eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 ⁉️ + یک میلیارد دلار کو؟ - نمی‌دونم دست من نیست. ⭕️ وزیر بهداشت رسما اعلام کرد یک میلیارد دلار مبارزه با کرونا به دستش نرسیده و در دولت گم شده است! پول حفظ جان مردم رو کجا خرج کردی اقای نوبخت؟؟؟؟! ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 مائیم و غم یار و دگر هیچ ای شقایق های آتش گرفته... دل خونین ما شقایقی است که داغ شهادت شما را بر خود  دارد، آیا آن روز نیز خواهد رسید که بلبلی دیگر در وصف ما سرود شهادت بسراید ؟  ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 سردار شهید علیرضا بلباسی: من تیربارچی دلاوری همانند آقای علیرضا عطایی مےخواهم.... روایت بسیجی که سردارش را تنها نگذاشت تصویربازشود ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 زنان شیعه مردتر از صد مردند همه‌شان اقتدا کرده اند با بی بی دوعالم حضرت زهرا در دفاع از ولایت و در صبر، دل‌بسته اند به سوزِ دلِ سوخته عمه جان زینب... شوخی که نیست در راه دفاع از حرم، بشوی مشوّق همسرت و او را راهی آسمان کنی 💔 به قلم S.R ... 🏴 @aah3noghte🏴 برای کپی هشتک دلشکسته ادمین حذف شود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 🎥 در جمع یاران در صحنه محکم حاضر باشید 🎤 انتشار نخستین بار سخنان حاج قاسم سلیمانی در جمع رزمندگان لشکر ۴۱ ثارالله در ایام دفاع مقدس ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 مےگفت: یہ‌مـومن‌غمٰش‌توے‌دلشـٰہ هروقٰت‌دید‌ے‌دلِت‌میخٰواد‌ شڪایت‌ڪنے، غمتـو‌بہ‌یڪے‌‌بگے‌، یعنٰے‌‌هنـوز‌تاآرامـش‌ایمـٰان‌فـاصلٰہ‌دارے، وقتے‌آرامـش‌و‌امنیتـشو‌حِس‌ڪردے، میبیـنٰےانگآربیـن‌دو‌دسٰت‌محبتٰـش‌گرفتٰتـ.. وآرومٰتـ.. میڪنہ..! اون‌آرومـ میڪنہ‌درد‌ یـادت‌میـره..، بعـدمیبیـنٰےاصلٰا‌دلت‌نمیخـواد‌ شڪایت‌احـوالٰتـ‌روبہ‌ڪسے‌ڪنے♡🙃 ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 نشریه امریکایی فارین پالیسی: دولت ترامپ در چهار سال گذشته، بی‌رحمانه‌ترین تحریم‌های اقتصادی را علیه ایران اعمال کرده است اما این نمایش قدرت، هیچ ثمره‌ای برای امریکا نداشته است. ... 🏴 @aah3noghte🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_چهل نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے کشیش داشت فکر می کرد که سارق یا سارقین از
💔 ✨ نویســـنده: کشیش روی یکی از صندلی ها نشست، گفت: "نه! من هیچ وقت پولی در دفترم نگه نمی داشتم. این دو هزار دلار، پول یک مرد تاجیک بود که قرار بود بیاید و آن را از من بگیرد." ستوان به کشیش خیره شد و گفت: "یک مرد تاجیک؟ آیا او می دانست شما دو هزار دلار را دفتر کارتان نگه می دارید؟" کشیش که اصلا حوصله ی سین جیم های پلیس را نداشت، بی حوصله جواب داد: "خیر! او چیزی نمی دانست. قرارمان دو روز پیش بود، اما نمی دانم چرا نیامد." در سؤالات ستوان، بوی سوءظن به مشام کشیش رسید "- ببخشيد پدر! آیا شما با این مرد تاجیک، قصد معامله ی چیزی را داشتید؟" کشیش فکر کرد ای کاش نامی از مرد تاجیک نمی آورد و ذهن ستوان را به سمت معامله ی کتاب که در روسیه امری غیرقانونی بود نمیکشاند: "هيج معامله ای در بین نبود. او جوانی بود که احتیاج به کمک داشت و فرد خیری این پول را به من داد تا در اختیار او قرار دهم." ستوان پرسید: "می توانید نام این مرد تاجیک را به من بگویید؟" کشیش احساس کرد در بد مخمصه ای گرفتار شده است. دسته ی صندلی را محکم فشرد تا بر اعصابش مسلط شود. گفت: "ماجرای این سرقت، قطعا هیچ ارتباطی با مرد تاجیک ندارد. او می توانست به موقع بیاید و پولش را بگیرد و برود؛ پس دلیلی ندارد که دو روز بعد بیاید و پول خودش را به سرقت ببرد." ستوان فکر کرد این کشیش پیر به نکته ی جالبی اشاره کرده است. هیچ آدم نمی آید پول خودش را ؛ آن هم از کلیسایی که ورود به آن مخاطراتی دارد. علاوه بر آن، بهم ریختگی محراب کلیسا، نشان میداد که سارق یا سارقین به دنبال چیزهای دیگری هم بوده اند. " البته شما راست می گویید پدر! ذهن من به طرف ماجرای قتل یک مرد جوان تاجیک سوق داده شد که دو روز پیش جنازه اش را در یک شرکت ساختمانی پیدا کردیم. ظاهرا نگهبان آن شرکت بوده. صد البته نباید بین آن مرد تاجیک مقتول و مرد تاجیکی که قرار بود شما دو هزار دلار را به او بدهید، رابطه ای وجود داشته باشد." کشیش در صندلی فرو رفت و مچاله شد. رنگ صورتش چنان پرید که از نگاه تیزبین ستوان دور نماند. خیره به کشیش نگاه کرد: "- چه شده پدر؟ حالتان خوب نیست؟" ... 😉 ... 🏴 @aah3noghte🏴 @chaharrah_majazi
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_چهل_و_یکم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے کشیش روی یکی از صندلی ها نشست، گفت:
💔 ✨ نویســـنده: کشیش سعی کرد کنترلش را حفظ کند، اما ممکن نبود موفق به این کار شود. مرد تاجیک به او گفته بود که در یک ساختمانی نگهبان است. پس دلیل او ...! هر چند به قتل رسیدن مرد تاجیک می توانست خیال او را از بابت کتاب برای همیشه راحت کند، اما قتل او بی ارتباط با کتاب و آن دو مرد روس نبود. اگر آن دو مرد که حالا می توانست حدس بزند قاتل مرد تاجیک هستند، به سراغ او می آمدند چه پیش می آمد؟ از کلیسا هم باید کار آنها باشد. واضح بود که آنها به دنبال کتاب بودند؛ پس دست از سر او هم بر نمی داشتند. ستوان دستش را روی شانه ی او گذاشت و پرسید: "چه شده پدر؟ حالتان خوب نیست؟" کشیش آهسته جواب داد: "چیزی نیست؛ احتمالا باید فشار خونم بالا رفته باشد." ستوان گفت: "شما به کسی مشکوک نیستید؟ کسی که می دانسته شما دو هزار دلار پول را در دفتر کارتان نگهداری می کردید؟" کشیش سرش را تکان داد. نوک انگشتان پاهایش مور مور می شد. دلش می خواست دست به جیبش می برد و یکی از قرص های فشارش را می خورد، اما ترجیح داد فعلا به خودش مسلط شود: "خیر! من به کسی مشکوک نیستم.." ستوان گفت: "به هر حال ما پس از بررسی کامل موضوع، مسأله را | صورتجلسه می کنیم. امیدوارم بتوانیم سارق یا سارقین را دستگیر کنیم." ستوان که از دفتر کارش بیرون رفت، یکی از قرص های فشارش را بلعيد تا مانع سرگیجه بیشترش شود و به فاجعه ای فکر کند که در شرف تکوین بود؛ فاجعه ای که با قتل مرد تاجیک شروع شده بود و خدا میدانست چه وقت گریبان او را خواهد گرفت. فکر کرد بهتر است همه چیز را به پلیس بگوید. صحبت کردن درباره ی آن دو مرد مشکوک که حالا میدانست به یقین قاتل مرد تاجیک هستند، می توانست احتمال خطر را برای او از بین ببرد. ✨ ... 😉 ... 🏴 @aah3noghte🏴 @chaharrah_majazi
💔 خدا را آفرید... لبخندے زد و در گوشش اینچنین زمزمه ڪرد: حواستــ به حسادتــ مـاه باشد! مراقبــ باش نورتــ ، خورشیــد را نیازارد!!! از کنار که رد شدے ڪمی از پاڪے اتــ به او ببخش! به کہ رسیدے قدرے غرور به قله هایش قرض بده!!!😌 و بدان ... "زیبایے، نورانیتـ، پاکی و غرورتــ" همه در گرو داشتن آن گنجےستــ که در ڪــوله بارتــ نهان کردم. آرے... خدا؛ مُشتے حیا بدرقه راهش ڪرده بود! بــانو بڪوش که در ڪلاس بندگے از خدایتــ بیستــ بگیری... .💚 😍 ... 🏴 @aah3noghte🏴
- ناشناس.mp3
3.26M
💔 داغ نهان گریه نکن میگذرد این شب محنت بار یوسف تو شهره شود بر سر هر بازار ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 ‌ ‌‌می گویند... زن های عرب دلشان که می گیرد، غصه که می افتد به جانشان، راه کج می کنند سوی حرم تو آقا! می نشینند یک گوشه چادرشان را روی صورتشان می کشند هی می گویند یا عباس ادرکنی! ادرکنی بحق اخیک الحسین ! اصلا حرم ات معروف است به عقده گشایی و باز کردن سفره دل... می گویند... شیعیان مدینه کارشان که گیر می کند، روزگار که سخت می گیرد یک راست می روند پشت دیوارهای بقیع ستون دوم روبروی حرم نبوی، آدرس مزار مادرتان است، می روند و مادرتان را قسم می دهند به شما ؛ به شمایی که مشکل گشای دلهایی.. می گویند شما کاشف الکرب حسینی آقا.. می گویند هر که می رود کربلا غم های دلش حواله می شود به سوی حرم شما، عقده های دلش باز می شود در آن صحن، دلش آرام می گیرد.. یا عباس! "يا كاشِفَ الْكَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَيْنِ اِكْشِفْ كَرْبى بِحَقِ اَخْيكَ الْحُسَيْن " دریاب ما را گره افتاده به سفر اربعینمان💔 ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 توجوشن‌ڪبیریہ‌عبارتےهست ڪہ‌میگـہ‌: یاڪریم‌الصـفح °•°🎈 انگارنہ‌انگارڪـہ توخطایےمرتڪب‌شدے :) ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 😔 یک و ، برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت پدر به یاد حضرت باشیم🙏🏼🌿 ... 💕 @aah3noghte💕
end-12a.mp3
10.75M
💔 📗کتاب صوتی قسمت 4⃣1⃣ "زندگینامه و خاطرات رهبر انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای از دوران زندان و مبارزه با پهلوی" 👌 ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 قربان ، طایفه و ایل و تبارم عشق علی و دار و ندارم خورشید باشد و من همچو غبارم مانند غلامان در پی دار َـم ... 🏴 @aah3noghte🏴
💔 مختار از طرف جبهه به عنوان تشویقی به حج مشرف شده بود. همه خانواده منتظر بازگشت ایشان بودند. قرار بود زمانی که به شیراز رسید خبر بدهد تا همه اقوام برای استقبال ایشان از داراب به شیراز برویم. آن شب ساعت حدود نه بود که صدایی از داخل حیاط به گوشمان رسید. تا وارد حیاط شدیم، دیدم حاج مختار است که از روی دیوار داخل حیاط پریده است.🙁 داشت در را باز می کرد تا ساک و وسایلش را داخل بیاورد. با خوشحالی او را در آغوش کشیدیم و گفتیم چرا بی خبر!😳 با خنده زیبایی گفت: همین جور بهتره، رسیدنم را خبر می دادم همه شما به زحمت می افتادید و من مدیون می شدم. چند روز بعد عازم جبهه شد، دیگر برنگشت تا اینکه جنازه اش آمد. چه زیبا حاجت روا شده بود. از زیارت خانه خدا تا زیارت خدایش، چهل روز نشد.😞 فارس ... 🏴 @aah3noghte🏴