eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 خطاب به : شما متهم هستید، را ایجاد کرده‌اید امام خامنه‌ای: آمریکایی ها چندبار گفته اند حاضرند کمک به ایران کنند و گفته اند فقط شما از ما بخواهید. این از حرف‌های عجیب است. اولا خودتان دچار کمبود هستید. اگر دستتان باز است خودتان استفاده کنید. شما متهم هستید، این را ایجاد کرده اید. من نمی دانم این اتهام چقدر واقعی است. اما ممکن است دارویی وارد کشور کنید که این ویروس را ماندگار کند. شاید کسی را وارد ایران کنید تا اطلاعات خود را از میزان اثرگذاری این ویروس را تکمیل کند. کشور ظرفیت مقابله با چالش ها در هر سطحی را داراست. باید  ظرفیت های داخلی شناسایی شود و افراد مومن و باانگیزه و جوان و متشرع به کار گرفته شوند. ❤️ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 آرزوی صادقانه موجب پاکی دل از آلودگی ها و نورانی شدن اندیشه انسان میشود. شهادت طلبی، خوش فهمی می آورد و حکمت را بر زبان آدم جاری میکند. ... 💞 @aah3noghte💞
4_6015105348770203441.mp3
1.53M
💔 🔈 این روزها خاکریز بیمارستانها✌️ روایتگری جدید حاج ... 💞 @aah3noghte💞
💔 به یاران شهیدش پیوست . فرمانده سابق لشکر عملیاتی محمدرسول الله تهران بزرگ بر اثر بیماری ناشی از عوارض شیمیایی سالهای دفاع مقدس به یاران شهیدش پیوست. هنیألک الشهادة🥀 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 تسلیح انصارالله یمن توسط سعودیها! یادتونه حضرت آقا فرمودن نگرانی از خریدهای نظامی سعودیها ندارن! زیرا این تجهیزات به دست مجاهدان خواهد افتاد حالا همان روز است! ببینید حجم غنائمی که مجاهدان یمنی از مرتزقه سعودی گرفته اند مدرن ترین امرپها، نفربرها، خودروهای تاکتیکی و.. سعودیها بسرعت در حال تسلیح مجاهدان یمنی هستن آی پاراسی ... 💕 @aah3noghte💕
💔 ‏امير نوري: اگر خمير كاغذم تحريم كنند همين كاغذم ديگه نيست. شهيد تهراني مقدم: فقط انسان هاي ضعيف به اندازه امكاناتشان كار ميكنند. ‎ ... 💕 @aah3noghte💕
💔‌ ! خانم طالبی دارستانی نوشت: من یک مادرم که فرزندم با ‎ در حال جان دادن است! مادری که دغدغه تربیت صحیح فرزندش برای رسیدن به سعادت را دارد، اما در این کشور در برآورده ساختن نیازهای اولیه فرزندی که دچار آماج ویروسهای کشنده کرونای فرهنگیست درمانده ام،، صدای نفس نفس زدنهای پر از عفونت فرزندم ‏دارد مرا میکشد و هیچ متخصصی به فریادم نمیرسد. مسئولین فرهنگ ساز!☝️ آیا برای من هم به اندازه ‎ حق شهروندی قائلید؟!😏 من چطور فرزندم رادراجتماعی اجتماع پذیر کنم که نمودهای غریزه جنسی از درو دیوارو رسانه اش میبارد؟! شاید شما کامل قورباغه پز شده باشید که دیگر دردتان نمیآید ‏اما منِ مادر، مدام دلشوره دارم... از دیدن سریالهایی که ذره ای رعایت حیا نمیکنند، از کابوس کثیفی که به نام عشق به خورد فرزندم میدهند از فضای مجازی افسارگسیخته ای که با یک اشاره انگشت، ذهن کودکم را به لجن میکشد! من حتی میترسم! از محیط مدرسه ای که معلم در آن از روابطش به بچه ها میگوید و از‏ دوستانی که هنوز به نوجوانی نرسیده، نابابند! من میترسم با فرزندم به رستوران بروم ! میترسم بچه ام را به پارک ببرم ! من از سوار مترو و تاکسی و اتوبوس شدن میترسم ! میفهمید یک مادر چقدر باید توان صرف کند تا حواس فرزندش را از صحنه های جنسی باز و بوسه ها و به