eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام همسنگرےها از امروز با رمان جدید و واقعی در خدمتتونیم دنبال کنید👌
💔 به نام خدای شهیدان قسمت 1⃣ 🌸 تولدي آسماني شكوه‌السادات كنار حوض نشست، و به عكس ماه خيره شد، صداي دلنشين خش‌خش برگ‌ها گوشش را نوازش كرد، با خودش گفت: «اين ماه آخر است، يك ماه ديگر فرزندم به دنيا مي‌‌آيد» سرماي هوا بدنش را لرزاند، به اتاق بازگشت و پاهايش را در زير كرسي قرار داد، همانطور كه به در اتاق خيره بود، در عالم رؤيا فرو رفت. نوري آسماني در تمام فضاي خانه پخش شد. بانويي در ميان نور ايستاد صدايش در گوش شكوه‌السادات طنين افكند، "من فضه، خدمتكار حضرت زهرا سلام الله عليها هستم. از سوي ايشان براي شما هديه‌اي آورده‌ام"، دستان شكوه‌السادات مي لرزيد. نگاهش برقاب عكس امير‌ المؤمنين عليه السلام افتاد. بسته را باز كرد. «برد يماني» و يك خوشه انگور كه سه حبه درشت و زيبا داشت. ناگهان از خواب بيدار شد نگاهي به اطراف انداخت اما برد يماني در اتاق نبود. سال‌ها بعد زماني‌كه سيد مجتبي قدم در راه حسين‌بن‌علي عليه السلام نهاد. بار ديگر هديه مادرش «فاطمه زهرا سلام الله عليها» را به ياد آورد. نگاهي به كودكان نواب انداخت. فاطمه‌السادات ، زهر‌االسادات، صديقه‌السادات سه حبه زيبا كه خداوند آنها را به او عطا كرده بود. صداي گريه سيد مجتبي به گوش مادر رسيد. رو به قبله نشست: "خدايا كودكم از گرسنگي خواهد مُرد." در آن روز به لطف خداوند كودك را به دايه سپرد، زن قرار گذاشت، به علت دوري راه هفته اي يكبار سيد مجتبي را براي ديدار مادر به محله خاني آباد بياورد؛ اما همان شب سيد مجتبي بي‌تاب ديدار مادر شد، دايه با پشت دست ضربه‌اي كم‌جان به كمر كودك زد. شب در عالم خواب چند بانو را ديد كه از آسمان به خانه او آمدند. و سيد مجتبي را كه گريه مي‌كرد در آغوش گرفتند. زن هراسان جلو دويد و گفت: «من دايه او هستم، اجازه دهيد او را آرام كنم». بانوي آسماني دست رد به سينه دايه زد و گفت: «تو نبايد بچه ما را نگه داري زود او را به مادرش بازگردان». سراسيمه ازخواب بيدار شد، دو شب ديگر اين خواب تكرار شد، سرانجام كودك را برداشت،‌ و به خانه شكوه‌ السادات رفت: «خانم! با ديدن اين خواب فهميدم، كه اجداد كودك راضي به نگهداري فرزندشان توسط من نيستند». و كودك را از آن پس به مادرش بازگرداند، تا فرزند ائمه در دامان مادر بزرگوارش كه از سادات بود تربيت شايسته بيابد. منبع: كتاب شبنم سرخ راوی: مادر شهيد نواب صفوي 👈ادامه دارد... ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 به نام خدای شهیدان #شهیدی_از_تبار_سادات قسمت 1⃣ 🌸 تولدي آسماني شكوه‌السادات كنار حوض نشست،
💔 به نام خدای شهیدان قسمت 2⃣ 🌸 ورود ايراني و سگ ممنوع سيد مجتبي در سال ۱۳۲۱ پس از اخذ مدرك ديپلم از مدرسة صنعتي آلمانيها در حاليكه ۱۸ سال بيش نداشت، در شركت نفت استخدام شد؛ هنوز از ورودش چيزي نگذشته بود، كه به همراه چند نفر از همكارانش از طرف آن شركت به شهر آبادان رفت؛ در آن سالها شهر مملو از افراد انگليسي بود كه براي استخراج و بهره برداري از چاههاي نفت به ايران آمده بودند؛ آنها با تكيه بر ثروت ملي ايران از زندگي مرفهي برخوردار بوده و در عين حال كارگران ايراني را مورد توهين و تحقير قرار مي دادند. خانه هاي مجلّل و كافه هاي انگليسي نظر سيد مجتبي را به خود جلب نموده بود ؛ روزی آهسته نزديك يكي از ساختمانها شد، نوشته نصب شده در پشت شيشه او را به فكر فرو برد؛ «ورود ايراني و سگ ممنوع» خشم تمام وجودش را فرا گرفت؛ بار ديگر آن را خواند، و انگشتانش را از شدت عصبانيت در ميان موهايش فرو برد؛ رنجي كهن را بر دوش خود احساس نمود؛‌ ناگهان جرقه اي در ذهنش ايجاد شد. و اهتمام خود را مصروف تشكيل جلسات شبانه و آموزش مسائل ديني و اخلاقي نمود ، كارگران خسته از ستم به زودي گرد او حلقه زدند . در يكي از شبهاي مهتابي آبادان سيد به ميان كارگران رفت و گفت: «نفت از آن ملت ايران است، خارجي ها آمده اند، تا براي ما كاركنند؛ نيامده اند كه ما را زير سلطه خود درآورند، آنان قسمت هايي از آبادان را در اختيار گرفته و اجازه ورود به ما نمي دهند؛ اين چيست كه به شيشه كافه ها، نوشته اند، «ورود ايراني و سگ ممنوع» خارجي ها، ايراني ها را [مساوي] سگ قرار داده اند، در حاليكه آنان مستخدم ما هستند، و آمده اند تا براي ما كار كنند.» شور و هيجان خاصي سراسر وجود كارگران را فرا گرفته بود، سخنان نواب اولين جرقه هاي عدالتخواهي را در ذهنشان پديد آورد؛ 👈ادامه دارد.. ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 به نام خدای شهیدان #شهیدی_از_تبار_سادات قسمت 2⃣ 🌸 ورود ايراني و سگ ممنوع سيد مجتبي در سال ۱۳۲
