eitaa logo
شهید هادی ذوالفقاری....♡
463 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2هزار ویدیو
37 فایل
خـوش اومدی رفیـق💚 دع‌ــوت شـده‌ی خـاصِ شهدا هستی..😍🌱 {کانال شهید مح‌ـمّدهادی ذوالفقاری♡} ✅خادم کانال جهت تبادل: ↬ @Ghaf_sin120 ✅ارتباط با مدیر کانال ↬ @Nazanin_hbi ___________ 🌴تاسیس.1400/2/7 ◆ @shahidzoalfaghari
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید هادی ذوالفقاری....♡
📚 #پسرک_فلافل_فروش 📌 قسمت چهل و یکم در حكايات تاريخی بارها خوانده ام كه زندگی در شهر نجف برای طلبه
📚 📌 قسمت چهل و دوم ...روز بعد كمی نان خريدم و غذای آن روز من همين نان شد. پای درس اساتيد رفتم و توانستم چند استاد خوب پيدا كنم. 👳🏻‍♂ مشكل ديگر من اين بود كه هنوز به خوبی تسلط به زبان عربی نداشتم.😬 بايد بيشتر تلاش می كردم تا اين مشكلات را برطرف كنم. چند روز كار من اين بود كه نان يا بيسكويت می خوردم و در كلاس های درس حاضر می شدم. شب ها را نيز در محوطه ی اطراف حرم می خوابيدم. حتی يك بار در يكی از كوچه های نجف روی زمين خوابيدم!😥 سختی ها و مشقات خيلی به من فشار می آورد. اما زندگی در كنار مولا بسيار لذت بخش بود. ❤️‍🩹 كم كم پول من برای خريد نان هم تمام شد! حتی يك روز كمی نان خشك پيدا كردم و داخل ليوان آب زدم وخوردم. زندگی بيشتر به من فشار آورد. نمی دانستم چه كنم. تا اينكه يك بار وارد حرم مولای متقيان شدم و گفتم: آقا جان من برای تكميل دين خودم به محضر شما آمدم، اميدوارم لياقت زندگی در كنار شما را داشته باشم. انشاءالله آن طور كه خودتان می دانيد مشكل من نيز برطرف شود. 😇 مدتی نگذشت كه با لطف خدا يكي از مسئولان سپاه بدر را، كه از متوليان يک مؤسسه ی اسلامی در نجف بود، ديدم. ايشان وقتی فهميد من از بسيجيان تهران بودم خيلی به من لطف كرد. بعد هم يك منزل مسكونی بزرگ و قديمی در اختيار من قرار داد. 🤩 شرايط يكباره برای من آسان شد. بعد هم به عنوان طلبه در حوزه ی نجف پذيرفته شدم. همه ی اينها چيزی نبود جز لطف خود آقا اميرالمؤمنين (ع)💚 ✅ ادامه دارد... ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
📚 📌 قسمت چهل و سوم هرچند خانه ای كه در اختيار من بود، قديمی و بزرگ بود، من هم درآنجا تنها بودم. خيلی ها جرئت نمی كردند در اين خانه ی تاريك و قديمی زندگی كنند 🤭 اما برای من كه جایی نداشتم وشب هاي بسياری در كوچه و خيابان خوابيده بودم محل خوبی بود... 👌🏼 هادی حدود دو ماه پيش ما در تهران بود. يادم هست روزهای آخر خيلی دلش برای نجف تنگ شده بود.🥺 انگار او را از بهشت بيرون كرده اند. 😅 كارهايش را انجام داد و بعد از سفر مشهد، آماده ی بازگشت به نجف شد. بعد از آن به قدری به شهر نجف وابسته شد كه می گفت: وقتی به زيارت كربلا می روم، نمی توانم زياد بمانم و سريع بر ميگردم نجف. ✅ ادامه دارد... ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
❌ سـیمِخـٰاردارِنَفـس‌مۍدۅنـۍیَعنـۍچـۍ؟ یَعنـۍ: ۅاردِھَـرڪـٰانـٰالۍ‌نَشـۍ ۅاردِھَـرگَپـۍنَشـۍ ۅاردِھَـرپیـۅۍنَشـۍ ۅاردِھَـربَحثـۍنَشـۍ. اینجا.گنـاه.ممــنوع📗 ◆@shahidzoalfaghari
امام‌رضا و تکریم خانواده!🌱 ـ‌علیہ‌السلام‌ـ درمورد جایگاه و مقام کسانی کہ در فضای‌خانه به بزرگداشت همسر و خانواده خوش‌رفتاری و نیکوکاری در قبال آنھا می‌پردازند، می‌فرمایند: نزدیک‌ترین شما به من از نظر مقام در روز جزا، کسی است که در مورد خانواده‌ی خود خوش رفتار باشد. ♥️ همچنین حضرت در روایت دیگری می‌فرمایند: بهترین مردم از نظر ایمان کسی است که درباره خود نیکوکارتر باشد .🖇 ◆@shahidzoalfaghari
شهید هادی ذوالفقاری....♡
📚 #پسرک_فلافل_فروش 📌 قسمت چهل و سوم هرچند خانه ای كه در اختيار من بود، قديمی و بزرگ بود، من هم در
📚 📌 قسمت چهل و چهارم می گفت: آدمی كه ساكن نجف شده نمی تواند جای ديگری برود. ❣ شما نمی دانيد زندگی در كنار مولا چه لذتی دارد. 😍 هادی آن چنان از زندگی در نجف می گفت كه ما فكر می كرديم دربهترين هتل ها اقامت دارد‼ اما لذتی كه به آن اشاره می كرد چيز ديگری بود. هادی آن چنان غرق در معنويات نجف شده بود كه نمی توانست چند روز زندگی در تهران را تحمل كند. در مدتی كه تهران بود در مسجد و پايگاه بسيج حضور می يافت. هنگام حضور در تهران احساس راحتی ميكرد! يك بار پرسيدم از چيزی ناراحتی⁉ چرا اينقدر گرفته ای❓ گفت: خيلی از وضعيت حجاب خانم ها توی تهران ناراحتم. 😔 وقتی آدم توی كوچه راه ميره، نمی تونه سرش روبالا بگيره. بعد گفت: يه نگاه حرام آدم روخيلی عقب می اندازه. اما در نجف اين مسائل نيست. شرايط برای زندگی معنوی خيلی مهياست. هادی را كه می ديدم، ياد بسيجی های دوران جنگ می افتادم. آنها هم وقتی از جبهه بر می گشتند..... ✅ ادامه دارد... ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
📚 📌 قسمت چهل و پنجم جوانان میخواستند هرچه سریع تر به جبهه برگردند البته تفاوت حجاب زنان آن موقع با حالا قابل گفتن نيست‼ خوب به ياد دارم از زمانی که هادي در نجف ساکن شد، به اعمال و رفتارش خيلی دقت می كرد. شروع كرده بود برخی رياضت هاي شرعی را انجام می داد. مراقب بود كه كارهای مكروه نيز انجام ندهد. وقتی در نجف ساکن بود، بيشتر شب های جمعه با ما تماس می گرفت.📞 اما در ماه هاي آخر خيلی تماسش را کم کرد. عقيده ی من اين است که ايشان می خواست خود را از تعلقات دنيا جدا کند. شماره تلفن همراه خود را هم عوض کرد. می خواست دلبستگی به دنيا نداشته باشد. می گفت شماره را عوض کردم که رفقا تماس نگيرند. می خواهم از حال و هوای اينجا خارج نشوم. خواهرش می گفت: هادی برای من اينكه ما ناراحت نشويم هيچ وقت نمی گفت در نجف سختی کشيده، هميشه طوری برای ما از اوضاعش تعريف می کرد که انگار هيچ مشکلی ندارد. فقط از لذت حضور در نجف ومعنويات آنجا می گفت. آرزو می كرد كه روزی همه با هم به نجف برويم. يک بار در خانه از ما پرسيد: چطور بايد ماکارونی درست کنم؟ ما هم يادش داديم. طوری به ما نشان داد که آنجاخيلي راحت است، فقط مانده كه برای دوستان طلبه اش ماكارونی درست كند.😁 شرايطش را به گونه ای توضيح مي داد که خيال ما راحت باشد. هميشه اوضاع درس خواندن و طلبگی اش رادر نجف آرام توصيف می كرد ✅ ادامه دارد... ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
🟢 استغفار را ترک نکن... هـر وقــت خـوشحــال شدیــد بر محمـد و آل محمـد صلــوات بفرستید و هر وقت غمناک شدید، استغـفـار کنید. خـدا در را باز میکند.✨ همچنین می فرمودند: هـر روز عصر ۷۰ بـار استـغفــار را تــرک مکـن؛ عمـومـا عصـر و دم غروب شیعیان را غم می گیرد و با استغفار برطـرف می شـود. با ایـن استغـفـار دل پـاک می شـود و شیـطــان بـه دل پــاک راه نـدارد. | عارف‌بالله حاج اسماعیل دولابی ره |🌱 ◆@shahidzoalfaghari
✨ حسیـن ایرلو بچه تهران بود از آن داش مشتی هــا. شده بود فرمانده تحریب لشکر المهدی(عجل الله). می گفت دوست دارم جوری شهید بشم که یک وجـبم از من هم نمـونه. گلوله مستقیم تانک خورد به سینه اش، تکه تکه شد🥀 بعد از حسیــن، کاکا علی شـد فرمانده تخریـب. دیدم همیشــه یک لباس منـدرس و کهنه به تن دارد. گفتـم کاکا علی این چـیه پوشیدی زشتـه! گفـت: لباس شهیـد ایرلوِ! گفتم: حسین هیکلش دو برابر تو بود؟ گفت:دادم خیاط بـرام اندازش کـرده. روی آسـتین جای یک پارگی بود. گفـتم: این چـیه، چرا این را ندوختـی؟ گفت: جای ترکـشیه که به بازوی ایرلو رفته. هر وقت خسـته میشـم. دلم می‌گیره سرم رو می‌گذارم رو این پارگی آروم میشم✨ اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌹 (کاکا علی)🌹 فرمانده گردان تخریب لشکر 33 المهدی(عجل الله) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌◆@shahidzoalfaghari
- روضه غربت تو حال عجیبی دارد - هرکه نامش "حسـن" است - ارث غریبی دارد ..🖤 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ را محضر قطب عالم امکان، حضرت بقیة‌الله ارواحناه له فداه تسلیت عرض می‌کنیم🏴 ◆@shahidzoalfaghari
... این جا حال دلمان خوب نیست اوضاع زندگی خراب است میشود رمز عملیاتی بفرستید؟! ...🥀 ◆@shahidzoalfaghari
شهید هادی ذوالفقاری....♡
📚 #پسرک_فلافل_فروش 📌 قسمت چهل و پنجم جوانان میخواستند هرچه سریع تر به جبهه برگردند البته تفاوت حجا
📚 📌 قسمت چهل و ششم وقتی به تهران مي آمد، آنقدر دلش برای نجف تنگ می شد و برای بازگشت لحظه شماری می کرد كه تعجب می كرديم. فکر هم نمی کرديم آنجا شرايط سختی داشته باشد. هادی آنقدر زندگی در نجف را دوست داشت كه می گفت: بياييد همه برويم آنجا زندگی کنيم. 😁 آنجا به آدم آرامش واقعی می دهد. می گفت قلب آدم در نجف يک جورديگر می شود. 😇 بعضی وقت ها زنگ می زد می گفت حرم هستم، گوشی را نگه می داشت تا به حضرت علی سلام بدهيم. 💚 او طوری با ما حرف می زد که دلواپسی های ما برطرف و خيالمان آسوده می شد. اصلا فکر نمی کرديم شرايط هادی به گونه ای باشد كه سختی بكشد.😢 فکر می کردم هادی چند سال ديگرمی آيد ايران و ما با يک طلبه با لباس روحانيت مواجه می شويم، با همان محاسن و لبخند هميشگی اش.☺️ ✅ ادامه دارد... ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
📚 📌 قسمت چهل و هفتم از زمانی كه به عراق رفت و در نجف ساكن شد، نگرش خاصی به موضوع ولایت فقيه پيدا كرد. به ما كه در تهران بوديم می گفت: شما مانند يك ماهی كه قدر آب را نمی داند، قدر ولایت فقيه را نمی دانيد. مشكل كار در اینجا نبود بحث ولایت فقيه است. لذا آمريكاطور می خواهد عمل می كند. خوب يادم هست كه ارادت هادي به ولي فقيه بسيار بيشتر از قبل شده بود. 🌱 هر بار كه می آمد، پوسترهای مقام معظم رهبری را تهيه می كردو باخودش به نجف می برد. در اتاق شخصی او هم دو تصويربزرگ روی ديوار بود. تصوير مقام معظم رهبری و در زير آن پوستر شهيد ابراهيم هادی.❤️ هادی در آخرين سفری كه به تهران داشت ماجرای عجیبی را تعريف كرد. او به نفوذ برخی از عمامه های انگليسی و افراد ساده لوحی كه ازدشمنان اسلام پول می گيرند تا تفرقه ايجاد كنند اشاره كرد و ادامه داد: مدتی قبل شخصی می آمد نجف و به جای ارشادطلبه ها و... تنها كارش اين شده بود كه به مقام معظم رهبری اهانت کند!😳 او انگار وظيفه داشت تا همه ی مشكلات امت اسلامی را به گردن ايشان بيندازد. 🤔 من يکی دو بار تحمل کردم و چيزی نگفتم....😒 ✅ ادامه دارد... ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
دمتون گرم که هم تفریح می کنید هم عبادت👏🏼🌹 درجوانی پاک زیستن شیوه پیغمبریست ورنه هر گبری به پیری میشود پرهیزکار ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
شهید هادی ذوالفقاری....♡
📚 #پسرک_فلافل_فروش 📌 قسمت چهل و هفتم از زمانی كه به عراق رفت و در نجف ساكن شد، نگرش خاصی به موضوع
📚 📌 قسمت چهل و هشتم بعد هم به جهت امر به معروف چند كلامی با ايشان صحبت كردم و اورا توجيه كردم اما انگار اين آقا نمی خواست چیزی بشنود‼ فقط همان جملاتی كه اربابانش برای او ديكته كرده بودند تكرار می كرد🙄‼ من درباره ی خيانت های آمريكا وانگليس، به خصوص در عراق برای او سند آوردم اما او قبول نمی كرد‼ روز بعد و بار ديگر اين آقا شروع به صحبت كرد. دوباره مشغول اهانت شد،نمی دانستم چه كنم. 😠 گفتم حالا ديگر وظيفه ي من اين است كه با اين آقا برخورد كنم چون او ذهن طلبه ها را نسبت به حضرت آقا خراب می كند. استخاره کردم با اين نيت كه می خواهم اين آقا را خوب بزنم، آيا خوب است يا نه⁉ خیلی خوب آمد.😃😃 وقتی که مثل هميشه شروع كرد به حضرت آقا اهانت کند، از جا بلند شدم و ...حسابی او را زدم.🤭 طوری با او برخورد کردم که ديگر پيدايش نشد. از آنجایی که من هيچ گاه با هيچکس بحثی نداشتم و هميشه با طلبه ها مشغول درس بودم وسرم به کار خودم بود، بعد از اين اتفاق، اين موضوع برای همه عجيب به نظر آمد.🧐 هر کس من را می ديد می گفت:شيخ هادی ما شما را تا به حال اين گونه نديده بوديم. 😅 شما که اصلا اهل دعوا و درگيری نیستی ؟ چه شد که اينقدر عصبانی شدی؟ مگر چه اهانتی به شما کرده بود⁉ من هم براي آنها از بحث تفرقه و كارهایی كه برخی عالم نماها برای ضربه زدن به اسلام استفاده می كنند گفتم. برای آنها شرح دادم كه چندين شبكه ی ماهواره ای وابسته به يك عالم در كشور انگليس فعال است. تنها كاری كه می كند ايجاد وهن نسبت به شيعه و تفرقه بين فرقه های اسلامی است. ✅ ادامه دارد... ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
📚 📌 قسمت چهل و نهم مؤسسه ای در نجف بود به نام اسلام اصيل كه مشغول كار چاپ و تكثير جزوات و كتاب بود. 📰📚 من با اينكه متولد قم بودم اما ساكن نجف شده و در اين مؤسسه كار می كردم. اولين بار هادی ذوالفقاری را در اين مؤسسه ديدم. پسر بسيار با ادب و شوخ وخنده رویی بود.😅☺️ او در مؤسسه كار می كرد و همانجا زندگی و استراحت می كرد. طلبه بود و در مدرسه كاشف الغطا درس می خواند. من ماشين داشتم. يك روزپنجشنبه راهی كربلا بودم كه هادی گفت: داری ميری كربلا❓ گفتم: آره، من هر شب جمعه با چند تا از رفيق ها می ريم، راستی جا داريم، تو نمی خوای بيای❓ گفت: جدی ميگی؟ من آرزو داشتم بتونم هر شب جمعه برم كربلا.😍 ساعتی بعد با هم راهی شديم. ما توی راه با رفقا می گفتيم و می خنديديم، 😁 شوخی می كرديم، سربه سر هم می گذاشتيم اما هادی ساكت بود.😕 بعد اعتراض كرد و گفت: ما داريم برای زيارت كربلا می ريم. بسه، اينقدر شوخی نكنيد. 🤫 او می گفت، اما ما گوش نمی كرديم. ✅ ادامه دارد... ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
"بشتابیـد برای آنجـا که معراج‌ُالمؤمنیــن است"✨ ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سه مرتبه بگو: "صلی الله علیکَ یا اباعبدالله" سلامت از دور و نزدیک به او می‌رسد💚 ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا علی بگو که جهان بی قرار توست اللهم عجل لولیک الفرج💚✨ ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥بخشی از مراسم بزرگترین محفل قرآنی جهان اسلام شب گذشته در حرم مطهر رضوی🌸 آقا مبارک است ردای امامت‌ات😍💛 عجل الله بر همه ی عاشقان آن حضرت تبریک و تهنیت باد💐💐 ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
📸مضجع مطهر امام رضا(ع) با حضور رهبر انقلاب غبارروبی شد 🔹مراسم غبارروبیِ ضریح مطهر حضرت علی بن موسی‌الرضا با حضور رهبر انقلاب، جمعی از علما، تولیت آستان قدس و خادمان آستان مقدس رضوی برگزار شد. 🔹در حاشیهٔ این مراسم، رهبر انقلاب با حضور بر مزار شهید رئیسی فاتحه قرائت کردند. ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
آقا مبارک است رَدای امامت‌ات ای غایب از نظر به فدای امامت‌ات😍❣
✨ سر تا پاش خاکی بود چشم هاش سرخ شده بود از سوز سرما! دوماھ بود ندیده بودمش.. گفتم:حداقل یہ دوش بگیر، یہ غذایـے بخور،بعد نمــٰاز بخون سرِ سجــٰادھ ایستاد. آستین هایش را پایین ڪشید و گفت "من با عجلھ اومدم ڪه نماز اول وقتم از دست نره." ••🌱 ◆@shahidzoalfaghari
شهید هادی ذوالفقاری....♡
📚 #پسرک_فلافل_فروش 📌 قسمت چهل و نهم مؤسسه ای در نجف بود به نام اسلام اصيل كه مشغول كار چاپ و تكثي
📚 📌 قسمت پنجاهم برای همين رويش را ازمابرگرداند و بيرون جاده را نگاه می كرد. 👀 به كربلا كه رسيديم، ما با هم به زيارت رفتيم.🤲🏻 اما هادی مي گفت: اينجا جای زيارت دسته جمعی نيست. هركی بايد تنها بره و تو حال خودش باشه! ما هم به او محل نمی گذاشتيم و كار خودمان را می كرديم!🙈 در مسير برگشت، باز همان روال را داشتيم. شوخی می کرديم ميخنديديم😁 هادی می گفت: من ديگر با شما نمی آيم، شما قدر زيارت امام حسين آن هم شب جمعه را نمی دانيد. 😔 اما دوباره هفته ی بعد كه به شب جمعه می رسيد از من می پرسيد؟ كی ميری كربلا؟ هادی گذرنامه ی معتبرنداشت،برای همين، تنها رفتن برايش خطرناك بود.دوباره با ما می آمد و برمی گشت. اما بعد از چند هفته ی ديگر به شوخی های ما توجهی نداشت. او برای خودش مشغول ذكر و دعا بود. 📿 توی كربلا هم از ما جدا مي شد.خودش بود و آقا ابا عبدالله .❣ بعد هم سر ساعتی كه معين می كرديم می آمد كنار ماشين. روزهای خوبی بود. هادی غير مستقيم خيلی چيزها به ما ياد داد.