#بزرگ_مردان_کوچک
#فرازهائی_از_توبه_نامه
#شهید_والامقام
#علیرضا_محمودی
فقط یادمان باشد که این #توبه_نامه کسی است که هنوز به #سن_تکلیف نرسیده ولی نگران #ترک_اولی_هایی است که از او سر زده...
بار خدایا از کارهایی که کرده ام به تو پناه می برم از جمله :
از این که #حسد کردم...
از این که #تظاهر به مطلبی کردم که اصلاً نمی دانستم...
از این که زیبایی #قلمم را به رخ کسی کشیدم...
از این که در غذا خوردن به یاد #فقیران نبودم....
از این که #مرگ را فراموش کردم....
از این که در راهت #سستی_و_تنبلی کردم....
از این که #عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم.....
از این که در سطح #پایین_ترین افراد جامعه زندگی نکردم....
از این که منتظر بودم تا دیگران به من #سلام کنند....
از این که شب برای #نماز_شب بیدار نشدم....
از این که دیگران را به کسی #خنداندم، غافل از این که #خود خنده دارتر از همه هستم....
از این که لحظه ای به ابدی بودن #دنیا و تجملاتش فکر کردم....
از این که در مقابل متکبرها، #متکبرترین و در مقابل اشخاص متواضع، #متواضع_تر نبودم....
از این که شکمم سیر بود و یاد #گرسنگان نبودم....
از این که #زبانم گفت بفرمایید ولی #دلم گفت نفرمایید.
از این که نشان دادم #کاره_ای هستم، خدا کند که پست و مقام #پستمان نکند....
از این که ایمانم به #بنده_ات بیشتر از ایمانم به #تو بود....
از این که منتظر تعریف و تمجید #دیگران بودم، #غافل از این که #تو بهتر از دیگران می نویسی و با حافظه تری.....
از این که در سخن گفتن و راه رفتن #ادای دیگران را درآوردم....
از این که پولی #بخشیدم و دلم خواست از من #تشکر کنند....
از این که از گفتن #مطالب غیر لازم خودداری نکردم و #پرحرفی کردم....
از این که کاری را که باید #فی_سبیل_الله می کردم ، نفع شخصی ، مصلحت یا رضایت #دیگران را نیز در نظر داشتم....
از این که #نماز را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار #شک در نماز شدم....
از این که بی دلیل #خندیدم و کمتر سعی کردم #جدی باشم و یا هر کسی را #مسخره کردم....
از این که #خدا_می_بیند را در همه کارهایم دخالت ندادم....
از این که کسی #صدایم زد اما من خودم را از روی ترس و یا جهل، یا حسد و یا ... به #نشنیدن زدم...
#از ....
و اما ....
#وای به حال من و امثال من
#وای خدای من
#هفته_بسیج_دانش_آموزی
#گرامی_باد