💔 به نام خدای شهیدان قسمت 3⃣ 🌸 هجرت از ايران روزی يكي از كارگران شركت نفت شتابان به نزد سيد مجتبي رفت و گفت: «آقا يكي از انگليسي‌ها به همكار ما توهين كرد و او را زخمي نمود.» اين خبر، او را مانند جدش «حسين بن علي عليهما السلام» به خشم آورد،‌ آنگاه در جلسه شبانه به كارگران دستور داد؛ فردا هيچ كس بر سر كار حاضر نشود و همه در پالايشگاه اجتماع كنند، تا درباره اين بي حرمتي، تصميمي قاطع گرفته شود، صبح روز بعد گويي تاريخ دوباره تكرار شد، و مردي از سلاله ی سادات فاطمه سلام الله عليها بار ديگر به قيام برخاست.💪 او تمام خشم و نفرتش را در صدايش جمع نمود، و با شجاعت فرياد برآورد: «برداران! ما مسلمان هستيم، و قصاص يكي از احكام ضروري دين ماست. آن فرد انگليسي به چه حقي به برادر ما حمله كرده و او را زخمي نموده است؟ يا بايد آن انگليسي اينجا بيايد و جلو همه ما از بردارمان پوزش بخواهد، يا اگر اين كار را نكند؛ بايد مجازات شود.» هنوز سخنان سيد مجتبي به پايان نرسيده بود، كه كارگران خشمگين و پرشور به طرف اتاق فرد انگليسي به راه افتادند؛ مستشار انگليسي با ديدن جمعيت خشمناك وحشتزده از آنجا گريخت، شيشه هاي ساختمان شكسته شد، اما پس از مدت كوتاهي با دخالت پليس و تهديد كارگران از جانب نظاميان، جمع متفرق شد، پليس در جست و جوي رهبر اين شورش، همه را زير نظر گرفت، دوستان سيد تصميم گرفتند ايشان را از کشور خارج کنند..... تاريكي شب، آبادان را در سكوتي عميق فرو برده بود، سيد به همراه چند نفر از دوستانش آرام خود را به لب رودخانه رساند قايق كوچكي در انتظار او بود. نواب از همراهان خود خداحافظي نموده و به طرف بصره حركت كرد، سفري كه بزرگ مرد ايران را براي حوادث مهم تاريخ كشورمان تربيت نمود، و نجف را مأمن مهاجري از انصار صاحب الزمان عجل الله فرجه قرار داد. آفتاب چتر نوراني اش را روي شهر نجف گشوده و آن را نور باران كرده بود، سيد مجتبي خسته از سفري پر دلهره قدم بر خيابانهاي شهر گذاشت. عشق به امير المؤمنين عليه السلام در نگاهش موج مي زد، براي اولين مرتبه به بارگاه مولا و مقتدايش قدم نهاد، دلتنگي چند ساله اش، ناگهان سرباز كرد. پهناي صورتش از لطافت اشك نمناك شد،‌ احساس كرد كه در اعماق وجودش چيزي مي شكند، و بال مي گشايد؛ براي او نجف، شهر علم و كانون انديشه هاي علوي به شمار مي رفت. اكنون آرزوي ديرينه اش که تحصيل در حوزه ی نجف و اقامت درجوار پيشوايش بود، تحقق مي يافت. در يكي از مدارس حوزه ی علميه به نام «مدرسه ی قوام» رحل اقامت افكند؛ در همان روزها علامه اميني در طبقه ی دوم مدرسه كتابخانه كوچكي تأسيس كرده بود، و خود نيز براي تأليف كتاب «الغدير» به آنجا مي رفت. مهاجر عاشق با شوق زياد اين فرصت را مغتنم دانسته و به محضر دانشمند بزرگ اسلام راه يافت؛ علامه نيز او را با اشتياق پذيرفت. دائي اش كه ابتدا با تحصيل او در نجف مخالف بود، اكنون آن را بهترين مكان براي سيد مي دانست. دو سال از ورودش به دانشگاه شيعه گذشته بود و او نيمي از روز در محضر اساتيد حوزه درس مي خواند و نيمي ديگر را به كار در كارگاه نجاري مي پرداخت؛ و پس از آن نيز در اوقات فراغت دروس مدرسه ی صنعتي را به فرزندان علامة اميني آموزش مي داد. 👈ادامه دارد.. ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 به نام خدای شهیدان #شهیدی_از_تبار_سادات قسمت 3⃣ 🌸 هجرت از ايران روزی يكي از كارگران شركت نفت
💔 به نام خدای شهیدان قسمت 4⃣ 🌸 مكتب غدير در گذشته چند مرتبه زندگي امام حسين عليه السلام , مدرس، يزيد و رضاخان را مطالعه كرده بود، هميشه امام حسين عليه السلام را پيروز و مدرس را كه با شهادتش سلطنت پريشان رضاخان را به آتش كشيده بود سرفراز مي يافت؛ او در شهر امام علي عليه السلام و در جست و جوي عدل، به ولي خدا عليه السلام متوسل شد؛ و از روح مولايش مدد جست. سه سال تحصيل در نجف زندگي او را پربار ساخته بود، نواب درس دين، فلسفه و سياست را درمحضر استاداني همچون «علامه اميني» «آيت ا... حاج آقا حسين قمي» ‌و «آيت ا... شيخ محمد تهراني» آموخت. براي سيد وجود علامه اميني چون گنجي گران قيمت بود، او در «مكتب غدير» استاد پرورش يافت، و با موجهاي خروشان آن آشنا شد. پس از ترور كسروي، نواب به آذربايجان رفت. سالها قبل شخصي به نام «سيد مهدي » در جلسات نواب شركت مي‌نمود. زمانيكه رهبر فداييان حال او را جويا شد به او اطلاع دادند كه سيد مهدي در زندان منتظر صدور حكم اعدام است. نواب براي اينكه بتواند او را از زندان آزاد كند به دفتر استاندار رفت. استاندار بي‌توجه به او مشغول كارش بود و چون او را نمي‌شناخت در حاليكه سرش پايين بود پرسيد: «چه كار داري؟» نواب با صداي بلند گفت: «برخيز! شاه بختي» وقتي يك روحاني پيش شما مي‌آيد بايد به عمامه‌اش به سيادتش احترام بگذاري. چرا برنخاستي؟» استاندار كه تا آن زمان چنين برخوردي از طرف يك روحاني نديده بود، سراسيمه از جا برخاست و با احترام از نواب دعوت نمود كه بر روي صندلي بنشيند. رهبر فداييان پس از يك گفتگوي طولاني تقاضايش را اعلام نمود و استاندار قول مساعدت داد اما نواب آرام ننشست و طي تلگرافي از شاه درخواست ملاقات كرد و چون موفق به اين ملاقات نشد اعلاميه‌اي به اين مضمون در روزنامه‌ها چاپ نمود: «شاه ايران را در ميان حصاري سنگي در دربار زنداني كرده‌اند.» سرانجام امام جمعه تهران كه مي‌دانست نواب آرام نمي‌نشيند از «محمود جم» وزير دربار خواست تا وقت ملاقاتي به نواب بدهند و بالاخره اين فرصت فراهم آمد. 👈ادامه دارد.. ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 به نام خدای شهیدان #شهیدی_از_تبار_سادات قسمت 4⃣ 🌸 مكتب غدير در گذشته چند مرتبه زندگي امام حس
