او ایستاد پای امام زمان خویش
♡به نام خداوند تبسم♡
✍برای من و امثال من، معنای دقیقی ندارد و مشخص نیست ما در این سه حرف به دنبال چه هستیم، اما می شناسم آنهایی را که این سه حرفی برایشان در چهار حرف دیگر معنا میشود.
✍عشق، در #حسین(ع) معنا میشود!
و حسین معنی #آزادیست و مریدان او هم آزاده اند
✍ که به ندای #هَل_مِن_ناصِرٍ_یَنصُرُنی اربابشان #لبیک بگویند، حال هستند و به ندای #عقیله_بنی_هاشم لبیک میگویند❤
✍همین بس که غیرتشان ریشه در #غیرت #عباس_ابن_علی دارد ، #صبر و مقاومتشان ریشه در صبر
✍ #حضرت_زینب(س) و آزادگی شان را هم از #حسین_بن_علی دارند.
✍😔#قدیر هم یکی از مریدان حسین بود که پایان دفتر زندگی اش را متفاوت رقم زد.
✍ عشق را در حسین(ع) معنا کرد و راه حضرت عشق را گرفت تا به آخر رسید.
به #جنون رسید.
✍او مجنون بود و عشقی منتهی به #نور را در خود پرورید.
چه مبارک #ولادتی.
چه #نورانیتی.😍
🍃به مناسبت سالروز #تولد #شهید_قدیر_سرلک
تاریخ تولد : ۱۳ شهریور ۱۳۶۳
تاریخ شهادت : ۱۳ آبان ۱۳۹۴
مزار شهید : گلزار شهدای ده امام پاکدشت
محل شهادت : حلب، سوریه
🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
✊او ایستاد پای امام زمان خویش ...
💐 امروز ۱۳ آبان سالروز شهادت مدافع حرم" #قدیر_سرلک" گرامی باد.
♡به نام خداوند تبسم♡
#عینشینقافمیشود
#عشق!
سه حرفی که برای هرکس یکجور معنا میشود.اما می شناسم آنهایی را که این سه حرفی برایشان در چهار حرف دیگر معنا میشود. عشق، در #حسین(ع) معنا میشود! و حسین معنی#آزادیست ومریدان او هم آزاده اند.
اگر هزاروچهارصدسال پیش نبودند که به ندای#هَل_مِن_ناصِرٍ_یَنصُرُنی اربابشان#لبیک بگویندحال هستند و به ندای#عقیله_بنی_هاشم لبیک میگویند❤
درقاموس مریدان حسین، همین بس که غیرتشان ریشه در#غیرت #عباس_ابن_علی دارد#صبر و مقاومتشان ریشه در صبر #حضرت_زینب(س) و آزادگی شان را هم از #حسین_بن_علی دارند.
#قدیر هم یکی از مریدان حسین بود که پایان دفتر زندگی اش را متفاوت رقم زد. عشق را در حسین(ع) معنا کرد و راه حضرت عشق را گرفت تا به آخر رسید.
او مجنون بود و عشقی منتهی به #نورردرخودپروریدآری!همین است.
{حا یا سین نونتلک آیات الجنون}
تاریخ تولد۱۳شهریور۱۳۶۳
تاریخ شهادت۱۳ آبان۱۳۹۴
مزارشهیدگلزارشهدای دهامام پاکدشتمحل شهادت حلب،سوریه
#سلام_صبحتون_متبرک_به_نگاه_شهدا
🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
✊او ایستاد پای امام زمان خویش ...
💐 امروز ۱۱ آذر سالروز شهادت
🥀به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_محسن_صدقی_بجنوردی
♡بسم الله الرحمن الرحیم♡
🍃زندگیاش در راه جهاد
گذاشت آرام و قرار هم نداشت و دائم در حال تلاش برای استوارتر کردن این #انقلاب بود.
🍃دائم زمزمه میکرد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا استَعينوا بِالصَّبرِ وَالصَّلاةِ ۚ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصّابِرين»؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید از #صبر و #نماز کمک جویید که همانا خداوند با شکیبایان است.
