eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 ✨ انتشار برای اولین بار✨ #رمان_آنلاین #حسین_پسر_غلامحسین #قسمت_سی_و_چهار اگر زمانی حادثه ای
💔


✨ انتشار برای اولین بار✨


  



یک بار توفیقی حاصل شد و من خودم دو شب مهمان بچه های اطلاعات شدم. آنجا از نزدیک دیدم که محمدحسین چطور به نیروهایش رسیدگی می کرد.

سر شب وقتی بچه ها می خواستند شناسایی بروند، او نیز همراهشان رفت. وقتی به سنگر برگشت، بیدار نشست و مشغول ذکر و دعا شد.

 قبل از آمدن بچه ها بلند شد و برایشان چای درست کرد.
 غذا را آماده کرد و سنگر را از هر لحاظ برای ورود آن ها مهیا کرد، چون می دانست بچه ها چه ساعتی بر می گردند.

خودش زودتر برای استقبال آن ها به اول محور رفت و منتظرشان نشست و بعد همگی با هم به داخل سنگر آمدند. 

نیروها خسته بودند و زود خوابیدند، اما محمدحسین همچنان بیدار بود. روی بچه ها پتو می کشید و مواظب بود تا سرما نخورند.

می گفت :« اینها آن قدر خسته اند که نصف شب اگر سردشان بشود، بلند نمی شوند خودشان را بپوشانند، آن وقت سرما می خورند.»


خلاصه در یک کلام، محمدحسین نسبت به همه چیز و همه کس احساس مسئولیت می کرد، چه در مورد نیروهایش و چه در مورد وظیفه ای که به دوشش گذاشته بودند. 

گوهر پاک تو از مدحت ما مستغنی است
فکر مشّاطه چه با حسن خدا داد کند


... 
...



💞 @aah3noghte💞


 
شهید شو 🌷
💔 #شناخت_لاله_ها #قسمت_سیزدهم آن طور که دوستانش تعریف می‌کنند شهید خلیلی بسیار شجاع بود. یک بار
💔 ...🕊🌹از همان اول هم اهداف ما در زندگی انقلاب، امام و اسلام بود. البته من از همان اولش به این راه اعتقاد داشتم. اصلا موقعی که می‌خواستم ازدواج کنم کسانی که به انقلاب و جبهه و شهادت اعتقادی نداشتند را قبول نمی‌کردم. سال 61 وقتی هم که همسرم برای خواستگاری آمدند یکی از شرایط من برای ازدواج این بود که معتقد به انقلاب و دفاع مقدسی باشد که به وجود آمده و خودش هم بخواهد که در این جنگ شرکت کند. ایشان هم همینطور بود. برای همین وقتی پسرم این راه را انتخاب کرده بود نه تنها ما ناراحت نبودیم بلکه تشویقش هم می‌کردیم. اگر از حریم اهل بیت(ع) در سوریه دفاع نشود، همان کسانی که الان در سوریه به جرم و جنایت مشغول‌اند فردا به مرزهای ما حمله خواهند کرد. 🌻👇🌻👇🌻👇
💔 وصیتش را ابتدا شفاها به من می‌گفت. چون وصیت‌نامه نوشتن برایش مقداری سخت بود. ولی من به او می‌گفتم که باید بنویسی (شوخی‌های اینطوری باهم داشتیم) می‌گفتم این راهی که تو می‌روی خطر دارد اگر اتفاقی برایت بیفتد باید وصیت‌نامه داشته باشی. می‌گفت من که زبانی همه چیز را برای شما گفتم. اما من می‌گفتم یک موقع آدم چیزهایی را فراموش می‌کند و زبانی فایده ندارد. خلاصه او را راضی کردم وصیت‌هایش را بنویسد . پس از شهادتش از گوشه و کنار می‌شنویم که چقدر به اطرافیانش کمک کرده و طلب دارد.وقتی آماده رفتن شد، چیزهایی را روی کاغذ نوشت و به من داد و رفت. آمادگی عجیبی پیدا کرده بود. شب تا صبح بیدار بود و در حال نوشتن. حتی وصیت تصویری هم با پسرخاله‌اش داشته و جلوی دوربین صحبت کرده اما چون بغضش گرفته نتوانسته بیشتر از پنج دقیقه صحبت کند. بدهی‌هایش را صاف کرد، در وصیت‌نامه‌اش اصلاً از طلب‌هایش چیزی ننوشته است و فقط به صورت زبانی به من گفت که اگر من برگشتم که هیچ اگر برنگشتم چنانچه بدهکارها بضاعت مالی داشتند و خودشان آوردند بدهند که دادند و گرنه شما کاری نداشته باشید. ما پس از شهادتش می‌شنویم که چقدر به اطرافیانش کمک کرده و چقدر طلب دارد. ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 💠 «أستغفر الله» گاهی استهزاء است، نه استغفار...! 📿 شرایط توبه واقعی در کلام أمیرمؤمنان علی علیه السلام 💎 برای بازگشت و شروعی دوباره، نیاز به جبران چه چیزهایی داریم؟ ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰علاقه به رنج!🧐 ⚜️ بهترین نحوه‌ی برخورد با سختی‌های دنیا نه انکار است، نه فرار است، و نه زرنگی کردن برای کم کردن این درد هاست!👌 بلکه بهترین نحوه برخورد، علاقه به زجر کشیدن در راه خداست!😌👌 🌺 ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #دستنوشته_های_شهید_مدافع_حرم تا چند سال پیش یه چیزایی از شهدا و جنگ به گوشمون می خورد که شاید با
💔 اینجا به ادب، دهند پاداش... چند سال پیش این شعر رو می خوندیم و گذر می کردیم! اما حالا که هر چند روز یه بار پیکر مطهر رفیقامون از گوشه و کنار سرزمین های اسلامی برمیگرده، بیشتر متوجه مضمون این ابیات میشیم که چند ساله لقلقه زبانمون بود و بهش توجه نکردیم... حالا با خون این رفیقا و شهیدامون متوجه شدیم برای اینکه به فیض شهادت نائل بیاییم باید یه حداقل هایی رو توی وجودمون داشته باشیم، تا به وسیله این حداقل ها بتونیم ارزش پیدا کنیم و عیارمون بالا بره!!! بلکه خریدار پیدا کنیم و خریده بشیم از جانب خدا. برای این حداقل ها باید اقدام عملی کرد و تکون خورد💪 و الا با حلوا حلوا کردن که دهن شیرین نمیشه😔 آقا رضا اقدام عملی کرده بود، به مولا! چرا؟؟؟ آخه طرف اومد پیش رسول خدا و پرسید: دین چیست؟ رسول خدا فرمودند: حسن الخلق آقا رضا صاحب حسن خلق بود، یعنی در یک کلام دین‌دار بود. 👌 برای همینم خدا خریدش و اسمش رفت توی لیست مدافعان حرم عمه سادات، علیا مخدره، زینب کبری ... 💞 @aah3noghte💞 ؛ تا اتمام قسمت ها کپی نکنید!🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 افشاگری درباره مدرک جعلی دکترای ابوالحسن بنی صدر ‼️چقدر شبیه رئیس جمهور فعلی(در سال 59) است دکتر حسن روحانی! ... 💞 @aah3noghte💞
دلم را چشم‌هایش تیرباران کرد... تسلیمم 🙌 بگویید آن کمان‌ ابرو، سپاهش را نگه دارد
💔 قامت به قبله بستم ، گفتی اذان نگفتند ! گفتم که قامت تو قدقامت الصلاه است الله اکبر از عشق ! ...
💔 فارن پالیسی: پرونده های CIA نشان میدهد آمریکا با تصاویر ماهواره ای مطلع شده بود که ایران قصد حمله به نیروهای صدام را دارد، پس به وی هشدار دادند و صدام با حملات شیمیایی به نیروهای ایرانی و برخی شهرها ، ورق جنگ را برگرداند 💬 جناب آقای استیون ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 ✨ انتشار برای اولین بار✨ #رمان_آنلاین #حسین_پسر_غلامحسین #قسمت_سی_و_پنج یک بار توفیقی حاصل
💔


✨ انتشار برای اولین بار✨

  




پاسگاه زید


سال شصت و چهار، بعد از عملیات بدر، در پاسگاه زید بودیم. همه ی شناسایی ها در هور انجام می شد، به همین دلیل تمام زندگی مان روی آب بود. 

یک شب که دو نفر از بچه ها برای شناسایی رفته بودند، دیگر برنگشتند. محمدحسین طبق معمول بچه ها را تا نزدیک معبر همراهی کرد و بعد همان جا منتظر ماند تا برگدند. 


آن شب خیلی دیر کرد، همه نگران شده بودیم، معمولا ساعت حرکت و بازگشت بچه ها مشخص بود، اما این بار از ساعت مقرر خیلی گذشته بود، معلوم بود که حتما اتفاقی افتاده است.

اواخر شب دیدیم محمدحسین آمد، ناراحت و افسرده و با حالی خراب توی خودش بود. زیر لب اشعاری را زمزمه می کرد.
 بغضی گلویش را گرفته بود، اما گریه نمی کرد.

شاید ملاحظه ی نیرو ها را می کرد. گویا در طول مسیر بچه ها، خمپاره ای به بلمشان اصابت کرده بود و هر دو شهید شده بودند و محمدحسین که ابتدای محور منتظرشان بود، زودتر از همه با خبر شد.

حالا دست خالی آمده بود و غم رفتن بچه ها بر دلش سنگینی می کرد. از ته دل آه می کشید و می گفت :«آقا اینها رسیدند، به مقصد خودشان، اما ما هنوز مانده ایم. آن ها هم رفتند.»
حسرت می خورد که چرا خودش مانده است.


... 
...



💞 @aah3noghte💞


 
💔 ازْجُرِ الْمُسِي‏ءَ بِثَوَابِ الْمُحْسِنِ بدكار را با پاداش دادن به نيكوكار آزار ده. 📚 نهج البلاغه حکمت 177 ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 ای آب و هوای دل من با حرمت گرم ای ناز نفس های خداوند دمت گرم " أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِب
💔 اگر گریان به دیوار حرم تڪیه نمیدادم ڪدامین ڪوه طاقت داشـت این حال پریــشان را؟ " أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰا" ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #دستنوشته_های_شهید_مدافع_حرم اینجا به ادب، دهند پاداش... چند سال پیش این شعر رو می خوندیم و گذ
💔 داشتم می رفتم به سمت مسجد العیس، دیدم اورکت کویری شمعی از این جنس خوبا افتاده زمین!😳 مال مسلحین بود. یه گلوله خورده بود و یه کم از آستینش رفته بود هوا سرد بود، برش داشتم پوشیدم و راه افتادم پیاده برم سمت بچه ها... وقتی رسیدم به مسجد، دیدم عبدالحسین هم اونجاست؛ بهم گفت: "اینجا بعداز ظهرها سرده"؟ گفتم: "آره داداش! مگه اورکت نیاوردی؟" گفت: "نه، یادم رفت؛ بیا منو ببر عقب بیارم" گفتم: "اوه! می خوای ۲۰ کیلومتر بری عقب برا اورکت؟ بیا بابا من یه دونه جنس خوبشو پیدا کردم، برا تو بکن تنت حالشو ببر.🙃 فقط بدون اگه اینو بپوشی شهید میشی ها😉 بعدم برو بگو بچه های تهران بدن! ببین به شما اصفهانی ها اورکت امریکایی دادن😁" گفت: "دادا! عجب چیزیِ س!"😃✌️ چند روز بعد مثل یه مرد، تو معرکه به آرزوش رسید و به شهادت رسید ... 💞 @aah3noghte💞 ؛ تا اتمام قسمت ها کپی نکنید!🌸