد...
💠 دعای رفع بلا در ماه صفر
🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
@roshangari_samen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹اول ماه صفر،
سرمطهر امام حسین علیه السلام
رابه شام آوردند
همراه باقافله اسراء
به قافله سالاری
زینب کبری سلام الله علیها
این روزبرای شیعیان اهل بیت
روز عزاوماتم است.🏴
🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
@roshangari_samen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اولصفروروداسیرانکربلابهشامتسلیتباد
قافله ی آل رسول وارد شام می شود
سنگ زنی، بهر زدن عازم بام می شود
هجر عزیز یکطرف، سختی راه یکطرف
شام به کاروانیان ، رنج تمام می شود
شادی و هلهله بود کار تمام شامیان
طبل زنی ودف زدن ، جمله مرام می شود
کنج خرابه می شود مامن طفلک حسین(ع)
مرغک روح دخترک سوی امام می شود
یزید و چوب خیزران ، لب مبارک حسین(ع)
باعث اشک زینب آن، زاده حرام می شود
شیعه چو یاد آورد خاطره های شهر شام
ریزش اشک دیده اش، کار مدام می شود
#سلام_برقلب_صبور_زینب_س
#سلام_بر_صبربسیار_حضرت_سجاد_ع
🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙
💠 #دعــاۍهــرروزمـاهصـــفر🌙
در مفاتــیح الجـــنان آمده است ڪه
اگر ڪسی خواهد ڪه محفوظ ماند
از بــلاهای نازله در این مــــاه در هر
روز #دهمـــرتبه این دعــا را بخواند🍃
🌛با شروع ماه صفر،خودتون رو بیمه کنید☄
🌹دعای هر روز ماه صفر برای دفع بلاها🌹
🌸هر کسی میخواهد محفوظ بماند از بلاهای نازله در این ماه، در هر روز ده مرتبه بخواند این دعا را
🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
_برگردیم منم به مامانم میگم برام درست کنه تو اردوهای بعدی همراهم باشه
بالشت رو چسباندم به شیشه ماشین یه طرف صورتم بالش یه طرف سرمم تکیه به صندلی چشم هام رو گذاشتم رو هم دیگه نفهمیدم چی شد.
با صدای امیر محمد که پشت هم میگه ماهان ماهان پاشو چشمم رو باز کردم و نگاهم رو دادم بهش
_بلند شو بریم پایین برای نماز و شام
کش و غوصی به بدنم دادم و ایستادم
_بریم
از پله اتوبوس که پام رو گذاشتم زمین صدای ساسان با یه لحن طلبکارانه ای به گوشم خورد
_خوابیدی آره؟
خمیازهای کشیدم
_مگه عیبی داره داداش
_نه عیب نداره اما میای یه حرفی میزنی آتیش میندازی تو جون من بعد خودت راحت میری میخوابی
_داداش چه آتیشی به جونت انداختم
لبش رو به دندون گرفت و سری تکون داد بدون اینکه حرفی بزنه رفت سمت سرویس دستشویی منم پشت سرش قدم برداشتم داخل ساختمون سرویس شدم وضو گرفتم اومدم نمازم رو خوندم سلام که دادم دیدم ساسانم پشت سر من نشسته یک مُهرم جلوشه نفهمیدم نماز خونده یا نخونده. صدای آقای امیری تو فضای نمازخونه پیچید
_عزیزانی که نمازشون رو خوندن تشریف بیارن سالن رستوران شام بخوریم حرکت کنیم
دوتایی اومدیم تو سالن غذا خوری تا خدمتکار شام رو بیاره ساسان گوشیش رو درآورد و رمزشو زد و شروع کرد بازی کردن صدای جر و بحث و داد و بیداد از بیرون رستوران اومد ساسان گوشیش رو گذاشت روی میز ایستاد رو کرد به من _پاشو بریم ببینیم چه خبره؟
نگاهم افتاد به گوشیش به خودم گفتم میگم نمیام خودش بره من پیامهاش رو بخونم. سر انداختم بالا
نه من کسلم خودت برو
ساسان رفت فوری گوشیش رو برداشتم و رفتم تو پیامکهاش...
جمعه ها و ایام تعطیل داستان نداریم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
معرفی شهید🥀
🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🍃🌷🍃🌷
@shahidma
🍃🌷🍃🌷
قسمت اول
احتمالا تصویر این #شهید بزرگوار را در فضای مجازی زیاد دیده باشیم؛ #شهیدی که هیچ کس منتظرش نبود جز #خدا....