این چنین بود که نماز فرصتی برای او شده بود
#محسنِ داستانِ ما، مهربان بودن را نیز از خدا آموخته بود و خوش برخوردیاش نشان از #شیعهی_امیرالمؤمنین بودنش داشت.#شهادت هم پاداش سربازانی چون محسن است؛
این چنین بود که #سوسنگرد، معراجِ او شد. در جوانی و همچون آقایش حضرت #علیاکبر(ع) با رویِ سفید و چهرهای خوشحال به آغوش خدا پر کشید
تاریخ تولد ۱ فروردین ۱۳۳۶
تاریخ شهادت : ۱۱ آذر ۱۳۵۹
🥀مزار شهید : بجنورد
🕊محل شهادت : سوسنگرد
#یــادشــانــ_بــاصــلــوات
🦋الّلهُمَّ_صَلِّ_عَلَی_مُحَمَّدٍ_وَآلِ_مُحَمَّدٍ
#سلام_صبحتون_بخیر
#روزتون_متبرک_ب_نگاه_شهدا
🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
✨به نام خدا
🍃در شانزدهم آذر ماه ۱۳۳۶ در روستای اسفرجان چشم به جهان گشود. شور و شوقش به تحصیل باعث شد تا وارد مدرسه عالی معدن شود و به عنوان داوطلب آزاد ،دیپلم طبیعی را دریافت کند.
🍃 با شروع #جنگ_تحمیلی وارد #جبهه حق علیه باطل شد و به آرزویش رسید.مانند بسیاری از جوانمردان دیگر که جان دادند و نگذاشتند یک وجب از خاک میهن در تصرف استعمارگران باشد
و باز بوی لاله های سرخ می آیدگل هایی که پر پر شدند تا سرافراز و سربلند باشیم
جوانمردانی که در سخت ترین شرایط با #صبر و #توکل از هر مانعی عبور کردند و هیچ چیز سد راهشان نبود.شهیدانی با عطر بهار که همچو گل ها میشکفند و به سوی آسمان پر میکشند و از خود شرافت و جوانمردی به جای میگذارند تا بار دگر مرحمی برای زخم های ناجوانمردی و ظلمت باشد
شهید محمد علی امیری هم همچو همسنگران و یارانش در برابر #ظلم ایستاد ،و دفاع کرد و به آسمانیان پیوست.
"شهیدان قصه پر سوز عشقند
شهیدان شمع عالم سور عشقند"
به مناسبت سالروز شهادت
#شهید_محمد_علی_امیری
📅تاریخ تولد : ۱۶ آذر ۱٣٣۶
تاریخ شهادت ۱۱ فروردین ۱٣۶۱
🥀مزار
اسفرجان
#صبحتونشهدایی
🦋🦋🦋
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
✍️ #وصیت_شهید
🔰 #صبر
🌸 این جمـلہ را بہ یـاد داشتہ باشید :
اگر در راه خـدا رنـج را تـحمل
نڪنید ،
مجبـور خواهیـد شـد در راه شیـطان ،
رنـج را تـحمل ڪـنید .
