شهید موسوی نژاد
#نماز_شب_شهدا🌷1⃣ غلامحسین همیشه به من توصیه می کرد #نماز_شب بخوانم من چون بچه کوچک داشتم و کارم زیا
#برشی_از_زندگینامه_شهید
#نماز_شب
خیلی ازمواقع درمأموریت ها خسته بودیم اماشوقے براے عبادت درآقا #سید وجودداشت که خستگی نمی شناخت همه که می خوابیدنداوبرنامه #معنوی_اش راشروع می کردمحل استراحت مان کنارهم بودوقتی برای نماز بیدارمی شدآرام به پایم می زدوصدایم می کردهنوزهم برخی ازشب هاصدایش درگوشم می پیچداحسان #نافله.... #نافله.....
✍به روایت همرزم شهید
#شهید_موسوی_نژاد
@shahidmosavinejad
#برشی_از_زندگینامه_شهید
#مجنون_زهرا(س)
ازسالے که به لطف خداتوانستیم خانه دارشویم #سید_عبدالحسین تصمیم گرفت هرشهادت اهل بیت علیهم السلام درمنزل مان مراسم #عزادارے داشته باشیم بعضے وقتااعتراض می کردم که براے پذیراے پول نداریم می گفت باهمان چاے وخرماهم مے توان #روضه برقرارکردوبازباتوکل بر خدا همه چیزجورمے شداین مراسم تاهمین الان درمنزل ما برقراراست یک روزیکے ازدوستان پیغام داد #سید به خوابم آمده وگفته درآخر هر مراسم توسل به #حضرت_زهرا سلام الله علیهارا فراموش نکنید
عبدالحسین که اراده خاصے به مادرش #حضرت_زهرا(س)داشت باتنے #سوخته و #پهلوے_شکسته بادیدارحق شتافت.🌷🕊🕊🕊
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_موسوے_نژاد🌷
@shahidmosavinejad
#نمازاول_وقت
هر اذانی یک صدا زدن خصوصی است برای کندن تو از یک وضعیت بد
پس این لحظه و فرصت طلایی را از دست نده! چون کسی که این فرصت را برایت ایجاد کرده خداوند است که مثل یک مربی دلسوز ،زمینه رشد و سازندگی روح تو را به وسیله نماز اول وقت فراهم کرده است👌
#شهید_موسوے_نژاد🌷
@shahidmosavinejad
#رفاقتانه🙏
عاقبت رفاقت با🌷 شهدا
اینگونہ است ...
خوش عهد ڪه بودی ؛ همنشین
دوست🌷 شهیدت خواهی شد
❤️| #🌷شهدا_خوب_دوستی_میڪنند |❤️
#شهید_ابراهیم_هادے
#شهید_موسوے_نژاد
@shahidmosavinejad
#برشی_از_زندگینامه_شهید🌷
#انقلاب...
دربحبوحه مبارزات انقلاب حجت السلام جوادموسوی نژادکه باامام خمینے ارتباط داشت اعلامیه های آقارامی آوردخانه وبه دوپسرش ابوالحسن وعبدالحسین می دادتا #تکثیر و #منتشر کنند سیدعبدالحسین هشت سال بیشترنداشت اماپای به پای برادربزرگتربه بازاراراک می رفتندو #اعلامیه_ها راپخش می کردندسیدعبدالحسن یادمی آوردیک روزکه همراه برادرکوچکش به بازاررفته بودند پلیس آنهارامی گیردوبه #کیوسک کلانتری می برددوکشیده محکم توی گوش شان می خواباندوکم مانده بودکاربالابگیردکه یک مامور متدین ازراه می رسدونجاتشان می دهدسیدابوالحسن می گویدآن مامورروبه همارانش گفت اینهابچه اند بعدمکثی کردوازمن پرسید:بچه جان این اعلامیه هاروازاقایی گرفتیدکه #کلاه به سرش داشت؟این راگذاشت توی دهن ماپایم رافشارمی دادومی گفت همون #مرد بود؟من گفتم بله بعدبه همکارش گفت اصل کاری هارانگرفتیداین دوتا بچه را گرفتید؟ خداخیرش بدهدنشان دادآن زمان چه آدمهای #پاک و #متدینی وجودداشتندآزادمان کردوختم به خیرشد..
✍به روایت برادربزرگوارشهید
#شهید_موسوے_نژاد
@shahidmosavinejad
میگوینـد
دنیـای دیگری👉
به نام #بهشت است
مـگر با خـنده تو😍 این
#دنیـا بهشـت نمیـشود ⁉️
#شهید_موسوے_نژاد🌷
#سلام_صبحتون_شهدایے😍✋
@shahidmosavinejad
#برشی_از_زندگینامه_شهید🌷
#قاصدک...