🍃🌷🍃
«شهید سیفالله شیعهزاده»💔
از #شهدای بهزیستی استان مازندران که با یک زیر پیراهن راهی #جبهه شد و هیچکس در #جبهه نفهمید كه او خانوادهای ندارد. کم سخن میگفت و...
با #سن کم #سختترین کار #جبهه یعنی
«بیسیمچی» بودن را قبول کرده بود
سرانجام توسط منافقین #اسیر شد برگه و کدهای عملیات را قبل از #اسارت خورد و منافقین پس از به #شهادت رساندن وی، برای به دست آوردن رمز و کدهای بیسیم،
سینه و شکمش را شکافتند!!💔
ولی چیزی نصیب آنها نشد ...!
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇
قسمت دوم
#تنها #شهید #بهزیستی #دفاع مقدس استان مازندران، #سیف الله شیعه زاده
🍃🌷🍃
درتاریخ ۱۳۴۸/۶/۱۰ در روستای محمود آباد، استان مازندران در خانواده ای روستایی متولد شد.
در دوران کودکی مادرش را ازدست داد.
طعم بیمادری را چشید و بر حسب زمانه مورد تازیانه ناملایمات روزگار قرار گرفته و از آغوش گرم خانواده جدا شد.😔💔
🍃🌷🍃
۵ فرزند بودند،ایشان #سومین فرزند خانواده بود، ۳ برادر و ۲ خواهر بودند.
سال 1350 بدلیل ازدواج مجدد پدرش و #ناتوانی #مالیاش برای نگهداری فرزندان، ابتدا خواهرش که آن موقع چهار ساله بود، و پس از شش ماه ایشان که #دو ساله بود به بهزیستی تحویل داده شد.😔💔
🍃🌷🍃
برادر بزرگش پیش پدرشان ماند، دو برادر و خواهرش هم بدلیل سن پایینشان به سرپرستی دو خانواده درآمدند و ایشان و خواهرش تحت حمایت بهزیستی قرار گرفتند.😔💔
بدلیل سن کوچک و بیپناهیاش به خواهرش روی آورد و تمام تنهاییاش را با وابستگی به ایشان تامین میکرد.
ایشان و خواهرش ، مدت هفت سال در بهزیستی آمل زندگی کردند سپس به بهزیستی مشهد انتقال یافتند و طی این سالها یک بارهم هیچ خانواده و بستگانی به دیدن آنها نیامدند.😔💔
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴
آموزش تکثیر آلوئه ورا از طریق تقسیم بوته
╲\╭┓
╭ 👩💼↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @hanakhanum
┗╯\╲
🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴
قسمت سوم
در واقع هیچ وقت برادر و خواهرش را ندید در پرورشگاه بهزیستی مشهد به مدت یک سال نگهداری شدند که براساس یک تصمیمگیری دختران را به پرورشگاه تهران و پسران به تربیتحیدریه منتقل شدند.
😔💔
به روایت از خواهر #شهید :
در پرورشگاه تهران دو سال ماندم و طی این دو سال هیچ ارتباطی با #سیفالله نداشتم تا اینکه یک روز از بلندگوی پرورشگاه مرا به دفتر ریاست خواستند
در آنجا مردی را دیدم که تصور کردم باغبان جدید محوطه پرورشگاه است.
اما با ورود به دفتر آن فرد را به عنوان پدرم معرفی کردند و گفتند که از این پس سرپرستی مرا پدرم برعهده میگیرد.
این باعث خوشحالیام شد زیرا پس از سالها دارای خانواده میشدم، در این بین تمام فکرم پیش #سیفالله بود و آرزویم بود که بیاد پیش ما.
پدرم پس از آوردنم به شمال برای سرپرستی #برادرم به تربیتحیدریه رفته واو را به خانه آورد اما بدلیل وضعیت خانواده و شرایط مالیاش نتوانست #سیفالله را نگه داره و عمویم قدرتالله #سرپرستی شو برعهده گرفت
در سن #چهارده سالگی بود، در کنار خانواده عمویم حدود دو سال زندگی کرد تا اینکه تصمیم گرفت به #جبهه برود و در آن زمان سنش به #16 سال رسیده بود.
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇
قسمت چهارم
حدود سه ماه آموزش رفتند و آموزشهای نظامی دیدند، بعد اومدن مرخصی ،مرخصیشان به مدت یک هفته بود و در این هفت روز همه دغدغهاش بودن با من بود و تمام نگرانیاش زندگی من بود.😭😭😭
🍃🌷🍃
همیشه میگفت: "تمام فکر من زندگی توست و اینکه شاد و خوب زندگی خواهی کرد."
