••|🌿🕊|••
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
📍متواضع بودن.....
🔻فرمانده های گردان، گوش تا گوش نشسته بودند آمد تو همه ی ما بلند شدیم سرخ شد، گفت بلند نشید جلوی پای من. گفتیم حاجی! خواهش میکنیم اختیار داری بفرمایید بالا باز جلسه بود. ایستاده بود بیرون سنگر میگفت نمی آیم شماها بلند میشید، قول دادیم بلند نشویم.
🌷شهید حسین خرازی🌷
💚•••|↫ #شهـღـیدانهـ
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
#شهیده_حنیفه_رستمی🥀
••|🌿🕊|••
#خاطرات_شهدا📖
🦋یک روز دو مرد غریبه وارد روستای چشمیدر شدند و به عنوان خریدار اشیاء عتیقه در روستا می گشتند.
🌱حنیفه با دیدن آن ها مشکوک شد و به فرزندش گفت: این دو نفر جاسوس هستند، این ها نه ظاهرشان و نه رفتارشان به عتیقه فروش شبیه نیست.
💎رفتار آن ها را کاملاً زیر نظر گرفت، وقتی یقین حاصل کرد که این دو نفر گروهک هستند، رفت، موضوع را به پایگاه اطّلاع داد، نیروهای پایگاه بلافاصله این دو نفر را دستگیر کردند و از آن ها اسناد فراوانی به دست آوردند، ازجملۀ این اسناد نقشه های پایگاه های سپاه در منطقه، وضعیّت نیروهای پایگاه ها، نحوۀ تردّد نیروها و… بود.
✨فرمانده پایگاه از این اقدام حنیفه بسیار قدردانی کرد و گفت: مادر! شما کار بسیار بزرگی انجام دادید، اگر شما نبودید معلوم نبود چه اتّفاقی می افتاد. ما به وجودِ امثال شما افتخار می کنیم.
🕊حنیفه در جواب گفت: من سرباز بی سلاح انقلاب هستم، تا زنده ام در خدمت کشور و مردم هستم.
#شهیده_حنیفه_رستمی🥀🕊
#شهیده🕊
#زندگینامه📗
#خاطرات_شهدا📖
•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ•
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
💌#خاطرات_شهدا
🌕شهید مدافعحرم #جعفر_جعفری
🎙راوے: همسر شهید
❤️سال۱۳۹۵ شهید جعفری مشتاق شد که به سوریه برود اما هرچه کرد نتوانست برود. شهید جعفری ایرانی و ساکن شهرستان باخرز خراسان رضوی بود. ما هم ساکن استان سمنان بودیم؛ به منزل ما آمد و گفت که میخواهم به سوریه بروم، به پدر و مادرم بگوئید من سرکار هستم.
💛با وجود تلاشهایی که کرد اما نتوانست اعزام شود. سال۱۳۹۶ بالاخره موفق شد با فاطمیّون به سوریه برود و این اولین و آخرین اعزامش به سوریه بود. شهید جعفری بچهها را خیلی دوست داشت و هر وقت منزل ما بود بچهها را روی سر و کولش میگذاشت. سال قبلِ شهادتش ازدواج کرده بود و حتی اولین فرزندش را هم ندید و رفت. شهید جعفری ۲۶ساله بود که به شهادت رسید. پسرمان نیز سهماه پس از شهادتش به دنیا آمد.
#شهیدانه🌹
#صلوات🌹
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
@shahidtoraji213
#خاطرات_شهدا
❂✧رفتم پیش جواد محب، فرمانده گروهان خودمان. وارد سنگر شدم. نشستم گوشه سنگر به کارهای محمد (محمدرضا تورجی زاده) فکر می کردم. یادم افتاد در ایام کربلای 5 یکبار با محمد صحبت می کردم.
حرف از شهادت بود.
❂✧محمد گفت: من در عملیاتی شهید می شوم که رمز آن یازهرا(سلام الله) است. من هم فرمانده گردان یازهرا(سلام الله) هستم!
