💔
هیئتتَمآمشُدهَمہِرفتَندوتوهَنوز
بالآیتَلنِشَستہِایوخونگریہمیکُنے !
#یآزِینَب
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
یکی از بچه های گردان آب قمقمه اش رو داشت خالی میکرد . . .
فریاد زدم:
ما تو این عملیات کلی باید پیاده بریم!
با یه بغضی آرام گفت:
حاجی خب میخواستین رمز عملیات رو نذارین #یااباالفضلالعباسع |🌱••
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
ای خوش آن مستـــ
که گـر میکدههـا بسته شوند
شهـر را در پی یك جام به هم میریزد ...
#روضهخواندورهگردعـاشق❤️
#ما_ملت_امام_حسینیم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
مادرم زهرا.سلاماللهعلیها. :
خسته نباشید
مزدتونه که اربعین کربلا باشین..
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
شهید شو 🌷
💔 #معرفی_کتاب📚 ♨️کتاب پدر، عشق و پسر ⭕️این کتاب اثری از سید مهدی شجاعی است که در آن فرازهایی از
💔
#معرفی_کتاب
استقبال از کتابهایی دربارهی شهید «دیالمه»✌️
«امام؛ ضابطهی حرکت بر صراط مستقیم»،
«صبر؛ ضابطهی حرکت بر صراط مستقیم»
و «انسان خلوت و خلوت انسان»
سه کتاب از مجموعهی 9 جلدی دربارهی شهید «عبدالحمید دیالمه» است که چاپ سوم آنها اخیراً به کوشش نشر معارف در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است.
«انسان در قالب زمان»، «توکل»، «انتظار»، «اسلام و مبارزات ضد امپریالیستی»، «اسلام، قدرت بزرگ فردا» و... از دیگر عناوین این مجموعهاند که به چاپ رسیدهاند.
نشر معارف با هدف معرفی اندیشهها و آرای شهید «عبدالحمید دیالمه» اقدام به انتشار مجموعهای شامل سخنرانیهای این شهید کرده است.
این مباحث که پیش از انقلاب در سالهای 52 تا 56 در جمعهای کوچک دانشجویی آغاز شد، در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با مساعدشدن شرایط و فراهمآمدن فرصت، گستردهتر شد و جنبهی عمومی به خود یافت.
قرار است عناوین دیگری نیز با همکاری مرکز نشر و آثار اندیشههای این شهید بزرگوار به زودی در دسترس علاقهمندان قرار گیرد.
#شهید_عبدالحمید_دیالمه همان کسی بود که در وصف خودش گفته بود: "جُرم من اینست که حرفهایم را زودتر از زمان مےزنم"!
عاقبت نیز به دست منافقان کوردل به شهادت رسید
مسیحای من❤️
در اطاعت و به عشق آسدعلی کتاب بخونیم، ثوابم ببریم😍
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
رفیق اونیہ ڪہ ما را بہ امام حسین(ع) برسونہ ؛
بقیہ اش بازیہ ...
دستت رو بذار تو دست اونی که رسیده
چشیده
و حالا...
دستشو باز کرده تا تو رو برسونه به ارباب
به بهشت..
دستشو پس نزن...
#شهید_جواد_محمدی
#تلنگر
#استوری
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
أنا لا أنسي اياديَكَ عندي
و سَترك عليَّ في دارالدنيا
من محبت هایت را فراموش نمیکنم
و فراموش نمیکنم پرده پوشی هایت را در دنیا
مناجات ابوحمزه ثمالی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
#حسینجانم
چه داند آنکه ندارد خـبر ز عالم عشق
که با خـیال تو بودن چه عالـمی دارد
#ما_ملت_امام_حسینیم
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#آھ_ڪربلا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
🏴 @aah3noghte🏴
شهید شو 🌷
💔 #حسینجانم چه داند آنکه ندارد خـبر ز عالم عشق که با خـیال تو بودن چه عالـمی دارد #ما_ملت_اما
شدهامزاروپریشان
نظرےڪنمـــولا !!
ڪہفقطدیدن؛
#ششگوشه
بهدلڪمدارم ...✋🏻💔
شهید شو 🌷
💔 #قسمت_دوم قاسم سلیمانی به محض بازگشت از مهاباد به ریاست پادگان قدس سپاه در کرمان منصوب شد. با ح
💔
سال ۱۳۷۹، حضرت آیتالله خامنهای، فرماندهی کل قوا، سلیمانی را به تهران فراخواند و مسئولیت سپاه قدس را به او سپرد.
مسئولیتی که قاسم سلیمانی را به کابوسی در ذهن آمریکاییها بدل ساخت. کابوسی که اگر دستشان برسد، خیلی زود، همچون عماد مغنیه ترورش خواهند کرد!
کابوسی که همان قدر که غربیها را میترساند، به جان ما، غروری مقدس میریزد.
قاسم سلیمانی، فرماندهی با صلابت، با موهایی جوگندمی و بدنی لاغر و صورتی آفتاب سوخته و نگاهی محجوب و آرام. فرماندهی که در میان هم ولایتی هایش و در مراسم و مجالسشان، خیلی خاکی و خودمانی حضور دارد.
فرماندهی که اگر لباس نظامی تنش نباشد، کسی حدس هم نخواهد زد که او یک فرمانده نظامی است. فرماندهی که در خارج از مرزهای جمهوری اسلامی، بسیار شناخته شدهتر از داخل مرزهاست.
انتصاب سردار سلیمانی به فرماندهی نیروی قدس همزمان با قدرت گرفتن طالبان یک پیشامد محض نبود. او از این رو انتخاب شد که، بومیِ یک منطقه کوهستانی به نام رابر در کرمان بود و با نظام سیاسی جوامع قبیلهای به طور کلی و با جامعه افغانستان بویژه آشنایی نزدیک داشت.
او با تجربهای که از جنگ داخلی کردستان داشت، نیز گزینهٔ مناسبی بود، چون بنا بود در افغانستانِ عصر طالبان که درگیر جنگهای داخلی بود وارد عمل شود.
از همه مهمتر اینکه سردار سلیمانی در هشت سال جنگ با عراق و نیز مبارزه با باندهای مواد مخدر در مناطق مرزی ایران و افغانستان تا پیش از انتصابش به فرماندهی سپاه قدس تجربهٔ بی مانندی اندوخته بود
#ادامه_دارد
📚 #نرمافزارمدافعانحرم
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#سردار_سلیمانی
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی
@aah3noghte
💔
「 ماسڪ زدن در هیئت عبادت است . . .🚫☝️🏻」
#استادانصاریان
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
همین حوالی اند؛
شِمرهایی که ستم میکنند،
حسین هایی که قربانی میشوند،
و مختارهایی که دیر میرسند...
#نرگس_صرافیان_طوفان
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
قوام و حیاتِ نهضتِ ما
در خونِشهید است :)
#مرتضی_آوینی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
#شهید_قدیر_سرلک:
کاش وصیت شهدا که قاب اتاق های ما را اشغال کرده؛
دل هایمان را اشغال می کرد....
کاش صحبتهای ولی امر مسلمین،که سر لوحه ی روز مره یمان شده؛
سر لوحه ی اعمالمان میشد.
کاش دل حضرت زهرا (سلام الله علیها) با اعمال ما خون نمی شد.
کاش مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) فاطمه (سلام الله علیها) با اعمال تا ظهورش به تأخیر نمی افتاد.
نمی دانم تبریک ما برای سالروز زمینی شدن تو، به گوشَت می رسد یا نه؟
ولی این را خوب میدانم؛
اگر قرار حـَیْ را معنا کنم، شهدا میشوند تفسیر جاودانه اش.
اما با دل هایی که فقط دم از مرام شما میزنند و دریغ از خرده ای معرفت شهدایی که در وجودشان رشد کرده باشد،
مگر می شود رسید به شهیدانی که دنیا برایشان دنیا نبود
قفسی بود بسی، کوچکتر از روح بزرگشان
تو ای شهید
خوب طعم سربازی خالصانه را چشیده ای و ما فقط خودمان را سرگرم واژه ها کردیم و دلخوشیم به آنها.
می گوییم:
«جانم فدای رهبر » اما؛
انگار حواسمان نیست ولیِّ مان در مظلومیتی نفسگیر است
که اگر مولایمان غریب نبود،
سرباز ولایت؛
شهید سلیمانی عزیز اینگونه نمی نوشت:
خصوصا این حکیم، مظلوم، وارسته در دین، فقه، عرفان، معرفت؛
[خامنه ای عزیز را عزیز جانِ خود بدانید. حرمت او را حرمت مقدسات بدانید.]
یا هر جمعه تسبیح در دست وِرد زبانمان است:
«اللهم عجل لولیک الفرج»
اما قدمی برداشته ای؟
گناهی را به خاطر صاحب زمانمان ترک کرده ایم؟
یا اصلا برای سربازی آماده ایم؟
ای رفیق!
میدانم که از مرام و مسلکتان فاصله ای داریم به اندازه؛
شهادت و مُردن.
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
لحظاتی دلنشین از ديدار پدر شهيد بادپا با رهبرمعظم انقلاب، وقتی همه چیزت را فدای ولایت میکنی .
▪️انا لله و انا الیه راجعون
پدر سردار شهید حاج حسین بادپا به فرزند شهیدش پیوست
حاج محمد عظیم زاده(بادپا) پدر گرانقدر سردار شهید مدافع حرم حاج حسین بادپا، پس از تحمل دوره ای بیماری و کهولت سن، دار فانی را وداع گفت و به فرزند شهیدش پیوست و امروز در گلزار شهدای رفسنجان آرام گرفت.
🍃🌸سردار شهید حاج حسین بادپا در سال 95 در پی نبرد با تکفیریهای جبهه النصره در بصری الحریر سوریه، به فیض عظیم شهادت نائل آمده و هنوز پیکر این شهید گرانقدر به میهن اسلامی برنگشته است.
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
▪️حصر مهدى كروبى از نمايى ديگر!
💬 پهلوانى
▪️روحانی جوری از رفع حصر صحبت میکرد، انگاری شیخ و میر در سیاهچاله زندانی هستند!
این تصویر که از گعدهی خصوصی کروبی درز کرده نشان میدهد که بزرگوار در کاخ ویلاهای شمال تهران مشغول خوشگذرانی شاهانه است.
اینها از فقر مردم محروم سیستان و بیکاری مردم مظلوم خوزستان خبر دارند؟
💬 حاج حیدر
▪️جناب کروبی هستند که ایام سخت و جانکاه حصر را اینگونه در روف گاردن خانه شیخ قدرت علیخانی در جماران میگذرانند..
ای دو صد نفرین بر این تزویر باد!
💬آسید
▪️حالاکه این عکس مثلا از حصر درز کرده یادآوری کنیم از بدهی نقدیشون به ملت ایران:
خسارات اقتصادی فتنه ۸۸: ۱۰۰ میلیارد دلار در ۴سال
البته سودشم طی۱۱ سال محاسبه نشده
مردم از واژههای صلحت نظام، اقتضائات حکومت داری، خویشتنداری و... خسته شدهاند و چشم انتظار#محاکمه_سران_فتنه هستند.
💬 محمد نصوحی
#تلخ_اما_واقعی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
شخصی به نزد آیت الله شاه آبادی ،ـ استاد حضرت امام ـ آمد و گفت:
من از نماز خواندن لذت نمیبرم ،
به برخی از گناهان هم علاقه دارم،آیا ذکری هست که.....
آیت الله شاه آبادی بلافاصله گفت: شما موسیقی حرام گوش میکنی؟
طرف یکباره جا خورد و حرف ایشان را تائید کرد.
آیت الله شاه آبادی فرمودند:
ذکر لازم نیست،موسیقی حرام را ترک کنید.
صدای حرام انسان را به گناه علاقمند و در نتیجه از نماز دور و بی علاقه کرده و راه حضور شیطان را فراهم میکند.
#دم_اذانی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
حدیث قدسی از امام محمد باقر(ع) روایت شده که خداوند میفرماید به عزت و جلال خودم سوگند، بنده من ترجیح نمیدهد، هوایِ منِ خدا را به هوای نفس خودش...
که اگر این کار را بکند؛ من غنای در نفسش ایجاد میکنم.
استاد پناهیان
#دم_اذانی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
شهید شو 🌷
💔 ▪️حصر مهدى كروبى از نمايى ديگر! 💬 پهلوانى ▪️روحانی جوری از رفع حصر صحبت میکرد، انگاری شیخ و
💔
الآن که دارم به ابعاد جدیدی
از زندگی بسیار خوب آقایون تو حصر
نگاه میکنم، فک کنم
این ماییم که باید مطالبه کنیم
تا حــــــصر رو بردارن😅
#نه_به_حصـــــــــر_شاهانه
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
شهید شو 🌷
💔 #عاشقانه_شهدایی نوشت: سال پیش ماه محرم، حلب بودم؛ کارم نگه داری از بچه های مدافعان حرم بود ام
💔
#عاشقانه_شهدایی
پـــس ازشروع زندگـے مشترکـماݧ💞یـک میهمانے گرفتـیم وعده اے ازاقوام رابہ خانہ مـــاݧ🏠دعوت کردیم
این اولین مهـمانے بودکہ بعداز ازدواج مے گرفتیم وبہ قولے؛هـنـرآشپزے عـروس خانـم مشخص مـے شد😊
اولیـݧ قاشق غـذاراکہ چشیـدم شـورے آݧ حلقم راسوزاند!😖
ازایݧ کہ اولین غذاے میهمانے ام شورشده بود،خیلے خجالت کشیدم😞سفره راکہ پهن کردیم،محمدروبہ مہمان هـاگفت:قبل ازاینکہ غذاروبخورید،بایدبگویم این غذادست پخت داماداست☺️
البتہ بایدببخشیدکہ کمے شورشده اسـت😐آݧ وقت کمے نان پنرسرسفره آوردوباخنده ادامہ داد:البتہ اگہ دست پختم رانمے توانید،بخورید،نان وپنیرهم پیـدامے شـود😉💚
#شهید_سیدمحمدعلی_عقیلی
#عشق_آسمونی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
برای اولینبار منتشر شد
🚨نامه جانکاه حاج قاسم خطاب به یارهمیشگی خود شهید پورجعفری:
قول میدهم که اگر رفتم و آبرو داشتم، بدون تو وارد بهشت نشوم
🔹بیست سال اخیر، پیوسته مراقبت کردی که تمام وقت من صرف اسلام و جهاد شود و اجازه ندادی وقت من بیهوده هدر رود.
🔹️ خدا میداند با هریک از آنها که از دست دادهام چه بر من گذشت؛ همیشه نگران بودم تو را هم از دست بدهم.
🔹من همه عزیزانم را از دست داده ام و عزادار ابدی آنها هستم، لحظه ای نمی توانم بدون آنها شاد باشم. هر وقت خواستم زندگی کنم، یک صف طولانی از دوستان شهیدم که همراهم بودند، مثل پروانه دورم چرخیدند و جلو چشمم هستند.
🔹️ حسین عزیزم! اجازه نده روزمرگی روزانه و دنیا یاد دوستان شهیدت را از یادت ببرد. یاد حسین اسدی، یاد حسین نصرالهی، یاد احمد سلیمانی، یاد حسین بادپا، یاد که را بگویم و چند نفر را بجویم؟ چرا که فراموشی آنها حتما
فراموشی خداوند سبحان، است.
#حاجقاسم
#شهید_پورجعفری
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#سردار_سلیمانی
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی
#سردار_دلها
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
شهید شو 🌷
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_ششم گریه یوسف را از پشت سر میشنیدم و میدیدم چشمان این رزمنده در
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_هفتم
یک نگاهم به قامت غرق #خون عباس بود، یک نگاهم به عمو که هنوز گوشه چشمانش اشک پیدا بود و دلم برای حیدر پر میزد که اگر اینجا بود، دست دلم را میگرفت و حالا داغ فراقش قاتل من شده بود.
جهت مقام #امام_مجتبی (علیهالسلام) را پیدا نمیکردم، نفسی برای #دعا نمانده بود و تنها با گریه به حضرت التماس میکردم به فریادمان برسد.
میدانستم عمو پیش از آمدن به بقیه آرامش داده تا خبری خوش برایشان ببرد و حالا با دو پیکری که روبرویم مانده بود، با چه دلی میشد به خانه برگردم؟
رنج بیماری یوسف و گرگ مرگی که هر لحظه دورش میچرخید برای حال حلیه کافی بود و میترسیدم مصیبت #شهادت عباس، نفسش را بگیرد.
عباس برای زنعمو مثل پسر و برای زینب و زهرا برادر بود و میدانستم رفتن عباس و عمو با هم، تار و پود دلشان را از هم پاره میکند.
یقین داشتم خبر حیدر جانشان را میگیرد و دل من بهتنهایی مرد اینهمه درد نبود که بین پیکر عباس و عمو به خاک #مصیبت نشسته و در سیلاب اشک دست و پا میزدم.
نه توانی به تنم مانده بود تا به خانه برگردم، نه دلم جرأت داشت چشمان #منتظر حلیه و نگاه نگران دخترعموها را ببیند و تأخیرم، آنها را به درمانگاه آورد.
قدمهایشان به زمین قفل شده بود، باورشان نمیشد چه میبینند و همین حیرت نگاهشان جانم را به آتش کشید.
دیدن عباس بیدست، رنگ از رخ حلیه برد و پیش از آنکه از پا بیفتد، در آغوشش کشیدم. تمام تنش میلرزید، با هر نفس نام عباس در گلویش میشکست و میدیدم در حال جان دادن است.
زنعمو بین بدن عباس و عمو حیران مانده و رفتن عمو باورکردنی نبود که زینب و زهرا مات پیکرش شده و نفسشان بند آمده بود.
زنعمو هر دو دستش را روی سر گرفته و با لبهایی که بهسختی تکان میخورد #حضرت_زینب (علیهاالسلام) را صدا میزد.
حلیه بین دستانم بال و پر میزد، هر چه نوازشش میکردم نفسش برنمیگشت و با همان نفس بریده التماسم میکرد :«سه روزه ندیدمش! دلم براش تنگ شده! تورو خدا بذار ببینمش!»
و همین دیدن عباس دلم را زیر و رو کرده بود و میدیدم از همین فاصله چه دلی از حلیه میشکافد که چشمانش را با شانهام میپوشاندم تا کمتر ببیند.
هر روز شهر شاهد #شهدایی بود که یا در خاکریز به خاک و خون کشیده میشدند یا از نبود غذا و دارو بیصدا جان میدادند، اما عمو پناه مردم بود و عباس یل #مدافعان شهر که همه گرد ما نشسته و گریه میکردند.
میدانستم این روزِ روشنمان است و میترسیدم از شبهایی که در گرما و تاریکی مطلق خانه باید وحشت خمپارهباران #داعش را بدون حضور هیچ مردی تحمل کنیم.
شب که شد ما زنها دور اتاق کِز کرده و دیگر #نامحرمی در میان نبود که از منتهای جانمان ناله میزدیم و گریه میکردیم.
در سرتاسر شهر یک چراغ روشن نبود، از شدت تاریکی، شهر و آسمان شب یکی شده و ما در این تاریکی در تنگنای غم و گرما و گرسنگی با مرگ زندگی میکردیم.
همه برای عباس و عمو عزاداری میکردند، اما من با اینهمه درد، از تب سرنوشت حیدر هم میسوختم و باز هم باید شکایت این راز سر به مهر را تنها به درگاه #خدا میبردم.
آب آلوده چاه هم حریفم شده و بدنم دیگر استقامتش تمام شده بود که لحظهای از آتش تب خیس عرق میشدم و لحظهای دیگر در گرمای ۴۵ درجه #آمرلی طوری میلرزیدم که استخوانهایم یخ میزد.
زنعمو همه را جمع میکرد تا دعای #توسل بخوانیم و این توسلها آخرین حلقه #مقاومت ما در برابر داعش بود تا چند روز بعد که دو هلیکوپتر بلاخره توانستند خود را به شهر برسانند.
حالا مردم بیش از غذا به دارو نیاز داشتند؛ حسابش از دستم رفته بود چند مجروح و بیمار مثل عمو #مظلومانه درد کشیدند و غریبانه جان دادند.
دیگر حتی شیرخشکی که هلیکوپترها آورده بودند به کار یوسف نمیآمد و حالش طوری به هم میخورد که یک قطره #آب از گلوی نازکش پایین نمیرفت.
حلیه یوسف را در آغوشش گرفته بود، دور خانه میچرخید و کاری از دستش برنمیآمد که ناامیدانه ضجه میزد تا فرشته نجاتش رسید.
خبر آوردند فرماندهان تصمیم گرفتهاند هلیکوپترها در مسیر بازگشت بیماران بدحال را به #بغداد ببرند و یوسف و حلیه میتوانستند بروند.
حلیه دیگر قدمهایش قوت نداشت، یوسف را در آغوش کشیدم و تب و لرز همه توانم را برده بود که تا رسیدن به هلیکوپتر هزار بار جان کندم.
زودتر از حلیه پای هلیکوپتر رسیدم و شنیدم #رزمندهای با خلبان بحث میکرد :«اگه داعش هلیکوپترها رو بزنه، تکلیف اینهمه زن و بچه که داری با خودت میبری، چی میشه؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: فاطمه ولی نژاد
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_هفتم یک نگاهم به قامت غرق #خون عباس بود، یک نگاهم به عمو که هنوز گ
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_هشتم
شنیدن همین جمله کافی بود تا کاسه دلم ترک بردارد و از رفتن حلیه #وحشت کنم.
در هیاهوی بیمارانی که عازم رفتن شده بودند حلیه کنارم رسید، صورت پژمردهاش به #شوق زنده ماندن یوسف گل انداخته و من میترسیدم این سفرِ آخرشان باشد که زبانم بند آمد و او مشتاق رفتن بود که یوسف را از آغوش لختم گرفت و با صدایی که از این #معجزه به لرزه افتاده بود، زمزمه کرد :«نرجس #دعا کن بچهام از دستم نره!»
به چشمان زیبایش نگاه میکردم، دلم میخواست مانعش شوم، اما زبانم نمیچرخید و او بیخبر از خطری که #تهدیدشان میکرد، پس از روزها به رویم لبخندی زد و نجوا کرد :«عباس به من یه باطری داده بود! گفته بود هر وقت لازم شد این باطری رو بندازم تو گوشی و بهش زنگ بزنم.»
و بغض طوری گلویش را گرفت که صدایش میان گریه گم شد :«اما آخر عباس رفت و نتونستم باهاش حرف بزنم!»
رزمندهای با عجله بیماران را به داخل هلیکوپتر میفرستاد، نگاه من حیران رفتن و ماندن حلیه بود و او میخواست #حسرت آنچه از دستش رفته به من هدیه کند که یوسف را محکمتر در آغوش گرفت، میان جمعیت خودش را به سمت هلیکوپتر کشید و رو به من خبر داد :«باطری رو گذاشتم تو کمد!»
قلب نگاهم از رفتنشان میتپید و میدانستم ماندنشان هم یوسف را میکُشد که زبانم بند دلم شد و او در برابر چشمانم رفت.
هلیکوپتر از زمین جدا شد و ما عزیزانمان را بر فراز جهنم #داعش به این هلیکوپتر سپرده و میترسیدیم شاهد سقوط و سوختن پارههای تنمان باشیم که یکی از فرماندهان شهر رو به همه صدا رساند :«به خدا #توکل کنید! عملیات آزادی #آمرلی شروع شده! چندتا از روستاهای اطراف آزاد شده! به مدد #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آزادی آمرلی نزدیکه!»
شاید هم میخواست با این خبر نه فقط دل ما که سرمان را گرم کند تا چشمانمان کمتر دنبال هلیکوپتر بدود.
من فقط زیر لب #صاحبالزمان (علیهالسلام) را صدا میزدم که گلولهای به سمت آسمان شلیک نشود تا لحظهای که هلیکوپتر در افق نگاهم گم شد و ناگزیر یادگاریهای برادرم را به #خدا سپردم.
دلتنگی، گرسنگی، گرما و بیماری جانم را گرفته بود، قدمهایم را به سمت خانه میکشیدم و هنوز دلم پیش حلیه و یوسف بود که قدمی میرفتم و باز سرم را میچرخاندم مبادا #انفجار و سقوطی رخ داده باشد.
در خلوت مسیر خانه، حرفهای فرمانده در سرم میچرخید و به زخم دلم نمک میپاشید که رسیدن نیروهای مردمی و شکست #محاصره در حالیکه از حیدرم بیخبر بودم، عین حسرت بود.
به خانه که رسیدم دوباره جای خالی عباس و عمو، در و دیوار دلم را در هم کوبید و دست خودم نبود که باز پلکم شکست و اشکم جاری شد.
نمیدانستم وقتی خط حیدر خاموش و خودش #اسیر عدنان یا #شهید است، با هدیه حلیه چه کنم و با این حال بیاختیار به سمت کمد رفتم.
در کمد را که باز کردم، لباس عروسم خودی نشان داد و دیگر دامادی در میان نبود که همین لباس #عروس آتشم زد. از گرما و تب خیس عرق شده بودم و همانجا پای کمد نشستم.
حلیه باطری را کنار موبایلم کف کمد گذاشته بود و گرفتن شماره حیدر و تجربه حس #انتظاری که روزی بهاریترین حال دلم بود، به کام خیالم شیرین آمد که دستم بیاختیار به سمت باطری رفت.
در تمام لحظاتی که موبایل را روشن میکردم، دستانم از تصور صدای حیدر میلرزید و چشمانم بیاراده میبارید.
انگشتم روی اسمش ثابت مانده و همه وجودم دست #دعا شده بود تا معجزهای شود و اینهمه خوشخیالی تا مغز استخوانم را میسوزاند.
کلید تماس زیر انگشتم بود، دلم دست به دامن #امام_مجتبی (علیهالسلام) شد و با رؤیایی دست نیافتنی تماس گرفتم. چند لحظه سکوت و بوق آزادی که قلبم را از جا کَند!
تمام تنم به لرزه افتاده بود، گوشی را با انگشتانم محکم گرفته بودم تا لحظه اجابت این معجزه را از دست ندهم و با #رؤیای شنیدن صدای حیدر نفسهایم میتپید.
فقط بوق آزاد میخورد، جان من دیگر به لبم آمده بود و خبری از صدای حیدرم نبود. پرنده احساسم در آسمان #امید پر کشید و تماس بیهیچ پاسخی تمام شد که دوباره دلم در قفس دلتنگی به زمین کوبیده شد.
پی در پی شماره میگرفتم، با هر بوق آزاد، میمُردم و زنده میشدم و باورم نمیشد شرّ عدنان از سر حیدر کم شده و #عشقم رها شده باشد.
دست و پا زدن در برزخ امید و ناامیدی بلایی سر دلم آورده بود که دیگر کارم از گریه گذشته و به درگاه #خدا زار میزدم تا دوباره صدای حیدر را بشنوم. بیش از چهل روز بود حرارت احساس حیدر را حس نکرده بودم که دیگر دلم یخ زده و انگشتم روی گوشی میلرزید...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: فاطمه ولی نژاد
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
آیا برای مرگ آماده ای؟
همین الان اگر ملک الموت سر رسد
و تو را
به عالم باقی فرا خواند
آماده ای؟
#شهید_سیدمرتضی_آوینی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
@hdavodabadi
💔
#قرار_عاشقی
شمس الشّموس
سهم این روزهای من
از زیارتِ شما
همین بوده
که هر صبح، پیش از آنکه آفتاب بیاید
به مشرق رو کنم
و دستهام را به سینه بسپرم
تا بر لبهام که صلهبسته فراق است
شبنم حضور بنشیند:
سلام خورشیدِ خورشیدها.
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