💔 به نام خدای شهیدان قسمت 5⃣ 🌸 ملاقات با شاه روز ملاقات نواب با شاه فرا رسيد. محمود جم به نواب گفت: «ملاقات اعليحضرت تشريفاتي دارد، زمانيكه به نزد ايشان رفتيد، تعظيم كنيد، با سربازهايي كه به شما سلام نظامي مي‌دهند، به گونه‌اي برخورد كنيد كه افسرهاي ما دلسرد نشوند، ساعت ملاقات شما يك ربع است.» نواب به او پاسخ داد: «لازم نيست شما بگوييد خودم مي‌دانم.» رهبر فداييان بي‌توجه به سخنان وزير دربار در پاسخ سلام افسران در حاليكه دستش را بالا گرفته بود گفت: «سرباز اسلام باشيد، در راه اسلام حركت كنيد.» شاه در كنار درخت ايستاده بود نواب جلو رفت. محمد جم گفت: «تعظيم كن.» نواب خيلي آرام گفت: «خفه شو.»🙃 پس از سلام نواب، شاه به او دست داد و گفت: " آقاي نواب صفوي! ما از فعاليتهاي شما در عراق باخبر هستيم." نواب فوراً پاسخ داد: «براي مسلمان، همه كشورهاي اسلامي يكي است؛ «نجف, ايران, ‌مصر و مراكش» همه جاي دنياي اسلام خاك مسلمانان است. وظيفه مسلمان اين است كه كارش را انجام دهد.»☝️ دوباره شاه پرسيد: «آقاي نواب صفوي چه مي‌خوانيد؟ من شنيده‌ام شما طلبه هستيد و درس مي‌خوانيد. ما آمادگي داريم كه هزينه تحصيل شما را تأمين كنيم.» نواب دستش را محكم بر روي ميز كوبيد و گفت: «من درس هستي و سياه مشق زندگي مي‌خوانم و مردم مسلمان ايران اين قدر غيرت دارند كه اين سرباز كوچك امام زمان عجل الله فرجه را خودشان اداره كنند. اما من به شما نصيحت مي‌كنم: اين دغل دوستان كه مي‌بيني مگسانند گرد شيريني شما بايد از فلسطين حمايت كنيد. شما با مردم مظلوم و فقير باشيد.» در همان ديدار با تقاضاي نواب، شاه با يك درجه تخفيف حكم حبس «سيد مهدي » را صادر نمود. پس از پايان وقت ملاقات نواب، شاه به وزير دربار گفت: «اين سيد مثل يك افسر كه با سرباز صحبت مي‌كند با من صحبت كرد و اصلاً انگار نه انگار شاهي وجود دارد. اين چه كسي بود كه فرستاده بودي اينجا؟» امام جمعه تهران «دكتر سيد حسن امامي» پس از بازگشت نواب از مصر به ملاقات رهبر فداييان رفت و گفت: «اعليحضرت براي تجليل از مقام فضل و كمال آقاي نواب صفوي، نيابت توليت آستان قدس رضوي را به ايشان تفويض مي‌كنند و اختيار مي‌دهند كه آقاي نواب صفوي درآمد آنجا را با نظر خود به مصارف شرعيه برسانند و از حمايت كامل اعليحضرت برخوردار باشند، مشروط بر اينكه در كار سياست مملكت هيچ مداخله‌اي نداشته باشند.» چهره نواب از خشم سرخ شد، با ناراحتي و عصبانيت به امام جمعه گفت: «پسر عمو، اينكه به شما مي‌گويم‌، مكلف هستيد كه عيناً به اين سگ پهلوي برسانيد، به او بگوييد كه تو مي‌خواهي مرا با دادن پست و مقام و پول فريب بدهي و خودت آزادانه, هر كاري كه مي‌خواهي با دين خدا و مملكت اسلام, انجام دهي, اين محال است . من يا تو را مي‌كشم و به جهنم مي‌فرستمت و خود به بهشت مي‌روم و يا تو مرا مي‌كشي و با اين جنايتت باز هم به جهنم رفته و من در بهشت در آغوش اجدادم جاي مي‌گيرم. ولي در هر حال تا من زنده هستم امكان ندارد ساكت باشم و بگذارم تو هر كار كه مي‌خواهي انجام دهي.» دكتر سيد حسن امامي پس از مذاكره با نواب نااميد به نزد شاه بازگشت. 👈ادامه دارد.. ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 به نام خدای شهیدان #شهیدی_از_تبار_سادات قسمت 5⃣ 🌸 ملاقات با شاه روز ملاقات نواب با شاه فرا
💔 به نام خدای شهیدان قسمت 6⃣ 🌸 اخطار نواب به حسين علاء پس از اعدام انقلابي رزم آرا، حسين علاء در تاريخ 22/12/1329 از طرف شاه به نخست وزيري منصوب گشت. اما با اعلام اين خبر نواب اعلاميه‌اي نوشت و آن را در تمام روزنامه‌هاي تهران منتشر نمود. هو العزيز زمامداري ملت مسلمان ايران در خور صلاحيت تو و امثال تو و حكومت غاصب كنوني نيست. فوراً بركناري خود را اعلام كن. به ياري خداوند متعال سيد مجتبي نواب صفوي 22/12/1329 به دنبال اخطار نواب صفوي به حسين علاء - نخست وزير وقت - و فشار مردم وي استعفاي خودرا اعلام كرد و شاه هم دكتر مصدق، رهبر جبهه ملي را به عنوان نخست وزير به مجلس معرفي نمود و لايحه ملي شدن صنعت نفت در تاريخ 24/12/1329 دقيقاً 8 روز پس از اعدام انقلابي رزم آرا به اتفاق آرا تصويب شد.👌 پس از ترور رزم آرا و استعفاي حسين علا، با تلاش نواب و آيت الله كاشاني، مصدق بر مسند نخست وزيري نشست اما پس از 3 ماه تمام زحمات آن دو را به فراموشي سپرد و دستور بازداشت نواب را صادر نمود. مأموران در تيرماه 1330 نواب را در خيابان ژاله (شهدا) دستگير كردند. پس از اعتراض مردم نسبت به اين عمل، مصدق پاسخ داد: «نواب از قبل، دو سال محكوميت داشته، او در سال 1326 در مسافرتي كه به آمل داشت سخنراني نمود و مردم بعد از سخنان ايشان به تظاهرات پرداختند و شيشه چند مغازه مشروب فروشي را شكستند.» اما حقيقت اين بود كه نواب خواستار اجراي احكام اسلامي و در مراحل بعد تأسيس حكومت اسلامي بود. 👈ادامه دارد... ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 به نام خدای شهیدان #شهیدی_از_تبار_سادات قسمت 6⃣ 🌸 اخطار نواب به حسين علاء پس از اعدام انقل
