eitaa logo
شهید موسوی نژاد
378 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
8 فایل
🌷🌷 اینجا قراره که فقط و فقط از #شـهدا درس زندگی بگیریم 🌷🌷 مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن 🌹سرهنگ پاسدار شهیدسیدعبدالحسین موسوی نژاد ولادت: خمین ۱۳۴۸/۲/۱     شهادت: منطقه سردشت ۱۳۹۰/۴/۳۰ مزار:گلزارشهدای قم "روزانه خواندن زیارت عاشوراراامتحان کنید"
مشاهده در ایتا
دانلود
حال نداری نماز بخونی؟! اولین علامت مریضی روح بی میلی نسبت به مسائل دینیه، نسبت به مسائل معنویه... حال نداره دعا بخونه، نماز رو دیگه به زور... حالا دیگه چون مجبوره ولی با این وجود حال نداره میخواد زود از زیرش در بره یه نمازی رو میخونه و کله ملقی به هر حال میزنه و سریع فرار میکنه...لذت نمیبره...!! دیدین وقتی مریض میشیم بی اشتها میشیم نسبت به غذا... روحم که مریض میشه اولین علامتش نسبت به معنویات که غذای روحه مواظب خودت باش اگه درمان نکردی مرحله ی بعدی پیش میاد یواش یواش خدای نکرده دچار میشی تو بعضی از مسائل دینی دچار تردید میشه نکنه این چیزی که میگن راست نباشه ها...؟! نکنه این چیزی که راجع به ائمه میگن راست نباشه ها...؟! این دچار تردید و شک میشه پله ی بعد دچار میشه یعنی بدگمانی (سوءظن) نسبت به بعضی چیزا دچار سوءظن میشه اگه این ادامه پیدا کنه پله ی بعدی جوری هستش که میکنه بعضی مطالبو... بی‌اشتهایی، شَک، رِیب و انکار اینا مراحلی است که قلب میمیره...
فقط یادمان باشد که این کسی است که هنوز به نرسیده ولی نگران است که از او سر زده... بار خدایا از کارهایی که کرده ام به تو پناه می برم از جمله : از این که کردم... از این که به مطلبی کردم که اصلاً نمی دانستم... از این که زیبایی را به رخ کسی کشیدم... از این که در غذا خوردن به یاد نبودم.... از این که را فراموش کردم.... از این که در راهت کردم.... از این که زبانم را به لغات بیهوده آلودم..... از این که در سطح افراد جامعه زندگی نکردم.... از این که منتظر بودم تا دیگران به من کنند.... از این که شب برای بیدار نشدم.... از این که دیگران را به کسی ، غافل از این که خنده دارتر از همه هستم.... از این که لحظه ای به ابدی بودن و تجملاتش فکر کردم.... از این که در مقابل متکبرها، و در مقابل اشخاص متواضع، نبودم.... از این که شکمم سیر بود و یاد نبودم.... از این که گفت بفرمایید ولی گفت نفرمایید. از این که نشان دادم هستم، خدا کند که پست و مقام نکند.... از این که ایمانم به بیشتر از ایمانم به بود.... از این که منتظر تعریف و تمجید بودم، از این که بهتر از دیگران می نویسی و با حافظه تری..... ‌از این که در سخن گفتن و راه رفتن دیگران را درآوردم.... از این که پولی و دلم خواست از من کنند.... از این که از گفتن غیر لازم خودداری نکردم و کردم.... از این که کاری را که باید می کردم ، نفع شخصی ، مصلحت یا رضایت را نیز در نظر داشتم.... از این که را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار در نماز شدم.... از این که بی دلیل و کمتر سعی کردم باشم و یا هر کسی را کردم.... از این که را در همه کارهایم دخالت ندادم.... از این که کسی زد اما من خودم را از روی ترس و یا جهل، یا حسد و یا ... به زدم... .... و اما .... به حال من و امثال من خدای من