🌹 #شهیدپورمرادی
❇️اَللّهمّ صَلِّ.عَلی.مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّدٍوعَجِّلْ.فَرَجَهُمْ
🦋🦋🦋
#صبر ۱
من خیلی شخصیت آرومی دارم از دعوا و درگیری تا اونجایی که بتونم دوری میکنم و تلاش میکنم که با کسی وارد دعوا نشم مادر شوهرم از وقتی که با شوهرم ازدواج کردم با من خوب نبود به هر شکلی تلاش میکرد که منو اذیت کنه منم کلاً کاری به کارش نداشتم هر چیزی که میگفت یا هر کاری که میکرد واکنشی نشون نمیدادم و سعی میکردم تا اونجایی که میتونم باهاش بحث نکنم
گاهی وقتا وایمیستاد توی حیاطو تا اونجایی که میتونست به من فحش میداد ما طبقه دوم خونشون مینشستیم من هیچ حرفی نمیزدم حتی نمیدونستم دلیل فحاشیهاش به من چیه کاری هم نداشتم به شوهرمم نمیگفتم که مادرت داره به من فحش میده
ادامه دارد
کپی حرام
#صبر ۲
تا اینکه خدا بهم بچه داد سه تا پسر داشتم همیشه بچه هام میرفتن پیشش و بعد میومدن به من فحش میدادن میرفتن از اونورم از پایین صدای خندههای مادر شوهرم به گوشم میرسید اما جرات حرف زدن نداشتم یکی دو بار دنبال بچههام رفتم و توی راه پله وایسادم به گوش دادن مادر شوهرم بهشون میگفت اگر به مادرتون فحش بدید بهتون شکلات میدم هر کی بیشتر فحشش بده شکلات بیشتری بهش میدم قبل از اینکه بچه ها بیان بیرون فوری اومدم تو خونه مون پشت سر من وارد سدن و شروع کردن به فحش دادن بعدام رفتن پایین و ازش شکلات گرفتن خیلی دلم شکست بالاخره بچههام بودن ازشون ناراحت نمیشدم ولی از دست مادر شوهرم خیلی دلخور بودم اما به شوهرم هیچی نمیگفتم بچهها را عادت داده بود به من بیاحترامی کنند وقتی که بچهها میومدن خونه زمان زیادی رو پیشم بودن خیلی بهم میچسبیدن و همش ازم عذرخواهی میکردن منم بهشون میگفتم غصه نخورید یادم رفته، دوباره که میرفتن پایین مادر شوهرم بهشون یاد میداد که به من حرف زشت بزنن، خب منم آدمم خیلی ناراحت میشدم ولی بازم به خاطر زندگیم و بچههام هیچی نمیگفتم
ادامه دارد
کپی حرام
#صبر ۳
کم کم بچهها بزرگ شدن مادرشوهرم فحشهای بیشتری بهشون یاد میداد که بهم بگن منم واگذارش کرده بودم به خدا صبر زیادی دارم و تحملمم بالا بود بچهها به خاطر یه شکلات یا بستنی یا پفک میومدن به من تف میکردن منو میزدن بیاحترامی میکردن و میرفتن دیگه کم کم بچهها بزرگ شدن پسرم ۱۲ ۱۳ سالش بود که که یه روز صدای جیغ و گریههاش که التماس میکرد کتکش نزنن از طبقه پایین اومد بعدم که پسرم اومد بالا دیدم صورتش باد کرده و جای کتکها رو بدنش مشخص بود اما جرات اینکه از شوهرم بپرسم چی شده رو نداشتم شوهرم خیلی عصبانی اومد خونه خواست به من حرفی بزنه اما هیچی نگفت و رفت ولی مواظب بود که نرم پیش پسرم منم نرفتم
ادامه دارد
کپی حرام
#صبر ۴
فرداش رفتم پیش پسرمو ازش پرسیدم که چی شده گفت مامان ما بچه بودیم مامان جون بهمون میگفت بهتون شکلات و بستنی میدم اگر برید به مادرتون فحش بدید منم برای اینکه شکلات یا بستنی بگیرم میومدم به تو فحش میدادم بچه بودم نمیفهمیدم تو هم هیچ وقت به ما هیچی نمیگفتی و تحمل میکردی دیشب رفتم پایین به بابا گفتم من دوچرخه میخوام اونم گفت بعداً برات میخرم مامان جون برگشت گفت اگر بری به مامانت تف کنی من برات فردا میخرم منم تف کردم به خودش دیگه بسه هرچی به ما یاد داد به تو بیاحترامی کنیم، از کار پسرم ماتم برد تازه فهمیدم که شوهرم چرا کتکش زده و حرفیم به من نزده هیچی نگفتم به پسرم گفتم عیب نداره دوچرخه رو صبر کن بابا برات میخره همون روز وقتی شوهرم اومد خونه چشماش اشکی بود و مشخص بود که از عذاب وجدان کتکی که به پسرم زده گریه کرده بچهمو برد و براش یه دوچرخه خرید
ادامه دارد
کپی حرام
#صبر ۴
فرداش رفتم پیش پسرمو ازش پرسیدم که چی شده گفت مامان ما بچه بودیم مامان جون بهمون میگفت بهتون شکلات و بستنی میدم اگر برید به مادرتون فحش بدید منم برای اینکه شکلات یا بستنی بگیرم میومدم به تو فحش میدادم بچه بودم نمیفهمیدم تو هم هیچ وقت به ما هیچی نمیگفتی و تحمل میکردی دیشب رفتم پایین به بابا گفتم من دوچرخه میخوام اونم گفت بعداً برات میخرم مامان جون برگشت گفت اگر بری به مامانت تف کنی من برات فردا میخرم منم تف کردم به خودش دیگه بسه هرچی به ما یاد داد به تو بیاحترامی کنیم، از کار پسرم ماتم برد تازه فهمیدم که شوهرم چرا کتکش زده و حرفیم به من نزده هیچی نگفتم به پسرم گفتم عیب نداره دوچرخه رو صبر کن بابا برات میخره همون روز وقتی شوهرم اومد خونه چشماش اشکی بود و مشخص بود که از عذاب وجدان کتکی که به پسرم زده گریه کرده بچهمو برد و براش یه دوچرخه خرید
ادامه دارد
کپی حرام
#صبر ۵
بعدم رابطشو با خانوادهاش انقدر کمرنگ کرد که خونمونو از اونجا بردیم و باهاشون رفت و آمدی نداشتیم اگر شوهرم میخواست خودش میرفت اونجا ولی ما رو نمیبرد آروم آروم کشیده شد سمت خانواده من و هیچ وقتم بهم نگفت که چرا این اتفاقا داره میافته منم پیگیری نکردم ولی خب خودم میدونستم، هیچ وقت از مادر شوهرم نپرسیدم ولی یه بار خیلی دلم میخواد ازش بپرسم اون فحشهایی که بچههام به من دادن چه سودی برای اون داشت که این کارو کرد همش مارو نفرین میکنه که چرا خونش نمیریم ولی یک بار به کارایی که خودش کرده فکر نمیکنه
پایان
کپی حرام
قسمت چهارم
#پسر اولم ،
#محمدحسن در #عملیات فتحالمبین به #شهادت رسید و #پیکر او و#تعدادی دیگر از #شهدا پس از 13#روز در خاک عراق پیدا شد، تمام مقدمات ازدواج #محمدحسن فراهم شده بود اما #قبل از #ازدواج به #شهادت رسید.😭
🍃🌷🍃
همسرم بعد از #شنیدن #شهادت #پسرم که قرار بود داماد شود منزل را ۹#شب و روز چراغانی کرد و خودم نیز با انجام #غسل #صبر و #تلاوت قرآن #فراق #فرزندانم را بر خود آسان کردم.😭
🍃🌷🍃
#پسردومم
#محمد محسن هنگام #شهادت تنها 15#سال داشت، از 13#سالگی به #جبهه رفت و با اینکه #سن و سال #کمی داشت اما در #گروه #شناسایی #فعالیت داشت، در سالهای 1360# تا 1362# در #جبهه بود و در خاک عراق به #شهادت رسید.
🍃🌷🍃
#پسر سومم،
#محمدجواد پس از #شهادت #برادرش که #لباس #برادر بزرگ خود را به #تن کرده و در سن 18#سالگی وارد #سپاه شد و در همان 18# سالگی نیز با #خواهر #شهید سید عبدالحمید حسینی ازدواج کرد.
🍃🌷🍃
#محمدجواد پس از #برادران خود به #جبهه رفت و در #عملیات کربلای 5 به #برادران خود #پیوست و #داغ از دست دادن #فرزندانمان برای #همسرم بسیار #سخت بود.😭😭😭
🍃🌷🍃
ادامه دارد👇👇