آغوش کشیدنهای شهوت انگیز در ‏این مکانها پرت کند؟! با کدام دستکش و ماسک، مانع ورود این عوامل بیماری زا به فکر فرزندم شوم؟! میفهمید چقدر برای یک مادر، دردآور و دلهره آور است که نمیداند چگونه پاسخ پرسش کودکش را بدهد که با چشمان کنجکاو و متعجب به انسان نماهای رنگ شده با لباسهای چسبان پاره خیره شده و میپرسد :‏ «مامان چرا شلوار این پارست؟! » نمیدانم شاید شما با اسکورت جابجا میشوید و شیشه های ماشینهای ضدگلوله تان انقدر دودیست که دود آتش این فجایع را در شهر نمیبینید و گلوله های کشنده فرهنگ، به شما و فرزندانتان اصابت نمیکند. پس میگویم که بدانید من فرزندم را به کتابخانه و فرهنگسرا هم نمی توانم ببرم! ‏جناب مسئول فرهنگی! کاش از پزشکانمان بیاموزی وظیفه شناسی را... باید پاسخم را بدهید چون دارید از قبال این مسئولیت ارتزاق میکنید. من چگونه فرزندم را در چنین محیطی که شما با بی مبالاتی برایمان ساختید اجتماعی بار بیاورم؟ من کجا فرزندم رابرای تفریح سالم ببرم که بتواند با فکر آزاد ازهجمه های ‏جنسی بازی کند؟ متخصصین و دست اندرکاران فرهنگ! آیا اصولا به مراحل رشد یک کودک و نیازهایش آگاهید؟! ثابت کردید را قبول ندارید جز به تظاهر برای کسب منفعت، پس از حرف میزنم. آیا قبول دارید که اگر غلیان شهوات پیش از موعد اتفاق بیفتند راه پیشرفت فکری و علمی برای کودکان بسته میشود؟‏ اصلا بگذریم به شعار ‎ که زیادی معتقدید.😏 آیامن مادر هم حق دارم که فرزندم را آزادانه در محیطی امن، تربیت کنم یا آزادی در این کشور فقط مختص سگبازها و سلبریتیها و فاحشه هاست؟! گاهی فکر میکنم کاش میشد یک جزیره را به ما مادران و فرزندانمان اختصاص میدادید بدون سیاستهای کشنده کرونا آورتان! ‏بدون هنرپیشه های تن زده وغرب زده ای که از غرب هم هیچ نمیدانند و در خواب عامدانه شما افسار فرهنگ را به طور کامل در دست گرفتند و رسانه ملی این موجودات نادان را الگوی فرزندان خانواده هایی کرده که نخواستند برای پرکردن اوقات فراغت به ماهواره پناه ببرند و در نهایت خروجی هیچ تفاوتی نداشته ‏؛ زیرا که گویی در آن جعبه هیچ مغز متفکر خلاقی وجود ندارد که غیر از کپی کاری ناشیانه از همان برنامه های ابلهانه و سخیف ماهواره چیزی درخور ایران و ایرانی تولید کند! انگار عامدانه برنامه ریخته اید که تبلیغاتتان با برنامه های اجتماعی سلبریتی محورتان، همسو با سریالها و فیلمهاتان از فرزندانمان ‏جسمهای مصرف گرای بدون فکر بسازد😡 موجوداتی دست ساز که تفکر و منطقی، غیر از ماده زدگی و تن نمایی نداشته باشند! بدون هیچ حس انسانی و شاید اعتراض و احتراز و برای اینکه کار از محکم کاری عیب نکند این برنامه را با چفتی سالانه به نام جشنواره ی فجر انقلاب با حضور یاجوج معجوج وار این مترسکهای ‏انسان نمای رنگ رنگ محکم میکنید تا اساس فرهنگ ایرانیمان را از بنیان بخشکانید و برای خفه کردنمان قطره چکانی گاهی چیزی مفید ارائه میدهید . 🔹 بدانید فهمیدیم؛ اگر نبود این دو راه که شما باز کردید، سلبریتیها اینگونه توهم پرچمداری همه چیز برشان نمیداشت 😏 فرهنگ مداران این مرزو بوم! ‏ما مادران نمیدانیم شکایت به کجا بریم؟ به معاونت زنان ریاست جمهوری که تنها دغدغه ای که ندارد اصالت زن و خانواده است؟!😏 یا به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که با صدور مجوزهایش بر فیلمها و کتابهای آنچنانی، ثابت کرده تنها رسالتش حمایت از تثبیت وگسترش فحشاست؟! ... 💞 @aah3noghte💞
💔 وَأَعِدُّوا لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّة امروز، قوّت در فضای مجازی، " " است. امروز حاکم بر زندگی انسانهاست، در همه‌ی دنیا. : ۳ فروردین ۱۳۹۹ ❤️ ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 مگه از این قشنگترم داریم؟😍 من الحبیب‌ الی الحبیب‌😍 گرچه دوریم به یاد تو سخن میگوییم بعد منزل نبود در سفر روحانی ... 💕 @aah3noghte💕
💔 من مےشوم از روی ماه تو وقتی که پشت ابر ، آرمیده ای ... 💞 @aah3noghte💞
استاد طائب.mp3
13.6M
💔 روشنگری فتنه کرونایی ♦️ویروس کرونا توسط سازمان های آمریکایی ساخته شد. ♦️عملیات روانی دشمن در زمان شروع کرونا بسیار گسترده بود. ♦️منشا ویروس کرونا موجودات دریایی یا خفاش نبود بلکه آزمایشگاه های ویروس سازی آمریکایی ها بود. ♦️ویروسی که "آمریکایی ها ساختن" عمدتا برای از بین بردن "تمام ایرانی هاست". ♦️این ویروس هم اصلاح طلب ها رو میکشه و هم اصولگراها رو! هم کسانی که مرگ بر آمریکا میگن و هم کسانی که درود بر آمریکا میگن! ♦️کسانی که بر اثر این ویروس کشته میشن شهید ترور بیولوژیک خواهند بود... ♦️هر آزمون الهی تاریخ و زمان مشخصی داره. فتنه ها بعد از اینکه مومنین "به مرحله کمال" برسند رفع خواهند شد. ♦️چرا رسانه های خارجی و داخلی با شیطنت فراوان، حوزه علمیه قم رو به دروغ به عنوان منشا کرونا در جهان معرفی کردند؟! 👌 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 💞 إلَهِي! كَسْرِي لاَ يَجْبُرُهُ إلاَّ لُطْفُكَ وَ حَنَانُكَ وَ فَقْرِي لاَ يُغْنِيهِ إلاَّ عَطْفُكَ وَ إِحْسَانُكَ خدايا ! شكستگی ام را جز لطف و محبتت جبران نكند، و تهيدستی ام را بےنيازی نرساند جز مهر و احسانت... ... 💕 @aah3noghte💕
💔 منم و این سلام و این تسلیم تو و زلفی گشوده دستِ نسیم منم و باز هم هوای قدیم گوشه‌ای در حرم کنارِ کریم 💔 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 یڪ نفــر حسرت لبخند تـو را مـی‌بـارد... ڪـن! عـشق، نمڪ گیـــر شود، بعـــد بـرو... ... 💞 @aah3noghte💞
💔 🔴 طراحی زیبا از طلبه جهادگر که در بیمارستان فرقانی مشغول خدمت به بیماران کورونایی بود که همسر و فرزند دوقلوی خود را از دست داد ولی دست از خدمت نکشید. ... 💕 @aah3noghte💕
هدایت شده از پویش مردمی قرائت دعاهای سفارش شده توسط آقا
🌠☫﷽☫🌠 بی توجهی یا کم توجهی به توصیه رهبر حکیم انقلاب... ⁦⁉️⁩چرا به توصیه حضرت آقا توجه کافی نمی کنیم⁦⁉️⁩ 🥀 هر کس به حاج قاسم سلیمانی ارادت داره دقت کنه... حاج قاسم سلیمانی می گفت: در جنگ ۳۳ روزه لبنان و اسرائیل، آقا(رهبری) گفتن به بچه‌های حزب الله لبنان بگو دعای جوشن صغیر بخونن. از رادیو و تلویزیون حزب الله و مناره‌های مساجد و حتی کلیساهای ضاحیه جنوب، راه به راه، این دعا هر روز پخش می شد و در نهایت، حزب الله بر اسرائیل پیروز شد! ⁦🤲🏻⁩ در مملکت خودمون بعد از توصیه آقا به خواندن دعای هفتم صحیفه سجادیه برای برطرف شدن بیماری چه اتفاقی افتاد⁦⁉️⁩چرا پیام آقا تبدیل به پویش نشد⁦⁉️⁩ ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃 ┗╯\╲ فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه پویش مردمی قرائت دعای هفتم صحیفه سجادیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
