eitaa logo
کانال رسمی شهید نوید صفری
1.2هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
69 فایل
کانال رسمی شهید مدافع حرم نوید صفری ولادت: ۱۶ تیر سال ۱۳۶۵ 🌷شهادت: ۱۸ آبان ۱۳۹۶ #شب_اربعین #شهیدحججی_تهرانپارس #شهید_بی_سر🥀 تفحص و شناسایی: ۵ آذر ۱۳۹۶ تشییع باشکوه ۱۰ آذر ۱۳۹۶ #کانال_اصلی_شهیدنوید ارسال خاطرات و تصاویر: @Zaviyee تبادل: @Zaviyee
مشاهده در ایتا
دانلود
۹ هنوز هم وقتی عکسهای مراسم عقد را نگاه می کنم احساس عجیبی دارم. همان شب هم وقتی همه رفتند، توی دفترچه خاطراتم از حال و هوای غریبی نوشتم که داشتی و داشتم. «امروز که قبل از مراسم رفتیم زیارت شهدا🌷 آقانوید با همیشه متفاوت بود. متفاوت تر از هرروز این چند ماه که با هم آشنا شدیم. مطمئن هستم این حس و حال خوبی که دارم از برکت دعای شهداو هم نشینی و هم نفسی با شهید زنده ای است که امروز بیشتر از قبل و به شهید شدنش🌷 پی بردم. » امروز فهمیدم ماندنی نیست. امروز امانت بودنش را فهمیدم. امروز طعم شهید شدنش را چشیدم. چشمان بی تابش را دیدم. امروز وقتی لحظه ی عقد قرآن را باز کرد و آیه ۲۳ سوره مبارکه احزاب آمد، متحیر شدم: « مِنَ المُومنینَ رِجالٌ صَدَقُوا مَا عاهَدوا اللّهَ عَلیه فَمنهُم مَن قَضی نَحبَهُ وَ مٍنهُم مَن یَنتظِر وَ ما بَدَّلوا تَبدیلاً» در میان مومنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده اند، بعضی پیمان خود را به آخر بردند { و در راه او شربت شهادت🌷نوشیدند} بعضی دیگر در انتظارند و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند.» خوشحالم که توفیق هم نفسی و همراهی و هم دلی اش را انشاالله برای مدتی به من داده اند. 📚کتاب شهیدنوید صفحه ۱۲۸ 🌷 کانال رسمی شهید نوید صفری 🌱 @SHAHIDNAVID_safari
📕 ۱۷ ⁉️ به یاد اولین زیارت عاشورایی که با هم خواندیم. همان شبی که مهمان شهدای گمنام میدان امام حسین بودیم. تو تازه از دامغان برگشته بودی. چقدر با ادب تک تک فرازها را می خواندی!! انگار که خود اباعبدالله روبه رویت ایستاده اند. میانه ی دعا یک بیت شعر می خواندی و با همان چند کلمه انگار می نشستی وسط صحرای کربلا. اشکهایت را به سینه می کشیدی و دعا را ادامه می دادی. راستش را بخواهی آن شب بیشتر از زیارت عاشورا، من حواسم پیش تو بود. تو ندیدی ولی بعد رفتن تو توی دفتر خاطراتم نوشتم : « کاش می توانستم لحظات خواندن زیارت عاشورایش را فریز کنم، نگه دارم برای بعد از شهادتش! !🌷» همان جا بود که بعد از خواندن زیارت گفتی که «چقدر ساده اند آن کسانی که فکر می کنند شهدا به همین راحتی به شهادت🌷می رسند. 📚کتاب شهیدنوید صفحه ۱۱۶ 👇 راستی ما چطور، با چه حال و توجهی زیارت عاشورا می خوانیم؟؟؟ 👇 🌷 کانال رسمی شهید نوید صفری 🌱 @SHAHIDNAVID_safari
📕 ۱۸ 🎉🎊 داستان از این قراره که آقانوید از همسرش می خواهد که دعای همسرش هنگام این باشه که «من زودتر شهید🌷 بشم؟؟» خواهش می کنم. «می شه؟؟ » 👇 چه جوابی باید می دادم؟؟!! من که نمی توانستم این حال و روزت را ببینم. این بی تابی و اشتیاقی که برای 🌷داشتی چنگ می انداخت به دلم. با تمام وجود دلم می خواست به آرزویت بررسی؛ اما نمی توانستم دعا کنم که این آرزو زود برآورده شود. گفتم: « 🌷 می کنم. مگه می شه عاقبتی رو که می دونم چقدر دوست دارید بهش برسید از خدا نخوام. می خوام که به شما رو بپذیرند. . هرزمان که ارباب بی تاب دیدارتون شد همون وقت. اما کلمه زود رو نمی گم. اگه زود می خواید باید زودتر به اون جایگاه برسید. دوست ندارم به کم راضی باشید. خواهش می کنم شما هم نگید زود. 📚کتاب شهیدنوید صفحه ۱۱۲ 🌹 👇 🌷 کانال رسمی شهید نوید صفری 🌱 @SHAHIDNAVID_safari
📕 ۲۴ چقدر این راهپیمایی اربعین نعمت بزرگی است. کاش این نعمت را خدا هیچ وقت از ما نگیرد. 🌸سال پیش(١٣٩۶) توی مسیر تنها بودم، اما قرار بود کنار ١۴١۴ آقا نوید را ببینم. خودش البته این حرف را نزده بود، اما چون همیشه اهل غافلگیر کردن من بود حدس می زدم که همانجا منتظر من است. از طرفی به دوستش هم گفته بود قرار ما ١۴١۴. توی مسیر چهره اش از جلوی چشم هایم نمی رفت. خیلی براش دعا کردم. قبل از اینکه بیام پای تلفن گفت : (کربلایی ... خوش به حالت داری کربلایی می شی، خیلی دعاکن. کم نخواه از آقا. برای شهادت من وقت تعیین نکن.) _ ان شاءالله مثل اربابت شهید بشی، خوبه این طوری؟؟ _ آره خیلی خوبه. زیاد دعا کنی🙏، باشه؟؟ _ اصلا خودت بگو من چه دعایی برات بکنم، رو به روی گنبد حضرت عباس همون رو از آقا برات میخوام. _ دعا کن روز اربعین کربلایی بشم. ۱۳۹۶ 🌷 📚کتاب شهیدنوید صفحه ١٣٨ 🌷 کانال رسمی شهید نوید صفری 🌱 @SHAHIDNAVID_safari
🔻سخت ترین شب برای من می دانید کی بود؟ غروب یکشنبه ۲۱ آبان. همسر آقاسیدحسن، رفیق آقانوید تماس گرفت. لحن صدایش امیدوار کننده نبود. دلم می خواست همین الان پیامک آقانوید برسد. روی گوشی که «لبیک یاحسین». این کلمه اسم رمزمان بود. من پیامکش را باز کنم و با خوشحالی به زهرا خانم بگویم: «آقانویدم زنده است! همین الان پیام داد.» شما خوب معنی ناامیدی را می فهمید. شمایی که توی خیمه منتظر مشک پر از آب برای بچه ها بودید و به جای مشک برایتان خبرپیکر ارباً اربا آورده اند. می فهمید وقتی این حرفها را شنیدم چطور رمق از پاهایم رفت : «آقانوید رفته عملیات با ، که از شهدای اهواز بود. رفتن جلو. الان پیکر حبیب پیدا شده و شهید شده، اما از آقا نوید خبری نیست.» 📚کتاب شهید صفحه ۱۳۹_۱۳۸ 🌷 🌷 کانال رسمی شهید نوید صفری 🌱 @SHAHIDNAVID_safari
👇 📕 ۲۶ 🔹شاید جلسه دوم خواستگاری که با آمده بودیم مزارشهدای گمنام محلاتی وقتی رو کرد به من و به جای همه ی سوال های معمولی و رایجی که توی خواستگاری می پرسند گفت: «شما چقدر کریم هستید؟» دلش پیش شما بود. به قول خودش شما استادش بودید. شهدا را بدون تعارف می دانست. شعار نمی داد، تمام تلاشش را می کرد که از شهدا درس بگیرد. بفهمد چه ریزکاری هایی را رعایت می کردند. چه خط قرمزهایی🚫 داشتند. که با رفقایش سر مزار شما جوش دادند هم جریانش همین بود. می دانست که محرم و نامحرم خط قرمز ⛔️ شماست. وقتی دیده بود سرمزار شما آخرهفته شلوغ می شود و ممکن است حرمت محرم و نامحرم رعایت نشود آستین بالا زده بود و دست به کار شده بود. 📚کتاب شهید نوید صفحه صفحه ۸۱_۸۰ 🌷 👇 🌷 کانال رسمی شهید نوید صفری 🌱 @SHAHIDNAVID_safari
