شهید شو 🌷
💔 #کلام_معصوم #امام_علي علیہ السلام ميفرمایند: ❌وحشتنـاڪ تریڹ تنہایي، خود پسندے است. 💠أَوْحَشَ
💔
#کلام_معصوم
#امام_علي علیہ السلام ميفرمایند:
"ڪڸُّ مَوَدّةٍ عَقَدَها الطّمَعُ حَلَّہا الیأسُ"
🍃🌺هـر دوستياے ڪہ رشتہ آڹ را طمع ببندد،
نومیـدے، آڹ را از هم بگسلد❗️
📚 میزاڹ الحڪمة، ج ۱، ص ۷۵
💕 @Aah3noghte💕
#در_ثواب_نشر_حدیث_شریک_باشید
#آھ...
💔
#دلشڪستھ...
دلم تنگ استـ...
یڪ دلتنگی از جنس جــا ماندن
یک دلتنگی که پایانی ندارد
یک دلتنگی از همانـہایی که تا نبـاری... دلت باز نمےشود...
دلـتنگم💔
#دلشڪستھ ام💔
خدایا!
خودت حال ما را مےدانی
اگـر آبرویی داشتیم ، مُهر جاماندن بر پیشانےمان نمےخورد
به شهدایی که آبرومندان درگاهت هستند، تو را قسم مےدهیم
به حال زار ما ترحم کنی!
و ما را در خیل نیڪان بپذیری...
#در_کوی_نیکنامان_ما_را_گذر_ندادند
#گـر_تو_نمےپسندی_تغییر_ده_قضا_را...
#شهیدجوادمحمدی
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
#ڪپے 📛
شهید شو 🌷
💔 حضرت آقا این سالهایی که گذشت علمداری میکرد واسه امام زمان عجل الله فرجه.. اولین اتفاق، جنگ خلیج
💔
#حاج_حسین_یکتا:
بچهها!
شهدا خوب تمرین کردند ولایت پذیریِ امام مهدی (عج) را در رکاب آسید روحالله خمینی.
ما هم باید تمرین کنیم ولایت پذیریِ امام مهدی(عج) را در رکاب حضرت آقا.
#مولا_صاحب_الزمان
#فداےسیدعلےجانم❤️
#شهید
#شهدای_مدافع_حرم
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
هدایت شده از بایگانی
1_47853814.mp3
2.69M
🎙أین عمار؟ ...
حجتالاسلام قاسمیان
مثل عمار باش!
آغوش باز کن تا حتی مخالفان را جزء هواداران نظام بیاوری...
بال بال بزن برای هدایت منحرف ها....
#عمارسیدعلےباشیم
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 چرا #شهیدمرتضی_جاویدی، معروف شد به #اشــلو ؟.... «مرتضی» با زبان عربی با عراقی ها حرف می زد
💔
#کسی_که_نگذاشت_واقعه_احد_دوباره_اتفاق_افتد...
چهار روز از عملیات والفجر گذشته بود
و پادگان عظیم حاج عمران و... توسط رزمندگان دلیر اسلام به تصرف درآمده بود
و در این راستا گردان فجر از سه طرف در تپه بردزرد محاصرهی شدید نیروهای بعثی بود.
تنها یک راه عقبنشینی وجود داشت که این گردان به مدت چهار روز با دهها شهید و زخمی و اسیر با دشمن زبون در جنگ بود و هراسی به خود راه نمیداد.
ساعتی از روز پنجم گذشته صدای بی سیم فرماندهان منطقه عملیاتی از جمله شهید صیاد شیرازی،سرلشکر محسن رضائی و جمع دیگر از فرماندهان عملیاتی مبنی بر این که:
برادر جاویدی، گردان شما در محاصرهی شدید دشمن میباشد. عقبنشینی کنید.
این شهید بزرگوار پاسخ به آنان داد که:
نمیگذارم اُحُد دیگر تکرار شود.💪
#شهیدمرتضی_جاویدی(اشلو)
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
🌸🕊🌸🕊 🕊🌸🕊 🌸🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #اخراجی۲ آن دو پاسدار کنار ما آمدند، سلام کردند و نشستند؛ بعد هم شرو
🌸🕊🌸🕊
🕊🌸🕊
🌸🕊
🕊
#لات_های_بهشتی
#اخراجی۳
بعد از مدت ها که احمد در جبهه بود به مرخصی آمد؛ مهدی خندان هم تصمیم گرفت همراه برادرش سری به احمد بزند و به خانه اش برود...☺️
در راه به برادرش گفت:
"داریم به دیدن کسی مےرویم که اگر دکمه های پیراهنش را باز کند، مےبینی بدنش پر از #جاےچاقو هست ولی در جبهه یکی از #مخلص ترین و سر به زیرترین و انقلابی ترین بچه هاست... مےخوام تو #اخلاص را از او یاد بگیری"😌....
ادامه را بشنوید از زبانِ برادر مهدی خندان:
وارد منزل که شدیم جوانی #بلندقامت، با موها و ریش #فری به استقبالمان آمد و خیلی تحویلمان گرفت.😍
احمد بود... #احمدبیابانی...😊
نماز و ناهار را پیش او بودیم و بعد برای دیدار امام، راهیِ جماران شدیم.😇
و بعد به منطقه ریجاب رفتیم.
در طول مسیر، تمام رفتار و کردار احمد را زیر نظر داشتم،👀 #فوق_العاده_سر_به_راه بود...☺️
یک ماه با احمد بودم. رفتارش خیلی برایم عجیب بود! #یک_بسیجی_تمام_عیار بود!!!💪
یک روز ازش پرسیدم:
"قبل از جنگ و انقلاب چکار مےکردی"؟؟🤔
معلوم بود نمےخواهد کسی از کارهای قبل انقلاب او خبردار شود؛ فقط گفت:
"اون زمان جامعه آلوده بود! پر از فساد بود!! ما هم کسی را نداشته باشیم نصیحتمان کند... تا این که امام آمد و دست ما را گرفت. الان دیگه جامعه این طور نیست... الان اگه کسی #گرفتارفسادبشه #باید پیش #خدا #جواب بده"!!!!😬☝️
احمد به یکی دیگر از دوستاش که گفته بود:
"چقدر تغییر کردی"!!!
گفته بود: "امام خمینی کاری کرد من #دوباره_متولد_بشم"...😇
#ادامه_دارد...
#نسئل_الله_منازل_الشهدا
#اختصاصی_کانال_آھ3نقطه
مطالب متفاوت پیرامون شهدا را
اینـــ👇ـــجا بخوانید
💕 @aah3noghte💕
#ڪپے 📛
شهید شو 🌷
#رمان_واقعی_سرزمین_زیبای_من #قسمت_هفدهم📝 ✨ دربـــرابــر عـــدالــت هیچ پلیسی در این دادگاه حاضر ن
#رمان_واقعی_سرزمین_زیبای_من
#قسمت_هیجدهم📝
✨ لکه هـــای ننـــگـــ
شنیدن این جمله ... شوک شدیدی بهم وارد شد😳
"پس چرا اینقدر تلاش کردید و مبارزه کردید؟ ... اونها هم پسر شما رو کشتن ... و هم شما رو مجبور کردن که هزینه دادگاه و دادرسی رو بپردازید ... اگر مطمئن بودید چرا شروع کردید؟"🤔
سکوت سنگینی بین ما حاکم شد ... برای چند لحظه از پرسیدن این سوال شرمنده شدم😔
با خودم گفتم ... شاید این حرف فقط یه دلگرمی برای خودش بود که درد کمتری رو حس کنه ... این چه سوالی بود که ...
- پسر من یه مسلمان بود ... نمی خواستم با ننگ دزدی و حمل سلاح گرم، دفنش کنم😔 هر چقدر هم که اونها دروغ بگن ... خیلی ها شاهد بودن ... و الان همه می دونن پسر من، نه دزد بود، نه مسلح ... من از دینم دفاع کردم نه پسرم☝️ برای بچه ای که اون رو از دست دادم دیگه کاری از دست من برنمیاد اما نمی خواستم با نام پسر من ... دین خدا لکه دار بشه😒
پاسخش به شدت ذهنم رو بهم ریخت😖 این جوابی نبود که انتظارش رو داشتم و جوابی نبود که برای من قابل درک یا قابل پذیرش باشه☹️ نمی خواستم قلبش رو بشکنم اما نمی تونستم این حرف رو بی جواب بگذارم 😏 اون داشت، زندگیش رو بر مبنای اعتقادات احمقانه ای می چید😒
- دین خدا لکه دار هست☝️.. لکه های سیاه، وسط دنیای سفید ... یا لکه های سفید وسط دنیای سیاه ... این دنیا به حدی لکه داره که دیگه سیاه و سفیدش مشخص نیست ... هیچ عدالت و انسانیتی وجود نداره ... و خدا هم اگر وجود داشته باشه😏 مثل یه تماشاچی فقط نگاه می کنه! هر چند، خیلی ها میگن خدا بعد از خلق جهان، مرده* ...
چند لحظه سکوت کرد...
نگاه پر معنا و محبتی که قادر به درک عمق اون نبودم 😕...
- خدا به قوم حضرت موسی، نعمت های فراوان داد☝️
👈دریا رو پیش چشم اونها شکافت
👈از آسمان برای اونها غذا فرستاد
👈و اونها بدون اینکه ذره ای زحمت کشیده باشن از تمام اون نعمت های استفاده کردن ...
زمانی که حضرت موسی، 40 روز به طور رفت ، اونها که رسما وجود خدا رو با چشم هاشون دیده بودن، گوساله پرست شدن ... یه گوساله از طلا درست کردن و چون فقط از توش صدا در می اومد😏 جلوش سجده کردن ... خدا باز هم اونها رو بخشید☝️
اما زمانی که بهشون گفت وارد این سرزمین بشید! اونها خودشون رو کنار کشیدن و به حضرت موسی گفتن ... موسی، تو با خدات به جنگ اونها برو ... وقتی جنگ تموم شد بیا ما رو خبر کن ... می دونی چرا این طوری شد؟🤔
داستان عجیبی بود که هرگز نشنیده بودم😳
سرم رو به علامت نه تکان دادم "نمی دونم ... شاید احمق بودن"
تلخ، خندید ... اونها احمق نبودن! انسان ها زمانی برای چیزی ارزش قائل میشن و به چشم نعمت بهش نگاه می کنن که براش زحمت کشیده باشن😏 اونها هیچ زحمتی نکشیده بودن😶
خدا بدون دریغ به اونها روزی داد ... خدا به جای اونها با دشمن اونها جنگید ...
فرعون رو غرق کرد و اونها رو نجات داد
حتی لازم نبود برای به دست آوردن غذاشون تلاش کنن
اونها دیگه نعمت های خدا رو نمی دیدن
مثل بچه یه خانواده پولدار که از فرط ثروت زیاد ... با 100 دلاری سیگار درست می کنه و آتیشش میزنه ...🙄😣
از دید اون، تک تک اون دلارها بی ارزشه چون از روز اول، بی حساب بهش دادن ... اما از دید یه آدم فقیر، تک تک اونها جواهره☝️
خدا به بشر نشان داد که ما باید برای نعمت ها سختی بکشیم😫 بجنگیم😖 و تلاش کنیم تا قدر اونها رو بدونیم ...
آدمی که هر روز بدون مشکل، نفس می کشه، هرگز به اون نفس ها و اکسیژن به چشم نعمت نگاه نمی کنه و هیچ وقت ارزش اونها رو نمی فهمه تا زمانی که اون نعمت رو از دست بده ... مثل اون ماهی که غرق در آبه و مفهوم دریا رو نمی فهمه ...😞
بعد از رفتن پدر محمد، من ساعت ها روی اون حرف ها فکر می کردم ...
شاید اولش عجیب بودن اما وقتی خوب بهشون فکر کردم دیگه عجیب نبودن ... ولی تک تکش حقیقت داشت ...🙁
*پ.ن:
دوستان عزیز ... یکی از اعتقادات رایج در کشورهای غربی، "مرگ خدا" است که کلیسا هم در رد اون داره خیلی تلاش می کنه ...
این جمله رو تو داستان استنلی هم شنیده بودید
#ادامه_دارد...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 ناز پرورده تنعم نبـرد راه به دوسـت ! عاشقی شیوهٔ رندان بلاکش باشد اتیکت لباس #شهیدحبیب_الله_ک
💔
•┄❁#قرارهرشبما❁┄•
فرستـادن پنج #صلواتــ
بہ نیتــ سلامتے و
ٺعجیـل در #فرجآقاامامزمان«عج»
هدیہ بہ روح مطهر
#شهیدحبیب_الله_کندوانی
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #کلام_معصوم #امام_علي علیہ السلام ميفرمایند: "ڪڸُّ مَوَدّةٍ عَقَدَها الطّمَعُ حَلَّہا الیأسُ"
💔
#کلام_معصوم
#امام_حسڹ_عسڪرے علیہ السلام ميفرمایند:
مَڹْ وَعَظَ اَخاهُ سِرّاً
فَقَدْ زانَةُ🌹
وَ مَڹْ وعَظَہُ عَلانیةً
فَقَدْ شَأْنَهُ❌
✔️ڪسي ڪہ دوستش را در خلوت نصیحت ڪند، او را آراستہ است؛
و ڪسي ڪہ آشڪارا او را نصیحت ڪند، عیب هاے او را برملا ڪرده است.
📚 بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۳۷۴
💕 @Aah3noghte💕
#در_ثواب_نشر_حدیث_شریک_باشید
#آھ...
هدایت شده از بایگانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
🎥 پیش بینی های #دکتر_حسن_عباسی از سال ۱۴۴۴ قمری
👈برگزاری مراسم تاسوعای حسینیه در کاخ سفید😳
👈نیمه شعبان درمهدیه باکینگهام لندن😳
👈مراسم شبهای قدر مسجد ورسای پاریس 👏
#جالبه، ببینید😉
💕 @aah3noghte💕
💔
به آتش زدن هزینه دارد
وقتی نتوانی روی وجدانت پا گذاری و
به آتش مےزنی
باید بدانی مےسوزی...
اگـر آنچه به خاطرش به آتش زدی، ارزشـش را دارد
پس بسوز و دَم نزن!
سوختن، آداب دارد
و مهمترینش
بےصدا و آرام سوخـتن است...
#دلشڪستھ_ادمین
#شهیدعباس_دانشگر
شهیدی که همچون مادر، بین دیوار
در آتش سوخت...
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
هدایت شده از بایگانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بعضیا پیش خودشون فکر میکنن که وضعیت کشور هرروز بدتر میشه و تا چندسال دیگه انقلاب از بین میره!😕
✖️اما صحبت های آقا در مورد معجزهای که حضرت ابراهیم علیهالسلام را مطمئن کرد بشنوید..
🔻و چه معجزههایی که ملت ایران به چشم خود دیدهاند👌
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
🌸🕊🌸🕊 🕊🌸🕊 🌸🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #اخراجی۳ بعد از مدت ها که احمد در جبهه بود به مرخصی آمد؛ مهدی خندان
🌸🕊🌸🕊
🕊🌸🕊
🌸🕊
🕊
#لات_های_بهشتی
#اخراجی۴
شنیدم که احمد از شهید شدن مےترسد!!!😳🤔
تعجب کردم... احمد آن قدر شهامت داشت که اگر بگویم یک تنه در برابر دشمن مےایستاد، غلوّ نکرده ام! اما حالا شنیدم که او مےترسد!!!!😳😳
یک روز احمد گفت:
"دعا کن وقتی خدا منو قبول مےکنه، کسی بدنمو نبینه"!! مےترسم مردم بدن منو ببینن و به شهدا بےاعتماد بشن!!! آن وقت فکر مےکنن همه شهدا مثه من..... دعا کن بدن من بسوزه و از بین بره"!!!!!🔥😔
خیلی از حرف های احمد تعجب کردم... دیده بودم که او هیچ وقت با بچه ها به حمام عمومی نمےرود یا در رودخانه استحمام مےکرد یا به حمام شهرهای مجاور مےرفت....
مےخواست حتی بسیجےها هم بدنش را نبینند!!!!🤔
سرانجام روز ۲۲ اردیبهشت از راه رسید.
قرار بود شناسایی منطقه توسط محسن حاج بابا انجام شود و احمد هم به عنوان راننده با چند نفر دیگر عازم شدند...
ساعتی بعد گلوله توپ دشمن، درست به خودروی آنها خورد و بدن احمد، کاملا #سوخت!!!!😱
همان طور که بارها از خدا خواسته بود...
پیکر احمد و همراهانش در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
چند روز بعد، تکه های بدن این سه شهید از لا به لای ماشین جمع آوری شد و در گلزار شهدای یکی از روستاهای #ریجاب به خاک سپرده شد...
زندگی شهید احمد بیابانی و امثال او ، #تواب بودن خدای مهربان را به ما گوشزد مےکند☝️
صد بار اگر توبه شکستی بازآ....
فقط!
واقعا توبه مردانه کن
#پایان_داستان_اخراجی
#نسئل_الله_منازل_الشهدا
#اختصاصی_کانال_آھ3نقطه
مطالب متفاوت راجع به شهدا را
اینـــــ👇👇👇ـــجا بخوانید
💕 @aah3noghte💕
📚...تاشهادت
شهید شو 🌷
🌸🕊🌸🕊 🕊🌸🕊 🌸🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #اخراجی۴ شنیدم که احمد از شهید شدن مےترسد!!!😳🤔 تعجب کردم... احمد آن
💔
#دلشڪستھ...
این جریان را یکی از دوستان ، برای بنده تعریف کردند، فردی که آن شب همراه گروه شناسایی رفته بود ولی در ماشین عقبی سوار بوده
او تعریف میکرد: "از آن هیکل ورزیده احمد و حاج بابا، تنها یک گونی خاکستر باقی ماند و یک بند انگشت که دفن شد..."
نکته ای که قابل ذکر است،
دوست ما مےگفتند چند روز قبل از این واقعه در خواب از من پرسیده شد "فلانی! شهادت میخواهی؟" و من گفتم بچه هایم را چه کنم؟
...
و این همان است که گفته اند "شهادت انسان دست خود فرد است..."
تا نخواهیم، لایق شهادت نمےشویم...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
#رمان_واقعی_سرزمین_زیبای_من #قسمت_هیجدهم📝 ✨ لکه هـــای ننـــگـــ شنیدن این جمله ... شوک شدیدی به
#رمان_واقعی_سرزمین_زیبای_من
#قسمت_نوزدهم📝
✨ خـــدای من
کم کم خدا برای من موضوعیت پیدا می کرد
من اعتقادی به خدا نداشتم🙄 خدا از دید من، خدای کلیسا بود✝
خدای انسان های سفید😏
مرد سفیدی، که به ما می گفت "زجر بکش تا درهای آسمان به روی تو باز بشه" و من هر بار که این جملات رو می شنیدم ، توی دلم می گفتم
"خودت زجر بکش😡اگر راست میگی از آسمون بیا پایین و یه روز رو مثل یه بومی سیاه زندگی کن"
زجر کشیدن برای کلیسا یه افتخار محسوب می شد ... درهای آسمان و تطهیر ... اما به جای حمایت از ما که قشر زجر کشیده بودیم، از اشراف و ثروتمندان حمایت می کرد و اصلا شبیه انسان های زجر کشیده نبودن ...😏
اینجا بود که تازه داستان من و خدا، داشت شکل می گرفت...
من شروع به تحقیق کردم ... در جستجوی خدا، هر کتابی که به دستم می رسید؛ می خوندم📚
عرفان ها و عقاید مختلف ... اونها رو کنار هم می گذاشتم و تمام ساعت های بیکاریم رو فکر می کردم ... قرآن، آخرین کتابی بود که خوندم📖...
مجذوب تک تک اون کلمات شده بودم😍
اما چیزی که قلبم رو به حرکت در آورد، دیدن دو تا تصویر بود ... تصویری از حج
انسان هایی با پارچه های سفید و یه شکل خودشون رو پوشانده بودن ... سفید و سیاه
با پاهای برهنه دور خانه ای ساده می چرخیدند
خانه ای که با پارچه سیاهی پوشیده شده بود
توی اون لباس ها اصلا مشخص نمی شد کی ثروتمنده و کی فقیر
این مصداق عملی برابری بود👌
و تصویر دوم، تصویری بود که با همون پارچه های سفید ... سیاه و سفید، روی زمین و بی تکلف و تفاخر ... کنار هم غذا می خوردن😳 ...
با دیدن این دو تصویر، قلبم از جا کنده شد💓 ...
ناخودآگاه با صدای بلند خندیدم😄... خنده ای از سر حظّ و شادی ...
شاید این تصاویر برای یه انسان سفید، ساده بود اما برای من، نعمت محسوب می شد ...
برای من که تمام زندگی ام به خاطر بومی بودن، سیاه بودن و فقیر بودن ... تحقیر شده بودم و برای ساده ترین حقوق انسانیم زجر کشیده بودم ...
نعمت برابری ... خدایی که سفید و سیاه در برابرش، یکسان بودن ... بدون صلیب های طلا و جواهرنشان ... این خدا، قطعا خدای من بود😌👌 ...
تحقیقاتم رو در مورد اسلام ادامه دادم ... شیعه، سنی، وهابی ...
هر کدوم چندین فرقه و تفکر ...
هر کدوم ادعای حقانیت داشت ...
بعضی ها عقاید مشترک زیادی داشتن اما همدیگه رو کافر می دونستن ...
بعضی از عقاید هم زمین تا آسمان با هم فاصله داشت ...
به شدت گیج شده بودم ... نمی تونستم بفهمم چی درسته و باید کدوم رو بپذیرم ... کم کم شک و تردید هم داشت به ذهنم اضافه می شد😶 ...
اگر اسلام حقانیت داره پس چرا اینقدر فرقه فرقه است؟🤔
از طرفی هجمه تفکرات منفی نسبت به اسلام هم در فضای مجازی روز به روز بیشتر می شد ...
خسته شدم ... چراغ رو خاموش کردم و روی تخت ولا شدم
- شاید اصلا چیزی به اسم خدا وجود نداره ... شاید دارم الکی دنبال یه توهم و فکر واهی حرکت می کنم😏 ... مگه میشه برای پرستش یه خدا، این همه تفکر و عقیده وجود داشته باشه؟🤔 ... شاید تمام اینها ریشه در داستان های اساطیری گذشته داره ... خدایا! اصلا وجود داری؟🙄 ...
بدون اینکه حواسم باشه، کاملا ناخودآگاه ... ساعت ها توی تخت داشتم با خدایی حرف می زدم که ... فکر می کردم اصلا وجود نداره 🙄... اما حقیقت این بود ... بعد از خوندن قرآن ... باور وجود خدا در من شکل گرفته بود👌
همه چیز رو رها کردم و برگشتم سر زندگی خودم ... به خودم گفتم "کوین بهتره تمام انرژیت رو بگذاری روی زنده موندن! داری وقتت رو سر هیچی تلف می کنی؛ 😏
اونهایی که دنبال دین و خدا راه میوفتن آدم های ضعیفی هستن که لازم دارن به چیزی اعتقاد داشته باشن تا توی وقت سختی، بدبختی هاشون رو گردن یکی دیگه بندازن ... و به جای تلاش، منتظر بشن یکی از راه برسه و مشکلات شون رو حل کنه ... فراموشش کن"😒
و فراموش کردم
همه چیز رو و برگشتم سر زندگی عادیم ... نبرد با دنیای سفید برای بقا ... از یه طرف به مبارزه ام برای دفاع از انسان های مظلوم ادامه می دادم
از طرف دیگه سعی می کردم بچه های بومی رو تشویق کنم
گاهی ساعت ها و روزها از زمانم رو وقف می کردم ... بین بچه ها می رفتم و سعی می کردم انگیزه ای برای نجات از بردگی و بدبختی در بین اونها ایجاد کنم
اونها باید ترس رو کنار می گذاشتن و برای رسیدن به حق شون مبارزه می کردن💪 مبارزه تنها راه برای ساختن آینده و نجات از بدبختی بود ...
#ادامه_دارد...
💕 @aah3noghte💕