❂✧نمی دانم چرا یکدفعه یاد این حرفها افتادم. خیلی دلشوره داشتم. یکدفعه صدای خمپاره آمد. برگشتم به سمت نوک تپه. گلوله دقیق داخل سنگر فرماندهی خورده بود!
به همراه یکی از بچه ها دویدیم به سمت نوک تپه. دل توی دلم نبود. همه خاطرات گذشته ای که با محمد داشتم در ذهنم مرور می شد. با این حال به خودم دلداری می دادم.
می گفتند: محمد تورجی شدید مجروح شده.
❂✧رنگ از چهره ام پرید. برای چند لحظه به چهره ( برادر محب ) خیره شدم. خدا کند آنچه در ذهنم آمده درست نباشد.
به چشمان هم خیره شدیم. برادر محب سرش را به علامت تایید تکان داد. بعد در حالی که اشک از چشمانش جاری بود گفت: تورجی هم پرواز کرد!💔
❂✧آری محمدرضا پرواز کرد همانطور که گفته بود و همانطور که باید!
همچون مادرش زهرا(سلام الله )
پــهلـو...
بـــازو...
🦋💔🖤
💚
#خاطرات_شهدا
🔮 زیارت عاشورا
همیشه توی ماشین و سجاده اش یه زیارت عاشورا 🌺 داشت.
دوران مجردی هرهفته درکنار قبور شهدا زیارت عاشورا میخواند.
برای حاجت روایی چهله زیارت عاشورا برمیداشت و هدیه میکرد به حضرت زهرا (س)...
و حاجت روا هم میشد.😍😍
کار هر روزش بود ؛
بعد از نماز باید زیارت عاشورا میخوند.
حتی اگه خسته بود.
حتی اگه حال نداشت و یا خوابش میومد .
شده بود تند میخوند ولی میخوند..😊
تاکید داشت باید با صدای بلند توی خونه خونده بشه و علی اکبرمون رو توی بغلش میگذاشت و میگفت باید اخت پیدا کنه با دعا و زیارت..❤️
و واقعا زندگی و مرگش مصداق این فراز زیارت عاشورا بود:" اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْياىَ مَحْيا مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتى مَماتَ محمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ"..
تازه فهمیدم داستان سلام هاش به آقا امام حسین (ع)
چی بود..😭
🌹 شهید_مدافع_حرم_علیرضا_نوری
نقل_از_همسر_شهید
@shahidtoraji213
#خاطرات_شهدا #سیره_شهدا
🕌 یکی از توصیههای مهم شهیدم،محسن، این بود که هرگز مساجد را خالی نگذارید و #نماز_اول_وقت بخوانید. اما پسرم یک گله هم از جوانان داشت؛ میگفت "یک بسیجی نباید نماز اول وقتش را به تأخیر بیندازد و مسجد را خالی بگذارد.
🔸 همیشه میگفت نباید برخورد بدی با مردم داشته باشید؛ اگر #امر_به_معروف_ونهی_از_منکر میکنید، باید با #حُسن_خُلق همراه باشد. نکته مهم این بود که محسن اهل عمل بود و با عملکردن مردم را جذب میکرد. از اینرو حرفهایش به دل مردم مینشست.
🕌 محسن در انجام کار خیر، بیریا بود و کسی متوجه آن نمیشد. خادم مسجدمان میگفت وقتی همه مراسمها در مسجد به پایان میرسید و همه میرفتند، محسن همراه من میماند و همه مسجد را تمیز میکرد؛ بدون اینکه کسی او را ببیند.
🏷راوی:پدر محترم شهید
شهید مدافع حرم
#محسن_کمالی_دهقان
#امام_زمان
#اللهمعجللولیکالفرج
@shahidtoraji213
#خاطرات_شهدا📋
شهید الیاسی نمونه شاخص تربیت شده در مسجد و هیئت است
« حجت الاسلام فراستی» نیز در این رابطه گفت: شهید الیاسی شاخص شهرستان ساوجبلاغ است که در ماه محرم در منطقه حلب سوریه به فیض شهادت نائل آمد.
