eitaa logo
شهیده نسرین افضل
572 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
4.5هزار ویدیو
9 فایل
شهیده نسرین افضل پیوسته دعای حضرت امیر (علیه السلام) را بر لب زمزمه می کرد: « الهی قلبی محجوب و نفسی معیوب. » ادمین خانم هادی دلها : @HADiDelhaO00
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید «یحیی السنوار» شخصیت برگزیده جهان عرب در سال ۲۰۲۴ شد 🔹در نظرسنجی شبکه رصد مصر، شهید «یحیی السنوار» رئیس دفتر سیاسی جنبش مقاومت اسلامی حماس به عنوان شخصیت جهان عرب در سال ۲۰۲۴ برگزیده شد. @shahidnasrinafzall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃 رهبر انقلاب: سردار شهید عزیز ما، حاج قاسم سلیمانی، را با چشم یک مکتب، یک راه، یک مدرسه‌ی درس‌آموز، با این چشم نگاه کنیم. ۱۳۹۸/۱۰/۲۷ @shahidnasrinafzall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
12.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏠 پنجره متفاوتی به چند حضور شهید حاج قاسم سلیمانی در برخی دیدارها و برنامه‌های خاطره‌انگیز با رهبر انقلاب 👆 از اهدای درجه سرتیپی در دهه ۶۰ تا نشان ذوالفقار در سال قبل از شهادت؛ از لبخند در نماز عید فطر تا اشک‌های فراق به یاد شهدای دفاع مقدس @shahidnasrinafzall
- به‌یاد ممنوعه‌ترین چهره‌ی اینستاگرام :) -🥺🥺 @shahidnasrinafzall
گویا خوابیده‌ای، اما کجا؟! عند رَبّ! که از هر ، بیدارتری نگاه کن ما را که به بیداریم؛ کمکمان کن که بیدار شویم از خواب ... @shahidnasrinafzall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آتشی شعله‌ی نفرت افروخت تا مگر عشق پایان بگیرد غافل از اینکه او مثل ققنوس تازه در شعله ها جان بگیرد... 📸 روایت هوش مصنوعی از لحظه‌ی شهادت حاج قاسم 🥀 @shahidnasrinafzall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیده نسرین افضل
•• 🫀🪐 . . •| کتاب دختری با روسری آبی |• #شهیده_نسرین_افضل صداهای وحشتناکی بود که بعدها فهمیدیم
•• 🫀🪐 . . •| کتاب دختری با روسری آبی |• شب توی ساختمان و بیرونِ مقرّ سپاه، صدای شلیک خمپاره و سلاح های دیگر را بیشتر احساس کردیم. نداشتن پنجره قدری مضطربمان می کرد. به خدا توکل کردیم و سعی داشتیم با صحبت کردن و انجام کارها روحیه بگیریم(*). دوشنبه ۶۰/۴/۲۹ صبح هر کدام از خواهران به مدرسه ای که قرار بود بروند، به وسیله ی ماشین سپاه برده شدند. من هم رفتم به مدرسه ی گلاویژ. چون به وسیله ی قدیمی تر ها کمی از جوّ مدرسه با خبر بودم، می ترسیدم. نسرین که دلهره ام را دید، چند بار با کف دستش به پشتم زد و گفت: __________________ *با وجود وسایل کم و امکانات کمی که داشتیم، زندگی جمعی و موقت برامون لذت بخش بود. تلاش کردیم برای پیشبرد اهدافشان با هم همکاری کنیم. یه روز بعد از استقرارمون توی این ساختمون، نسرین همه رو جمع کرد و گفت: _ بهتره تقسیم کار کنیم. من یک جدول درست کردم. دوتا دوتا تقسیم شدیم که هر روز هفته چه کسانی چه کارهایی رو به عهده بگیرن؟ یادم هست با وجود تقسیم کاری، بیشتر روزا نسرین داوطلب کمک بود. همه می گفتن: _ خواهر نسرین! خسته نمی شی؟ جوابش فقط لبخند بود. به قلم: فریبا طالش پور ناشر: انتشارات فاتحان کپی ممنوع!!!!🚫 🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد 🍃