''🇮🇷🕊''
میخواستند
تسبیحشرابگیرند؛
نداد
گفت:ڪسۍدرمیداننبرد
تفنگشرابهدیگریۍنمیدهد!✋🏻
#حاجی :)
Panahian-Clip-HaletChetore(1).mp3
2.34M
『🎶』
آدمحالشبدباشهـینےشکورنیست،ینےکافرھ
ینےآمادسکهخدابالاترینمجازاتروبراشبفرستهـ
مابایدمراقبحالخودمونباشیمـ☁️💞.'!
- پیشنھادۍبراۍدیدوبازدیدھاۍعیدنوروز:))
ـ #استادپناهیان ^^ #سخنرانی
13.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬خاطره دردناک از حاج مهدی رسولی😔
اگر #مدافعان_حرم نبودند...
❇️۱۰وظیفهی مهمِ جوانِ مومنِ انقلابی در انتخابات از دیدگاه مقام معظم رهبری ؛
۱. انتخابات را پرشور کنید.
۲. مشارکت در انتخابات را حداکثری کنید.
۳. تقوای سیاسی داشته باشید.
۴. اصلح را پیدا کنید.
۵. به خاطر نامزدها در مقابل یکدیگر قرار نگیرید.
۶. آدمهای خوب را به مردم معرفی کنید.
۷. مراقب باشید علاقهمندیها با اصطکاک نینجامد.
۸. آگاهیتان باید در انتخابات اثر کند.
۹. دیگران را تخریب نکنید.
۱۰. به دور از فریب و دروغ، تبلیغ کنید.
#انتخابات
#جوان_مومن_انقلابی
🔴فصل بیداری ملت(دکتر سعید محمد)
💠رسانه مردمی دکتر سعید محمد باشیم نشر حداکثری لطفاََ 🇮🇷 ✌️ 🇮🇷 ✌️ 🇮🇷 ✌️ 🇮🇷 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷حامیان دکتر سعید محمد
╭━━⊰❀🌹❀⊱━━╮
@shahidtoraji213
╰━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╯
6.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
توصیه رهبر انقلاب حفظه الله به دختران جوان
💖🕊
صلوات خاصه امام رضا علیه السلام:
اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
#کانال_شهید_تورجی_زاده🚩
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@shahidtoraji213
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━
﷽💢قـــــرار شــــبـــانــــه🕙🌔
هرشب ساعت1⃣2⃣
قرائت دسته جمعی دعای فرج به نیت تعجیل در فرج صاحب الزمان عج و شفای همه ی بیماران ورفع همه گرفتاری ها ان شاللله
جان آقام (عج)
بخوان دعای فرج رادعااثردارد
دعاکبوترعشق است وبال وپردارد
🌺دعای منتظران درعصرغیبت🌺
اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى
❤️برای سلامتی آقا❤️
بسم الله الرحمن الرحیم
اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
💖دعای فرج💖
ٻِسمِ_اللہِ_الرَّحمَڽِ_الڔَّحِیم...
🌺الهى عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ
🌸وانْكَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ
♥️وضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ
🌺واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ
🌸الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى
♥️الشِّدَّةِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى
🌺محَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِى الاْمْرِ
🌸الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ
♥️وعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ
🌺عنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَريباً
🌸كلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا
♥️محَمَّدُ يا عَلِىُّ يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ
🌺اكْفِيانى فَاِنَّكُما كافِيانِ وَانْصُرانى
🌸 فاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلانا يا صاحِبَ
♥️الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْنى
🌺ادْرِكْنى اَدرِکنی
🌸الساعه الساعه الساعه
♥️العجل العجل العجل یاارحمن راحمین بحق محمد وآله طاهرین
.
.
