eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 ‍ آیت الله بهجت: آيا مي دانيد فايده گفتن (بسم الله الرحمن الرحيم) در آغاز هر كاري چيست؟ اگر شما عادت كنيد كه در ابتداي هر كاري بسم الله الرحمن الرحيم بگوييد ، فردا در روز قيامت وقتي نامه اعمالتان بدستتان داده مي شود قبل از آنكه آن را بخوانيد بسم الله الرحمن الرحيم مي گوييد و ناگهان مي بينيد كه همه گناهانتان از نامه اعمالتان پاك شده است مي پرسيد چه شد ؟ در اين زمان ازطرف خداوند ندايي مي آيد كه اي بنده ، تو ما را با نام رحمن و رحيم فراخوانده اي پس ماهم باتو مقابله به مثل كرده ايم و گناهانت را بخشيده ايم ... 💕 @aah3noghte💕
💔 گاهی اوقات که خیلی مشغولیت کاری داشت. بلیط قطار می‌گرفت و فقط سه چهار ساعتی زیارت می‌کرد و بعد از زیارت هم راهی راه‌آهن می‌شد و به تهران برمی‌گشت. به اطرافیان می‌گفت: این زیارت‌های سه‌ چهار ساعته خیلی خوبه؛ هم خیلی حال می‌دهد، هم آدم می‌تواند به آقا بگوید یا امام رضا سلام الله علیه فقط به خود شما آمدم و الان هم بر میگردم ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت54 حس کردم گ
💔

🔰  🔰
📕رمان امنیتی  ⛔️

✍️ به قلم: 



دستانم را هم می‌گذارم روی سکو؛ سرما از سنگ‌ به دستانم نفوذ می‌کند و می‌رسد تا مغزم. به طاق ضربی بالای سرم نگاه می‌کنم.

مقابلم، یک پلکان قدیمی است که ورودی‌اش را با زنجیر بسته‌اند و از تابلوی بالای سرش می‌شود فهمید این پله‌ها به پشت‌بام می‌رسند.

یک مغازه سوغات‌فروشی هم هست که گز می‌فروشد. این‌جا عجب بافت سنتی‌ای دارد!

من و مطهره حتی فرصت نکرده بودیم با هم مسافرت برویم. می‌خواستم ماه رمضان که تمام شد، اولین مسافرتمان ببرمش قم.

شاید توی راه از این‌جا هم رد می‌شدیم و توی یکی از رستوران‌های این‌جا نهار می‌خوردیم. حتماً از این‌جا و بافت سنتی‌اش خوشش می‌آمد.

مطهره طرح‌های سنتی را دوست داشت؛ این را از چیدمان اتاقش می‌شد فهمید. برای کنگره‌های میدان امام و نقش‌های لاجوردی مسجد امام و گنبد مسجد شیخ لطف‌الله ذوق می‌کرد. 

معمولا کیف و لباس‌هایش هم طرح‌های سنتی داشتند. مثل خانم رحیمی که هر بار دیدمش، یک کیف قهوه‌ای با طرح بته‌جقه داشت؛ دقیقاً مثل کیف مطهره...

دست می‌کشم روی صورتم. از این مقایسه بدم آمده است. از این که مطهره و خانم رحیمی هم‌زمان بیایند به ذهنم.
از این که خانم رحیمی من را به یاد مطهره می‌اندازد و مطهره ذهنم را می‌برد به سمت خانم رحیمی. از خودم بدم می‌آید. 

کمیل از پله‌های پشت‌بام پایین می‌آید، همان پلکان قدیمی که جلویش را با زنجیر بسته بودند. می‌خندد و می‌گوید: این‌جا خیلی قشنگه!

بعد نگاهی به صورت درهم من می‌کند و جدی می‌شود: تکلیفت رو با خودت مشخص کن عباس! خانم رحیمی رو دوست داری چون شبیه مطهره‌ست یا چون خودشه؟

سوالش مثل پتک کوبیده می‌شود توی سرم. سرم درد می‌گیرد. تشنه‌ام؛ پس مرصاد کجاست؟

کمیل ادامه می‌دهد: این که بعد از مطهره دوباره ازدواج کنی، خیانت نیست. یادت باشه! حالام حواست رو بده به ماموریتت.

نگاهم می‌رود به سمت آلاچیق‌ها و دونفری که آن‌جا نشسته‌اند.