💔 به نام خدای شهیدان قسمت 7⃣ 🌸 نامه نواب به مصدق از داخل زندان قصر هوالعزيز تو اي مصدقِ كاذب، بيش از پيش چهره كريه باطن خود را به دنيا و مسلمانان نشان دادي. درهاي خدا را به روي مردم بستي و از اجتماع مسلمانان به سر نيزه جلوگيري كردي و عده‌اي از علماي عاليقدر و مسلمانان محترم را بازداشت نمودي و تمام دعاوي خود را مبني بر آزادي خواهي تكذيب كرده, كريه‌ترين چهره‌هاي ظلم و جنايت را نشان دادي و گويا ندانستي كه نجات مسلمانان بنا بر حفظ مصالح و نواميس اسلام بوده، اجراي احكام مقدس و تعاليم عاليه اسلام حتمي است و اجازه كوچكترين تجاوزي به نفت ايران به هيچ بيگانه‌اي داده نخواهد شد و به جز بركنار شدن يا كوتاه كردن دست بيگانگان از نفت ايران و خلع يد قطعي چاره‌اي نخواهي داشت و ادامه اين حركات و توقيف مسلمان محترم پرونده ظلم و جنايتت را تكميل خواهد كرد. پس از دستگيري نواب، عبد الحسين واحدي كه مدتها در حبس بود از زندان آزاد شد. مدتي بعد 300 نفر از فداييان به فرمان واحدي, مقابل درب دادگستري تجمع نمودند و خواستار آزادي نواب و فداييان اسلام از زندان شدند.✊ پس از آن نيز 51 نفر از فداييان براي آزادي نواب به زندان قصر رفته و در آنجا تحصن كردند. همزمان واحدي نامه‌اي به مصدق نوشت و از او آزادي نواب را خواست. اما تمام اين تلاش ها‌ بي نتيجه ‌ماند تا اينكه در اواخر خرداد ماه سال 1331, 38 نفر از فداييان به دليل تشكيل جلسه و تظاهرات به بندرعباس,‌ يزد و كرمان تبعيد شدند. نواب در زندان قصر به اين رأي اعتراض نمود و اعلام روزه سياسي و اعتصاب غذا كرد. با اعلام اعتصاب نواب, فداييان بعد از 5 روز به تهران بازگشتند. عصر روز سه شنبه چهاردهم بهمن ماه سال 1331 پس از بيست ماه نواب از زندان مصدق, آزاد شد. ازدحام جمعيت در كوچه‌هاي تنگ محله سرچشمه تهران تعجب همگان را بر انگيخته بود. گروه ويژه ی احترام و انتظامات فداييان كنار در ورودي ايستادند. آنها كت و شلوار تيره رنگ پوشيده وكلاه پوستي يك شكل بر سر داشتند و بر روي بازوهايشان بازوبند سفيدي با عبارت «هو العزيز» بسته بودند. 👈ادامه دارد... ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 به نام خدای شهیدان #شهیدی_از_تبار_سادات قسمت 7⃣ 🌸 نامه نواب به مصدق از داخل زندان قصر هوالعزي
💔 به نام خدای شهیدان قسمت 8⃣ 🌸 نواب؛ كانديداي وكالت مجلس سال 1332 نواب كانديداي وكالت مجلس شد.💪 فردي اعلاميه‌اي صادر نمود و در آن نواب را دشمن امام زمان عجل الله فرجه ناميد. نواب خيلي دلش گرفت. وقتي به خانه بازگشت از شدت ناراحتي شروع به گريه كرد, حتي نتوانست با من صحبت كند, در همين زمان ايشان انصراف خود را از وكالت مجلس اعلام نمود. مدتها گذشت و آن شخص به بيماري سختي دچار شد, وقتي اين موضوع را به آقا اطلاع دادند, ايشان گفتند: «بايد به عيادت برويم.» ولي آقاي «واحدي» خاطره آن روز را به ياد ايشان آورد و گفت: «او به شما تهمت زده است, چگونه به عيادت او مي‌رويد.»🤔 نواب بدون توجه به صحبت اطرافيان به ملاقات آن شخص رفت و هفتاد مرتبه حمد نزد او خواند تا حال مريض بهتر شد و 20 تومان نيز كنار بستر او گذاشت و بازگشت. آن فرد از خجالت حتي به آقا نگاه نكرد. سالها پيش در حوزه علميه نجف به همراه سيد مجتبي در محضر «علامه اميني» و «مرحوم طالقاني» درس ايمان و ولايت مي‌آموختيم. در همان ايام به پيشنهاد نواب صفوي پياده از نجف براي زيارت سومين پيشواي شيعيان به كربلا رفتيم, هنوز چند كيلومتر از شهر دور نشده بوديم كه مردي تنومند از اعراب بيابان نشين راهمان را بست. هوا تاريك بود, ترس وجودم را فرا گرفت. در زير نور مهتاب خنجر تزيين شده مرد عرب را ديدم. او با خشونت فرياد زد: «هر چه دينار داريد از جيب‌هايتان بيرون آورده و تحويل دهيد.» پولهايم را درآوردم. درمقابل چشمان حيرت زده ی مرد عرب ناگهان سيد مجتبي با چالاكي, خنجر وي را از كمرش بيرون كشيد و با قدرت, نوك خنجر را نزديك گلويش قرار داد وگفت: «با خدا باش و از خدا بترس, و دست از زشتي‌ها بشوي...» من متعجب از شجاعت و سرعت عمل سيد به او نگاه مي‌كردم. پس از چند لحظه آن مرد ما را به خيمه‌اش دعوت نمود. نواب فوراً پذيرفت. باورم نمي‌شد. با ناراحتي گفتم: «چگونه دعوت كسي را مي‌پذيري كه تا چند لحظه پيش قصد غارت ما را داشت؟» اما سيد بدون آنكه ترسي به دل راه دهد, گفت: «اينها عرب هستند و به ميهمان ارج مي‌نهند و محال است خطري متوجه ما باشد.» آن شب سيد به آرامي خوابيد, و من از ترس تا صبح بيدار نشستم. راوي: علامه محمد تقي جعفري 👈ادامه دارد.. ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 به نام خدای شهیدان #شهیدی_از_تبار_سادات قسمت 8⃣ 🌸 نواب؛ كانديداي وكالت مجلس سال 1332 نواب ك
💔 به نام خدای شهیدان قسمت 9⃣ «توجه,‌ توجه, نواب صفوي دستگير شد.» رهبر فداييان اسلام در تاريخ 26/8/1334 درست يك روز پس از اعدام انقلابي نافرجام حسين اعلاء از خانه سيد غلام حسين شيرازي براي جست و جوي مخفي گاه ديگري بيرون آمد و به منزل آيت الله طالقاني رفت. هوا به شدت سرد بود, نواب,‌ آقاي طالقاني, خليل طهماسبي, سيد محمد واحدي و عبدخدايي در اتاقي كنار هم نشسته بودند. در همين هنگام سيد در پاسخ يارانش كه پرسيدند: «اگر ما را گرفتند چه كار كنيم؟» فرمود: «به وظيفه‌تان عمل كنيد. به خدا من چنان مي‌ميرم كه داستان «آمنا برب الغلام» زنده شود و از هر قطره خونم يك نواب صفوي به وجود بيايد, مرگ ما حتمي است.»💪 سرانجام پس از 5 روز نواب تصميم گرفت به خانه حميد ذوالقدر كه از دوستان قديمي‌اش بود برود. آقاي طالقاني نيز شال سپيدي را از كمرش باز نمود و بر سر نواب بست, و عينكش را به او داد تا مأموران موفق به شناسايي ايشان نشوند, اما چند لحظه پس از ورود نواب به خانه حميد ذوالقدر در عصر چهارشنبه در تاريخ 1/9/1334 گروهي از برجسته ترين مأموران شهرباني به سرپرستي كارآگاه معنوي , رهبر بزرگ فداييان اسلام را دستگير نمودند. سران حكومت پهلوي كه در پوست خود نمي‌گنجيدند, برنامه راديو تهران را قطع نموده و اين خبر را منتشر كردند: «توجه,‌ توجه, نواب صفوي دستگير شد.» سحرگاه يكشنبه 27 ديماه سال 1334 اعضاي فداييان اسلام را از لشگر يك پياده به محل لشگر دو زرهي بردند. در وسط سالن پادگان وسايل شخصي آنان بر زمين ريخته بود, نواب جلو رفت عمامه و عبايش را برداشت, و با لبخند به دوستانش گفت: «به جدم قسم با همين لباس شهيد ميشوم.»👌 رهبر فداييان براي آخرين مرتبه يارانش را در آغوش گرفت. ثانيه تلخ خداحافظي براي او به شوق ديدار در بهشت سخت نبود. آنان صبور و استوار به سلولهاي انفرادي خود رفتند. نزديك صبح جوخه ي اعدام در كنار ميدان بزرگ پادگان به خط ايستادند, نواب و يارانش از سلول بيرون آمدند. ناگهان سيد محمد واحدي فرياد زد: «الله اكبر, الله اكبر» به اشاره سرهنگ اللهياري پاسباني دست بر دهان سيد محمد گذاشت. زندانيان از روزنه در به بيرون نگاه ميكردند. سرهنگ پرسيد: «اگر خواسته اي داريد بگوييد؟» سيد تقاضاي آب براي غسل شهادت نمود. آب سرد بود, نواب خمشگين بر سر سرهنگ بختيار فرياد زد: «اگر آب گرم نباشد, رنگ ما ميپرد و تو و امثال تو فكر ميكنند كه ترسيده ايم. اما مهم نيست. خدا آگاه است كه لحظه به لحظه اشتياق ما به شهادت بيشتر ميشود »🌹 رهبر فداييان يارانش را مورد خطاب قرار داد و گفت: «خليلم, محمدم, مظفرم, زودتر آماده شويد, زودتر غسل شهادت كنيد, امشب جده ام فاطمه زهرا (سلام الله عليها) منتظر ماست.»✨ پس از غسل شهادت به نماز ايستاد. افسران و درجه داران با ناباوري به آنان نگاه ميكردند. دستان به قنوت رفته اش حريم آسمان مناجات بود... پس از اتمام نماز عشق، سيد بار ديگر امت جدش را هدايت نمود : «شما بندگاني ضعيف در برابر خداي جهان هستيد, چند روزه دنيا به زودي ميگذرد, كاري كنيد كه در جهان ديگر در برابر آفريدگارتان شرمنده نباشيد. شما به دستور شاه ستمگر ما را شهيد مي كنيد ولي طولي نمي كشد كه همگي از اين كردار زشت پشيمان مي شويد. آن روز پشيماني ديگر سودي ندارد. شما بايد سرباز اسلام باشيد و در راه دين بجنگيد نه اين كه سلاحتان را براي حفظ حكومت شاه رو به سينه عاشقان اسلام نشانه بگيريد. روزي حقايق آشكار مي شود و آن وقت از اينكه از شاه حمايت كرده ايد, پشيمان خواهيد شد. اي افسران و مقامات عالي مرتبه ارتش شما هم به جاي اينكه خود را به حكومت پوسيده و فاسد شاهنشاهي بفروشيد به اسلام رو بياوريد تا در دو جهان به عزت برسيد. فريب اين درجه ها و مقامات ظاهري را نخوريد و بدانيد كه قيامت بسيار نزديك است. والسلام.» 👈ادامه دارد.. ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 به نام خدای شهیدان #شهیدی_از_تبار_سادات قسمت 9⃣ «توجه,‌ توجه, نواب صفوي دستگير شد.» رهبر فد
💔 به نام خدای شهیدان 🌹وصیت نامه شهید نواب صفوی🌹 هوالعزیز بسم الله الرحمن الرحیم به نام مقدس آخرین وصی و قائم آل محمد پیشوای غایب جهان و بشر، وجود منزه امام زمان اعلی منزلت والا پایگاه مهدی عجل الله تعالی فرجه و حقق آمالنا و فیه آمین الله العالمین برادران مسلمانم در سراسر دنیا! دوستان ثابت قدم خدا و محمد و آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم، السلام علیكم و رحمة الله و بركاته. «إن الدنیا قد ادبرت و ان الاخره قد اقبلت». همانا دنیا از ما رو گردانده و آخرت به ما رو كرده است، آنچه از عمر ما گذشت و فانی شد از دنیا بود و آنچه بسوی ما رو كرده و بسویش شتابان می‌رویم آخرت است. پس بكوشید از ابناء این گذشته فانی نبوده از ابناء آن آینده حتمی باشید و خود را برای آن سرای جاوید آماده نمایید. (آه من قلة الزاد و بُعد السفر) امیر المومنین وجود اقدس علی علیه السلام، كه جهانی پر از عشق و معرفت خدا بود و جهانی معرفت باید تا به شخصیتش كمی پی برد و جهان، وجود همانندش را پس از پسرعموی كرامش صلی الله علیه و آله ندیده و نخواهد دید, از قلت توشه و دوری و هیبت این سفر می‌نالید؛ بیایید و از خواب خرگوشی برخیزید و بپرهیزید از اینكه به بازی آزمایشی دنیا فریب خورده و آلوده شوید و تمام براهین استوار و آیات منیره خدا و حقایق نوربخش جهان را كه بسوی خدا و معاد از راه انبیاء عظام علیهم السلام و محمد و آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم، رهبری می‌كنند فراموش كنید. ندایی در رویا رسیده كه گویا رفتنی هستم. آه، آه، حاشا و كلا خدا نخواهد كه من و شما در زمره خاسرین و بدبختان قیامت و اصحاب جحیم شمرده شویم. آه، بشری كه تاب مشقات آسان و زودگذر دنیا را نداشته در مصیبت كوچكی متزلزل و عاجز گردیده بی‌تاب می‌شوی چگونه تن ناتوان و زبون را مهیای آن آتشی می‌كنی كه از غضب قهار خدای آتش و آب مشتعل گردیده است. آه، عجبا این بشر ضعیف كه با این سرعت ورود و خروجش از این آزمایشگاه دنیا طی گردیده هم آغوش خاك تیره می‌گردد با اینكه برای اصطبل و رباط هم معتقد است كه باید از سوی صاحبش قانون و دین و مقصودی باشد چگونه قانون و نظام دین و مقصود خدای جهان و نماینده عزیزش وجود اقدس پیغمبر اسلام حضرت محمد ابن عبدالله صلی الله علیه و آله توجهی نكرده محیط فكر و زندگی خود را از طویله و اصطبل هم تنزل داده خود را برای همیشه در آتش جهل و شهوت پستش كه افروزنده آتش غضب خداست می‌سوزاند؟ (اولئك كالانعام بل هم اضل) اینان مثل حیواناتند بلكه گمراه‌ترند. آه، ای برادران، شما برای اتمام حجت حق و كسب رضای رحمان و طاعتش و برای نجات و تبرئه خود در پیشگاه عظیم خدای عزیز (و معذره الی ربكم) حق را بگویید و تبلیغ كنید و این بیچارگان را از بیچارگی فردا خبر دهید. و انذار نمایید و عدم رضای خودتان را نسبت به معاصی و نافرمانیها و تبهكاریها و طغیانهای آنها اعلام دارید (اما شاكراً و اما كفوراً) یا هدایت پذیر گردیده و یا كفران می‌كنند. خدای عزیز از طاعتشان بی‌نیاز بوده از معصیت آنها هم حكومت بی‌زوالش زیانی نبیند و جهنمش وسیع بوده (تقول هل من مزید) میگوید آیا سركش و عاصی بیشتری هست؟ و الفاظ و فلسفه‌های پوچ و مظاهر رنگین و قدرتها و ژست‌ها و لباسهای فریبنده دنیا در آنجا ذلیل و پوسیده گردیده و دردی دوا نمی‌كند و به كاری نمی‌خورد. ادامه دارد... ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 به نام خدای شهیدان #شهیدی_از_تبار_سادات 🌹وصیت نامه شهید نواب صفوی🌹 #قسمت_اول هوالعزیز بسم الله
💔 به نام خدای شهیدان 🌹ادامه وصیت نامه شهید نواب صفوی 🌹 آه از این غیبت طولانی، آه، برادران،‌ من دیدم و دیده هر عاقلی می‌بیند كه محبت خدا از هر محبتی شیرین‌تر و اطاعت فرمانش از اطاعت شیطان و شهوت و نفس گرامی‌تر و پرهیز از عذاب آینده جاویدی كه انبیاء برای بدكاران وعده كرده‌اند از پرهیز معصیتهای زودگذر دنیا عاقلانه‌تر و امید به رحمت و نعمت و لذت الهی حتمی و بی‌آلام بهشت از امید به ذلت فانی و خیالی احتمالی دنیا پابرجاتر و استوارتر می‌باشد و گردانیدن عنان وفا و عاطفه و محبت و غیرت بسوی آفریننده عزیز وفا و غیرت و محبت و غیرت نزدیكتر و صحیح‌تر و به حق و به جا بوده و پروانه شمع محبت او گردیدن و در راهش سوختن و به دریای رحمت و لطفش پیوستن سعادتی است كه در زیر آسمان علم و عقل و وجود شهیرش فوق هر عنقا و همایی است كه در خاطرها خطور كند و در تصور اندیشه كنندگان بگنجد. آه به راه او خواستم كه دنیا را در برابر حقایق اسلام تسلیم نموده اسلام و مسلمین جهان را از چنگال جهل و شهوت و ظلم نجات داده احكام منور اسلام را اجرا نموده حیات نوینی با نشر اشعه معارف اسلام بر پیكر مردگان بشر امروز به یاری او ببخشم و حقیقت حیات انسانیت را جلوه‌گر سازم و اگر هزار سال هم بر این منوال پرچم فداكاری راه خدا و محمد و آل محمد را به یاری ذات اقدسش بدوش ناتوان خویش می‌كشیدم عاقبت مرگ بوده باید همه اینها مقدمه تحصیل رضای خدا می‌بوده باشد تا برای قلب شفا و نوری و برای آخرت، سرافرازی و سودی داشته باشد و الا هیچ، و خدا از همه ی اینها بی نیاز بوده و می باشد( نیت المومن خیر من عمله) و نیت مومن بهتر از عملش بوده و خدا به نیت پاک لطف میکند و بس. امید است به لطفش نیت پاكی و عشق سرشاری نسبت به ذاتش مرحمت فرموده به فضلش با ما رفتار فرماید. الحقنا الله بالحسین و جده و امه و ابیه و اخیه و ولده آمین الله العالمین. فراموش نكنید كه راه راست از هر كجا كج شد بیراهه و به سوی هلاكت است. و پس از پیغمبر، راه از خانه اوصیاء او علی و یازده فرزند عزیزش تا امام زمان بوده كه زنده و غایب است (و یملأ الله الارض به قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا) كه به اتفاق احادیث مسلمین (شیعه و سنی) خدا به وسیله او زمین را پر از عدل و داد می‌كند بعد از آنكه پر از ظلم و جور شود، ان شاء الله. خداحافظ، بر شما وفاداران راه خدا همگی سلام. تهران، به یاری خدای توانا. برادر شما سید مجتبی نواب صفوی ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 به نام خدای شهیدان #شهیدی_از_تبار_سادات 🌹ادامه وصیت نامه شهید نواب صفوی 🌹 #قسمت_دوم آه از ای
💔 به نام خدای شهیدان 🌹فدائيان اسلام و اخوان المسلمین مصر 🌹 رابطه فداییان اسلام با اخوان المسلمین مصر از این جا شروع می شود که در سال 1332 از شهید نواب صفوی (رهبر جمعیت فداییان اسلام) برای شرکت در موتمر کشورهای اسلامی (به مناسبت رهایی قدس شریف)دعوت به عمل می آید در این موتمر شهید نواب صفوی چهره ای انقلابی و مبارز خود را نشان میدهد و با سخنرانی های آتشین خود، مسلمانان وکشورهای عربی را به دفاع از ملت فلسطین و مقابله با اسراییل دعوت میکند. عملکرد وسخنرانی های شهید نواب صفوی در این موتمر،باعث تاثیر شگرف بر اعضای شرکت کننده در این مراسم می شود به طوری که شهید سید قطب از اعضای اصلی تشکل اخوان المسلمین از شهید نواب صفوی برای دیدار از مصر دعوت به عمل می آورد. حضرت نواب صفوی از این دعوت استقبال می کند ولی به علت مشکلاتی از جمله کمبود هزینه های مالی ناچارا این سفر را به زمان دیگری موکول می کند در راه بازگشت از موتمر، نواب به دیدار استاد خود علامه امینی (مولف کتاب الغدیر) می رود و استاد را از ماجرای دعوت جریان اخوان المسلمین از خود آگاه می کند. استاد با شنیدن این خبر، نواب را برای تقریب بین مذاهب شیعه و سنی به این سفر راغب می کند و این رغبت را با پرداخت هزینه های سفر شهید نواب عملی می کند.با ورود شهید نواب صفوی به کشور مصر، اخوان المسلمین از حضرت نواب صفوی درخواست میکند در همایشی که در بزرگداشت دو تن از شهدای این جمعیت که در دانشگاه قاهره بر گزار می شود شرکت کند.در این همایش جمعیتی حدود هفتاد هزار نفر به دعوت اخوان المسلمین که اکثر آنها جوان ونوجوان بودنددر دانشگاه قاهره مصر جمع می شوند. حضرت نواب صفوی در این همایش یک سخنرانی انقلابی وحماسی ایراد می کند به طوری که باعث می شود تا مقامات دولت مصر وارد عمل شوند و این همایش رابه هم بریزند و بعد از آن حکم انحلال جماعت اخوان المسلمین را صادر کنند. حضرت نواب صفوی این ماجرا را این گونه نقل میکند : "جمعیت نسبت به من و کشور ایران ابراز احساسات فوق العاده کردند فریاد:"حی الله ابطال ایران"،"حی الله زعیم ایران"، "حی الله زعیم اسلام" به آسمان رفت. وقتی نوبت سخن به من رسید من در سخنرانی خود خواستار ملی شدن کانال سوئز و بیرون راندن انگلیسی ها شدم و ناگهان شعار "کانال سوئز باید ملی گردد، انگلیسی ها باید بیرون بروند" همه جا را پر کرد. شور و هیجان جمعیت به قدری بود که اگر فرمان حمله به کانال را می دادند همه با هم می رفتیم."سخنرانی نواب مثل همیشه تاثیر خود را گذاشت و شاید یکی از برکات آن تولید مبارزی همچون یاسر عرفات بود که تحت تاثیر سخنان نواب صفوی در این همایش عطای تحصیل در دانشگاه مصر را به لقای آن ترجیح داد و به جرگه مبارزان فلسطینی پیوست. بعد از این سخنرانی، شهید نواب توسط مقامات دولتی مصر دستگیر و حکم اخراجش صادر می شود. اما با این شرط که مهمان اختصاصی مقامات دولتی مصر باشد این حکم لغو می گردد. نواب که از دستگیری رهبران اخوان المسلمین بسیار ناراحت بود برای پیگیری آزادی آنها، این شرط را قبول می کند. بعد این قضیه شهید نواب با اصرار به دیدار سردار نجیب رئیس جمهور مصر و جمال عبدالناصر می رود و ناراحتی عمیق خود را از انحلال تشکل اخوان المسلمین اعلام می کند و خدمات بسیار این تشکل را در راه مبارزه با استعمار و کمک به ارتش مصر را به آنها یادآور می شود و با اصرار از سردار نجیب قول آزادی آنها را می گیرد. پس از این دیدار، سران اخوان المسلمین از زندان آزاد می شوند و حکم انحلال این جمعیت نیز ملغی می شود .نواب در مصر به دیدار رهبران اخوان المسلمین می رود و دیدگاه های خود را برای نزدیکی و وحدت مذاهب اسلامی بیان می کند و این ماجرا سرآغاز پیوند این دو جمعیت می شود البته رابطه فداییان اسلام و اخوان المسلمین به همین دیدارها ختم نمی شود و شهید نواب پس از بازگشت از مصر، مقاله ای از شهید حسن البنا (موسس جمعیت اخوان المسلمین) را در روزنامه های ایران منتشر می کند و با این کار، ارادت خود را به این شهید و تلاشش برای وحدت بین جریان های اسلامی را نشان می دهد. شهید نواب در ایران نیز پیگیری از مسائل جهان اسلام را ادامه می دهد به طوری که وقتی حکم انحلال دوباره اخوان المسلمین توسط جمال عبد الناصر را می شنود تلگرافی به این مظمون به جمال عبد الناصر ارسال می کند: ادامه دارد ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 به نام خدای شهیدان #شهیدی_از_تبار_سادات 🌹فدائيان اسلام و اخوان المسلمین مصر 🌹 رابطه فداییان ا
💔 به نام خدای شهیدان 🌹فدائيان اسلام و اخوان المسلمین مصر 🌹 پس از این دیدار، سران اخوان المسلمین از زندان آزاد می شوند و حکم انحلال این جمعیت نیز ملغی می شود .نواب در مصر به دیدار رهبران اخوان المسلمین می رود و دیدگاه های خود را برای نزدیکی و وحدت مذاهب اسلامی بیان می کند و این ماجرا سرآغاز پیوند این دو جمعیت می شود البته رابطه فداییان اسلام و اخوان المسلمین به همین دیدارها ختم نمی شود و شهید نواب پس از بازگشت از مصر، مقاله ای از شهید حسن البنا (موسس جمعیت اخوان المسلمین) را در روزنامه های ایران منتشر می کند و با این کار، ارادت خود را به این شهید و تلاشش برای وحدت بین جریان های اسلامی را نشان می دهد. شهید نواب در ایران نیز پیگیری از مسائل جهان اسلام را ادامه می دهد به طوری که وقتی حکم انحلال دوباره اخوان المسلمین توسط جمال عبد الناصر را می شنود تلگرافی به این مضمون به جمال عبد الناصر ارسال می کند: قاهره: آقای نخست وزیرجمال عبدالناصر؛ رفتار شدید شما با اخوان المسلمین غضبی شدید در قلوب مسلمین ایجاد نموده ،سریعا تجدید نظر نمائید و کاری نکنید که موجب پشیمانی دردناکی برای شما شود. تهران ،سید مجتبی نواب صفوی البته رابطه بین این دو جریان یک سویه نبود بلکه وقتی سران اخوان المسلمین خبر دستگیری نواب را می شنوند یک کمیته حقوقی را از مصر به سمت ایران روانه می کنند تا اسباب آزادی ایشان را فراهم کند اما با ورود این کمیته به عراق مقامات عراقی مانع ورود آنها به ایران می شوند و این کمیته حقوقی در عراق به دیدار علما ی ایرانی می روند و ناراحتی خود را از دستگیری اعضای فداییان اسلام توسط رژیم شاه ابراز می کنند اما این تلاش ها هم بی نتیجه می ماند و اعضای فداییان اسلام به تعبیر مقام معظم رهبری در غریبانه ترین شکل به شهادت می رسند. شیخ مصطفی مشهور پنجمین مرشد (رهبر) اخوان المسلمین، مقام والای این شهید را این گونه نقل می کند:" من شهادت می دهم که نواب صفوی درهمان حالی که یک شیعه با ایمان و محکم واستوار بود، برادران سنی خود راهم، مثل خود می دانست وفرقی میان اهل"سنی" و"شیعه " قائل نبود. او مرد ایمان وعقیده بود و خود را یک "فدایی اخوانی" می دانست که حاضر است در راه اسلام و آزادی قدس شریف و جهاد علیه دشمنان جانش را فدا کند و همان طور که می دانیم سر انجام نیز چنین شد واو به در جه شهادت رسید." ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 به نام خدای شهیدان #شهیدی_از_تبار_سادات 🌹فدائيان اسلام و اخوان المسلمین مصر 🌹 پس از این دیدار،
💔 به نام خدای شهیدان 🌹 نامه شهید نواب به مصدق🌹 شهید قبل از كودتای 28 مرداد 1332، در نامه ای به دكتر مصدق او را از سقوط دولت با خبر و به وی جهت اجرای احكام الهی هشدار می دهد. هو العزیز آقای دكتر محمد مصدق نخست وزیر پس از سلام، شما و مملكت در سخت ترین سراشیب سقوط قرار گرفته اید. چنانچه احساس كرده و معتقد شده باشید كه نجات بخش شما و مملكت، اجرای برنامه ی مقدس پیغمبر اكرم صلی الله علیه وآله می باشد و پس از تمام جریانات گذشته آماده ی اجرای احكام مقدس اسلام باشید، قول می دهم كه شما و مملكت را به یاری خدای توانا و به بركت اجرای احكام و تعالیم عالیه ی اسلام از هر بدبختی و سقوط و فسادی حفظ نموده، به منتهای عزت و سعادت معنوی و اقتصادی برسانم. شوال المكرم 1372ق. ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 به نام خدای شهیدان #شهیدی_از_تبار_سادات 🌹 نامه شهید نواب به مصدق🌹 شهید قبل از كودتای 28 مرداد
💔 به نام خدای شهیدان 🌹نامه ی شهید نواب صفوی به فرزندش🌹 شهید در فروردین 1334، خطاب به فرزندش مهدی، این نامه را می نویسد: « فرزندم مهدی عزیز: صفحه ی دلت باید آیینه ای باشد كه حقایق قرآنی در آن منعكس گردیده و از آن به قلوب دیگران رسیده، محیط شما و اجتماع دور و نزدیك شما را منور كند. این قرآن و آن صفحه ی دل پاك شما. سلامی برای همیشه از دلم برایت، و محبت خدا و محمد و آلش همیشه در دلت.» ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 به نام خدای شهیدان #شهیدی_از_تبار_سادات 🌹نامه ی شهید نواب صفوی به فرزندش🌹 شهید در فروردین 1334
💔 به نام خدای شهیدان 🌹نظر در مورد شهید نواب صفوی🌹 امام خامنه ای درباره ی شهید می فرمایند: باید گفت كه اولین جرقه های انگیزش انقلابی اسلامی به وسیله ی نواب در من به وجود آمد و هیچ شكی ندارم كه اولین آتش را در دل ما نواب روشن كرد.👌 🌹خاطره ی رهبرمعظم انقلاب امام خامنه ای: سخنرانی نواب در مدرسه سلیمان خان🌹 سخنرانی نواب یك سخنرانی عادی نبود . بلند می شد و می ایستاد و با شعار كوبنده و با شعاری شروع به صحبت می كرد . من محو نواب شده بودم . خودم را از لابلای جمعیت به نزدیكش رسانده و جلوی نواب نشسته بودم . تمام وجودم، مجذوب این مرد بود و به سخنانش گوش می دادم و او هم بنا كرد به شاه و به دستگاه‌های انگلیس و اینها بدگویی كردن . اساس سخنانش این بود كه اسلام باید زنده شود. اسلام باید حكومت كند واین كسانی كه در راس كار هستند اینها دروغ می گویند. اینها مسلمان نیستند و من برای اولین بار این حرفها را از نواب صفوی شنیدم و آنچنان این حرفها درون من نفوذ كرد و جای گرفت كه احساس می كردم دلم می خواهد همیشه با نواب باشم . این احساس را واقعا داشتم كه دوست دارم همیشه با او باشم ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 به نام خدای شهیدان #شهیدی_از_تبار_سادات 🌹نظر #امام_خامنه_ای در مورد شهید نواب صفوی🌹 امام خام
💔 به نام خدای شهیدان 🌹یک خاطره از شهید نواب صفوی🌹 🌷 اذان می گفت: «بچه مسلمان باید محکم باشد.» ایشان دستور داده بودند که وقت ظهر هرکجا بودند باید اذان بگویند. یک روز رو به من کرد و گفت: «شما اذان می گویید؟» گفتم: «نه آقا، خجالت می کشم.» ایشان گفت: «یک سوال از تو دارم؛ شما چه می فروشید؟» گفتم: «خیار، بادمجان، کدو و...» آقا پرسید: «آیا داد هم می زنی؟» گفتم: «بله آقا» گفت: «می شود یکی از آن فریادها را هم اینجا بزنی؟» گفتم: «نه آقا، خجالت می کشم؛ آخر آقا من که جنس ندارم.» حالا اگر سر کار بودم و مثلا خیار داشتم می گفتم خیار یه قرون؛ اما اینجا که چیزی ندارم. گفت: «آهان بگو من دین ندارم! یک جوان با این هیبت و توانایی و قدرت، خجالت می کشد فریاد بزند الله اکبر، اشهد ان لا اله الا الله، من شهادت می دهم که خدا از همه بالاتر است! خجالت می کشی این ها را بگویی؟! آن وقت خجالت نمی کشی با این همه عظمت، داد بزنی: خیار یه قرون؟!» ... 💞 @aah3noghte💞
💔 به نام خدای شهیدان 27 دیماه سالروز شهادت سید مجتبی نواب صفوی 🌺 اذان با صدای بلند... مرحوم شهید نواب صفوى به یاران خود دستور داده بود هنگام ظهر و مغرب، هر كجا بودید، با فریاد بلند اذان بگویید. همین اذان‌ها وحشتى در دل مأموران نظام طاغوت به وجود آورده بود. این گوشه‌اى از معناى حدیثى است كه مى‌فرماید: با صداى بلندِ اذان، شیطان عصبانى مى‌شود و فرار مى‌كند. 📚کنزالعمال، ج7، ص692 ... 💞 @aah3noghte💞