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌸
یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع)و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج)
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیت الله فی ارضه
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@shahidtoraji213
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
📗🇮🇷یازهراس♡شهیدتورجی زاده🇵🇸📗
🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 کتاب#من_میترا_نیستم خاطرات شهیده زینب کمایی 🌹 #قسمت_دوازدهم #کتاب_من_میتر
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
کتاب#من_میترا_نیستم
خاطرات شهیده زینب کمایی 🌹
#قسمت_سیزدهم
#کتاب_من_میترا_نیستم_قسمت_سیزدهم
#شهیده #زینب_کمایی
روایت اول (کبری طالب نژاد، مادر شهید)
#فرزند #ششم
شش ماه بعد از این ماجرا، زینب مريضی سختی گرفت که برای دومین بار در بیمارستان شرکت نفت بستری شد. 🌿
پوست و استخوان شده بود. چشم ترس شده بودم. انگار یکی میخواست دخترم را از من بگیرد.
بیمارستان شرکت قوانین سختی داشت. مدیر های بیمارستان اجازه نمیدادند کسی پیش مرضش بماند.
حتی در بخش کودکان مادرها اجازه ماندن نداشتند. هر روز برای ملاقات زینب به بیمارستان میرفتم.
قبل از تمام شدن ساعت ملاقات، بالای گهواره اش مینشستم و برایش لالایی میخواندم و گریه میکردم.😢
بعد از مدتی خوب شد🌷و من هم کم، کم به غم نبودن بابام عادت کردم. مادرم جای پدر و خواهر و برادرم را گرفت و خانه اش خانه امید من و بچه هایم بود. ❤️💓🏠
بعد از مرگ بابام، مادرم خانه ای در منطقه کازرون خرید که چهار اتاق داشت و برای امرار معاش، سه اتاق را اجاره داد.
هر هفته، یا مادرم به خانه ما میآمد یا ما به خانه او میرفتیم. هر چند وقت یک بار بابای مهران ما را به باشگاه شرکت نفت (4)میبرد.
بچه ها خیلی ذوق میکردند و به آن ها خوش میگذشت.😍 باشگاه شرکت، سینما هم داشت. بلیط سینمایش دو ریال بود. ماهی یک بار به سینما میرفتیم.
بابای مهران با پسر ها ردیف جلو بودند و من و دختر ها هم ردیف عقب پشت سر آنها مینشستیم و فیلم میدیدیم. 🍿🎞📽
همیشه چادر سرم بود و به هیچ عنوان حاضر نبودم چادرم را در بياورم.پیش من چادر سرنکردن گناه بزرگی بود.
بابای بچه ها یک دختر عمه به نام ((بی بیجان)) داشت. او در منطقه شیک و مرفه بِرِیم(5) زندگی میکرد.
شوهرش از کارمند های گِرِد (6)بالای شرکت نفت بود.
ما سالی یک بار برای عید ديدني بهخانه ی آنها میرفتیم و آن ها هم در ایام تعطیلات عید یک بار به ما سر میزدند.
تا سال بعد و عید بعد، هیچ رفت و آمدی نداشتیم.
اولین بار که به خانه ی دختر عمه جعفر رفتیم، بچه ها قبل از وارد شدن به خانه طبق عادت همیشگی، کفش هایشان را درآورند. ⛸
بی بی جان بچه هارا صدا زد و گفت :((لازم نيست کفشاتون رو دربیارید.))
بچه ها با تعجب کفش هایشان را پا کردند و وارد خانه شدند. آنها با کفش روی فرش ها و همه جای خانه راه میرفتند.
خانه پر بود از مبل و میز و صندلی، حتی در باغ خانه یک دست میز و صندلی حصیری بود.
4:خارجی های صنعت نفت ایران، باشگاه هایی برای کارمندانشان دایر کرده بودند و بعدها کارمندان ایرانی صنعت نفت هم استفاده میکردند.