✨ بسم الله النور #مردی_در_آینه قسمت 2⃣9⃣ طبقه بندی شده با تعجب داشت بهم نگاه مي کرد ... نمي ت
✨ بسم الله النور قسمت 3⃣9⃣ جانشین کم کم صداي اذان به گوش مي رسيد ... هر چند از دور پخش مي شد و هنوز از ما فاصله داشت ... - اگه اشکالي نداره مي تونم شغل شما رو بدونم؟ ... - يه کارآگاه پليسم ... از بخش جنايي ... چهره اش جدي شد ... براي يه لحظه ترسيدم ... ' نکنه من رو نيروي نظامي ببينه؟ ' ... نگاهش برگشت توي آينه وسط ... - احيانا ايشون همون کارآگاهي نيستن که ... و دنيل با سر، جوابش رو تاييد کرد ... ديگه نزديک بود چشم ها به دو دو کردن بيوفته ... نکنه دنيل بهش گفته باشه که من چقدر اونها رو اذيت کردم ... و حالا هم من رو آورده باشن که ... با لبخند آرامي بهم نگاه کرد ... نفسي که توي سينه ام حبس شده بود با ديدن نگاهش آرام شد ... - الله اکبر ... قرار بود کريس روي اين صندلي نشسته باشه ... اما حالا خدا اون کسي رو مهمان ما کرده که ... نفسش گرفته و سنگين شد ... و ادامه جمله اش پشت افکارش باقي موند ... - شما، اون رو هم مي شناختيد؟ ... - به واسطه دنيل، بله ... يه چند باري توي نت با هم، هم صحبت شده بوديم ... نوجوان خاصي بود ... وقتي اون خبر دردناک رو شنيدم واقعا ناراحت شدم ... خيلي دلم مي خواست از نزديک ببينمش ... و پيچيد توي يه خيابون عريض ... - نشد ميزبان خودش باشيم ... ان شاء الله ميزبان خوبي واسه جانشينش باشيم ... چه عبارت عجيبي ... من به جاي اون اومده بودم و جانشينش بودم ... از طرفي روي صندلي اون نشسته بودم و جانشينش بودم ... مرتضي ظرافت کلام زيبايي داشت ... يه گوشه پارک کرد ... مسجد، سمت ديگه خيابون بود ... يه خيابون عريض تمييز، که دو طرفش مغازه بود ... با گل کاري و گياه هايي که وسطش کاشته بودن ... با محيط نسبتا آرام ... از ماشين خارج شدم و ورود اونها رو نگاه کردم ... اون در بزرگ با کاشي کاري هاي جالب ... نور سبز و زردي که روي اونها افتاده بود ... در فضاي نيمه تاريک آسمان واقعا منظره زيبايي بود ... چند پله مي خورد و از دور نمای اندکی از حوض وسط حياطش ديده مي شد ... افرادي پراکنده از سنين مختلف با سرعت وارد مسجد مي شدن ... و يه عده بي خيال و بي توجه از کنارش عبور می کردن ... مغازه دارهاي اطراف هنوز توي مغازه هاشون بودن ... و يکي که مغازه اش رو همون طور رها کرد و وارد مسجد شد ... مغازه اش چند قدم پايين تر بود ... اما به نظر مي اومد کسي توش مراقب نيست ... از کنار ماشين راه افتادم و رفتم پايين تر ... و از همون فاصله توي مغازه رو نگاه کردم ... کسي توش نبود ... همونطوري باز رهاش کرده بود و رفته بود ... توي پرواز استانبول ـ تهران، حجاب گرفتن خانم ها رو ديده بودم اما واسم عجيب نبود ... زياد شنيده بودم که زن هاي ايراني مجبورن به خاطر قانون به اجبار روسري سر کنن ... اما اين يکي واقعا عجيب بود ... کمي بالا و پايين خيابون رو نگاه کردم ... گفتم شايد به کسي سپرده و هر لحظه است که اون بياد ... اما هيچ کسي نبود ... چند نفر وارد مغازه شدن ... به اطراف نگاه کردن و بعد که ديدن نيست بدون برداشتن چيزي خارج شدن ... کنجکاوي نگذاشت اونجا بمونم و از عرض خيابون رفتم سمت ديگه ... ⏪ ادامه دارد.... ... 💞 @aah3noghte💞 نویسنده : شهید مدافع حرم سید طه ایمانی ارسال داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
شهید شو 🌷
✨ بسم الله النور #مردی_در_آینه قسمت 3⃣9⃣ جانشین کم کم صداي اذان به گوش مي رسيد ... هر چند از
✨ بسم الله النور قسمت 4⃣9⃣ سرزمین عجایب وارد مغازه شدم و دقيق اطراف رو گشتم ... هر طرف رو که نگاه مي کردم اثري از دوربين مدار بسته نبود ... لباس هايي رو که آويزون کرده بود رو کمي دست زدم و جا به جا کردم ... با خودم گفتم شايد دوربين رو اون پشت حائل کرده اما اونجا هم چيزي نبود ... بيخيال شدم و چند قدم اومدم عقب تر ... واقعا عجيب بود ... يعني اينقدر پول دار بود که نگران نبود کسي ازش دزدي کنه؟ ... بعد از پرسيدن اين سوال از خودم، واقعا حس حماقت کردم ... اين قانون ثروته ... هر چي بيشتر داشته باشي ... حرص و طمعت براي داشتن بيشتر ميشه چون طعم قدرت رو حس کردي ... افراد کمي از اين قانون مستثني هستن به حدي که ميشه اصلا حساب شون نکرد ... دستم رو آوردم بالا و ناخودآگاه پشت گردنم رو خواروندم ... اين عادتم بود وقتي خيلي گيج مي شدم بي اختيار دستم مي اومد پشت سرم ... توي همين حال بودم که حس کردم يکي از پشت بهم نزديک شد و شروع به صحبت کرد ... چرخيدم سمتش ... صاحب مغازه بود ... با ديدنش فهميدم نماز تموم شده و به زودي دنيل و بقيه هم از مسجد میان بيرون ... هنوز داشت با من حرف مي زد ... و من در عین گیج بودن اصلا نمي فهميدم چي داره ميگه ... - ببخشيد ... نمي فهمم چي ميگي ... و از در خارج شدم ... مي دونستم شايد اونم مفهوم جمله من رو نفهمه اما سکوت در برابر جملاتش درست نبود ... حداقل فهميد هم زبان نیستیم ... هنوز به مسجد نرسيده، دنيل و بقيه هم اومدن بيرون ... تا چشم مرتضي بهم افتاد با لبخند اومد سمتم ... - خسته که نشديد؟ ... با لبخند سري تکان و دادم با هيجان رفتم سمت دنيل ... و خيلي آروم در گوشش گفتم ... - يه چيزي بگم باورت نيمشه ... چند متر پايين تر، يه نفر مغازه اش رو ول کرده بود رفته بود ... همين طوري، بدون اينکه کسي مراقبش باشه ... براي اون هم جالب بود ... چیزی نگفت اما تعجب زیادی هم نکرد ... حداقل، نه به اندازه من ... حس آلیس رو داشتم وسط سرزمین عجایب ... به هتل که رسيديم من خيلي خسته بودم ... حس شام خوردن نداشتم ... علي رغم اصرار زياد دنيل و مرتضي، مستقيم رفتم توي اتاق ... لباسم رو عوض کردم و دراز کشيدم ... ديگه نمي تونستم چشم هام رو باز نگهدارم ... عادت روی تخت خوابیدن، عادت بدی بود ... ميشه گفت تمام طول پرواز، به ندرت تونسته بودم چند دقيقه اي چشم هام رو ببندم ... ساعت حدودا 4:30 صبح به وقت تهران ... مغزم فرمان بيدار باش صادر کرد ... هنوز بدن و سرم خسته بود ... اما خواب عميق و طولاني با من بيگانه بود ... مرتضي گوشه ديگه اتاق ايستاده بود و نماز مي خوند ... صداش بلند بود اما نه به حدي که کسي رو بيدار کنه ... همون طور دراز کشيده محو نماز خوندنش شدم ... تا به حال نماز خوندن يه مسلمان رو از اين فاصله نزديک نديده بودم ... شلوار کرم روشن ... پيراهن سفيد يقه ايستاده ... و اون پارچه شنل مانندي که روي شونه اش مي انداخت ... ⏪ ادامه دارد.... ... 💞 @aah3noghte💞 نویسنده : شهید مدافع حرم سید طه ایمانی ارسال داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
شهید شو 🌷
✨ بسم الله النور #مردی_در_آینه قسمت 4⃣9⃣ سرزمین عجایب وارد مغازه شدم و دقيق اطراف رو گشتم ..
