eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 به همین روشنی! من عاشق این چیزهای بدیهی هستم که قرآن یاد آدم می‌اندازد: ما در سینه هیچ آدمی دو تا قلب نگذاشتیم*! *و ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه/ سوره احزاب، آیه ۴ . ... 💞 @aah3noghte💞
💔 خدایا ، میشه که سر در آغوش شما پنهان کنیم و بگرییم و شما همش بگی؛ - لا تَخَف!
💔 تو در جستجوی دروازه آسمان شهر بودی که به باز مےشد و جز مردانِ مرد را به آن راه نمےدادند... تصویر ورودی به شهر همدان ... 💞 @aah3noghte💞
💔 مَرَجَ البَحرَینِ یَلتَقیان دریای شور و شیرین را کنار هم می آورد. الرحمن، آیه ۱۹ . ... 💞 @aah3noghte💞
💔 صبح بخیرهایت باغچه های دلم را شکوفا می کند تو تکرار کن تا غنچه بدهند گلهای قلبم.🌹
💔 این عکس از لحظه به اسارت در آمدن قهرمان چزابه است ، در ادامه عملیات چزابه ، شبانه روز در مقابل و پشت جبهه دشمن بدون وقفه برای نجات تیپ ۷۷خراسان از محاصره، با دشمنان جنگید و آنقدر از مهمات ذخیره و دپو شده دشمن استفاده کرد تا مهمات آن محدوده به پایان رسید، آنگاه با لب تشنه و بدن خسته و گرسنه، و چشم ترکش خورده ایی که ۶ شبانه روز نخوابیده، در محاصره دشمن قرار گرفت و تنهایی به اسارت دشمن در آمد . اين قهرمان نا شناخته به تنهایی دو شبانه روز گردان‌های زرهی و پیاده دشمن را زمین گیر کرد تا تیپ مشهد از محاصره، رهایی یابد. دشمنان شکست خورده، خشم خود را، با شکنجه‌های متعدد، از جمله بریدن دو دست توان مندش از بازو و بیرون آوردن دو چشم او و شکستن دندان هایش و پوست کندن سر و جمجمه اش و همچنین محاسن شریفش با پوست و گوشت صورتش و با نشاندن صد‌ها گلوله در پیکر پاکش، اینگونه از او انتقام گرفتند😔🥀 و چه عاشقانه به ديدار حق شتافت🌹 امروز سالروزشهادت این شهید عزیز از روستای اسپاهیکلاه دابو شهرستان آمل میباشد .🌹 یاد و نامش گرامی 🌹 شادی روحش صلوات قهرمانان واقعی دفاع مقدس رو بشناسیم ... 💞 @aah3noghte💞
💔 🍃 عملیات بزرگ رمضان 🍃 ۲۳ تیرماه سالگرد عملیات سرنوشت ساز رمضان ، در سال ۱۳۶۱ اهمیت عملیات بزرگ و سرنوشت ساز رمضان آنجا آشکار می شود که ، با توجه به بازسازی سریع ارتش متجاوز صدام توسط شرق و غرب جنایتکار ، پس از فتح خرمشهر، جهت حمله مجدد به خوزستان و تصرف مناطق از دست رفته در چندین عملیات بزرگ و اعاده حیثیت برباد رفته این عملیات سحرگاه ۲۳ تیرماه سال ۶۱ (شامگاه ۲۲ تیر) در دمای بالای ۵۰ درجه ، با رمز " یا صاحب الزمان ادرکنی " ، آغاز و طی پانزده روز ، ماشین جنگی صدام را در این منطقه منهدم و ارتش بعثی عراق را برای همیشه در منطقه شرق بصره از حالت تهاجمی به لاک دفاعی فرو می برد و برای چندین سال خطر تصرف خرمشهر و خوزستان را از این منطقه دفع می کند. 💐 هدیه به ارواح طیبه شهدای مظلوم و سر افراز این عملیات بزرگ ، فاتحة مع الصلوات. 🌿 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🌿 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 سالروز ولادت اعضا کانال ...
شهید شو 🌷
💔 #داستان_صبا #قسمت_6⃣ از نظر من وقتی از دیگر ادیان در مورد چیزی سوالی می پرسیم جوابها قانع کنند
💔 ⃣ اون روزها با معدل باور نکردنی ۱۹.۴۳ شیرینی زندگیم بیشتر شد 😍و نگرانی خانوادم بیشتر😨... چون من ناخواسته با نامحرم دست نمی دادم و رفتارهای اسلامی و حرف های عجیب داشتم،😎 (شما بخونید ذکر). حاج آقای علوی از روندم راضی بود😊 و بهم فرصت استراحت داد و گفت آموزش طب سنتی رو شروع کنم دوباره...🤓 من در سال ۹۰ به دستور مقام معظم رهبری❤️ که فرمودند طب سنتی باید احیا بشه طب رو آموختم. اون موقع زرتشتی بودم و الان به صورت تخصصی فعالیت می کنم. استراحت و تابستان خوبی بود، سفر بندر عباس و عکاسیش 📷 مدتهاست از این کار بدم اومده، هر کسی که دوربین داره و شات میزنه عکاس نیس. حرفم اینه تقوای کاری رو که می کنیم باید داشته باشیم، اگر کسی در کار خودش تقوا داشته باشه حداقل نصف مشکلات ما حل میشه...🤓 تقوا... یعنی هر کاری که می کنی از خدا بترس...☺️ آقای علوی بعد از کلاس ها منو نگه می داشت و می نشست قران می خوند. عربیم ضعیف بود🙈 نمی فهمیدم ولی آروم می شدم... مثل لالایی بود...❤ احساس می کردم روحم پر میشد... خلاء دیگه ای وجود نداشت. قرار بود احکام یاد بگیرم ولی خیلی سخت بود، نمیتونستم!😥 و من هر هفته باید به سؤالات احکام جواب می دادم!😐 خیلی اشکال داشتم گاهاً فتوا هم میدادم😅! که باعث میشد حاجی سرشو بیاره بالا با چهارتا چشم نگاهم کنه بگه از کجا اینو دراوردی؟😁! با کدوم منطق جواب دادی؟!😐 عجیب روزهای سختی بود که نمی تونستم یاد بگیرم! ولی حالا کاملاً جا افتاده و قدرت تشخیصم بالا رفته. اما در سیر رفتاریم ضعف دارم❕ با آغاز مهر و سال کنکور کلاً زندگیم به هم ریخت! من فقط باید تهران قبول میشدم چون مادرم نمیتونست دوریمو تحمل کنه.😕 از همون اول لوسم کردند!😐 با شروع تست☑️ و درس📚📝، از خوندن کتابها فاصله گرفتم، و باعث دلخوری حاجی شدم! بین خانوادم و دلم❤️ مونده بودم؛ خیلی سخت بود❗️ دوران احکام بود و نمی شد نخوند. تصمیم گرفتم روزا تست☑️ بزنم و شبها کتاب بخونم📖. تا میان ترم اول همه چی خوب بود تا وقتی که حاجی گفت هرچی یادم داده ازم میپرسه و امتحان میگیره، اگر نمره خوبی نمی گرفتم حاجی دیگه مسؤلیت تربیتمو به عهده نمیگرفت!😨😢 موندم سر دوراهی که چه کنم! شروع کردم به مطالعه📖 کتابها📚، کلاً درسو بیخیال شدم ولی باز با اون حال ترم اولو با معدل بالا قبول شدم... ✳️یه چیزی در مورد مدرسه: من از اول دبستان تا سوم دبیرستان تو مدرسه "میخاییل کارباچیف" بودم و سال آخر دبیرستان رو در مدرسه دولتی.. ادامه دارد ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 ماه بالای سر ماه تصاویری زیبا از ابرماه شب 14 ذی‌الحجه بر فراز مرقد حضرت ابوالفضل (ع) که شب گذشته ثبت شده است. ... 💞 @aah3noghte💞
💔 🌱إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ یقینا خدا به آن چه در سینه هاست، داناست. سوره آل‌عمران، آیه۱۱۹ . ... 💞 @aah3noghte💞
💔 🌼چونکه روز آمد و چشمم باز شد 🌺خلقتم با خالقم همـراز شد 🌼غرق رحمت میشود آنروز که 🌺روزش با نام "تو" آغـاز شد به نــام خــالق یـکــتــا ،
هدایتِ هادی.mp3
6.42M
💔 هدایت امام هادی علیه السلام ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #داستان_صبا #قسمت_7⃣ اون روزها با معدل باور نکردنی ۱۹.۴۳ شیرینی زندگیم بیشتر شد 😍و نگرانی خا
💔 ⃣ بر خلاف انتظار که دوست داشتم حاجی بیشتر ملاحظه بکنه ولی سختگیرتر و سختگیرتر شد،☹️ چون سال کنکور بود و نمی خواستم پیش خانوادم شرمنده بشم.😊 کافی بود حاجی سؤالی بپرسه که من جواشو بلد نباشم، 😰با عصاش میزد به سرم و میگفت دختره نادون...😱 سخت گیری های حاجی باعث شد که بعد از امتحانای دی مدرسه نرم 😁وفقط سه چهارساعت درس کنکوری بخونم🤓..... تو آزمونام تراز و درصدای خوبی نداشتم...😐 تا عید وضع همین بود..... تا اینکه عید شد و من ۱۴روز اردوی درسی رفتم.....🙄 حاجی قهر و دعوا و کتک وگیس وگیس کشی😭🤐🤕..... اصلاراهم ندادتو خونش بعد دو هفته.... می گفت تو با همون 3یا4ساعت درس هم میتونی قبول بشی.... انصافاهم حرفش درست بود..... من چون میترسیدم ازاینکه نتیجه خوبی نگیرم😕 همون وقت محدودهم باتمام قوامیخوندم ....کم کم اوضاع فرق کرد.....😎 من فهمیدم پشت این کاری حاجی علتی خوابیده واونم نظمه....? حاجی ازدختری که حتی بلدنبودچندتاکتاب مرتب کنه یک موجودمرتب ساخت..... الان هم همینطوره.....نظم دارم توی صحبت کرد🔈...تفریحم🏉⚽🏀....مطالعه📓📔....کارای روزمره ام..... امادرس بعدی...... صبر....🤗 تحت فشار سختی بودم، و سؤال های زیادی داشتم، حاجی فقط گوش میداد و تا سؤالی که مورد نظرش نبود رو نمی پرسیدم جواب نمیداد،😐 این رفتار حتی باعث اعتراض خود خانواده حاجی شد، اما حاجی اتمام حجت کرد و گفت تو تربیت من دست نبرند.🤐 این رفتار حاجی طبق معمول هدفمند و برنامه ریزی شده بود، وقتی دیدم نتیجه نمیگیرم، با حاجی قهر کردم و رفتم دنبال کتابهایی📚 که ممکن بود جواب سؤالهام(❓❓❓) رو داخل اونها پیدا کنم، اما کلاف پیچیده تر شد! 😫😩 ناچاراً مجبور شدم برگردم پیش حاجی، اما اینبار غرورم اجازه نمی داد بیش از یک بار بپرسم! حاجی هم بی توجه برنامه خودشو ادامه داد! ✳️بعد از مدتی دیدم جواب تمام سؤالهامو گرفتم... ✔️اما فهمیدم قرار نیست جواب هر سؤالی رو همون لحظه بگیرم و شاید اصلاً درست نباشه که جواب رو بدونم! 🌸🌱عید نوروز🌱🌸 شد و من واقعاً از نتیجه کنکورم می ترسیدم! وضعیتم مطلوب نبود. بعد از دو روز فکر کردن رفتم به حاجی گفتم: "حاج بابا میشه به درس📝 و کنکورم☑️ برسم؟" قبول کردند، هر چند نمی خواستن قبول کنن و کلاً مخالف تحصیلات آکادمیک دانشگاهی بودند و میگفتن برای یک دختر اشتباهه که بره تو چشم نامحرم باشه، در شأن یک دختر نیست... حرف پدرم هم همین بود... حالا میفهمم اشتباه کردم و نباید می رفتم! و این شد که کلاً درس دین رو گذاشتم کنار و چسبیدم به کنکور❗️ سه ماه مرتب درس می خوندم... اوایل تیرماه بود که کنکور✏️☑️ ریاضی دادم، ❇️وقتی برگشتم تصمیم عجیبی گرفتم... ادامه دارد ... 💞 @aah3noghte💞
💔 از پرسیدند: عباس جان چه خبر؟ چه کارمی کنی؟ گفت: به نگهبانی دل مشغولم تا کسی جز خداواردنشود. 💞 @shahiidsho💞
💔 ‍ شهیدی که ص پیکرش را برگرداند. از توی هویزه شهید شده بود,اما خبری نبود از پیکرش. با کاروان شیراز رفتم مکه،توی حرم پیغمیر(ص)نشسته بودم که یادش افتادم. عزیزدردانه ام بود،گریه ام گرفت.رو کردم به ضریح پیامبر و گفتم: "یا رسول الله! من فرخ ام را از شما میخواهم." ناخوداگاه به ذهنم امد عکس سه در چهارش را که همیشه توی کیفم داشتم بیندازم توی ضریح به نیت پیدا شدن پیکرش... با روحانی کاروان در میان گذاشتم. گفت: حرفی نیست فقط هر کاری میکنید دور از چشم ماموران سعودی بماند. عکس قشنگش را چسباندم به سینه ام،با احتیاط دور وبرم را پاییدم و انداختم توی ضریح. عکس که رها شد از دستم، دلم آرام شد. قرار گرفت انگار. چند ماه پس از برگشتنم پیکر فرخ در امد از خاک و شناسایی شد همراه سید حسین علم الهدی ،جمال دهش ور و محسن غدیریان. درست بعد از سه سال و یک ماه پیغمبر ص پیکرش را برگرداند. راوی:مادر دانشجوی شهید کربلای هویزه فرخزاد سلحشور. شادی ارواح پاک شهدا و مادران شهدا مطالب ناب شهدایی را اینجا بخوانید👇👇 ... 💞 @aah3noghte💞