با توجه به اینکه #برادرم با ما زندگی نمیکرد اما برای رفتن به #جبهه نیاز به رضایت پدرم داشتند.
🍃🌷🍃
و آن سال که نامه رضایت را آوردند تا پدرم امضا بزند، پدرم مخالف رفتنش بود وگفت: «اونجا نقل و نبات پخش نمیکنند، #جنگه و آدم را میکشند»در جواب پدرم گفت:« پدرم #سر من که از #سر
#امام حسین(ع)🌷بالاتر نیست.» و با این حرفش پدرم ساکت شد و رضایت داد تا به #جبهه برود.
🍃🌷🍃
هیچ وقت آخرین شبی که با هم گذراندیم را از خاطرم نمیبرم، هفت روز مرخصی آمده بود و طی این هفت روز میآمدخونمون و بهم سر میزد و جویای حالم میشد تا اینکه به شب آخر رسید.
آن شب تا سه صبح بر روی یک بالش سر بر بالین گذاشته بودیم😭😭😭 و از خاطرات دوران پرورشگاه میگفتیم، گریه میکردیم و میخندیدیم.😭😭
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇
قسمت پنجم
زمانی که داشت سوار اتوبوس میشد شروع کرد به اشک ریختن،خواهرم پرسید چرا گریه میکنی؟ جواب داد: "نگران رقیه و زندگی وی هستم، مواظبش باشید."😭😭
🍃🌷🍃
پس از گذشت یک ماه و حضور در #جبهه علیه کوملههای #کردستان در شهر #مریوان ظاهراً سپاه بدنبالش به روستا آمدند و سراغش را از پدر و عمویم میگیرند.
پرسیدند: آیا #سیفالله به خانه برگشت؟ همه تعجب کردند و گفتند که #سیفالله حدود یک ماه عازم #جبهه شده. نیروهای نظامی تصور کردند که #سیفالله از #جبهه فرار کرده و این #مفقودی حدود #یک ماه طول کشید.
🍃🌷🍃
طبق گفتههای #همرزمانش #برادرم را جاده سرورآباد یکی از روستاهای شهر مریوان از استان کردستان به همراه #همرزم #شهیدش که از شهرستان #تنکابن بود، پیدا کردند که بدست منافقان کومله به #شهادت رسیده بود😭😭
🍃🌷🍃
#برادرم را با طریق مختلف شکنجه داده بودند😭، از #آتش سیگار، #کابل داغ گرفته تا #آب جوش به طوری که از #دهانشان چیزهایی را #بدست آورند اما موفق #نشدند و این #شکنجه با #شلیک تیر از #ناحیه گردن بر #سرش به پایان رسید که منجر به #شهادتش شد. 😭😭
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇
قسمت ششم
زمانی که #پیکرش را به منزلمان آوردند در هنگام آخرین بدرقه با لمس بدنش هنوز آن #تاولها و #شکنجهها را با پوست دستم احساس میکردم.😭😭😭😭
🍃🌷🍃
سرانجام#شهید سیف الله شیعه زاده هم درتاریخ ۱۳۶۴/۵/۱۰# درسن ۱۶# سالگی به دست منافقین به آرزویش که همانا#شهادت در راه #خدا🤍 بود رسید.
🍃🌷🍃
#مزار#شهید :
زادگاهش، روستای محمودآباد، استان مازندران.
🍃🌷🍃
قسمتی از وصیت نامه شهید:
وقتی به طرف #جبهه ها می روم همراه با شوق و اشتیاق است چون می دانم برای #اسلام و #خدا می روم. من درس اسلام شناسی را وقتی که #رهبرم امام خمینی به ایران آمد از او یاد گرفتم و این را هم بگویم که من برای #اسلام و #خدا به #جبهه می روم و نه برای #مقام ، نه تنها من بلکه همه #رزمندگان همینطور هستند.💔
🍃🌷🍃
علاوه بر علاقمندگی خود بر نظام و امام خمینی(ره) عنوان کرد: «به آن برادر و خواهری که در عمرم ندیدم، بیاورید بر سر مزارم تا کمی برایم زاری کنند.» و این امر پس از #شهادتش بر سر مزار #شهید تحقق یافت.💔
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇
قسمت هفتم
شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای
و علی الخصوص شهید سرفراز
💠شهید سیف الله شیعه زاده 💠
🌷 صلوات 🌷
✨ التماس دعای فرج وشهادت✨
یاعلی مدد
پایان
30.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مشاهده بفرمایید برای لحظاتی دل بسپارید به کربلای حسین ع