توخط قدم میزدم که سید رادیدم
کنج خاکریز نشسته بود و توی حال و هوای خودش بود از دور سلام کردم ، سرش را بلند کرد و جواب داد گفتم :سید تو فکر و خیالی !؟ گفت : اتفاقاً دنبال یکی می گشتم باهاش صحبت کنم . نزدیک شدم دیدم یک #قاصدکی در دست گرفته و دارد با آن بازی می کند . گفتم : چیه یاد بچگیت افتادی ، #قاصدک بازی می کنی !! گفت : محمد فکر کردی این #قاصدک چقدر به راحتی از زمین بلند می شه؟ گفتم : بله ، چون خیلی سبکه . خندید و گفت : آره چون خیلی سبکه ، فکر می کنی اگر یک مثقال #طلا به این ببندی به این راحتی به هوا میره و از زمین بلند میشه من گفتم : نه مسلماً چه طلا چه هر چیز دیگه ای به اون ببندی ، دیگه بالا نمیره . گفت : فکر می کنم #روح ما هم مثل این #قاصدکه ، یعنی هر مقداری به تعلقات دنیایی وا بسته تر بشیم ، روح ما سنگین تر می شه و به سختی از زمین کنده می شیم .
✍به روایت همرزم شهید
#شهید_موسوی_نژاد🌷
@shahidmosavinejad
#برشے_از_زندگی_نامه_شهید
#دستهایے_زیر_برف🌷
⚜عبدالحسین موسوینژاد دوم اردیبهشت ماه ۱۳۴۸در روستای جوادیه قم به دنیا آمد. او كه در زادگاه #مقتدایش حضرت امام دیده به جهان گشوده بود، به دلیل ارتباطی كه مرحوم پدرش حجتالاسلام سیدجواد موسوینژاد با حضرت امام داشت، از همان دوران كودكی وارد فعالیتهای انقلابی شد و به همراه برادر بزرگترش ابوالحسن از هفت، هشت سالگی اعلامیههای#امام را پخش میكردند. ازمرورزندگی نامه این شهیدبا شخصیتی آشنا میشویم كه به خاطر تربیت مذهبیاش، از دوران#طفولیت نشانههایی از انقلابیگری را به نمایش میگذارد. عبدالحسین همان كودكی است كه به خاطر نخواندن ترانه سر كلاس هنر، توسط معلم طاغوتی تنبیه میشود:«آقای گلمحمدی همه بچهها را جمع میكرد و میگفت به نوبت پای تخته بیایند و ترانه بخوانند، اما ابوالحسن و عبدالحسین #مذهبی بودند و نمیپذیرفتند. حتی وقتی آقا معلم دستشان را توی برف فرو برد تا یخ كند و #شلاقهایش حسابی بچسبد، باز دو بچه سید قبول نكردند ترانه بخوانند...» شهید موسوینژاد با چنین روحیهای پرورش مییابد و بعد از انقلاب و شروع جنگ، از ۱۶ سالگی به جبهه میرود. خصوصاً كه داییاش در سال ۶۴به شهادت میرسد و همان سال عبدالحسین رخت رزمندگی به تن میكند:«سال ۶۴ محمد سمیع مطلبی دایی عبدالحسین به شهادت رسید. سید وصیتنامه دایی را خواند و دیگر ⚜طاقت نیاورد. میگفت مادر#نذر و#نیاز میكنی نمیگذاری شهید شوم.»
#شهید_موسوے_نژاد
#برسر_مزار_دایی_شهیدش
#شهید_محمد_سمیع_مطلبے
@shahidmosavinejad
#برشے_از_زندگینامه_شهید🌷
#تولد_یک_شهید1⃣
🔰شهیدموسوی نژادزاده خمین بود وبزرگ شده شهر #قم دوشهری که نام شان باتاریخ #معاصر کشورمان گره خورده ویادآور زندگی بزرگمردی چون حضرت امام خمینی (ره)هستندکه درخمین متولد شدندومبارزات شان راازقم آغازکردند حالاعبدالحسین نیزبی آنکه خودبداندهمان مسیری رادرزندگی دنبال می کردکه پیرومرادش حضرت امام خمینی (ره)طی کرده بودهرچندچنین تشابهی هرگزنمی تواندذره ای بر #عشق وارادت #مریدی به #مراد خویش کم یازیادکنداماعاشق همواره سعی می کندخودراشبیه ترین شخص به#معشوق کندو عبدالحسین نیزعاشق به دنیاآمده بود.