✨ بسم الله النور قسمت 5⃣9⃣ کلمات صادقانه چندين بار نشست ... ايستاد ... خم شد ... و پيشانيش رو روي زمين گذاشت ... سه مرتبه دست هاش رو تکان داد و سرش رو به اطراف چرخوند ... و دوباره پيشانيش رو گذاشت روي زمين ... چند دقيقه پيشانيش روي زمين بود تا بلند شد ... شروع کرد به شمردن بند انگشت هاش و زير لب چيزي رو تکرار مي کرد ... و در نهايت دست هاش رو آورد بالا و کشيد توي صورتش ... مراسم عجيبي بود ... البته مراسم عجيب تر از اين، بين آئين هاي مختلف ديده بودم ... يهودي ها ساعت ها مقابل ديوار مي ايستادن و بي وقفه خم راست مي شدن و متن هايي رو مي خوندن ... یه عده از هندوها با حالت خاصي روي زمين مي نشستن و طوري خودشون رو تکان مي دادن که تعجب مي کردم چطور هنوز زنده ان و مغزشون از بين نرفته ... يا بودائي ها که هزار مرتبه در مقابل بودا سجده مي کنن ... مي ايستن و دوباره سجده مي کنن ... و دست هاشون رو حرکت ميدن، بهم مي چسبونن، تعظيم مي کنن ... و دوباره سجده مي کنن ... همه شون حماقت هايي براي پر کردن وقت بود ... بلند شد و شروع کرد به جمع کردن پارچه اي که زير پاش انداخته بود ... و اون تکه گلِ خشک، وسط پارچه مخفي شد ... جمعش کرد و گذاشت روي ميز ... و پارچه روي دوشش رو تا کرد ... اومد سمت تخت ها که تازه متوجه شد بيدارم و دارم بهش نگاه مي کنم ... - از صداي من بيدار شدي؟ ... - نه ... کلا نمي تونم زياد بخوابم ... اگه ديشب هم اونقدر خسته نبودم، همين چند ساعت هم خوابم نمي برد ... - با خستگي و فشار شغلي که داري چطور طاقت مياري؟ ... چند لحظه همون طوري بهش خيره شدم ... نمي دونستم جواب دادن به اين سوال چقدر درسته ... مطمئن بودم جوابش براي اون خوشايند نيست ... - قبل خواب يا بايد الکل بخورم يا قرص خواب آور ... و الا در بهترين حالت، وضعم اينه ... فعلا هم که هيچ کدومش رو اينجا ندارم ... نشست روي تخت مقابلم ... - چرا قرصت رو نياوردي؟ ... يکم بدن خسته ام رو روي تخت جا به جا کردم ... - نمي دونستم ممنوعیت عبور از مرز داره یا نه ... از دنيل هم که پرسيدم نمي دونست ... ديگه ريسک نکردم ... ارزشش رو نداشت به خاطر چند دونه قرص با حفاظت گمرک به مشکل بخورم ... - اينطوري که خيلي اذيت ميشي ... اسمش رو بگو بعد از روشن شدن هوا، اول وقت بريم داروخونه ... اگه خودش پيدا شد که خدا رو شکر ... اگه خودشم نبود ميريم يه جستجو مي کنيم ببينيم معادلش هست يا نه ... جای نگرانی نیست، پزشک آشنا می شناسم ... خيلي راحت و عادي صحبت مي کرد ... گاهي به خودم مي گفتم با همين رفتارهاست که ذهن ديگران رو شست و شو ميدن ... اما از عمق وجود، دلم مي خواست چيز ديگه اي رو باور کنم ... صداقت کلمات و توجهش رو ... - از ديشب مدام يه سوالي توي سرم مي گذره ... که نمي دونم پرسيدنش درست هست يا نه ... مي پرسم اگه نخواستي جواب نده ... ناخودآگاه خنده ام گرفت ... - بپرس ... - اگه با گروه هاي توريستي مي اومدي راحت تر نبودي؟ ... اينطوري جاهاي بيشتري رو هم مي تونستي ببيني ... بگردي و تفريح کني ... الان نود درصد جاهايي که قراره ما بريم تو نمي توني بياي تو ... يا توي محل اقامت تنها مي موني يا پشت در ... بالشت رو از زير سرم کشيدم ... نشستم و تکيه دادم به ديواره ي بالاي تخت ... - قبل از اينکه بيام مي دونستم ... دنيل توضيح داد برنامه شون سياحتي نيست ... دیگه چهره اش کاملا جدی شده بود ... - تو نه خاورشناسي، نه اسلام شناس ... نه هيچ رشته اي که به خاطرش اين سفر برات مهم شده باشه ... پس چي شد که باهاشون همراه شدي؟ ... ⏪ ادامه دارد.... ... 💞 @aah3noghte💞 نویسنده : شهید مدافع حرم سید طه ایمانی ارسال داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. قسمت اول داستان👇👇👇 https://eitaa.com/aah3noghte/12555