eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
3.7هزار ویدیو
70 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 ✨ انتشار برای اولین بار✨ #رمان_آنلاین #حسین_پسر_غلامحسین #قسمت_نود_و_یک محفظه های شیشه ای آخر
💔


✨ انتشار برای اولین بار✨ 

  

لبخند همیشگی-ستاد معراج
(محمدرضا مهدی زاده)


یک ماهی می شد که محمدحسین را ندیده بودم. آن روز وقتی خبر شهادتش را شنیدم حالم دگرگون شد و نمی دانم که از خانه تا ستاد معراج شهدا را چگونه رفتم.

می خواستم هر طور شده برای آخرین بار او را ببینم، اما سربازی که جلوی در ستاد بود نگذاشت داخل شوم. بی اختیار همان جا نشستم و زار زار گریه کردم. حالم دست خودم نبود. 

پاهایم قدرت ایستادن و راه رفتن نداشت. یکی یکی خاطرات محمدمحسین پیش چشمم مجسم می شد. لبخند های همیشگی اش ذهنم را مشغول کرده بود.


 بارها با خودم گفتم، یعنی دیگر نیست؟ خودم را کنار دیواری کشیدم و بر آن تکیه کردم تا حالم جا بیاید. سرباز که دید خیلی بی تابی می کنم. دلش به رحم آمد و مرا به داخل راه داد. درِ یک کانتینر را باز کرد، چند تابوت روی هم چیده شده بود و اسم آن ها رویشان نوشته شده بود. با کمک هم تابوت محمدحسین را پایین گذاشتیم.

 در تابوت بسته بود. سعی کردم با دست بازش کنم، سرباز با نگرانی گفت :«نه این کار را نکن! برای من مسئولیت دارد.» با گریه و التماس به او گفتم :
«خواهش می کنم اجازه بده من صورت محمدحسین را ببینم. قول می دهم گریه نکنم، فقط یک لحظه، بعد می روم بیرون.» 


هر چه سعی کردم تا در تابوت را باز کنم، نشد. از کانتینر بیرون آمدم و دوباره شروع کردم به گریه کردن. نیم ساعتی آنجا نشسته بودم که دیدم دوباره سرباز آمد و در حالی که وسیله ای دستش بود اشاره کرد بیا.

چراغ را هم روشن کرد تا من بهتر ببینم چشمم که به صورت محمدحسین افتاد، آرامش عجیبی تمام وجودم را در بر گرفت. 
فقط اشک می ریختم. او در تابوت را بست، اما من دیگر نمی توانستم از جایم بلند شوم. سرباز زیر بغلم را گرفت و از کانتینر بیرون آمدم.


حدود ساعت دو و نیم شب بود که به خانه رسیدم. نمی دانم کِی خوابم برد، اما در خواب دیدم که محمدحسین از در خانه وارد شد و با همان لبخند همیشگی اش کنارم ایستاد و گفت :
«محمدرضا! خیلی ناآرامی. مگر چی شده که این قدر بی تابی می کنی؟ مگر خودتان دنبال این چیزها نبودید؟ حالا که ما رفتیم حسادت می کنید؟»

خواستم سئوالی بپرسم که از خواب پریدم. خوب به اطرافم نگاه کردم، خودم بودم و تاریکی شب.


... 
...



💞 @aah3noghte💞


 
💔 میان این همه غوغا، میان ایوان طلایت بگو که می رسد آیا صدای من به صدایت؟ ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #شناخت_لاله_ها #شهید_مدافع_حرم #بابک_نوری_هریس #قسمت_اول 📆تاریخ تولد : 1371/07/21 محل تولد :
💔 قصه شهید بابک نوری هریس، از همین جا شروع شد، از وقتی عکس هایش یکی یکی در فضای مجازی منتشر شدند و روی قضاوت خیلی ها خط کشیدند، قضاوتی که معیار و اندازه اش چشم آدم ها بود؛ خط کشی که نمی توانست عکس آخرین سلفی بابک در سوریه را کنار عکس های قبل از اعزامش بگذارد و بپذیرد که قهرمان هر دو عکس یک نفر است. حالا اما بابک شده یک نماینده خوب برای دهه هفتادی ها ، برای همه آنهایی که متهم می شوند به وصل بودن به این دنیا، بابک از همه دل مشغولی های این دنیایی اش دل بریده و برای دفاع از مرزهای اسلام ، پرکشیده سمت سوریه؛ سمت حرم حضرت زینب سلام الله علیها و همانجا شهید شده؛ جوانی که حالا خیلی ها به او لقب زیباترین شهید مدافع حرم و شهید لاکچری را داده اند. 🌻👇🌻👇🌻👇
💔 ...🕊🌹 بابک یکی از فعال ترین جوان های شهر بود. سرشار از زندگی بود و همیشه در برنامه های مختلف پیش قدم بود. اصلا هم تک بعدی نبود و بواسطه سن و سالش جوانی می کرد و از همه قشری هم دوست و رفیق داشت . یعنی هم دوست باشگاهی داشت هم دانشگاهی هم مسجدی و هیئتی. هم از فعالین هلال احمر بود و هم در بسیج فعال بود، هم در کارهای خیر در بهزیستی شرکت می کرد، حتی بعد از شهادتش من فهمیدم که کارهای ساخت بنای یادبود شهدای گمنام در پارک ملت رشت را هم خودش انجام داده ، رئیس بنیاد شهید دیروز که به خانه ما آمده بود به من گفت که می دانستی پسرت چقدر برای اینکه اینجا ساخته شود زحمت کشید؟! من اینجا تازه فهمیدم که زمان ساخت این بنا، بابک به مسئولان گفته بود که چه شما بودجه بدهید چه ندهید روح این شهیدان اینقدر بلند و پر خیر وبرکت است که این بنای یادبود ساخته می شود و بعدا شما حسرت خواهید خورد که در این ثواب شرکت نکردید. بجز این فعالیت های فرهنگی، بابک یکی از دانشجوهای فعال دانشگاه تهران هم بود. ذاتش جوری بود که می خواست در همه ابعاد رشد داشته باشد و تک بعدی نباشد. 📞راوی: پدر شهید ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 روزی میرسد که حسرت یکی از این شبهای جمعه شبهای استجابت دعا شبهای زیارت حضرت سیدالشهداء بر دلمان خواهد ماند... تا زنده ایم، قدردان این زمانها باشیم بهترین لحظات زندگی سحر های جمعه ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شماره اول_141269211640.pdf
509.5K
🔰نشریه صدر | شماره یک هفته‌دوم‌شهریور ۱۴۰۰ ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا