eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.7هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت61 الان همه
💔


🔰  🔰
📕رمان امنیتی  ⛔️

✍️ به قلم: 



خودم را بجای آن مرد تصور می‌کنم؛ این که من هم یک دختر کوچک داشته باشم که بیاید بنشیند روی پاهایم و با هم زیارت‌نامه بخوانیم...
حیف که...

از رواق بیرون می‌روم و نسیم صحن می‌خورد به صورتم.

لب حوض می‌نشینم و کفش و جورابم را در می‌آورم.

آستین‌هایم را بالا می‌زنم، و از آب شیر کنار حوض مشتم را پر از آب می‌کنم و به صورتم می‌پاشم. 

خنکی آب تا مغز سرم نفوذ می‌کند. این‌جا همه‌چیزش متفاوت است؛ حتی آبش.

مسح پایم را می‌کشم و دستم را یک دور دیگر زیر شیر می‌شویم. احساس خنکی و سبکی می‌کنم.

گوشی کاری‌ام در جیبم می‌لرزد. درش می‌آورم. شماره نیفتاده؛ از اداره است.

جواب می‌دهم و صدای حاج رسول را می‌شنوم:
- سلام پسر، تو کجایی که هرچی می‌گیرمت جواب نمی‌دی؟

لبم را می‌گزم و سرم را می‌خارانم. نگاهی به اطراف می‌کنم و می‌گویم:
- سلام، ببخشید حاجی، فکر کنم توی رواق‌ها آنتن نمی‌ده. برای همین متوجه نشدم. شرمنده. امرتون؟

- برای هفته دیگه، چهارشنبه ساعت نُه شب فرودگاه امام باش. اسمت توی لیست پروازه.

چشمانم گرد می‌شود:
- کجا ان‌شاءالله؟
- دمشق. اطلاعات پرواز رو برات ایمیل می‌کنم.

نگاه می‌کنم به گنبد و پرچمش که آرام تکان می‌خورد. بغض راه گلویم را می‌بندد.
من که حرفی نزدم، حتی به چیزی که می‌خواستم فکر هم نکردم، امام از کجا فهمید این همان چیزی ست که می‌خواهم؟

لبخند می‌زنم: چشم. نوکرتم حاجی.
- می‌دونم. کاری نداری؟
- نه.
- پس برو برای منم دعا کن. خداحافظ.

تماس را که قطع می‌کنم، لبخند هنوز روی لبم مانده. 

کمیل می‌گوید:
- امام چیزایی رو درباره تو می‌دونه که خودت هم نمی‌دونی. دیگه فهمیدن  که چیزی نیست.

آب از سر و صورتش می‌چکد. پیداست او هم وضو گرفته. می‌گویم: میای نماز؟

کمیل لبخند می‌زند:
- ما نمازمون رو به امامت کس دیگه‌ای می‌خونیم عباس. دلت بسوزه!
*

انقدر با آرامش نشسته بود روی مبل‌های خانه امن که حس کردم این گوشی من است که هک شده، نه او.
تکیه داده بود به پشتی مبل کرم رنگ و پاهایش را روی هم انداخته بود. مثل مطهره رو می‌گرفت.

نگاهش روی زانوهایش بود. آرام؛ انقدر آرام که نمی‌شد چیزی در چهره‌اش پیدا کرد، نه ترس نه اضطراب و نه حتی هیجان.

من را نمی‌دید؛ اما من او را می‌دیدم. بیرون اتاق بودم و منتظر خانم صابری. ذهنم بهم ریخته بود.
حس می‌کردم این مطهره است که نشسته روی مبل‌ها. بعد از مدت‌ها انگار مطهره زنده شده بود و داغش تازه.

شاید هم این داغ نبود...نمی‌دانم. اما بهم ریخته بودم. خانم صابری که آمد، کمی به خودم آمدم.

گفت: می‌خواید خودم باهاش صحبت کنم یا خودتون صحبت می‌کنید؟

سرم را تکان دادم:
- نه، خودم میام. شما هم بفرمایید داخل.

وارد اتاق که شدیم، از جا بلند شد و آرام سلام کرد. صدایش را به زور شنیدم.

نیم‌نگاه گذرایی به من انداخت و بعد رو به خانم صابری کرد. خانم صابری دعوت کرد که بنشیند و خودش هم کنارش نشست.


...
...



💞 @aah3noghte💞

کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی ...
💔 دل را مقیم درگه جانان نوشته اند ما را غلام حضرت سلطان نوشته اند
شهید شو 🌷
💔 #اشک را غنیمت بدان همان که از عمق #قلب سرچشمه می‌گیرد و #دل را زلال می‌کند و آنگاه با #آھ... از
💔 تنــها رفیق و مونس و همدم فقط تویی تنـها ڪسی ڪه ماند از عالم فقط تویی باشد امانت این همه اشڪم به دست تو تنها شهید شاهد عــشقم فقط تویی...♥ ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 همه ی زندگی‌ام بیمه ی حرز حسن است من دعاگیرِ حسن، زنده‌‌ ی ناد حسنم با تمام کرَمش،در حرمش،خاک،
💔 ما گداي پسر ارشد حیدر، حسنیم پس امید همهٔ ماست به مولاي کریم میرود دل به همان جا که تعلق دارد میرود پشتِ در خانهٔ آقای کریم...! ✋💚 "اَلسَّلامُ‌عَلَيْكَ‌ياحَسَنَ‌بْنَ‌عَلِی‌وَرَحْمَةُ اللّهِ‌وَبَرَكاتُهُ" :)🍃 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ قطعا خوبی ها بدی ها را از بین می‌برد ... هود | ۱۱۴ ... 💕 @aah3noghte💕
💔 زنهار که ما برای رضایت به تشر زده‌ایم ... 💕 @aah3noghte💕
💔 سلام...دو شنبه است وماکنارهمیم...الحمدالله!
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_آل‌عمران (۱۰۵) وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا م
✨﷽✨ (۱۰۶) يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ‌ (قيامت) روزى (است) كه صورت‌هايى سفيد و نورانى و صورت‌هايى سياه مى‌شوند. پس كسانى كه روسياه شدند، (از آنان سؤال مى‌شود:) آيا بعد از ايمانتان كفرورزيديد؟ پس به خاطر كفرتان عذاب الهى را بچشيد. (۱۰۷) وَ أَمَّا الَّذِينَ ابْيَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِي رَحْمَتِ اللَّهِ هُمْ فِيها خالِدُونَ‌ و امّا آنان كه روسفيد شدند، غرق در رحمت خدا شده و در آن جاودانه‌اند. ✅ نکته ها روسفيدى و روسياهى در قيامت، در حقيقت تجسّم همان حالات و روحيّات انسان در دنياست. كسانى كه در دنيا ولايت خدا را پذيرفته‌اند، خداوند آنها را از تاريكى‌ها به نور مى‌برد ودر آن روز با چهره‌اى نورانى حاضر مى‌شوند، ولى آنان كه به ولايت طاغوت گردن‌ نهاده‌اند، طاغوت‌ها آنان را از نور به تاريكى‌هاى هوس و تفرقه وشرك وجهل سوق مى‌دهند و در قيامت در سياهى وتاريكى محشور مى‌شوند. در قرآن شانزده مرتبه كفرِ بعد از ايمان، دوبار كفرِ بعد از اسلام، سه‌بار گوساله پرستى بعد از خداپرستى، وبيست وهفت مرتبه انكار بعد از علم وبيّنه، مطرح شده كه همه‌ى اين موارد نشان‌دهنده خطر ارتداد براى همه ما، وهشدارى جدّى است. ... 💕 @aah3noghte💕 وَقَالَ الرَّسُولُ: يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ [ ﺩﺭﻗﻴﺎﻣﺖ ] ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻗﻮم ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﻭﻙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت62 خودم را
💔


🔰  🔰
📕رمان امنیتی  ⛔️

✍️ به قلم: 



نیم‌نگاه گذرایی به من انداخت و بعد رو به خانم صابری کرد. خانم صابری دعوت کرد که بنشیند و خودش هم کنارش نشست.

گفتم:
- حتماً درک می‌کنید که چرا خانم صابری اومد دنبال شما و الان هم گوشیتون رو گرفتیم، بله؟

سرش را تکان داد اما نگاهم نکرد:
- می‌دونم، سربسته بهم گفتند گوشیم هک شده.

- نگران نیستید؟

باز هم بی‌تفاوت بود:
- نه. چیز خاصی روی گوشیم نداشتم که از لو رفتنش نگران باشم. عکس و فیلم شخصی روی گوشیم نگه نمی‌دارم.

ته دلم یک آفرین نثارش کردم. خیالم تا حد زیادی راحت شد که آبرویش در خطر قرار نمی‌گیرد.

گفتم:
- خب اگر دوربین یا میکروفون گوشی‌تون رو روشن کنند چی؟ یا به پیام‌ها دسترسی داشته باشند؟

شانه بالا انداخت:
- روی دوربین جلو برچسب زده بودم؛ اما بقیه‌ش رو نمی‌دونم. البته توی پیام‌هام و شبکه‌های اجتماعیم هم چیز خاصی نداشتم.

 سرم را تکان دادم. خودم قبلا به میلاد سپرده بودم اجازه دسترسی به مکان، میکروفون و دوربین خانم رحیمی را ندهد تا خیالمان از این بابت هم راحت شود و خطری تهدیدش نکند.

گفتم:
- ما از وقتی متوجه شدیم دارند گوشی شما رو هک می‌کنند، یه سری اقدامات انجام دادیم تا نتونند به میکروفون و دوربین شما دسترسی پیدا کنند؛ اما اگر کامل جلوی کارشون رو می‌گرفتیم هم ممکن بود مشکوک بشند. خواستم بگم که نگران نباشید.

سرش را تکان داد؛ هرچند پیدا بود قبل از این هم خیلی نگران نبوده.
شاید هم داشت نگرانی‌اش را پنهان می‌کرد؛ نمی‌دانم.
مثل مطهره. مطهره هم معمولا ناراحتی‌اش را بروز نمی‌داد. نمی‌خواست کسی را نگران کند. خودش یک طوری خودش را آرام می‌کرد.

ذهنم بهم ریخته بود. هرچه خانم رحیمی را می‌دیدم، دو کلمه در ذهنم می‌پیچید: .

شاید اصلاً از همان‌جا شروع شد. از همان دو کلمه. 
دوست داشتم یک سیلی به خودم بزنم تا حواسم جمع شود و به مطهره فکر نکنم.
فکر مطهره وقت‌هایی که بی‌کار می‌شدم سراغم می‌آمد.

وقتی شب سرم را روی بالش می‌گذاشتم و چشمانم را می‌بستم، وقتی بعد از نماز تعقیبات می‌خواندم، وقتی تنها می‌شدم و در نمازخانه اداره، دراز می‌کشیدم، وقتی می‌رفتم گشت و تنها پشت فرمان موتور یا ماشین می‌نشستم.

 هنوز رهایم نکرده بود؛ شاید هم من نمی‌توانستم رهایش کنم. هیچ‌کس مثل مطهره من را نمی‌فهمید.

نفس عمیقی کشیدم تا ذهنم جمع و جور شود و گفتم:
- چیزی که الان مهم هست، اینه که روی شما حساس شدند. این نشونه خوبیه؛ چون نشون می‌ده فعالیت شما موثر بوده. بنده خودم گروه رو رصد کردم، خیلی‌ها که درباره پذیرش حرف‌های سمیر و حتی عضویت توی داعش مردد بودند، با حرفای شما حداقل تا الان دست به کار خطرناکی نزدند. نمی‌خوام بهتون امید الکی بدم، باید بگم ادامه فعالیتتون شاید خطرناک باشه.

آن‌جا بود که بالاخره یک نگاه کوتاه به من انداخت؛ حتی دو ثانیه هم نشد.

صدایش کمی می‌لرزید؛ انگار داشت واقعاً نگران می‌شد:
- دیگه چه خطری؟

- شما به هرچیزی فکر کنید. درسته که ما الان جلوی دسترسی‌شون به قسمت‌های مهم گوشی شما رو گرفتیم؛ اما باز هم اگر حضورمون احساس بشه باعث می‌شه کل پروژه لو بره. متوجهید؟

سرش را تکان داد:
- خب، الان چکار کنم؟


از حرفش یکه خوردم. انتظار داشتم بخواهد عقب بکشد؛ اما این جمله یعنی خیال عقب‌نشینی نداشت مگر با تصمیم من.

گفتم:
- می‌خواید ادامه بدید؟

صدایش نمی‌لرزید:
- بله.

لب‌هایم می‌خواست کش بیاید؛ اما جلوی لبخندم را گرفتم:
- خب، دیگه این‌طوری نمی‌تونید فعالیت کنید.

- یعنی چی؟


...
...



💞 @aah3noghte💞

کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی ...
💔 ‏شاید ‎ تموم شده باشه ولی مجاهدت ‎ ها برای ‎ وطن تمامی ندارد ‎ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 مهربانا! بغض هایمان را شانه باش... ... 💞 @aah3noghte💞
💔 می بارد برای چه؟ دستت را بالا ببر دعا کن زیر باران باران را کن ، به این لحظه ها بسی نزدیک است🥀 حال و هوای بارونی اصفهان ... 💞 @aah3noghte💞
💔 هوالاول و الاخر از اولش خدابوده از اینجا به بعد هم خداهست. ... 💞 @aah3noghte💞
💔 جدی گرفته‌ایم زندگیِ دنیایی را و شوخی گرفتیم قیامت را کاش قبل از اینکه بیدارمان ڪنند بیدار شویم ! ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_آل‌عمران (۱۰۶) يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا ا
✨﷽✨ (۱۰۸) تِلْكَ آياتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقِّ وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْماً لِلْعالَمِينَ‌ اينها آيات خداوند است كه ما آن را به حقّ بر تو مى‌خوانيم و خداوند هيچ ستمى را بر جهانيان نمى‌خواهد. (۱۰۹) وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ و آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمين است، از خداست و بازگشت همه امور تنها به سوى خداست. ✅ نکته ها نزول آيات الهى بر پيامبر، بدون كم وكاست وبراساس حقّ و حقيقت است. همچنين عمل‌ها و عكس‌العمل‌ها، پاداش‌ها وكيفرهاى امّت‌ها، مطابق يك‌سرى اصول و سنّت‌هاى پايدار است. خداوند، نه بر بندگان تكليفِ فوق طاقت مى‌كند و نه در كيفر و پاداش، شرايط و استعدادها و توان افراد را يكسان مى‌بيند كه اينها موجب ظلم مى‌گردد. ظلم را كسى روا مى‌دارد كه يا كمبود داشته باشد و يا نتواند از راه حقّ به مقصود خود نايل شود و يا از بدى و زشتى ستم غافل باشد و بر خداوند سبحان هيچ‌يك از اين موارد صادق نيست. خداوندى كه همه چيز از اوست و بازگشت همه چيز نيز به سوى اوست، چه نيازى به ظلم كردن دارد؟! 🔊 پیام ها - نزول وحى بر پيامبر، حقّ است، نه ساخته‌ى ذهن و خيال او. «آياتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقِّ» - روسفيدى و روسياهى در قيامت، بازتاب عقايد و افكار و اعمال خود انسان‌هاست، نه ظلم خداوند. «وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْماً لِلْعالَمِينَ» ... 💕 @aah3noghte💕 وَقَالَ الرَّسُولُ: يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ [ ﺩﺭﻗﻴﺎﻣﺖ ] ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻗﻮم ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﻭﻙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ!