eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 به این عکس نگاه کن! سربازان بعثی کلاه شهدای ایرانی را در کنار هم قرار داده‎اند لابد افتخار میکردند که با آن ارتش تا دندان مسلح توانسته اند سربازان روح‌الله را به خاک و خون بِکشند اما خدا خواست تا دنیا اعتراف کند به اینکه افتخار واقعی نصیب ملت ایران شد حال من و تو هستیم و راهی که شهدای مظلوممان با جان خود برای ما هموارش کرده اند برخیز... منطقه «البیضا» 💔 به قلم S.R ... 🏴 @aah3noghte🏴 برای کپی هشتک دلشکسته ادمین حذف شود
💔 فرد وارد بازار قیامت می‌شود فکر می‌کند خبری است تعجب میکند خدایا..! پس چه شد..؟! نمازها عمره‌ها..؟! می‌گویند: تو دل شکستی، ریا کردی، زهرِ زبان ریختی تمامش پرید.. ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 ✿اگہ‌مےخواےشهید‌بشی‌↶ نفست🌱روشهیدڪن♥️ روحت‌پر‌مےگیرد...:)✿ ... 🏴 @aah3noghte🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_سی_و_هشتم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے برای #دروغ گفتن تجربه ی کافی داشتم،
💔 ✨ نویســـنده: مقابل در کلیسا، دو زن میانسال ایستاده بودند با پالتوهای مشکی و روسری های بافته شده از کاموای کلفت. هر دو با هم سلام کردند. کشیش کلید را به دست گرفته بود و قبل از آن که در را باز کند، به زن ها نگاه کرد و گفت: "برای دعا که نیامده اید این وقت صبح؟" یکی از زن ها که نوک بینی اش از سرما سرخ شده بود گفت: "ما برای آمده ایم پدر." کشیش در را باز کرد، کلید را توی جیبش گذاشت و در حالی که دستگیره را به طرف پایین فشار میداد، گفت: "خدا رحم کند دخترانم! این چه گناهی است که نتوانستید تا غروب صبر کنید؟" بعد لبخند زد، در را باز کرد و گفت: "بیایید داخل دخترانم." کشیش در حالی که به سمت محراب می رفت، دکمه های پالتویش را باز کرد، اما وقتی چشمش به محراب افتاد ایستاد، خیره به محراب نگاه کرد؛ همه چیز به هم ریخته بود. تریبون سخنرانی واژگون و چهار جاشمعی پایه دار برنجی روی زمین افتاده بود. کشیش و زن ها باد دیدن محرابی که تخریب شده بود، کشیدند. کشیش جلوتر رفت و جلوی محراب ایستاد. زن ها در حالی که با به اطراف خود نگاه می کردند، کنار کشیش ایستادند. کشیش به آنها گفت: "لطفا به چیزی دست نزنید." و با گام های بلند به دفتر کارش رفت که کنار محراب بود. دفتر کارش کاملا به هم ریخته بود. هر دو کشوی میزش باز بودند. اوراق و دفاتر داخل کشو روی زمین پخش و پلا بود. با این که یقین داشت هزار دلاری که بابت پول کتاب مرد تاجیک کنار گذاشته بود به رفته است، باز دست برد داخل کشوی خالی؛ دلارها در جای خود نبودند. کشیش احساس کرد که پاهایش سست شده است. دستش را روی میز تکیه داد. سرقت دو هزار دلار، در مقابل کتابی که به دست آورده بود. ارزش چندانی نداشت تا به خاطرش رنج بکشد. او چاره ای نداشت جز این که به پلیس زنگ بزند. هر چند ممکن بود با به میان کشیدن پای پلیس، مسأله‌ی کتاب نیز به بیفتد. وقتی به پلیس زنگ زد، نای ایستادن نداشت. روی صندلی نشست و به اتاق به هم ریخته اش نگاه کرد و به کم سابقه ترین سرقتی که ممکن بود اتفاق بیفتد فکر کرد؛ معمولا سرقت از کلیساهایی انجام میشد که دارای جات گران قیمت بودند، نه کلیسایی که اشیاء با ارزشی در آن نبود. ... 😉 ... 🏴 @aah3noghte🏴 @chaharrah_majazi
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_سی_و_نهم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے مقابل در کلیسا، دو زن میانسال ایستاد
💔 ✨ نویســـنده: کشیش داشت فکر می کرد که سارق یا سارقین از کجا وارد کلیسا شده اند، ناگهان به فکر در پشتی افتاد. از جا برخاست. از اتاق خارج شد. زن ها که وحشت زده و مضطرب وسط سالن ایستاده بودند، با دیدن او کنار رفتند. کشیش به انتهای سالن رفت. کلید در و قسمتی از چوب آن شکسته شده بود. کشیش چشم هایش را بست و کف هر دو دستش را روی پیشانی اش گذاشت. *** پلیسی که مسن تر بود و درجه ی ستوانی داشت، دستش را جلو آورد و دست نحیف و استخوانی کشیش را به گرمی فشرد و گفت: "سلام پدر، من ستوان استپان هستم. ببخشید که کمی دیر رسیدیم." پلیس دوم که جوان تر بود و لاغر اندام، و بند کیف مشکی اش را روی شانه اش انداخته بود، به کشیش سلام کرد و به طرف محراب رفت. ستوان استپان نگاهی به اطرافش انداخت و رو به کشیش گفت: "متأسفم پدر، سرقت از کلیسا نهایت بی است... آیا چیز باارزشی هم به سرقت رفته است؟" کشیش گفت: "به نظر نمی رسد از اموال کلیسا چیزی برده باشند، اما در کشوی میز کارم پول نقد بود که حالا نیست." یکی از زن ها آه بلندی کشید. ستوان رو به آنها گفت: "خانم ها! لطفا شما سالن کلیسا را ترک کنید." سپس رو به کشیش گفت: " یا سارقین از وارد کلیسا شده اند؟" بعد به دو زن که بین رفتن و ماندن مردد بودند، نگاه کرد؛ در واقع چشم غره رفت. زن ها صلیب کشیدند و به طرف در خروجی به راه افتادند. کشیش با دست در پشتی را نشان داد و گفت: "قفل آن در شکسته شده است." ستوان به طرف در رفت و لحظه ای بعد برگشت و به همکارش که داشت با دقت بهم ریختگی محراب را نگاه می کرد گفت: "سرکار دنیس! لطفا از در پشتی انگشت نگاری کنید. بعد بیایید به دفتر کار جناب کشیش." کشیش و ستوان به طرف دفتر کار به راه افتادند. کشیش نمی توانست به محراب نگاه کند؛ بزرگی که نسبت به ساحت کلیسا شده بود او را آزار می داد. ستوان با دیدن دفتر بهم ریخته ی کشیش پرسید: "آیا شما همیشه در دفتر کارتان قابل توجهی پول نگهداری می کنید؟" ... 😉 ... 🏴 @aah3noghte🏴 @chaharrah_majazi
💔 می‌گفت: من‌‌دوست‌دارم وقتی‌شهادت‌بیاد‌دنبالم‌‌ڪه شهادتم‌بیشتر‌از‌موندنم‌برا‌بقیه اثر‌داشته‌باشه..😉 اونجا‌بود‌ڪه‌فهمیدم بعضی‌ها‌هستند تو‌مرگ‌وزندگیشون.. دنبال‌ِعاقبت‌به‌خیری‌بقیه‌هستند..!🙂 حتی‌وقتی‌دیگه ..!🙃 🏴 @aah3noghte🏴
💔 من زمین گیرم، گرفتارم، دعایم کن حسین؏...(:" از خــودم والله بیــزارم، دعایم کن حسین؏ ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 معلم‌پرسید↓ چندتابمب‌براۍنابودۍ داعش‌واسرائیل‌لازمھ ‌؟! دآنش‌آموز : دوتا;) همھ‌خندیدن ! معلم:دوتا؟! چطورۍ ؟! دآنش‌آموز↓ ۱)فرمان‌سیدعلۍ😎 ۲)سربند‌یازهرا🌸🍃‌‌‌‌ ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 محمّد کآفرینش هست خاکش هزاران آفرین بر جان پاکش چراغ افروز چشم اهل بینش طراز کارگاه آفرینش ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 😔 یک و ، برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت پدر به یاد حضرت باشیم🙏🏼🌿 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 رسوای عالمی شدم از شور عاشقی» «از من مرا بگیر و» نگه دار در حرم! جز «من» که چشم‌هام دو تردامنند و بس، چشمم ندیده است «گنه‌کار»، در حرم ... 💕 @aah3noghte💕
end-11b.mp3
6.54M
💔 📗کتاب صوتی قسمت 3⃣1⃣ "زندگینامه و خاطرات رهبر انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای از دوران زندان و مبارزه با پهلوی" 👌 ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 ⁉️ + یک میلیارد دلار کو؟ - نمی‌دونم دست من نیست. ⭕️ وزیر بهداشت رسما اعلام کرد یک میلیارد دلار مبارزه با کرونا به دستش نرسیده و در دولت گم شده است! پول حفظ جان مردم رو کجا خرج کردی اقای نوبخت؟؟؟؟! ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 مائیم و غم یار و دگر هیچ ای شقایق های آتش گرفته... دل خونین ما شقایقی است که داغ شهادت شما را بر خود  دارد، آیا آن روز نیز خواهد رسید که بلبلی دیگر در وصف ما سرود شهادت بسراید ؟  ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 سردار شهید علیرضا بلباسی: من تیربارچی دلاوری همانند آقای علیرضا عطایی مےخواهم.... روایت بسیجی که سردارش را تنها نگذاشت تصویربازشود ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 زنان شیعه مردتر از صد مردند همه‌شان اقتدا کرده اند با بی بی دوعالم حضرت زهرا در دفاع از ولایت و در صبر، دل‌بسته اند به سوزِ دلِ سوخته عمه جان زینب... شوخی که نیست در راه دفاع از حرم، بشوی مشوّق همسرت و او را راهی آسمان کنی 💔 به قلم S.R ... 🏴 @aah3noghte🏴 برای کپی هشتک دلشکسته ادمین حذف شود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 🎥 در جمع یاران در صحنه محکم حاضر باشید 🎤 انتشار نخستین بار سخنان حاج قاسم سلیمانی در جمع رزمندگان لشکر ۴۱ ثارالله در ایام دفاع مقدس ... 🏴 @aah3noghte🏴