📗 😢 برایم از گفت. از اینکه وقت شهادتش به فاصله ی چندقدمی هم بودند. همین فاصله ای که الان بین ما بود. از آن سر نیمکت تا این سرش. از فاصله بین ماندن و رفتن گفت. فاصله ی بین انتخاب شدن و جا ماندن. از وابستگی ها و تعلقات دنیایی که لحظه ی آخر می آید جلوی چشمت. از خودش گفت که آن شب از 🌷 {علیزاده} جا ماند؛ ولی نگذاشت پیکر سعید توی بیابان جا بماند. می گفت طاقت دیدن چشم های منتظر را نداشته. 📕 کتاب شهیدنوید صفحه ۹۳ 🔹شهیدنویدِعزیز میخوام بگم : تو اوج درگیری با داعش ها و تکفیرهای بدتر از حیوان های وحشی با تمام شجاعت و وفاداری رو تنها نگذاشتی و رهاش نکردی و رفتی رو از چنگال دژخیمان نجات دادی. 🌷 دور و بر ما هم عقاید و تفکرات ، وسوسه های شیطانی و گناهها زیادتر شده ... نمی گم دستمونو بگیر. گرفتی ‼️ بارها گرفتی با این همه پیامهای حاجت روایی به فضل الهی کاملاً مشخصه و حضورت حس میشه. 🌷 کانال رسمی شهید نوید صفری 🌱 @SHAHIDNAVID_safari
📘 🔹جلسه سوم خیلی بیشتر و جدی تر از خودمان حرف زدیم. از خواسته ها و توقع هایی که از زندگی مشترک داشتیم. از خانواده هایمان و فرهنگی که هرکدام داشتند. از نحوه ی برگزاری جشن ها و عروسی هایمان. بعد از همه ی صحبت هایی که زده شد گفت : «همه ی این بحثایی که مطرح شد یک طرفه برای من، قضیه ی سوریه رفتن یک طرف. دوست دارم با این قضیه هیچ مشکلی نداشته باشه.» 🔹نمی توانستم مخالفت کنم. نه برای اینکه تصمیمم را برای این انتخاب و ازدواج گرفته بودم و رفتار آقانوید از شما چه پنهان به دلم نشسته بود؛ به این خاطر که به این راه و هدفی که انتخاب کرده بود . گفتم : «باشه من هیچ مشکلی ندارم. فقط اگه می شه تو دوران عقد نرین.» آقانوید هم که سر این قضیه کاملاً جدی بود، گفت: «دست ما نیست، اگر ماموریت پیش بیاد باید برم.» من هم در جوابش گفتم : «ببینم خدا چی می خواد، پس بذارید درباره ی این قضیه بیشتر فکر کنم.» سرم را که آوردم بالا یک لحظه شهدا دارند من را نگاه می کنند. از سنگینی نگاهشان خجالت 😔 کشیدم. این چه حرفی بود من زدم. اصلاً من چه کاره ام که بخواهم برای زمان جهاد رفتن کسی تعیین تکلیف کنم؟؟!! 📘کتاب شهیدنوید صفحه ۹۶ ღـیدانه #شღـیدانه 🌷 کانال رسمی شهید نوید صفری 🌱 @SHAHIDNAVID_safari
چقدر این راهپیمایی اربعین نعمت بزرگی است. کاش این نعمت را خدا هیچ وقت از ما نگیرد. 🌸سال پیش(١٣٩۶) توی مسیر تنها بودم، اما قرار بود کنار ١۴١۴ آقا نوید را ببینم. خودش البته این حرف را نزده بود، اما چون همیشه اهل غافلگیر کردن من بود حدس می زدم که همانجا منتظر من است. از طرفی به دوستش هم گفته بود قرار ما ١۴١۴. توی مسیر چهره اش از جلوی چشم هایم نمی رفت. خیلی براش دعا کردم. قبل از اینکه بیام پای تلفن گفت : (کربلایی ... خوش به حالت داری کربلایی می شی، خیلی دعاکن. کم نخواه از آقا. من وقت تعیین نکن.) _ ان شاءالله مثل اربابت شهید بشی، خوبه این طوری؟؟ _ آره خیلی خوبه. زیاد دعا کنی🙏، باشه؟؟ _ اصلا خودت بگو من چه دعایی برات بکنم، رو به روی گنبد حضرت عباس همون رو از آقا برات میخوام. _ دعا کن روز اربعین کربلایی بشم. 🌷 📚کتاب شهیدنوید ص ١٣٨ ღویدانه 🥀 🏴 🌷 کانال رسمی شهید نوید صفری 🌱 @SHAHIDNAVID_safari