5:محله بِرِیم به قولی چون در کنار اروند رود شکل گرفته بود،نامش از کلمه انگلیسی بریم (berim) به معنای کناره و لبه گرفته است.بعضی ها هم میگوید از اسم خرمای بریم گرفته شده که در قدیم در این محل نخلستان های وسیعش وجود داشته یا نام فردی ملقب به ابو ابراهیم بوده که در این محل با قبیله اش زندگی میکرده و بعدها به صورت بریم درآمده.
6:گِرِید به معنی امتیار و ترفیع اداری در شرکت نفت است
(این کتاب با رضایت ناشر و نویسنده ی گرامی بارگذاری میشود)
شهداء را یاد کنید با ذکر یک صلوات 🌹
(این کتاب با رضایت ناشر و نویسنده ی گرامی بارگذاری میشود) 🌷
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
کتاب#من_میترا_نیستم
خاطرات شهیده زینب کمایی 🌹
#قسمت_چهاردهم
#کتاب_من_میترا_نیستم_قسمت_چهاردهم
#شهیده #زینب_کمایی
روایت اول (کبری طالب نژاد، مادر شهید)
#فرزند #ششم
اولین باری که قرار بود آنها به خانه ما بیایند، جعفر از خجالت و رودرواسی با آن ها، رفت و یک دست میز و صندلی فلزی ارج(7)خرید.
او میگفت :((دختر عمه م و خونواده ش عادت ندارن روی زمین بشینن.))
تا مدت ها بعد آن میز و صندلی را داشتیم،ولی همیشه آن ها را تا میکردیم و کنار دیوار برای مهمان میگذاشتیم و خودمان مثل قبل روی زمین مینشستیم.
در محله کارمندی شرکت نفت، کسی چادر سر نمیکرد. دختر عمه جعفر هم اهل حجاب نبود🧕. هروقت میخواستیم به خانه بی بی جان برویم، همان سالی یک بار، جعفر به چادر من ایراد میگرفت.
او توقع ذاشت چادرم را دربیاورم و مثل زن های منطقه کارمندی بشوم.
یک روز آب پاکی را روی دستش ریختم و به او گفتم :((اگر یک میلیونم به من بِدن، چادرم رو درنمیارم. اگه فکر میکنی چادر من باعث کسر شأن تو میشه، خودت تنها برو خونه دختر عمه ت.))
جعفر با دیدن جدیت من بحث را تمام کرد و بعد از آن کاری به چادر من نداشت🌿
چند سال بعد از تولد زینب، خدا یک پسر به ما دادبابای مهران اسمش را شهرام گذاشت.
دختر هاعاشق شهرام بودند. او سفید و تپل بود. 👼🏻 خواهرهایش لحظه ای او را زمین نمیگذاشتند.
قبل از تولد شهرام، ما به خانه ای در ایستگاه شش فرح آباد، نزدیک مسجد فرح آباد(قدس) رفتیم؛ یک خانه شرکتی سه اتاقه در ایستگاه شش، ردیف 234.
در آن خانه واقعا راحت بودیم.
بچه ها پشت سر هم بودند و با هم بزرگ میشدند.
من قبل از رسیدن به سی سالگی، هفت تا بچه داشتم. 😍
عشق میکردم وقتی بازی کردن و خوردن و خوابیدن و گریه ها و بچه هایم را میدیدم. ❤️💓💐
خودم که خواهر برادری نداشتم و وقتی میدیدم چهار تا دخترم با هم عروسک بازی میکنند، کِیف میکردم. 🌿😌
گاهی به آن ها حسودی میکردم و حسرت میخوردم و پیش خودم میگفتم :((ای کاش فقط یه خواهر داشتم
خواهری که مونس و همدمم میشد.))
7:میز و صندلی تاشوی فلزی که محصول کارخانه ارج بودند و دوام بسیار خوبی داشتند 🌹🌿
شهداء را یاد کنید با ذکر یک صلوات 🌹
(این کتاب با رضایت ناشر و نویسنده ی گرامی بارگذاری میشود) 🌷