eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 خدایا! می دانستم از همان لحظه که راه را اشتباه رفتم با چشمانت دنبالم میگردی گریه می کردم تا برگردی، ببینی ام، پیدایم کنی… گریه می کردم و دلم تنگ آغوشت بود.که محکم محکم بغلم کنی و بگویی: نترس من اینجام. پیدات کردم. رد شده بودی از کنارم…  و...«توبه» انگار همین است. هیچ وقت نفهمیدم چه معنای آسان شیرینی دارد: من فهمیدم گم شدم. برگرد و وســـــط تاریکی پیدایم کن.  « فمن تاب من بعد ظلمه و اصلح فـان الله یتوب علیه ان الله غفور رحیم»  (۳۹ مائده) که خدا دلِ گریه های ما را ندارد❤ ... 💕 @aah3noghte💕
هدایت شده از شهید شو 🌷
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸 هادی فِرز 🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی «قسمت سی و دوم» صاعد بغض کرد. مجی
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸 هادی فِرز 🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی «قسمت سی و سوم» به یه جایی رسید که دید دارن میوه میدن. تو صف وایساد. دید موکب بزرگی هم هست. عکس یه آخوند سید هم چسبوندند به سر درش. هرکسی یه پَکِ میوه و یه آب معدنی میگیره و میره. تو صف وایساده بود و داشت مردمو نگاه میکرد که دید دو تا آخوند جوون رسیدند به این صف. چند لحظه ای وایسادند. انگار تو پای یکی از آخوندها خار کوچکی رفته بود و داشت اذیتش میکرد و نمی‌تونست راحت راه بره. نشستند بغل صف هادی و اینا. همون آخونده که خار تو پاش بود از اون یکی که داشت با دقت و به زور خار را از پاش درمیاورد پرسید: حاجی این موکب کیه؟ اون یکی آخونده که چفیه رو شونه اش بود پاشد و یه نگاه کرد. بعدش به دوستش نزدیکتر شد و در گوشی یه چیزی بهش گفت. اون که داشت از درد خار توی پاش اذیت میشد، به محض اینکه حرف دوستش تموم شد، یهو از سر جاش بلند شد و به دوستش گفت: پاشو بریم یه جای دیگه! نمیخوام فکر کنن ما محتاج دو تا میوه و آب معدنی این بابا هستیم. پاشو ماشالله. این را گفت و لنگ لنگان، در حالی که یه دستش ساکش بود و اون یکی دستش هم روی شونه های رفیقش بود از اون موکب دور شدند. دو سه نفری که اطراف هادی تو صف وایساده بودند و حواسشون به این دو تا آخوند بود، برگشتند و یه نگاه به سر در موکب و عکس گنده ای که از اون سید گذاشته بودند انداختند. یه نفرشون به دوستش گفت: این موکب که مشکل داره! چرا خودمون حواسمون نبود؟ دوستش هم گفت: مهمه؟ ولش کن. بذار میوه و آب معدنی بگیریم و بریم. دوستش گفت: اگه همین صف رو فیلم بگیرن و تو 15 تا شبکه ماهواره ای پخش کنند، نمیگن زائران امام حسین اومدند و تو صف وایسادند. میگن مقلدان فلانی اومدند و ازش تجلیل کردند. بریم. کوله پشتیتو بردار بریم. هادی که به کل از این چیزا و موضوعات و شخصیت ها سردر نمیاورد، گیج شده بود که بره یا بمونه. دیگه کم کم داشت نوبتش میشد. ولی ... ترجیح داد بره و رفت اما یه کم تند تر راه رفت ببینه اون دو تا آخوند کجا میرن می‌شینن و خار از پای هم درمیارن؟ که دید رفتند درِ یه موکب خیلی کوچیک ... که یه پیرزن و دو تا پسر بچه بودند. پیرزنِ چایی می‌ریخت و دو تا بچه، به زائرانی که نشسته بودند روی زمین، با کارتن باد می‌زدند. هادی این صحنه رو دید و رد شد. یه ساعت راه رفت. عرقش دراومده بود. یه کم هم عرق سوز شده بود و ... یه کم دیگه رفت. رسید به یه موکب که چند صندلی داشت. شربت میدادند. دو تا لیوان برداشت و نشست همونجا. روبروی اون موکبی که هادی نشسته بود، موکب نقلی اما خیلی شیک با مبل های آنچنانی و اسپیلت بود که دو تا دوربین هم داشت. متوجه شد که استدیو ضبط برنامه های اربعین هست. هادی همینجوری که شربت دومیش هم شروع کرده بود، دید یه ماشین شاسی بلند مشکی ایستاد همونجا. دو سه تا کت شلواری دویدند به طرف شاسی بلند و در را وا کردند. یه آخوند معروف از توش دراومد. ادامه دارد... 💕 @aah3noghte💕 @Mohamadrezahadadpour
شهید شو 🌷
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸 هادی فِرز 🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی «قسمت سی و سوم» به یه جایی رسید
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸 هادی فِرز 🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی «قسمت سی و چهارم» در همون هفت هشت قدمی که از درِ شاسی بلند تا درِ استودیو میخواست راه بره، ده بیست تا زائر تا دیدنش، رفتند به طرفش. یکی فورا سلفی گرفت. یکی دیگه التماس دعا میگفت. یکی دیگه عباشو ماچ میکرد. یکی دیگه برای سلامتیش صلوات چاق میکرد. مونده بود فقط هادی بدوه و بره حاجی رو کول کنه تا یه وقت گرد و خاک مسیر، رو عباش ننشینه! هادی پاشد و همین جور که لیوان شربتش دستش بود، مثلا میخواست یه دوری اطراف اون استدیو بزنه. رفت نزدیک پنجره اش. دید حاجی رو نشوندند روبروی یه آینه و دارن گریمش میکنند. دور و بری ها هم تند تند با موبایل حرف میزنند. ده دقیقه ای گذشت. تا اینکه هادی از مانیتوری که کنار استدیو بود دید برنامه رفت رو آنتن و مجری خانم شروع کرد حرفای لوس تحویل مردم دادن. از همون حرفا که نه دیکلمه است نه شعر سپید. مشخصه که همون لحظه داره از خودش درمیاره و آخرش هم میخواد بگه همینک دلها را کربلایی تر میکنیم و به بیانات ارزشمند و ملکوتی و آسمونی و فراصوتی حضرت حجت الاسلام گوش دل فرا داده و اشک های چشم خود را فلان و بهمان. از همونا. هادی دید دوربین رفت رو حاجی. حالا از اینکه قیافه نورانی که از حاجی داشت پخش میشد چقدر با حالت عادیش فرق داشت، بگذریم. ولی بحث حاجی ... نمی‌دونم ... فقط همینو بگم که موضوعش حال هادی رو خیلی گرفت. داشت درباره این حرف میزد که چقدر پیاده رفتن ثواب داره و اونایی که سواره و یا هوایی به کربلا میرن به اندازه کسانی که پیاده میروند حض معنوی نمی‌برن و از حال خوش عرق ریختن در راه امام حسین و آفتابسوز شدن در مشایه و تشنگی و عطش وسط راه خبر ندارند و اینکه چقدر بی توفیق هستند و چطور روشون میشه برن تو حرم و بگن السلام علیک یا ابا عبدالله! اصلا اونا شیعه واقعی هستند یا اینا که دارن پیاده روی میکنند؟ اصلا می‌دانستید زمینه سازی برای ظهور، با همین پیاده روی هاست نه با سواره و هوایی به کربلا رفتن؟!!! و اصلا روایت داریم که یاران امام زمان با پای پیاده قیام میکنند نه با ماشین و هواپیما و قطار و کشتی!! هادی یه نگاه به لپ های گل انداخته و مرتب حاجی کرد. یه نگا به ماشین شاسی بلند نمره عراقی که هنوز صدای فنش میومد و معلوم بود حاجی وسط راه بهش بد نگذشته انداخت. یه نگا به چند تا زائری که پای سخنرانی اون بزرگوار اشک تو چشماشون جمع شده بود انداخت. یه نگا دور و برش انداخت. دید نمیخوره ... یه چیزا به هم نمیخوره ... جور در نمیاد ... لیوان شربتی که تو دستش بود مچاله کرد و انداخت تو سطل و راهشو گرفت و رفت. یه ساعت دیگه هم رفت. وقت نماز و ناهار بود. اکثر قریب به اتفاق موکب ها اذان پخش کردند و ایستادند نماز جماعت. هادی که طبق معمول حال نماز خوندن نداشت، رفت تو صف ناهار ایستاد. دید اونجا هم حوصله اش نمیشه. ولش کرد و رفت یه موکب دیگه. جالب اینجا بود که اول به بالای موکب نگاه کرد که مثل قبلی که داشتند میوه میدادند سرش کلاه نره. وقتی دید عکس آیت الله سیستانی گذاشتند و یه طرفش هم عکش رهبر انقلاب هست، رفت داخل. نمازشون تمام شده بود و داشتند سفره می‌انداختند. ناهارش خورد. یه لیوان هم چایی خورد. دو نخ سیگار هم روشن کرد و دود مختصری هوا کرد. یه کم دراز کشید و چشماش رفت رو هم. ادامه دارد... 💕 @aah3noghte💕 @Mohamadrezahadadpour
شهید شو 🌷
💔 آدم رو سگ بگیره، جو نگیره! farsnews.ir/my/c/164027 لینک درخواست محاکمه علی کریمی و سلبریتی
کمپین *«خسارت جانی و مالی اغتشاشات از سلبریتی‌ها گرفته شود»* 👇حمایت کنید 🌐 https://farsnews.ir/my/c/164152 🔻 سال 2016، هاکان شوکور، سریع‌ترین گلزن تاریخ جام جهانی و اسطوره فوتبال ترکیه و کاپیتان تیم ملی‌اش، به جرم همکاری توئیتری در کودتای نافرجام ترکیه، اموال خودش و پدرش بلوکه و مصادره شد، و خودش تحت تعقیب قرار گرفت، و حالا در آمریکا با رانندگی تاکسی اینترنتی اوبر و کتابفروشی زندگی می‌گذراند. 🌎
شهید شو 🌷
کمپین *«خسارت جانی و مالی اغتشاشات از سلبریتی‌ها گرفته شود»* 👇حمایت کنید 🌐 https://farsnews.ir/my/
همسنگری ها این کمپین ها رو دست کم نگیرید حتما شرکت کنید سلبریتی‌ها درد مردم ندارن!
💔 سینماگران در فیلمهایشان تخم نفرت و تصویرسازی منفور از ها را میکارند.. در آشوب های خیابانی، میوه نحس این نفرت پراکنی را میخورند... ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 خبر رسید❗ ناگهان رفته اید *مشهد*، دلم‌ ریخت... با خودم گفتم خدا بخیر کند...❗ طولی نکشید که یکی‌ی
💔 آقاجان فکر میکردیم برای فتنه مقتدی صدر ، دست به دامن سلطان ایران برده بودید حالا می‌فهمیم شما چه نگاه ژرفی دارید جانم به فدایتان سایه‌تان مستدام عمرتان باعزت تنتان سلامت ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 بسیجیه!بسیجیه! آقا بزنید! بسیجی که همیشه صف اول خدمت به مردم بوده اینو که دیدم حقیقتا یاد مقتل حضرت افتادم گفت ابن الحسن است بیشتر زدند😭 قبل از شروع ذکر رجز، مشکلی نبود گفتم که زاده‌ی حسنم، بیشتر زدند... یاصاحب الزمان ... 💞 @aah3noghte💞
Arshedna .1.mp3
10.24M
💔 نوآهنگ| العجل أرشدنا إلی الطریق ای بهترین رفیق أنت والد الشفیق ای بهترین رفیق 🎙 محمد حسین پویانفر علیه‌السلام ... 💞 @aah3noghte💞
💔 بنازم به این ثبات عقیده🙄 ... 💞 @aah3noghte💞
مداحی آنلاین - این دیگه آخرین پیغامه - نریمانی.mp3
5.8M
💔 کمترین حکمشون اعدامه این دیگه آخرین پیغامه... . 🚩مداحی‌حماسی سیدرضانریمانی ... 💞 @aah3noghte💞
💔 سَلَامٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ ۚ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ سلام بر تو ای اباعبدالله و بر جان هایی که به درگاهت فرود آمدند... . ... 💕 @aah3noghte💕
💔 سلام اما بعد شنبه تون زیباو پربرکت
💔 پيامبر هرگز از دنيا نمی رود،🍃 او بودنش را همچون فصلها در جهان می گرداند. پس تو آن درخت باش که همه فصلها در پناه پيامبرش می‌بالد چه بهار و چه زمستان ، تو درخت او باش... صلّوا على رسولِ الله و آله ﷺ✨ 💞 @shahiidsho💞
💔 🚨‏در نا آرامی های دیشب تجریش تهران دو بسی.جی با ضربه چا.قو از پشت شهی.د شدند. ض.ارب یک دختر ۱۸ساله بوده که از روی احساسات و هیجانات اقدام کرده و حالا قا.تل دونفر است‼️ 🔹پ ن : سل.بریتی‌هایی که مردم رو این‌گونه مقابل هم قرار میدن شریک این قت.ل‌ها و نابودی زندگی ها هستند.
شهید شو 🌷
💔 🚨‏در نا آرامی های دیشب تجریش تهران دو بسی.جی با ضربه چا.قو از پشت شهی.د شدند. ض.ارب یک دختر ۱۸سا
سلام همسنگری ها انگار ایتا پست های حاوی مطالب خشن رو محدود کرده نشر مطالب با شما نذارین جای جلاد و شهید عوض بشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 یکی بالاخره حرف دل مارو هم زد👌 🔴 هرسال به مناسبت پیروزی انقلاب ! فرش قرمز میندازیم و تشکر میکنیم از خانمایی که بدترین پوشش رو دارند ! اگه گفتید کجا؟؟؟؟🤔 ... 💞 @aah3noghte💞