سر هردوشان در گوشی‌ است. فکری به ذهنم می‌رسد. به میثم پیام می‌دهم: ماشینشون رو پنچر کن.

جواب می‌آید: چندتا؟
می‌نویسم: دوتا لاستیک جلویی.

- رو تخم چشام!

خب؛ این از این. حالا ما هم باید مثل آن‌ها منتظر مامور تخلیه می‌ماندیم.


- بیا عباس. آب!
مرصاد بطری آب معدنی نو را دستم می‌دهد. چقدر یخ است!

چند جرعه می‌نوشم و بی‌ملاحظه، نصف بطری را هم روی سرم خالی می‌کنم. سرحال‌تر می‌شوم. حس می‌کنم الان از روی سرم بخار به هوا می‌رود.

هنوز در خلسه آب خنک هستم که مردی از مقابلمان رد می‌شود و از کاروانسرا بیرون می‌رود.

با چشم مرد را دنبال می‌کنم که می‌رود روی یکی از نیمکت‌ها، نزدیک آلاچیق‌ها می‌نشیند. زیر لب به مرصاد می‌گویم: فکر کنم اومد!
و برای میثم پیام می‌دهم: اون که نشسته روی نیمکت‌ها، حواستون بهش باشه!

به مرصاد می‌گویم: پاشو بریم!


...



