حال نداری نماز بخونی؟!
اولین علامت مریضی روح بی میلی نسبت به مسائل دینیه، نسبت به مسائل معنویه...
حال نداره دعا بخونه، نماز رو دیگه به زور...
حالا دیگه چون مجبوره ولی با این وجود حال نداره میخواد زود از زیرش در بره یه نمازی رو میخونه و کله ملقی به هر حال میزنه و سریع فرار میکنه...لذت نمیبره...!!
دیدین وقتی مریض میشیم بی اشتها میشیم نسبت به غذا... روحم که مریض میشه اولین علامتش #بی_اشتهاییه نسبت به معنویات که غذای روحه
مواظب خودت باش اگه درمان نکردی مرحله ی بعدی پیش میاد یواش یواش خدای نکرده دچار #شَک میشی تو بعضی از مسائل دینی دچار تردید میشه
نکنه این چیزی که میگن راست نباشه ها...؟!
نکنه این چیزی که راجع به ائمه میگن راست نباشه ها...؟!
این دچار تردید و شک میشه پله ی بعد دچار #رِیب میشه یعنی بدگمانی (سوءظن) نسبت به بعضی چیزا دچار سوءظن میشه
اگه این ادامه پیدا کنه #قساوت پله ی بعدی جوری هستش که #انکار میکنه بعضی مطالبو...
بیاشتهایی، شَک، رِیب و انکار اینا مراحلی است که قلب میمیره...
#بزرگ_مردان_کوچک
#فرازهائی_از_توبه_نامه
#شهید_والامقام
#علیرضا_محمودی
فقط یادمان باشد که این #توبه_نامه کسی است که هنوز به #سن_تکلیف نرسیده ولی نگران #ترک_اولی_هایی است که از او سر زده...
بار خدایا از کارهایی که کرده ام به تو پناه می برم از جمله :
از این که #حسد کردم...
از این که #تظاهر به مطلبی کردم که اصلاً نمی دانستم...
از این که زیبایی #قلمم را به رخ کسی کشیدم...
از این که در غذا خوردن به یاد #فقیران نبودم....
از این که #مرگ را فراموش کردم....
از این که در راهت #سستی_و_تنبلی کردم....
از این که #عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم.....
از این که در سطح #پایین_ترین افراد جامعه زندگی نکردم....
از این که منتظر بودم تا دیگران به من #سلام کنند....
از این که شب برای #نماز_شب بیدار نشدم....
از این که دیگران را به کسی #خنداندم، غافل از این که #خود خنده دارتر از همه هستم....
از این که لحظه ای به ابدی بودن #دنیا و تجملاتش فکر کردم....
از این که در مقابل متکبرها، #متکبرترین و در مقابل اشخاص متواضع، #متواضع_تر نبودم....
از این که شکمم سیر بود و یاد #گرسنگان نبودم....
از این که #زبانم گفت بفرمایید ولی #دلم گفت نفرمایید.
از این که نشان دادم #کاره_ای هستم، خدا کند که پست و مقام #پستمان نکند....
از این که ایمانم به #بنده_ات بیشتر از ایمانم به #تو بود....
از این که منتظر تعریف و تمجید #دیگران بودم، #غافل از این که #تو بهتر از دیگران می نویسی و با حافظه تری.....
از این که در سخن گفتن و راه رفتن #ادای دیگران را درآوردم....
از این که پولی #بخشیدم و دلم خواست از من #تشکر کنند....
از این که از گفتن #مطالب غیر لازم خودداری نکردم و #پرحرفی کردم....
از این که کاری را که باید #فی_سبیل_الله می کردم ، نفع شخصی ، مصلحت یا رضایت #دیگران را نیز در نظر داشتم....
از این که #نماز را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار #شک در نماز شدم....
از این که بی دلیل #خندیدم و کمتر سعی کردم #جدی باشم و یا هر کسی را #مسخره کردم....
از این که #خدا_می_بیند را در همه کارهایم دخالت ندادم....
از این که کسی #صدایم زد اما من خودم را از روی ترس و یا جهل، یا حسد و یا ... به #نشنیدن زدم...
#از ....
و اما ....
#وای به حال من و امثال من
#وای خدای من
#هفته_بسیج_دانش_آموزی
#گرامی_باد