فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
📽 روایتی از #نخبه_فاطمیون، شهید مهندس مصطفی کریمی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#به_وقت_نماز
آرامتر بخوان؛
لحظات نماز جزء عمر آدمی به حساب نمیآید.
التماسدعا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#یک_حبه_نور
#بسم_الله
فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا
ﭘﺲ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻧﮕﺎﻫﺒﺎﻥ ﺍﺳﺖ.
●|تسبیحآفتاب
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_آلعمران (۶۸) إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُو
✨﷽✨
#تفسیر_کوتاه_آیات
#سوره_آلعمران
(۶۹) وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ وَ ما يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ
گروهى از اهل كتاب دوست دارند كه شما را گمراه كنند، ولى جز خودشان را گمراه نمىكنند و (اين را) نمىفهمند.
✅دنکته ها
سيماى تهاجم فرهنگى و توطئههاى دشمن براى بىدين كردن مسلمانان را در اين آيه و سه آيهى بعد مىبينيم. اين آيه خبر از كينههاى مكتبى، آيه بعد خبر از لجاجت و كفر، آيه هفتاد و يكم خبراز شيوه حقپوشى و كتمان آگاهانه، و آيه هفتاد و دوّم خبر از تاكتيك فريبندهى دشمن مىدهد كه مجموعاً يك تهاجم فرهنگى برخاسته از باطن تاريك آنان و بكارگيرى شيوههاى كتمان، زير سؤال بردن و تضعيف و تزلزل عقايد تودهى مردم است.
🔊 پیام ها
- خداوند، نقشههاى دشمنان دين را افشا وآنان را رسوا مىكند. «وَدَّتْ طائِفَةٌ ...»
- شناخت دشمن وبرنامههاى او، لازمهى درامان ماندن از آسيبهاى احتمالى است. «وَدَّتْ طائِفَةٌ ...»
- خطر تهاجم فكرى و فرهنگى، جدّى است. «وَدَّتْ طائِفَةٌ ...»
- در قضاوتها، انصاف را فراموش نكنيد. گروهى از اهل كتاب، چنين آرزويى دارند، نه همهى آنها. «وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ»
- بايد كارى كنيد كه دشمن آرزوى انحراف شما را به گور ببرد. كلمه «لو» در موارد ناشدنى بكار مىرود. «لَوْ يُضِلُّونَكُمْ»
- كسانى كه در صدد انحراف ديگران هستند، ابتدا خود مرتكب حيله، نفاق، كينه، تهمت وتوطئه مىشوند. «وَ ما يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ»
- ميل به انحراف ديگران، خود يك انحراف بزرگ اخلاقى است. «وَدَّتْ ... وَ ما يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ»
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
وَقَالَ الرَّسُولُ: يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ [ ﺩﺭﻗﻴﺎﻣﺖ ] ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻗﻮم ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﻭﻙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ!
💔
امام زمان ارواحنافداه منتظر شماستــ،
قلب خود را پاڪ ڪنید و همچنان محڪم و استوار بر عقیده و ایمان خود باشید
و زمان را براے ظهور حضرتش آماده و مهیا سازید.
مگر نمیبینی ڪہ ظلم سراسر گیتے را فرا گرفتہ و مهدے فاطمہ ارواحنافداه سرباز مےطلـــبد؟!...
#شهید_محسن_حججی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕 رمان امنیتی ⛔️ #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت30 فضا
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕 رمان امنیتی ⛔️ #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت31 میگویم: نمیشه آرومتر بره، این جاده توی تیررس مسلحینه. پاش رو بذاره روی ترمز همه مون کباب شدیم. مجید شیشه را پایین میدهد و باد گرم صحرا در ماشین میپیچد. صدای باد باعث میشود سختتر حرفهای مجید را بشنوم. خودش هم تقریبا داد میزند که صدایش به من برسد: دیدی حَجی؟ سه سال رو تو چهارتا جمله خلاصه کرد. این آسِدعلی ما نم پس نیمیده! یک لبخند میزنم به سیدعلی که با یک دست دارد سرش را ماساژ میدهد و میگویم: نه خوشمان آمد. دهنت قرصه. خب تو که باید خیلی مورد اعتماد باشی، چرا منتقلت کردن؟ سیدعلی دوباره دهان باز میکند که حرف بزند؛ اما باز هم مجید امانش نمیدهد: عرضم به حضوردون(حضورتون) که، این آقا سید ما، یه جا گاف دادن و توبیخ شدن، برای همین اومِدن پیش ما و قراره بعد ماموریت بعدیشون برگردن سر کار خودشون. سیدعلی دوباره رنگ عوض میکند؛ از چهرهاش پیداست دارد حرص میخورد. چشمغرهای میرود که مجید نمیبیند؛ اما دوباره دست دراز میکند و یک نیشگون از بازوی مجید میگیرد: خدا بگم چکارت کنه دهنلق. مجید خودش را به جلو خم میکند و ناله سر میدهد: آخ...بازوم کبود بِشِد میباس دیه بدی! چرا اذیِت میکنی؟ خب مِگه دروغ میگم؟ خودِد بوگو. هم خندهام گرفته است و هم میخواهم یک تذکر کوچک بدهم به مجید بابت این شیرینزبانیهایش: هرچی این آقا سید دهنش قرصه، شما هرچی لازمه رو بریز رو دایره. بفرما آقا مجید. مجید هنوز متوجه کنایه حرفم نشده. دستش را میگذارد روی سینهاش و کمی برمیگردد به سمتم: مخلصیم دادا، بازم اطلاعات بخواین در خدمتم. شیشه پنجره را میدهم پایین. باد داغ به صورتم میخورد. صدایم را بلند میکنم و میگویم: من که نمیخوام، اما این اطلاعاتت بین رفقای داعشیمون خاطرخواه زیاد داره. بگم بیان اسیرت کنن؟ لبخند پیروزمندانهای روی لبهای سیدعلی مینشیند. مجید چند لحظه فکر میکند و تازه متوجه منظورم میشود. دست و پایش را گم میکند و میگوید: نه دادا، به خدا من دهنم قرصتِر اِز این سیدعلیه. الانم چون شمایین اطلاعات میدم وگرنه حواسم هست. از سادگیاش خندهام میگیرد. من اصلاً نمیدانم آدم به این سادگی را از کجا پیدا کردهاند برای حفاظت اشخاص؟! سوالم را بلند میگویم: تو رو با این دهن قرصت چطوری راه دادن توی حفاظت؟ سیدعلی میزند زیر خنده. دوباره در یک دستانداز میافتیم و بالا و پایین میشویم. انقدر تکان خوردهایم که زخم دستم ذقذق میکند و کمی میسوزد. سیدعلی میگوید: اینو اینطوری نگاهش نکنین. ظاهرش دهنلق و سادهست؛ ولی یه چیزایی هم بلده. بعد رو میکند به خود مجید و درحالی که سعی دارد خندهاش را جمع کند میگوید: من آخرش نفهمیدم تو واقعاً اسکلی یا خودت رو زدی به اسکلبازی؟ -ببند بابا. این را مجید میگوید و دستش را دراز میکند به سمت عقب تا سیدعلی را بزند؛ اما سیدعلی خودش را عقب میکشد. از کارهایشان خندهام گرفته است؛ راستش را بخواهید کمی هم حسودیام شده. یاد کلکلهای دوستانهام با کمیل افتادهام. یاد تمرین راپل و کری خواندنهایمان که حسابی مربی را ذله میکرد. مجید میپرسد: راستی دادا، دستت چی شدِس؟ چرا اینطوری شد؟ یُخده تعریف کن راه کوتاه بِشِد. دوباره یاد سوزش زخمم میافتم. داشت یادم میرفت ها، این دوباره یادم انداخت. لبم را میگزم و یک لبخند ملیح حوالهاش میکنم: مجید جان نگفتی بچه کجایی؟ عجب سوال مسخرهای پرسیدم! خب، توی این فرصت کم، چیز بهتری به ذهنم نرسید. مجید چشمانش را تنگ میکند و میگوید: اولندش، شوما میباس بوگوی بِچه کوجای که نیمیتونی اِز لهجهم بفهمی اصفانیام! دومندش، خب میخَی جواب ندی نده، چرا اینجوری میپیچونی؟ باید اعتراف کنم یکی از سختترین قسمتهای شغل یک مامور امنیتی، این است که سوالهای دیگران را طوری بپیچانی که نه چیزی را لو بدهی و نه ناراحتشان کنی. اصلا این مبحث پیچاندن باید چند واحد در دانشگاههای ما تدریس بشود که سایر ماموران محترم، مثل من انقدر ناشیگری نکنند. سیدعلی به دادم میرسد و میگوید: خب مجید دلبندم، اگه قرار بود ما بدونیم که همون موقع توضیح میداد. تو هنوز نفهمیدی سیدحیدر مثل خودت دهنلق نیست؟ #ادامه_دارد... #به_قلم_فاطمه_شکیبا #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞 کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی #کانال_آه...
💔
#قرار_دلتنگی 😔
ای عشق چه در شرح تو جز عشق بگوییم؟
در ساده ترین شکلی و پیچیده ترینی
#فاضل_نظری
یک #آیت_الکرسی و #سه_صلوات، برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت پدر
#سلام_امام_زمانم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
به یاد حضرت باشیم🙏🏼🌿
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#قرار_عاشقی
یه استادی داشتیم
میگفت چرا وقتی میرین حرم امام رضا
صرفاً دنبال این هستین که گریه و زاری کنین؟
یه بارم برا آقا یه جک تعریف کنین خب!
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 اهل کجایی؟ خودم یا دلم؟... #شب_جمعه #شب_جمعه_ست_هوایت_نکنم_میمیرم #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_
💔
هر که مجنونِ #حسین است خوشابر حال او
چون که لیلای دلش
لیلی لیلایِ خداست...!
#شب_جمعه
#شب_جمعه_ست_هوایت_نکنم_میمیرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
رزق امشبمون
ارسالی از ادمینون
#نائب_الزیاره
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 آرامشی هم اگر هست در #کنار #شهداست و از ثمره #خون آنها مدیونیم به تک تک شهدا مدیونیم به خانواد
💔
قوتی داد به فرهاد و
به مجنون ضعفی
هر ڪه را عشق
ز راهے به سر دار برد
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#گُل_بکاریم
#سلام_امام_زمانم✋❣
مهدی جان!🌺
درتمناے نڪَاهت بيقرارم😔
تا بیایي
مڹ ظهورلحظہهاراميشمارم
تا بیایي✨
خاڪ لایق نیست
تا بہ رویش پا ڪَذارے🌸🍃
درمسیرت جاڹ فشانم
گُل بڪارم تا بیایي🌹
#اَللّهُــمَّ_عَجـِّـل_لِوَلیِّــکَ_الفَــــرَج
صبحتون منور به نور شهدا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
امام علی علیه السلام:
دل ها گاهی نشاط دارند،گاهی ملامت،اگر نشاط داشت آن را به مستحبات وادارید واگر ملامت دست داد،به واجبات بسنده کنید.
حمت ۳۱۲ نهج البلاغه
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
در زندان «الرشيد» بغداد، يكي از برادران رزمنده كه از ناحيه ي پا به وسيله ي نارنجك مجروح شده بود، حالش وخيم شد و از محل آسيب ديدگي، چرك و خون بيرون مي آمد. ايشان پس از 21 روز اسارت، بعد از اقامه ي نماز صبح به درجه ي رفيع شهادت نائل شد.
با شهادت وي، رايحه ي عطري دل انگيز در فضاي آسايشگاه پيچيد. با استشمام بوي عطر، همه شروع كرديم به صلوات فرستادن. نگهبانان اردوگاه با شنيدن صداي صلوات سراسيمه وارد شدند. آن ها فكر مي كردند يكي از برادران، شيشه ي عطر به داخل آسايشگاه آورده است، به همين خاطر تمام آن جا را بازرسي كردند.
وقتي چيزي پيدا نكردند، پرسيدند: «اين بو از كجاست؟» و ما به آن ها گفتيم كه از وجود آن برادر شهيد است! به جز يكي از نگهبانان، كسي حرف ما را باور نكرد. آن نگهبان بعدها به بچه ها گفته بود كه من مي دانم منشأ آن رايحه ي دل انگيز از كجا بود و به حقانيت راه شما نيز ايمان دارم.
📞راوي : حميدرضا رضايي
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#یک_حبه_نور
قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ
فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ (آل عمران/٣١)
تـو را دوسـت دارم
تا دنیا ، دنیا بـاشـد
یا نبـاشـد حتیٰ ...!
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#دم_اذانی
خدایا من ازت راضیام..
تو چی؟!☺️
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