🔰پدرباجدیت #رشدتکاملی پسرش عبدالحسین رادنبال می کردوحتی وقتی برای سفرحج رهسپار حجازشدبه آخوندمکتبے روستا سپردبودشب وروزحواسش به او باشدو #قرآن یادشان بدهد سال ۵۵عبدالحسین شناسنامه دار شدمدرسه رفت باچهارنفرازبچه هاے روستا کنارهم جمع می شدندودسته جمعی #اذان می گفتنداذان واقامه شان را،۱۶سال
روستابودیم.
سال۵۷بچه هابه همراه پدرشان که روحانی بودبه خمین وتهران رفتندتهران خانه ارباب روستای مان بودندکه برادر سیدعبدالحسین اورابیدارمی کند اذان بگویدارباب بیدارمی شود ومی گویداین بچه هاازالان چقدر #بدبخت هستندپدرسیدمی گویدتوچقدربدبختی!کمی بعدامام تشریف آوردندوبچه هادر راهپیمایی وشرکت در#تظاهرات مثل پدرشان جدی ومصمم بودند.
#شهید_موسوی_نژاد
@shahidmosavinejad
شهید موسوی نژاد
#برشے_از_زندگینامه_شهید🌷 #تولد_یک_شهید1⃣ 🔰شهیدموسوی نژادزاده خمین بود وبزرگ شده شهر #قم دوشهری که
#برشے_از_زندگینامه_شهید🌷
#رویاے_صادقانه2⃣
بنده به درس آیت الله مرعشی
نجفی (ره) می رفتم ؛ وسیدعبدالحسین هم مدتی بود که در جبهه بود . شبی در عالم رویا دیدم که تمام بدنش پر است از #آیات قرآن و سوره #الم_نشرح بر روی سینه اش تیتروار نوشته شده به خدمت آیت اله مرعشی رفته و رویایی که دیده بودم را تعریف کردم ، ایشان فرمودند : سیدعبدالحسین اگر از معاشرت ضربه نخورد در دین خیلی ترقی می کند .
✍به روایت:پدرمرحوم شهید
#شهید_موسوی_نژاد
@shahidmosavinejad
شهید موسوی نژاد
#برشے_از_زندگینامه_شهید🌷 #رویاے_صادقانه2⃣ بنده به درس آیت الله مرعشی نجفی (ره) می رفتم ؛ وسیدعبدا
#برشے_از_زندگینامه_شهید🌷
#جامانده3⃣
🔰شهید موسوینژاد از دوران نوجوانی و حضور در جبهه تا لحظه شهادتش در سن ۴۲ سالگی، هیچگاه #آرزوی شهادت را ترك نكرد: « عقد اخوت با شهدا، آتش فراقی را در دل سید روشن كرده بود كه دائماً برای#تسلای آن به مزار شهدا میرفت و بلند بلند با آنها حرف میزد. گاه#شكایت میكرد كه چرا به خوابش نمیآیند و گاه درددلهایش را به نزد همرزمان قدیمی میبرد و درد دل میكرد.» شهید موسوینژاد از سال ۶۴ تا سال ۶۷ در مناطق عملیاتی حضور مییابد و بعد از اتمام دفاع مقدس زندگی مشتركش را در نهایت سادگی و با كمترین امكانات آغاز میكند:«وقتی با آقا سید زیر یك سقف رفتیم، زندگی چندان راحتی نداشتیم. گاهی آنقدر فشار مالی زیاد میشد كه با خودم میگفتم كاش چند سال#نامزد میماندیم و بعد ازدواج میكردیم. اما محبتهای سید عبدالحسین همه چیز را جبران میكرد. همسرم زندگی مشترك را برای رضای خدا آغاز كرده بود.» سید عبدالحسین جوانی مذهبی بود كه هیچ وقت از خط رزمندگی خارج نشد و با چنین روحیهای مأموریتهای سختی را كه به او محول میشد، به انجام میرساند. عبدالحسین از 🔰سال ۱۳۷۰برای مأموریت به لبنان میرود و سپس از سال ۷۴ برنامه دیدار#هفتگی با خانواده شهدا را راهاندازی میكند كه تا لحظه شهادتش هر شنبه شب انجام میشد: «سراسر زندگی سیدعبدالحسین موسوینژاد بوی شهدا را گرفته بود. گویی در ارتباط با شهدا و #سركشی به خانوادهشان رایحهای بهشتی را استشمام میكرد كه برای برخورداری از آن شنبه شبها را انتظار میكشید...
#شهید_موسوے_نژاد🌷
@shahidmosavinejad