😇 يادم هست هادی خيلی آدم ساده و خاکی بود. در آن ايام با دوچرخه ازمحل مؤسسه به حوزه ی علميه می رفت. برای همين از او ايراد گرفته بودند. مي گفت: برای من مهم نيست كه چه می گويند. مهم درس خواندن و حضور در كنار مولا علی است.💚 مدتی كه گذشت از كار در مؤسسه بيرون آمد! حسابی مشغول درس شد. عصرها هم برای مردم مستحق به صورت رايگان كار می كرد. ✅ ادامه دارد... ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
📚 📌 قسمت پنجاه و یکم به من گفت: می خوام لوله كشی ياد بگيرم ‼ خيلی از اين مردم نجف به آب لوله كشی احتياج دارند و پول ندارند. رفت پيش يكی از دوستان و كارلوله كشی های جديد با دستگاه حرارتی را ياد گرفت. 🔧🔩 آنچه را كه برای لوله كشی احتياج بود از ايران تهيه كرد. حالا شده بود يك طلبه ی لوله كش‼ يادم هست ديگر شهريه ی طلبگی نمی گرفت. او زندگی زاهدانه ای را آغاز كرده بود. يک بار از او پرسيدم: تو كه شهريه نمی گيری، پس برای غذا چه ميكنی؟ گفت: بيشتر روزهای خودم را با چای و بيسكويت می گذرانم‼ با اين حال، روزبه روز حالت معنوی او بهتر می شد. ✨ از آن طلبه هایی بود كه به فكر تهذيب نفس و عمل به دستورات دين هستند. ✅ ادامه دارد... ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ثبت تصاویری به‌یادماندنی در یزد؛ وقتی هم مادر هستی و هم عکاس والیبال!💕🧒🏻 ◆@shahidzoalfaghari
شهید هادی ذوالفقاری....♡
📚 #پسرک_فلافل_فروش 📌 قسمت پنجاه و یکم به من گفت: می خوام لوله كشی ياد بگيرم ‼ خيلی از اين مردم ن
📚 📌 قسمت پنجاه و دوم با اينكه هادی از مؤسسه ی اسلام اصيل بيرون آمده بود، اما برای زيارت كربلا در شب های جمعه به سراغ ما می آمد و با هم بوديم. در آنجا درباره ي مسائل روز و ... صحبت داشتيم و او هم نظراتش را می گفت. با شروع بحران داعش مؤسسه به پايگاه حشدالشعبی برای جذب نيرو تبديل شد. هادی را چند بار در مؤسسه ديدم. می خواست برای نبرد به مناطق درگير اعزام شود. اما با اعزام او مخالفت شد. يك بار به او گفتم: بايد سيد را ببينی، او همه كاره است. اگر تأييد كند، برای تو كارت صادر می كنند و اعزام می شوی. البته هادی سال قبل هم سراغ سيد رفته بود. آن موقع می خواست به سوريه اعزام شود اما نشد. سيد به او گفته بود: تو مهمان مردم عراق هستی و امكان اعزام به سوريه را نداری. اما اين بار خيلی به سيد اصرار كرد. او به جهت فعاليت های هنری در زمينه ی عكس و فيلم، از سيد خواست تا به عنوان تصويربردار با گروه حشدالشعبی اعزام شود.📸 ✅ ادامه دارد... ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
📚 📌 قسمت پنجاه و سوم سيد با اين شرط كه هادی، فقط حماسه ی رزمندگان را ثبت كندموافقت كرد. قرار شد يك بار با سيد به منطقه برود. البته منطقه ای كه درگیری مستقيم در آنجا وجود نداشت. هادی سر از پا نمی شناخت. كارت ويژه ی رزمندگان حشدالشعبی رادريافت كرد و با سيد به منطقه اعزام شد. همانطور كه حدس می زدم هادی با يك بار حضور در ميان رزمندگان، حسابی در دل همه نفوذ كرد. از همه بيشتر سيد او را شناخت. ايشان احساس كرده بود كه هادی مثل بسیجی های زمان جنگ بسيار شجاع و بسيار معنوی است، و اين همان چیزی بود كه باعث تأثيرگذاری بر رزمندگان عراقی می شد.✨ بعد از آن براي اعزام به سامرا انتخاب شد. هادی به همراه چندتن از دوستان ما راهی شد. من هم می خواستم با آنها بروم اما استخاره كردم و خوب نيامد‼ يادم هست يك بار به او زنگ زدم و گفتم: فلان شخص كه همراه شما آمده يك نيروی ساده است تا حالا با كسی دعوا نكرده چه رسدبه جنگيدن، مواظب او باش. هادی هم گفت: اتفاقاً اين شخصی كه از او صحبت می كنی دل شير دارد. او راننده است و كمتر درگير كار نظامی می شود، اما در كار عملياتی خيلی مهارت دارد. بعد از يك ماه هادی و دوستان رزمنده به نجف برگشتند. از دوستانم درباره ی هادی سؤال كردم. پرسيدم: هادی چطور بود؟ همه ی دوستان من از او تعريف می كردند؛ از شجاعت، از افتادگی، از زرنگی، از ايمان و تقوا و... ✅ ادامه دارد... ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
اشتیاق تو مرا سوخت کجایی بازآ🌱 اللهم‌عجــل‌لولیڪ‌الفــــرج 💛 ◆@shahidzoalfaghari
شهید هادی ذوالفقاری....♡
📚 #پسرک_فلافل_فروش 📌 قسمت پنجاه و سوم سيد با اين شرط كه هادی، فقط حماسه ی رزمندگان را ثبت كندمواف
📚 📌 قسمت پنجاه و چهارم همه از او تعريف می كردند. هر كس به نوعی او را الگوی خودش قرار داده بود. نماز شب ها و عبادت های هادی حال و هوای جبهه های نبرد رزمندگان ايران با صداميان بعثی را برای بقيه ی رزمندگان تداعی می كرد. ✨ هادی دوباره راهی مناطق عملياتی شد. ديگر او را كمتر می ديدم. چند بار هم تماس گرفتم كه جواب نداد. مدتی گذشت و من با چند تن از دوستان برای زيارت راهی ايران و شهر قم شديم. يادم هست توی قم بودم كه يكی از دوستانم گفت: خبر داری رفيقت، همون هادی كه با ما می آمد كربلا، شهيد شده❓ گفتم: چی ميگی؟ 😨😨 سريع رفتم سراغ اينترنت. بعد از كمی جست وجو متوجه شدم كه هادی به آنچه لایقش بود رسيد🕊. 🗣راوی محمدحسین طاهری(دوست شهید) ✅ ادامه دارد... ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
📚 📌 قسمت پنجاه و پنجم ايام حضور هادی در نجف به چند دوره تقسيم می شود. حالات و احوال او در اين سه سال حضور او بسيار متفاوت است. زمانی تلاش داشت تا يك كار در كنار تحصيل پيدا كند و درآمد داشته باشد. كار برايش مهيا شد، بعد از مدتی كار ثابت با حقوق مشخص را رها كرد و به دنبال انجام كار برای مردم و به نيت رضای پروردگار بود. هادی كم كم به حضور در نجف و زندگی در كنار اميرالمؤمنين علی بسيار وابسته شد. وقتی به ايران بر می گشت،نمی توانست تهران را تحمل كند. انگار گمگشته ای داشت كه می خواست سريع به او برسد. ديگر در تهران مثل يك غريبه بود. حتي حضور در مسجد و بين بچه ها و رفقای قديمی او را سير نمی كرد. اين وابستگی را وقتی بيشتر حس كردم كه می گفت: حتی وقتی به كربلا می روم و از حضور در آنجا لذت می برم، دلم برای نجف تنگ می شود. 🥺 می خواهم زودتر به كنار مولااميرالمؤمنين برگردم.❣ اين را از مطالعاتی كه داشت می توانستم بفهمم. هادی در ابتدا برای خواندن كتاب های اخلاقی به سراغ آثار مقدماتی رفت. آداب الطالب آقای مجتهدی را می خواند و... ✅ ادامه دارد... ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari