eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💠دنیای حرام چون مار سمّی است ، پوست آن نرم ولی سمّ کشنده در درون دارد ، نادان فریب خورده به آن می گراید ، و هوشمند عاقل از آن دوری گزیند. 📚 ۱۱۹ 💕 @aah3noghte💕
💔 لایک به چه قیمتی⁉️ ⏫جناب آقای زائری که سالهاست با هم رفاقت داریم هر از چندگاهی در فضای رسانه ای اعجاب همگان را برمی انگیزد و دوستان را غمگین و دشمنان راخوشحال می کند. یک روز با ابراهیم یزدی_پدر جد رابطه با آمریکا و ریشه همه فتنه های ۴۰ سال گذشته_عکس منتشر می کند و در سوگش نوحه سرایی... مدتی با سلبریتی های آنچنانی قهقهه مستانه سر می دهد، گاهی در برنامه تلویزیونی دختر محجبه را با خاک یکسان می کند تا پری موبلندها خوشحال بشوند، گاهی به حجاب می تازد و گاهی.... گویا لامصب لایک اینقدر مهم است که همه چیز را می شود در ازائش فروخت!!! 💠الْعَالِمُ مَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ وَ كَفَى بِالْمَرْءِ جَهْلًا أَلَّا يَعْرِفَ قَدْرَه ( ،خطبه ۱۰۳) ✍حجت الاسلام مهدوی ارفع 💕 @aah3noghte💕
💔 دل نوشته ای با شهدا از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم! . کوچه به نام ؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی؟... جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم... . . کوچه ؛ پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از از کوچه گذشتم... . . به کوچه رسیدم! ... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: و در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... . . به کوچه! ... آقا حمید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی؟! برای خودت چه کردی!؟ برای دفاع از !!؟ همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم... . . به کوچه و ... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شدم،از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... . . کوچه و ... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ، نگهبانی دل... کم آوردم... گذشتم... . . کوچه انگار بود! بله؛ ... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و تهدیدشان میکرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم... . . کوچه؛ رسیدم به ... انگار هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را میکردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ... . پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میکردند،برایشان... . اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود... . . دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با چه کردم! تمام شد... . . . . از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا،نمی توان گذشت... گاهی،نگاهی... ... 💞 @aah3noghte💞
💔 "ڪَلِّمینی یا فاطمه" "فاطمه جان! با من حرف بزن..."😭 این التماس های مردےست که در خیبر را به یک دست از جا ڪـَند اما به خاطر اسلام، بیست و پنج سال سکوت کرد بیست و پنج سال خار در چشم و استخوان در گلو داشت... کاش حداقل بعد از بیست و پنج سال، این غربت به پایان مےرسید، نه اینکه ننگ همکاری نکردن با ولیّ خدا هم به بی وفائی کوفیان اضافه شود... مےفرمود: کاش همه شما را نداشتم اما ده یار از یاران معاویه را داشتم... چه کردند با مولایمان...😔 به هوش باشیم! تاریخ تکرار مےشود اگر نداشته باشیم، اگر نخوانیم اگر ندانیم... 💔 ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_بیست_و_ششم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے ایرینا توی آشپزخانه بود و داشت شام م
💔 ✨ نویســـنده: کیشیش گفت: "این کتاب آخری چی بود آوردم؟ ما ميخائيل بولگاکف؟ همه اش را خواندی؟" ایرینا دیس نخود پلو را روی میز گذاشت، خودش هم نشست و گفت: "مرشد و مارگاریتا، یکی از بهترین رمان هایی بود که خواندم. دو سه روزه تمامش کردم." کشیش آن شب خوش اقبال بود که در طول شام، ایرینا قصه ی رمان مرشد و مارگریتا را با همان اشتهایی که نخود پلویش را می خورد، تعریف کرد؛ چون از آن جایی که او که میلی به خوردن نداشت، توانست با همان یک کفگیر پلویی که کشیده بود ور برود تا ایرینا که کیفیت دست پختش را با اشتهای کشیش می سنجید، گمان کند او با اشتها مشغول خوردن است. بعد از شام، در جمع کردن میز به ایرینا کمک کرد تا هرچه زودتر به اتاق کارش برود و مطالعه ی را پی بگیرد. اما هنوز پشت میز کارش ننشسته بود که تلفن زنگ خورد. صدای دوستش پرفسور را شناخت. با آرامش روی صندلی نشست و پشتش را به آن تکیه داد. در جواب پرفسور که پرسیده بود "با باد آورده ات چه میکنی؟" گفت: "اخبار خوبی برایت دارم پرفسور. دیشب بخش هایی از آن را خواندم؛ با این که خواندنش برایم سخت بود، اما دارم به خطش عادت می کنم. موضوعش راجع به یکی از دین اسلام است. شخصی به نام که مسلمانان لبنان به او امام علی می گویند. شاید اسمش به گوشَـت خورده باشد." پرفسور گفت: من در مسائل دینی اطلاعات چندانی ندارم. در دین اسلام فقط را می شناسم. حالا این کتاب را خود علی که می گویی نوشته است؟" کشیش جواب داد: "نه... نویسنده اش مردی است که هم عصر علی بوده و قلم خوبی دارد. با یکی از دوستان نویسنده ام در لبنان تماس گرفتم، او چند جلد کتاب درباره على نوشته است. قرار است، به من کمک کند تا کتاب های مرتبط با علی را مطالعه کنم." پرفسور پرسید: "این دوستت که می گویی مسلمان است لابد!" کشیش گفت: "جالب است بدانی که او یک نویسنده و متفکر مشهور است. می گفت علی یکی از مردان بزرگ ماست. او را به عیسی مسیح تشبیه می کرد، اما نکته جالب تر این که علی کتابی دارد به نام . من این کتاب را در بیروت دیده بودم، اما هرگز رغبتی به مطالعه ی آن، نداشتم. دوستم می گفت نهج البلاغه تنها کتابی است که با مطالعه آن می توانی علی را آن چنان که هست ." پرفسور گفت: "حالا چه اصراری است که علی را بشناسی؟ همین که چنین کتابی دستت رسیده کافی است. خودت را خسته نکن." کشیش گفت: "درست می گویی پرفسور. میل من بیشتر به جمع آوری نسخه ی خطی است تا مطالعه و پژوهش در موضوع آنها، اما این کتاب با بقیه فرق می کند..." پرفسور گفت: "بله، میفهمم. روِشَت را قبول دارم و توصیه می کنم کتاب را با دقت بخوانی. خود من از خواندن نسخه ی خطی، بیشتر از نگهداری اش لذت می برم." کشیش گفت: "اگر یک دستگاه اسکنر در منزل داشتم، همه ی صفحات آن را برایت اسکن می کردم. دوست دارم تو هم آن را بخوانی." پرفسور گفت: "فعلا چنین کاری نکن؛ دستگاه های اسکنر معمولی ممکن است به کتاب آسیب برساند. بعدها یک روز کتاب را با خودت به انستیتوی نسخ خطی بیاور، ما اینجا دستگاه هایی داریم که می توانیم از کتابت میکرو فیلم تهیه کنیم. فعلاً زیاد وقتت را نمی گیرم، برو به کتابت را بخوان و هر وقت مشکلی پیش آمد به من زنگ بزن." ... 😉 ... 🏴 @aah3noghte🏴 @chaharrah_majazi
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_صد_و_بیست_و_دوم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے سپس به ڪتـاب و اوراق روے میز اشا
💔 ✨ نویســـنده: سرگئی لبخند زد و گفت: ما باید کم کم مراسم شدن شما را فراهم کنیم پدر...! پدر گفت: ادیان الهی، شکل، قالب و پوسته ی الهی است و مهم و درون آن است که یکی است و فرق چندانی با هم ندارند. کسی که مسلمان است یا مسیحی، اگر به ذات و جوهره الهی دین خود دست نیابد، می خواهد باشد با ، به یک اندازه از مسیر خدا جدا شده است. در زمان على دشمنانش و آن هایی که با او می جنگیدند، از حافظان و مبلغان قرآن و اسلام بودند و در عبادت و زهد و تقوی چنان بودند که زانوهایشان بر اثر سجده پینه بسته بود. آن ها به نام همان الله ی با علی جنگیدند که علی به نام همان الله می خواست هدایتشان کند. سرگئی به کاغذهای روی میز اشاره کرد و پرسید: ظاهرا مشغول یاد داشت برداشتن از نهج البلاغه بودید... کشیش پاسخ داد: پدر «کار پیانس» را که میشناسی؛ همان کشیشی که موقع ترک بیروت کلیسایم را سپردم به او، دیروز رفته بودم دیدنش، از من قول گرفت برای تجدید دیدار و ملاقات با مؤمنين، فردا عصر به کلیسا بروم و موعظه ای کنم. من هم پذیرفتم. سرگئی پرسید: و حالا دارید برای موعظه تان از یادداشت بر می دارید؟ گفت: بله! علی پیرامون دنیا و آخرت و آیین زندگی مطالبی دارد که بیان آن ها مرا از سخنرانی های ای و نجات می دهد. می خواهم این بار از علی با مردم صحبت کنم. سرگئی با تعجب پرسید: و به آنها می گویی که این سخنان، سخنان على است؟ ... 😉 ... 💕 @aah3noghte💕 @chaharrah_majazi این رمانی‌ست که هر شیعه ای باید بخواند‼️
💔 ‏از خلوتیِ راه سعادت نهراسید. خطبه۲۰۱
شهید شو 🌷
💔 ⏪✌️ #چله_دورزدن_شیطون 🗓روز چهارم 🥇 امروز #عیبجویی_نداریم ❌ 🥰 قشنگیارو می‌بینیم ⛔️هر کی هر ع
💔 ⏪✌️ 🗓روز پنجم 🥇 امروز هم !❌ ❓یه سوال بپرسیم از خودمون..👇 (تا حالا این همه به این و اون گیر دادی ، حالت بهتر شد؟ آرومتر شدی؟! غیر از این بود که یکی ازت دلخور شد یکی دلش شکست، یکی هم افتاد سر لج❓ دوس داری یکی هی بهت گیر بده عیب و ایراداتو بیاره جلو چشمات❓...) ✍به قول امیرالمومنین علیه‌السلام: ✅' آنچه را كه براى خودت دوست ميدارى براى ديگران دوست بدار و آنچه را براى خودت خوش ندارى براى ديگران خوش ندار '❌ 📚 | نامه ۳۱ موفق باشی🌱 فراموش نشه ... 💞 @aah3noghte💞
💔 🔴پس از پیروزی بر اصحاب جمل در جنگ بصره در سال ۳۶ هجری یكی از یاران امام علیه السّلام گفت: دوست داشتم برادرم با ما بود و می‏دید كه چگونه خدا تو را بر دشمنانت پیروز كرد. ══🌹══════ ✾ ✾ ✾ 💥فَقَالَ لَهُ (عليه السلام) أَ هَوَي أَخِيكَ مَعَنَا فَقَالَ نَعَمْ قَالَ فَقَدْ شَهِدَنَا وَ لَقَدْ شَهِدَنَا فِي عَسْكَرِنَا هَذَا أَقْوَامٌ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ سَيَرْعَفُ بِهِمُ الزَّمَانُ وَ يَقْوَي بِهِمُ الْإِيمَانُ 🌎امام علیه السلام پرسید: آیا فكر و دل برادرت با ما بود؟ گفت: آری، امام علیه السلام فرمود: پس او هم در این جنگ با ما بود، بلكه با ما در این نبرد شریكند آنهایی كه حضور ندارند و در صلب پدران و رحم مادران می باشند، ولی با ما هم عقیده و آرمانند، به زودی متولد می شوند، و دین و ایمان به وسیله آنان تقویت می گردد. 📚 ══🌹══════ 💞 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 برخی نامزدها آمدند برایمان نهج البلاغه خواندند اما به دولت رییس جمهور شهید نهج‌البلاغه ای توهین کردند خواندن قرآن و نهج البلاغه، وقتی در عمل و رفتار فرد اثر نگذارد، جز وبال، چیز دیگری برای شخص دارد؟؟ به گفته یکی از معاونین رئیسی، ایشان چند بار در هیات دولت و سایر جلسات از نهضت نهج البلاغه خوانی، نام برده و نیز تاکید بر فراگیر شدن نهج‌البلاغه در بدنه حاکمیت داشته اند. در حاشیه مراسم کتاب سال حضرت آیت الله رئیسی در پاسخ به یکی از حضار که کتاب نهج البلاغه را به وی هدیه داد ضمن تشکر گفت که این کتاب ارزشمندترین هدیه است و خداوند توفیق خواندن نهج البلاغه را به ما مرحمت کند. 💞 @shahiidsho💞