💞 @aah3noghte💞

کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 🎥 داستانی به وسعت دنیا 😎 اگه میخوای مثل حاج‌قاسم روی دنیا اثر بذاری، باید بری سراغ استعدادهات 💎 آقا از گنجی درون شما میگن که الان وقت استخراجشه 👌 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 راهِ رشد گاهی از مُردنی می‌گذرد که آغاز زنده شدن است؛ مثلاً ؛🥀 ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 فدای جود کسی که هرآنچه را بخشید فقط به خاطر خشنودی خدا بخشید از ابتدا پدرش فکر ما گداها بود که س
💔 همه ی زندگی‌ام بیمه ی حرز حسن است من دعاگیرِ حسن، زنده‌‌ ی ناد حسنم با تمام کرَمش،در حرمش،خاک، پُر است هر کجایی که حرم هست، بیاد حسنم  "اَلسَّلامُ‌عَلَيْكَ‌ياحَسَنَ‌بْنَ‌عَلِی‌وَرَحْمَةُ اللّهِ‌وَبَرَكاتُهُ" :)🍃 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ومن یتق الله یجعل له من امره یسرا وهرکس تقوا الهی پیشه کند، خداوند کار رابر او آسان می‌سازد. سوره طلاق، آیه ۴ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 24 آبان سالروز رحلت تسلیت باد 🌹نکته ای خواندنی از زندگی علامه طباطبایی شادی روحشان صلوات ... 💞 @aah3noghte💞
💔 روزیِ صبحِ آسمانِ شما قاصدک‌های خوش‌خبر باشد..
💔 ابراهیم خندید و گفت: ای‌بابا، همیشه کاری کن که اگه خدا تو رو دید خوشش بیاد نه مردم. ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_آل‌عمران (۹۸) قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ
✨﷽✨ (۱۰۰) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا فَرِيقاً مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ يَرُدُّوكُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ كافِرِينَ‌ اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! اگر از گروهى از اهل كتاب اطاعت كنيد، شما را بعد از ايمانتان به كفر باز مى‌گردانند. ✅ نکته ها يكى از يهوديان به نام شاس‌بن قيس، وقتى صفا و صميميّت مسلمانان مدينه به خصوص دو قبيله اوس وخزرج را ديد بسيار ناراحت شد و با خود گفت: اين دو قبيله روزگارى با هم جنگ مى‌كردند، ولى حالا در سايه رهبرى ومديريّت محمّد صلى الله عليه و آله در كنار هم با صلح و صفا زندگى مى‌كنند، اگر اين وضع ادامه داشته باشد، كيان يهود در خطر است. او با برنامه‌ريزى، گروهى را با خود همراه وجوانى را در ميان مسلمانان مأمور كرد تا با يادآورى خاطرات درگيرى‌هاى «بُغاث»- محلّى كه بين دو قبيله جنگ واقع شده بود- آنان را تحريك كند. آن جوان چنين كرد و عواطف آنان را تحريك نموده، نزديك بود كه نزاع و درگيرى سختى شعله‌ور شود. رسول خدا صلى الله عليه و آله ضمن دعوت به آرامش، به آنان هشدار داد و آنها را از توطئه‌ى دشمن باخبر ساخت. آنها سلاح را بر زمين گذاشته، يكديگر را در آغوش گرفته واز عمل خود پشيمان شدند. به گفته‌ى مفسّران، در اين حادثه اين آيه و دو آيه‌ى قبل نازل شد كه متضمّن توبيخ و سرزنش اهل كتاب و هشدار به مسلمانان است. 🔊 پیام ها - پيروى از دانشمندان منحرف اهل كتاب سبب ارتداد است. «إِنْ تُطِيعُوا فَرِيقاً ... يَرُدُّوكُمْ» - عمل، در عقيده اثر مى‌گذارد. اطاعت از منحرفان، سر از انحراف عقيده در مى‌آورد. «إِنْ تُطِيعُوا فَرِيقاً ... يَرُدُّوكُمْ» - چون اطاعت از كفّار منجر به كفر مى‌شود، پس تبرّى و برائت از آنان لازم است. «إِنْ تُطِيعُوا فَرِيقاً ... يَرُدُّوكُمْ» - نتيجه پيروى از بيگانگان، كفر و بدعاقبتى است. «يَرُدُّوكُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ كافِرِينَ» ... 💕 @aah3noghte💕 وَقَالَ الرَّسُولُ: يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ [ ﺩﺭﻗﻴﺎﻣﺖ ] ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻗﻮم ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﻭﻙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ!
💔 : را نمی‌توان با جبهه آمدن به دست آورد شهادت؛ با در عمل به دست می‌آید. ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 🔻یک عرض سلام و یک التماس خدمت حضرت معصومه باید داشت. در دنیا چنین چیزی نیست، خانمی به این باب الحوائجی، به این لطافت، به این جایگاه، به این مقام، به این معنویت، به این سریع الإجابه بودن. 🔸درس آقای مرعشی می رفتیم سال های آخر، چهار پنج سال آخر. خدا رحمت کند این بزرگوار یاد حضرت معصومه را می کرد، اشک از چشم او می پاشید، می گفت شما ها نمی دانید زیر سایۀ چه کسی هستید و سر سفرۀ چه کسی هستید. 🔹خود آیت الله مرعشی می فرمودند می خواستم دخترم را شوهر بدهم، ولی جهیزیه او جور نشده بود، می‌گفت یک روز به حرم رفتم و شروع کردم با حضرت معصومه دعوا کردن و گفتم: ما این جا در پناه شما آمدیم. می گفت به خانه آمدم، حضرت معصومه را در خواب دیدم، ایشان فرمود: ما کجا برای شما کم گذاشتیم؟ گفت: اتفاقاً در باز شد و وسایل جور شد و همۀ کارها حل شد؛ ولی حضرت فرمود: ما کجا برای شما کم گذاشتیم؟ (حضرت استاد حاج شیخ جعفر ناصری) ‌ ‌ ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
🏴#استوری #حضرت_معصومه #آیت_الله_مرعشی_نجفی 🔻یک عرض سلام و یک التماس خدمت حضرت معصومه باید داشت. د
💔 بدون زهـر هم معصومه ے دور از رضــا مےمرد مثالش زینب ڪبری دلایل مےشود پیدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت55 دستانم را
💔


🔰  🔰
📕رمان امنیتی  ⛔️

✍️ به قلم: 



و برای میثم پیام می‌دهم: اون که نشسته روی نیمکت‌ها، حواستون بهش باشه!

به مرصاد می‌گویم: پاشو بریم!


هنوز خیلی از کاروانسرا دور نشده‌ام که میثم از بی‌سیم داخل گوشم می‌گوید:
- اون که روی نیمکتا نشسته بود بلند شد، اون دوتام دنبالش راه افتادن. این حتماً خود جنسه!

می‌گویم:
- یکی از بچه‌هاتون رو بفرستید سمت ما. ما ترتیب اون دوتا رو می‌دیم، شمام اونو داشته باشید.

و قدم‌هایم را تندتر می‌کنم. زودتر از دوتا تروریست می‌رسیم به پارکینگ.

طوری کنار یکی از ماشین‌ها می‌ایستیم که انگار ماشین خودمان است. 

تروریست‌ها می‌رسند به خودروشان و می‌بینند پنچر شده است.

یک نفرشان خم می‌شود و بعد می‌نشیند روی زمین:
- وای! این برای چی پنچر شد؟

دیگری تکیه می‌دهد به کاپوت ماشین و اخم می‌کند:
- یعنی چی؟ حالا چه خاکی به سرمون بریزیم؟

اولی یک مشت به لاستیک پنچر شده می‌زند:
- تف به این شانس. زاپاسم نداریم!

اسلحه‌ام را درمی‌آورم؛ مرصاد هم. به مرصاد چشمکی می‌زنم و تنهایی می‌روم جلو:
- داداش مشکلی پیش اومده؟

مرد اولی که همچنان نشسته است، یک دستش را سایه‌بان چشمانش می‌کند و سرش را بالا می‌آورد تا من را ببیند:
- پنچر شده لعنتی!

خم می‌شوم تا لاستیک را ببینم:
- اوه اوه...زاپاس نداری برات عوضش کنیم؟

- نه بابا زاپاسم کجا بود!

دست به کمر می‌زنم و یک قدم جلو می‌روم.

بدون این که برگردم به مرصاد می‌گویم:
- پسر برو زاپاسو از صندوق بیار.

صدای مرصاد را از پشت سرم می‌شنوم:
- چشم داداش.

به ذهن و جسمم فرمان می‌دهم آماده درگیری بشوند. 

صدای داد نفر دوم را می‌شنوم از پشت سرم و قبل از این که نفر اول فرصت واکنش پیدا کند، با لگد می‌زنم به پایش.

تعادلش را از دست می‌دهد و پخش زمین می‌شود. می‌پرم روی سرش و دستانش را از پشت می‌گیرم و دستبند می‌زنم.

***

با جفت پا فرود آمدم روی موزائیک‌های حیاط.

قبل از این که از جا بلند شوم، کف دستانم را چندبار بهم هم زدم. ایستادم و دوباره خم شدم تا خاک سر زانوهایم را بتکانم.

چراغ اتاقش روشن بود. گوش تیز کردم. صدای تیراندازی و داد و فریاد می‌آمد؛ داشت فیلم می‌دید.


گوشی‌ام را درآوردم و برایش پیام دادم:
- بی‌سر و صدا بیا توی حیاط!



صدای هشدار پیامکش را از داخل شنیدم. صدای تلوزیون کم شد و سایه‌اش را پشت در دیدم.

از اتاق که بیرون آمد و من را دید، دهانش برای فریاد زدن باز شد و من سریع انگشت اشاره‌ام را گذاشتم روی دهانم که یعنی:
- هیس!

دستش را گذاشت روی دهانش و سرش را تکان داد.

دو سه قدم جلو رفتم و با صدای خفه‌ای گفتم:
- می‌شه بیام تو؟

سرش را تکان داد. پشت سرش وارد خانه شدم و در را بستم. خانه کوچک و قدیمی‌ای داشت.

بساط تخمه وسط اتاق پهن بود و پنکه با تمام توانش کار می‌کرد. دستپاچه و درحالی که داشت پوست تخمه‌ها را جمع می‌کرد گفت:
- بفرمایین بشینین.

نشستم روی تشک‌های کنار اتاقش. داشت بشقاب پوست تخمه‌ها را می‌برد به آشپزخانه:
- بشینین تا من یه چیزی بیارم بخورین.

خنده‌ام گرفت از این مبادی آداب بودنش. گفتم:
- مهمونی که نیومدم. بیا کارت دارم.

...
...



💞 @aah3noghte💞

کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی ...
💔 😔 چرا زندگی ما به گونه‌ای شده است که مشکلات از هر طرف فشار آورده است؟ به خاطر غفلت، اگر توجه به امام زمان را شروع کنیم گره‌ها حتما باز خواهد شد♥️ شیخ جعفر ناصری یک و ، برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت پدر به یاد حضرت باشیم🙏🏼🌿 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 تصویر کمتر دیده شده از مقام معظم رهبری، سردار قاآنی و ادواردو انیلی 🌹۲۴ آبان ۱۴۰۰ بیست ویکمین سالگرد شهادت مظلومانه دکتر "(مهدی) " به دست شبکه ترور صهیونیسم جهانی ♦️کسی که مالکیت کارخانجات بزرگ لامبورگینی، فراری، فیات ومالکیت باشگاه یوونتوس و.. را با محبت اهل بیت(ع) عوض کرد ... 💞 @aah3noghte💞