مدیر کانون فرهنگی هنری مصلی نماز جمعه هشتگرد افزود: شهید اصغر الیاسی نمونه شاخص تربیت شده در جوار مسجد و هیئت است که در سایه ساز مسجد و هیئت باورهای ایمانی و الهی اش رشد یافت.
وی با اشاره به اهمیت هنر تعزیه خوانی بیان کرد: شهید اصغر الیاسی در دوران کودکی در کنار پدر سکینه خوانی می کرد و به حق باید نخستین شهید مدافع حرم ماه محرم استان البرز محسوب شود.
مدیر کانون فرهنگی هنری مصلی نماز جمعه هشتگرد خاطرنشان کرد: ظهور شهدایی همچون شهید اصغر الیاسی با آن اخلاق و ادب و ویژگی های ممتاز رفتار در مناطق محروم نشان می دهد که آنچه در جریان تربیت بیش از هرچیز اثرگذار است نقش خانواده و باورهای دینی و ایمانی است.
گفتنی است، شهید اصغر الیاسی در سال ۹۷ در جنوب حلب به همراه همرزمانش برای گشت و بررسی مناطق با خودرو درحال حرکت بودند که روی تله انتحاری میروند، اصغر الیاسی به همراه دوست و همرزمش فرهاد طالبی شربت شهادت را نوشید و به لقای حق تعالی پیوست. مزار این شهید بزرگوار در شهر چهارباغ، البرز است. او نخستین شهید مدافع حرم در ماه محرم استان البرز است که در کودکی در تغزیه سکینه خوانی می کرد.
#شهید_اصغر_الیاسی🦋
شهــدا همــان پــرستــوهـاے آسمــانے هستنــد ❤️
#کانال_شهید_تورجی_زاده🚩
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@shahidtoraji213
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━
#خاطرات_شهدا
🔹توسل به امام زمان (عج) در سیره شهید تورجی زاده
در عملیات والفجر دو ، همه مهمات خود را گم کرده بودیم. مهم تر از آن راه را هم گم کرده بودیم. دستمان از همه اسباب ظاهری قطع بود.
رو به بچه ها گفتم: «بچه ها! فقط یک راه وجود دارد. ما یک امام غایب داریم که در سخت ترین شرایط به دادمان می رسد. هر کسی در یک سمتی رو به دل بیابان حرکت کند و فریاد «یا صاحب الزمان» سر دهد. مطمئن باشید یا خود آقا تشریف می آورد و یا یکی از یاران شان به دادمان خواهد رسید.»
همه در دل بیابان با حضرت مأنوس شده بودیم. دیدم چند نفر با لباس پلنگی به سمت ما می آیند. پشت درختان و صخره ها قایم شدیم. وقتی جلوتر آمدند، شناختم شان. برادر نوذری از فرماندهان گردان یا زهرا (س) بودند.
خطاب به بچه ها گفتم: «دیدید امام زمان (عج) ما را تنها نگذاشت.»
🗣راوی: شهید تورجی زاده
📚کتاب یا زهرا سلام الله علیها؛ زندگی نامه و خاطرات شهید محمد رضا تورجی زاده
﷽
#خاطرات_شهدا📕
سه بار برایش
درجه تشویقی آمد، نگرفت.
تهِ دلش این بود که
کار برای خدا این حرف ها را ندارد.
بیهیچادعایی میگفت:
اگر برای همهٔ بچههای لشکر، تشویقی آمد،
چشــم، من هم میگیرم...!
