هدایت شده از شهید گمنام🇵🇸
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
#درگوشی 👂
🤚من یه صفحه اینستاگرامی مربوط به خانم محجبه ای رو حدود ۱ سال و نیم پیش صرفا به خاطر مطالب مفیدی که میذاشتن، دنبال میکردم
تو انتخاب اینجور صفحات هم نکته سنجم و حواسم بود که کارش بلاگری نباشه و تا اون موقع همینطور بود.🙂
گذشت و گذشت تا اینکه کم کم دوره های کسب درآمد رو خودش یاد گرفت و خواست تو صفحش تبلیغ کنه
و من همونجا آینده نگریم گل کرد و به دلایل متعدد دیگه ای صفحه رو دنبال نکردم.☝️
تا اینکه بعد این مدت که زمزمه کارهای عجیب اون صفحه تو مجازی پیچیده بود، چند وقت پیش اتفاقی نگاهی به صفحه ایشون انداختم
یعنی چیزهایی که می دیدم هنوز هم نمیتونم باور کنم🤯
حدود دو سال پیش ایشون آرایش نمی کرد، حجابش سفت و سخت بود، درد مردم رو داشت، یادش نرفته بود که سختی کشیده، از دل همین مردم بود
صحنه هایی دیدم که آخرالزمان بودن رو کامل درک کردم
ایشون چادر رو کنار گذاشته بودن، آرایش زننده، پول پرست، تو باشگاه مردان ورزش میکرد و...😳
هرچی دنبال اون خانم ساده زیست گشتم اثری نبود.
از تمام اهدافی که برای امسالش تعیین کرده بود هیچ کدوم ربطی به درد مردم نداشت و عملا رفته رفته خودش رو جزء قشر مرفه جامعه میکرد😶
بهترین خونه، بهترین ماشین، بهترین گوشی، بهترین شرکت و بهترین دک و پز..😑
و همونجا از خدا خواستم قبل پولدار شدن، جنبه اش رو به همه بده
با داشتن چند تراول دین و ایمانمون رو نبازیم😊
خیلی عجیب بود...
واقعا دم همه اونایی که پول دارن و خدا رو بندگی میکنن گرم...🫴
وفکر نکنیم ما از بقیه جداییم
اگه چنین شرایطی پیش بیاد اون موقع ایمان ماهم قابل قیاسه..💔
🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#هوشیار_باشیم
در ارائه ی اطلاعات فردی خود به موسسات کاریابی خارج از کشور ، مراقب دام های جاسوسی باشید.
🆔 @aamerin_ir
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
#طنز_جبهه
♦️یک روز که با چند تن از دوستان با قایق در نیزارها در حال گشت زدن بودیم، ناگهان جلوی دشمن در آمدیم.😨
🔅آنها مجهزتر از ما بودند و سریع قایق ما را هدف قرار دادند.😣
♦️سعی کردیم دور بزنیم و به مقر برگردیم، اما این کار طول کشید و چند تن از بچهها به شهادت رسیدند.😖
🔅وقتی از قایق پیاده شدیم و مجروحان و شهدا را از قایق خارج کردیم، دیدم یکی از بچهها که در بذلهگویی و شوخطبعی شهره بود، در کف قایق دراز کشیده است.😟
♦️بلندش کردم و در حالی که از شدت ناراحتی اشک میریختم، پرسیدم:
کجات تیر خورده؟ حرف بزن!
بگو کجات تیر خورده؟..😢
🔅 او در حالی که سعی میکرد حال خود را زار نشان دهد،گفت:
کولهپشتیم...🎒.کولهپشتیم...😩
♦️من که متوجه منظورش نشده بودم، پرسیدم: کولهپشتیت چی؟😥
🔅گفت:
خودم هیچیم نشده،
کولهپشتیم تیر خورده به او برس! 😝
♦️تازه فهمیدم او حالش خوب است و گلولهای به او اصابت نکرده، خدا را شکر کردم.☺️
🔅میخواستم از خوشحالی او را در آغوش بکشم که که یهو به خود آمدم و متوجه شدم چه حالی از من گرفته.😳😕
♦️میخواستم گوشش را بگیرم و از قایق پرتش کنم، بیرون که با خنده بلند شد و شروع کرد به بوسیدن من؛ معذرتخواهی کرد و گفت:
لبخند بزن دلاور! 😁
🔅من هم خندهام گرفت و تلافی کارش را به زمانی دیگر موکول کردم😇
❤️اللهم عجل لولیک الفرج
به حق حضرت زینب سلام الله علیها❤️
🦋🦋🦋
#تربیت1
پسرم طاها امسال همبازی یکی از همسایههامون شده بود به اسم امیرحسین که تازه به این محل اومده بودن و من از این بابت خیلی نگران بودم امیرحسین پسر خوبی بود اما خانوادش خانواده پولداری بودن و مرفه.
طاها هم دلش میخواست که مثل اون باشه پدر امیرحسین کارمند بانک بود و در کل وضع خانوادگی خیلی خوبی داشتند اما شوهر من کارگری میکرد و از همین طریق مایحتاج روزانمون رو به دست میآورد بیچاره شوهرم همین کار از دستش بر میومد .
هر از گاهی هم برای طاها اسباب بازی یا وسیلهای یا لباسی براش میخرید و میآورد طاها اوایل قانع بود اما الان یه مدته من متوجه رفتارهاش شدم که داره توقعاتش بالا میره فقط من متوجه این موضوع بودم پدرش که اکثراً خونه نبود و میرفت دنبال کار و تا دیر وقت نمی اومد.
ادامه دارد.
کپی حرام.
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
#طنز_جبهه
توی خیبر مسئول قبضه ۱۰۶ بودم.🙂
یه کمکی داشتم به اسم عباس که کمی شل و شلخته بود.🤪
یک روز که مجروح و شهید زیاد داشتیم شلوار👖 عباس در حین جابه جایی پیکر شهدا و مجروحین غرق خون🩸 شد.
به ناچار کارش که تمام شد رفت شلوارش👖 را شست و یک بادگیر گرم رنگ پوشید.😇
هوا گرگ و میش بود 🌚که مسئول محورمان آمد سراغم و گفت:
جواد بیا بیا😖
گفتم: چیه؟ چی شده؟😟
گفت: سر دژ رو نگاه کن.👀
دقت که کردم دیدم یک چیزی نوک دژ داره برق✨ میزنه. 🧐
گفت: اون دیده بان عراقیه، گرای سنگرهای ما رو این داره میده که اینطور بچه ها رو دارن میکوبن؛ 😬
برو با قبضه ۱۰۶ بزنش.😌
گفتم باشه و به دنبالش عباس را صدا کردم و با ماشینی 🛻که قبضه ۱۰۶ سوارش بود، رفتیم روی جاده.😎
سریع قبضه را با عباس مسلح کردیم و گلوله اول☄ را روانه سنگر دیده بانی دشمن کردیم. 💪
چرخیدم گلوله دوم را توی قبضه بگذارم که دیدم بچه ها غش غش دارند میخندند.😳
با تعجب گفتم:
چیه؟ به چی میخندیدید؟😟
یکی از بچه ها وسط قهقهه خنده اش، با دست عباس را نشان داد و گفت: کمکت رو ببین.😆
نگاهی به عباس انداختم.🤨
عباس در حالی که جفت گوشهایش را با انگشت کیپ کرده بود، پشت سرم ایستاده بود.😀
تنها مشکلی که وجود داشت این بود که شلوار بادگیری 👖که تنش بود، از هرم آتش 🔥سوخته بود و از مچ پا 🦶رسیده بود به سر زانو.🦵
حواسش به صدای شلیک بود اما به برد آتش💥 پشت قبضه نه.😅
خلاصه تا فهمید چیشده بیخیال چفیه اش را بست دور کمرش و آماده شلیک بعدی شدیم.😁
با گفتن یا مهدی❣ گلوله دوم ☄روانه سنگر دیده بانی شد. ✌️
چند لحظه بعد باز هم صدای خنده بچه ها بلند شد.😝
بی درنگ نگاهی به عباس کردم.🤔
این دفعه هم درس عبرت نشده بود و جایش را عوض نکرده بود و همانجا پشت قبضه ایستاده بود.😄
خودم هم تا وضعیتش را دیدم پقی زدم زیر خنده.😂
هُرم آتش🔥 کارخودش را کرده بود.😄
نیمچه شلوارکِ🩳 تا نصفه سوخته ای که پای عباس بود، این بار مثل لباسهای سرخپوستی ریش ریش و تکه پاره شده بود و به کمرش بند بود.🤣
#باهم_بخندیم😂
❤️اللهم عجل لولیک الفرج
به حق حضرت زینب سلام الله علیها❤️
🦋🦋🦋
18.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
🎧 #داستان_صوتی
💠✨ حاج یونس ( قسمت اول ) ✨💠
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
🌷🤲 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ احْشُرْنٰا مَعَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِین 🤲🌷
🌷🤲 الّلهُمَّ اَحفِظ قائِدَنا وَ حَبیبَ قلوبَنا وَ نورَ اَعینَنا نائِبَ المَهدی اِمامَنَا الخامِنه ای حَتّی یَصِلَ فَرَجَ مَولانَا الْمَهْدی (عَجّ) 🤲🌷
🌷🤲 اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ وَ الْعافِیَةَ وَ النَّصْرَ وَ اجْعَلْنا مِنْ خَیْرِ اَنْصارِهِ وَ اَعْوانِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ 🤲🌷
🌷🤲 اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً 🤲🌷
🌷🤲 اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدی (عَجّ) 🤲🌷
🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
🎥پیکر شهید سید رضی موسوی در امامزاده صالح تجریش به خاک سپرده شد.
«و مَن عَشَقَنی قَتَلتُه»
آقا سید رضی
یار امین و دیرین شهید قدس
فرمانده ی خاک خورده ی گمنام جبهه ی مقاومت
مردِ خستگی ناپذیر و همیشه پایِ پروازهای سوریه
اولین نفرِ استقبال و آخرین نفرِ بدرقه
خادم مخلص حرم های دو بانوی دمشق
پس از سالها سوختن برای شهادت آسمانی شد
آقا سید
بی بی جان چه مزد شیرین و قشنگی برای همه ی این سالها نوکری و مجاهدت و خون دل خوردن برایت رقم زد
زینبیه مَقتلت شد
آن هم به دست شقی ترین های روی کره خاکی
و الحق که حاجی کارش را بلد است
و خوب هوای رفقایش را دارد
آن هم در چهارم دی ماه
ساعت۴:۴۰ عصر
همان ماه عروج خودش
حین خواندن نماز
به معراج رسیدی...
هنیئا لک یا شهیدالله
برسان سلام ما را...
پ.ن:
این عکس را ۳۶ روز پیش در فرودگاه لاذقیه
وقتی داشت آخرین مسافر را بدرقه میکرد و غرق تماشای مقاومت و خستگی ناپذیریاش بودم گرفتم
#لبیک_یا_زینب
#لبیک_یا_رقیه
🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_[🌱✨. . .
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
خیلیازدخترااینشهیدرودوستدارن
ورفیقشهیدشونه...
#آیاحرفاشونممیشنون🤔
پنج شنبه که میشود.
ثانیـه هایمـان
🍂سخت بوی دلتنگي میدهد
🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿
🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹
🦋🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
آخه مامانیم گفته بد تر از حال من حال یه دختر سه ساله هستش...
📎یا حضرت رقیه جان
خودت آرامش فرزندان شهدا باش ...
🌷شهید رضا حاجی زاده🌷
🎉زمینیشدنتمبارکآقارضاجان🥲❤️
#شهید_رضا_حاجی_زاده
#سالروز_ولادت...🎊🌸🌸🎊
🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿
🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹
🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
خنده هـايت . . .
آنچنان جادو كند جانِ مرا
هر چه غـم آيد سرم
هرگــــز نبينم آفتى ..!
#پاسـدار_مدافـع_حـرم
#شهید_مهدی_لطفی_نیاسر
🔸 در محضـــر شهیـــد...
✍داداش مهدی خیلی دلداده امام رضا(ع) بود. یه روز ڪه عازم مشهدالرضا (ع) بودیم بهم گفت: می دونی چطوری باید زیارت کنی و از آقا حاجت طلب کنی؟ گفتم: چطور؟
🌼گفت: باید دو زانو روبه روی ضریح بشینی و سرت رو کج کنی، خیلی به آقا التماس کنی تا حاجتت رو بده، زود بلند نشی بری.
🌼فکر میکنم برات شهادتش رو هم همینجوری از امام رضا (ع) گرفت؛ چون قبل از آخرین سفر به سوریه، رفته بود پابوس امام رضا(ع).
#شهید_مهدی_لطفی_نیاسر
#راوی:خواهر شهید
#خاطره
🏵 شهید مدافع حرم محمدمهدی لطفی نیاسر
🔺تولد: 8 #دی 1361 / قم
♦️مسئولیت: رزمنده هوافضای سپاه
🔻شهادت: 20 #فروردین 1397/پایگاه هوایی T4 سوریه/ بدست رژیم صهیونیستی
#سالروز_ولادت...🌸🎉🌸
🦋🦋🦋
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
#ڪلام_شهید
به خواهران و برادرانم
توصـــــیه میڪنـــــم :
به خــدا بیشتر توسل جوئیـد ،
دعــای ڪمیـل ،نمـــاز جمعـه ،
دعــای توسـل را از یـاد نبـریـد و
به نماز اول وقت بیشتر اهمیت دهید.
ولادت : ۱۳٦۰/۱۰/۰۷
شهادت : ۱۳۹۵/۰۸/۲۲
محل شهادت: حلب ؛ سوریه
فرمانده اطلاعات تیپیکم لشکرفاطمیون
مزار : بوستان خورشید ؛ مشهدمقدس
#شهید #جواد_جهانی
#سالروز_ولادت......🌸🎉🌸
🦋🦋🦋
#تربیت 2
میخواستم قضیه رو به شوهرم بگم دو دل بودم برای حرف زدن با مهدی در مورد طاها...
از طرفی میترسیدم سکوت کنم و اوضاع طاها بدتر بشه مهدی هم اون موقع از چشم من ببینه .
البته حقم داشت اون بیچاره که خونه نبود و تربیت طاها بر عهده من بود .
طاها که به خونه اومد با لبخندی به سمتش رفتم _ سلام پسرم خسته نباشی عزیز دلم .
_ممنون مامان جون.
_ انگار امروز حسابی با امیرحسین بازی کردین و خیلی خسته شدین ؟
به تایید سری تکون داد که گفتم_ مامان جون بیا بریم بهت ناهار بدم بابا ممکنه کمی دیر بیاد.
سرش رو به اطراف تکون داد و گفت _ نه ممنون مامان خونه امیرحسین که بودم خاله شیوا بهمون ناهار داد قورمه سبزی درست کرده بود خیلی خوشمزه بود .
با شنیدن حرفهای طاها بدجوری شاکی شدم من همیشه بهش میگفتم که حق نداری بدون اجازه من خونه کسی بره و اونجا بمونه.
ادامه دارد.
کپی حرام.