#شهید_محمود_رادمهر
#سالروز_ولادت
🔖#خاطرات_شهدا
✍شب ها با پای برهنه بر روی خارها راه می رفت و صدای ناله و زمزمه اش بلندد بود تا اینکه برهنگی پا برایش عادی شد. در تمام عملیات ها پا برهنه بود؛ چه تابستان که از شدت گرما، بخار از همه جا بلند بود و چه در سرمای زمستان که سایرین با پوتین هم سردشان بود.
هر وقت از پابرهنگی اش می پرسیدیم، بحث را عوض می کرد. می گفت: این طوری راحت ترم. اصرار که می کردیم، می گفت: دلم نمی آید در مناطقی که خون مطهر دوستانم ریخته با پوتین تردد کنم.
یک بار در کرخه نشسته بودیم و صحبت می کردیم. سید گفت: من هیچ آرزویی ندارم، جز اینکه یک گلوله مستقیم بیاید و به قلبم بنشیند و شهید شوم. این طوری از شر گناهانم راحت می شوم.
در نهایت به همراه شهید ابراهیم همت به فیض شهادت نائل آمد
برخی او را بشر حافی جبهه ها می دانستند.
#شهید_سیدحمیدمیرافضلی...🌷🕊
💌#خاطرات_شهدا
🟣شهید مدافعحرم مجید سلمانیان
♨️به نام خدا و با یاد خدا و برای خدا
🎙راوے: دوست شهید
اول صبح بود🌥
تاکســـــی رسید🚕
ســــــــوار شدیـــــــم
حاج مجید طبق معمول
خوش و بشی با راننده کرد🤝
راننده در همانحال گذاشت توی دنده💨
که حرکت کند ولی یِهو بیهوا
حاج مجید رو کرد به راننده و گفت:
خامــــــــوش کــــــــن!😡
راننده کُپ کرده و مات مونده بود
که چی شده و چه بکنه!🤭
مجــــــــدداً
حاج مجید با جدّیّت و ملاطفت گفت:
سوئیچ رو ببند آقا جان🔑
بندهخدا با تردید ماشینو خاموش کرد🤯
حاج مجید رو کرد به راننده که:
اول صبحکهمیخوایماشینروشنکنی
نیت کن برای☝️🏻
نون حلال خودت و زن و بچهات که👨👩👦
"به نام خدا و با یاد خدا و برای خدا"📿
نه این کار بلکه توی هر کاری✋🏻
همینطور باش انشاءالله!
حالا بگو و ماشین رو روشن کن!☺️
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💫خودسازی به سبک یک شهید...
📌خودسازی را قبل از انقلاب و با برنامه ی خودسازی امام خمینی (ره) شروع کرد. سکوت جزو برنامه اش بود و برای ترک گناه می بایست حرف زدنش را به حداقل می رساند.
🔸ذاتا هم آدم کم حرفی بود ؛ اگر هم حرفی می زد ، بوی دروغ یا غیبت نداشت. حرفش حرف خود سازی بود.
🔹عاشق کتاب های شهید دستغیب بود و از همه بیشتر کتاب عُجب و ریای شهید ؛ شاید بیشتر از ده بار این کتاب را خوانده بود.
▪️توی هـوای گـرم و شـرجی آبادان و درفصل خـرماپـزان، روزه اش ترک نمی شد.
▫️افطـار و سحـرش یک تکـه نان بود و خـرما. چشمان گودرفته ورنگ پریده اش نشان بیداری های شبـانه و روزه داری روزش بود.
□بحالش غبطه میخوردم؛ میگفتم: «این قدر نگران نباش؛ برادر شهیدت ازت شفاعت میکنه.»
🔻می گفت: «نه، می خوام تـوی اون دنیـا چـراغ دست خـودم باشه؛ به امیـد کسی نمیشه نشست.»
🔅شهیده مریـم فرهانیـان
📜دختری کنارشـط / نشر فاتحان
"صلـواتی هدیـه کنیـم به ارواح مطهـر شهـدا"
#شهیده_مریم_فرهانیان
#خاطرات_شهدا
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج