eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.7هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_آل‌عمران (۱۱۶) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُ
✨﷽✨ (۱۱۸) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ لا يَأْلُونَكُمْ خَبالًا وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآياتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ‌ اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! از غير خودتان همراز نگيريد. آنان در تباهى شما كوتاهى نمى‌كنند، آنها رنج بردن شما را دوست دارند. همانا كينه و دشمنى از (گفتار) دهانشان پيداست و آنچه دلشان در بردارد، بزرگتر است. به تحقيق ما آيات (روشنگر و افشاگر توطئه‌هاى دشمن) را براى شما بيان كرديم اگر تعقّل كنيد. ✅ نکته ها «بِطانَة» به لباس زير گفته مى‌شود كه به «بَطن» و شكم مى‌چسبد. اين كلمه، كنايه از مَحرم اسرار است. «خَبال» به معناى نابودى فكر و عقل است. «عَنَت» به معنى سختى و رنج، و «يَألُون» به معنى كوتاهى كردن در انجام كار است. دشمن براى ما چه آرزو مى‌كند؟ اگر به واژه‌ى «وَدَّ» در قرآن بنگريم، آرزوهاى دشمنان را درباره خود در مى‌يابيم: 1. غفلت از سلاح وسرمايه خود. «وَدَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَ أَمْتِعَتِكُمْ» 2. ضعف و سستى و مداهنه و سازش‌كارى. «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ» «1» 3. رنج و فشار و به زحمت افتادن. «وَدُّوا ما عَنِتُّمْ» 4. ارتداد و بازگشت از دين. «وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمانِكُمْ كُفَّاراً» 🔊 پیام ها - بيگانگان را مَحرم اسرار خويش قرار ندهيم. «لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ» وجود مستشاران خارجى در كشورهاى اسلامى، ممنوع است. - رازدارى، يك وظيفه‌ى قطعى است. «لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ» - هر مسلمانى هم كه مصداق‌ «دُونِكُمْ» باشد، نبايد محرم اسرار قرار گيرد، زيرا در ميان مسلمانان نيز افراد فتنه‌جو و جاسوس، كم نيستند. «لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ ...» - ملاك دوستى و روابط صميمانه‌ى مسلمانان با ساير جوامع بايد ايمان باشد. «لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ» - دشمن در ضربه زدن به فكر و انديشه كوتاهى نمى‌كند. «لا يَأْلُونَكُمْ خَبالًا» - دشمنان با شگردهاى گوناگون با ما برخورد مى‌كنند: 1. فساد. «لا يَأْلُونَكُمْ خَبالًا» 2. فشار. «وَدُّوا ما عَنِتُّمْ» 3. نفاق. «ما تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ» - دشمنان خود را بشناسيد و هشيار باشيد، آنان ذرّه‌اى در توطئه و فتنه عليه شما كوتاهى نمى‌كنند. «لا يَأْلُونَكُمْ خَبالًا وَدُّوا ما عَنِتُّمْ» - اوامر و نواهى الهى، دليل و فلسفه دارد. اگر شما را از روابط صميمانه با دشمنان نهى مى‌كند، به خاطر آن است كه آنان در توطئه عليه شما كوتاهى نمى‌كنند. «لا تَتَّخِذُوا ... لا يَأْلُونَكُمْ» - از كوزه همان برون تراود كه در اوست. از دشمن انتظارى جز بغض و كينه‌نيست. «قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ» - دشمنان خود را از تبليغات آنان بشناسيد. «قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ» - روابط صميمى با دشمنِ توطئه‌گر، نشانه‌ى بى‌عقلى است. برخورد صميمانه، با افراد بى‌صفا، كم عقلى است. «ما تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ ... إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ» - خداوند به درون همه آگاه است و نقشه‌هاى دشمنان اسلام را افشا مى‌كند. «وَ ما تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ» - دشمنان شما منافق هستند، ظاهر و باطنشان يكى نيست. «ما تُخْفِي صُدُورُهُمْ» - خداوند با معرّفى روحيات دشمن، با شما اتمام حجّت كرده است. «قَدْ بَيَّنَّا الْآياتِ» - مؤمن بودن مسأله‌اى است و عاقل بودن مسأله ديگر، لذا در اين آيه خداوند به مؤمنان مى‌فرمايد: كفّار را محرم اسرار خود قرار ندهيد، اگر عقل داريد. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ... إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ» ... 💕 @aah3noghte💕 وَقَالَ الرَّسُولُ: يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ [ ﺩﺭﻗﻴﺎﻣﺖ ] ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻗﻮم ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﻭﻙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ!
💔 کنج. آرزو. وصال. لیاقت. منتظر. اذون. دعا. ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت70 تصور این
💔


🔰  🔰
📕رمان امنیتی  ⛔️

✍️ به قلم: 




جلو می‌رویم و حامد با لبخند همیشگی‌اش می‌پرسد: 
- شما چرا این‌جا ایستادید برادرا؟

چشمم می‌افتد به پلاک سیاوش که زنجیرش پیچیده به زنجیر نقره‌ای رنگی که قبلا گردنش بود. کنار خالکوبی کلمه مادر.

سریع نگاهم را می‌گیرم. همان جوان قدم جلو می‌گذارد و با یک لبخند موقر، دست دراز می‌کند به سمت حامد:
- سلام. کاظمی هستم، پوریا کاظمی. به ما نگفتند کجا بریم.

و برگه‌ای را نشان حامد می‌دهد.

انقدر کلمات را مودب، استوار و تمیز ادا می‌کند که مطمئن می‌شوم از آن بچه مثبت‌هایی ست که همیشه سرشان در درس و کتاب بوده.

کنار سیاوش چه قاب ناهمگون و بامزه‌ای بسته‌اند! خنده‌ام را می‌خورم.

حامد می‌گوید:
- خب شما باید خودت رو به بهداری معرفی کنی برادر.

پس حدسم درست بوده و پوریا باید دکتری، پرستاری، چیزی باشد.

در سالن خالی چشم می‌چرخاند و عینکش را روی چشم صاف می‌کند:
- خب الان باید کجا برم دوست عزیز؟

حامد دستی می‌زند سر شانه پوریا:
- بیا، من خودم می‌برمت تا هتل شیشه‌ای. اون‌جا تکلیفت معلوم می‌شه.

و بعد نگاهی به سیاوش می‌کند:
- شما هم با ایشونید؟

چه سوال خنده‌داری!

سیاوش سینه جلو می‌دهد و همان ابتدا که دهان باز می‌کند، حامد مطمئن می‌شود سیاوش و پوریا صنمی با هم ندارند:
- نه داداش، ما همینطوری مرامی ثبت‌نام کردیم اومدیم. الانم معلوم نیس این‌جا کی رئیسه؟

لبخند حامد عمیق‌تر می‌شود:
- شمام با ما بیا. بریم ببینیم کی رئیسه.

و راه می‌افتد. سیاوش و پوریا کمی این پا و آن پا می‌کنند و خودشان را به ما می‌رسانند.

ابوحسام دم در منتظرمان است؛ رفیق سوری حامد. 

حامد خاصیتش این است که برعکس من، زود می‌تواند خودش را در دل آدم‌ها جا کند.

دقیقاً هم وقتی سر و کله‌اش در زندگی من پیدا شد که نیاز به یک رفیق داشتم؛ کسی از جنس کمیل. دقیقاً وقتی جای کمیل خیلی کنارم خالی بود.

رفاقت من و حامد از اربعین شروع شد.

دو سال است که هر سال اربعین و دهه محرم، خودش را می‌رساند به عراق تا حفاظت از زوار را به عهده بگیرد.

هر دو سال هم با هم بودیم. می‌دیدمش که یک جا نمی‌نشیند.

یکی دو روز رفته بودم توی نخش که ببینم کِی می‌خوابد؟ دیدم نه...اصلاً خواب ندارد. وقت استراحت هم می‌رفت بین موکب‌ها کار می‌کرد.

سوار ماشین می‌شویم و در تاریکی بی‌پایان شب‌های دمشق، خودمان را به هتل شیشه‌ای می‌رسانیم.

این هتل شیشه‌ای هم یک جورهایی کارکردش مثل دوکوهه است.

همه خوابند بجز یک پیرمردِ ریزه‌میزه که وقتی حامد را می‌بیند، گل از گلش می‌شکفد.

حامد را محکم در آغوش می‌گیرد و می‌بوسد.

از چشمان کشیده و لهجه‌ مشهدی‌اش می‌شود فهمید از اعضای تیپ فاطمیون و اهل مشهد است. 

حامد و پیرمرد، مثل پدر و پسرند با هم.

وقتی پیرمرد از آغوش حامد جدا می‌شود، حامد تازه یادش می‌افتد باید ما را به هم معرفی کند:

- ایشون مش باقر هستن، بزرگ ما و بچه‌های فاطمیون. مش باقر، این برادرا هم با منند. ان‌شاءالله امشب بخوابند، فردا تکلیفشون روشن می‌شه.


...
...



💞 @aah3noghte💞

کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی ...
💔 دلنوشته قابل تأمل شهید محسن فخری‌زاده تنها یک‌ماه پیش از شهادتش: 🌹«یک سئوال دارم، چرا شهدا در جوانی سخنانی می‌گویند که عرفا در کهنسالی؟ البته می‌دانیم که این سخنان از عمق حکمت جاری شده از قلب بر زبان است؛ نه آن‌که سخنانی سطحی است.» (۹۹/۸/۷) 💞 @shahiidsho💞
💔 کوچک‌تر از آنم که بگویم که «چنین» کن یک گوشه‌ی چشمی به منِ گوشه‌نشین کن💔 ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 در حسرت تو توبه شکستم صدبار زین توبه که صد بار شکستم توبه #شهید_جواد_محمدی #آھ_اے_شھادت... #نسئ
💔 خدایا! این چه سرّی است میان شهدا؟ چه شهدای انقلاب، چه شهدای جنگ تحمیلی و چه شهدای مدافع حرم... زندگی شهدا را که می بینیم، یک نقطه اشتراک در میانشان هست همان ریسمان محکمی که به شهادتشان انجامید و آن ارادت به سیدالشهداست... درست است... نمی شود عاشق و واله و سالار شهیدان نباشی و شوی🥀 ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #آھ... گفتى: بسنده ڪن به خيالى ز #وصل ما ما را به غير ازين، سخنى در خيال نيست🥀 #گلستان_شهدای_
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 ... بچه ها..! یه جوری تویِ جامعه راه برید..؛ که همه بگن این بویِ "امام زمان(ارواحنافداه)" میده..! اگه‌بگی‌چی‌شدکه شهیدشدن؟ میگم یه روده راست تو شِکَمِشون بود راست میگفتن امام زمان دوسِت داریم. بیاید راست بگیم که " امام زمان(ارواحنافداه)" رو دوست داریم!!! 🔖 ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 مرا در بر بگیر ای مهربان هرچند می‌دانم ندارم طاقت آغوش یک دریا زلالی را ... " أَلسَّلٰامُ عَلَ
💔 به لطف مادرم از کودکی دچار تو ام همیشه در نظرم بوده آشنا حرمت " أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰا" ... 💞 @aah3noghte💞
💔 فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم. سوره بقره؛ آیه ۱۵۲ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 حضرت روح الله: سزاوار است که بر اولین اسکناس که در ایران به طبع می‌رسد، عکس در رژیم منحوس پهلوی چاپ شود 🗓 ۱۰ آذر، سالروز شهادت آیت الله ... 💞 @aah3noghte💞
💔 شما نمازهایتان را در اول وقت و حتی‌المقدور با جماعت بخوانید مطمئن باشید به مقامات عالی معنوی می‌رسید دنبال ورد و ذکر خاصی نباشید. نماز انسان را به بهترین درجات معنویت می‌رساند. آیت الله سید علی قاضی🪴 ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_آل‌عمران (۱۱۸) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِ
✨﷽✨ (۱۱۹) ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا يُحِبُّونَكُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْكِتابِ كُلِّهِ وَ إِذا لَقُوكُمْ قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَيْكُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَيْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ هان! (اى مسلمانان!) اين شماييد كه آنان را دوست مى‌داريد، ولى آنها شما را دوست نمى‌دارند، در حالى كه شما به همه‌ى كتاب‌ها (ى آسمانى) ايمان داريد (ولى آنها به كتاب شما ايمان نمى‌آورند.) و هرگاه با شما ديدار كنند (منافقانه) مى‌گويند: ما ايمان آورديم و چون (با هم) خلوت كنند، از شدّت خشم بر شما، سر انگشتان خود را مى‌گزند. بگو: به خشمتان بميريد، همانا خداوند به درون سينه‌ها آگاه است. 🔊 پیام ها - تشخيص روحيات دشمن و انگيزه‌هاى حقيقى خود، بسيار دقيق است، به‌ همين جهت در صدر آيه، كلمه‌ى «ها» هشدار و تنبيه آمده است. - دوستى بايد دو جانبه باشد وگرنه مايه‌ى ذلّت و خودباختگى و احساس حقارت است. «تُحِبُّونَهُمْ وَ لا يُحِبُّونَكُمْ» - مسلمان به تمام كتاب‌هاى آسمانى پيشين ايمان دارد، گرچه ديگران به قرآن ايمان نياورند. «تُؤْمِنُونَ بِالْكِتابِ كُلِّهِ» - به هر اظهار ايمانى اطمينان نكنيد. «قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا ...» - گمان نكنيد كه محبّت شما، دشمنان كينه‌توز را نسبت به شما مهربان مى‌كند. «تُحِبُّونَهُمْ ... عَضُّوا عَلَيْكُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَيْظِ» - انگيزه‌هاى درونى، بازتاب بيرونى دارد. در آيه‌ى قبل: «قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ» در اين آيه‌ «عَضُّوا عَلَيْكُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَيْظِ» - دشمن نسبت به شما خشم و غضب ندارد، بلكه غيظ دارد. غيظ در مواردى بكار مى‌رود كه ظرف انسان از غضب پر شده باشد. «مِنَ الْغَيْظِ» - از امدادهاى الهى، افشاى روحيه‌هاى دشمن براى مسلمانان است، تا اغفال نشوند وهوشيار باشند. «وَ ما تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ ... وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَيْكُمُ الْأَنامِلَ ...» - دشمنان كينه‌توز خود را تحقير كنيد. «مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ» - برخورد اسلام با منافقانِ موذى، شديدتر از كافران است. «إِذا لَقُوكُمْ قالُوا آمَنَّا ... مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ» - گاهى اعلان نفرت و نفرين لازم است. كافران كينه‌توز و منافقان حيله‌گر شايسته‌ى نابودى هستند. «مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ» - به بهانه‌ى جذب كفّار، به آنها محبّت نكنيد، زيرا گاهى انگيزه‌ى واقعى محبّت، طمع يا ترس و يا خودباختگى است. «إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» - خداوند به اسرار دلها آگاه است. «عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» اگر باور كنيم كه خداوند همه چيز را مى‌داند، كمتر دست به حيله و فريب مى‌زنيم. منافقان توطئه‌گر نيز بدانند كه خداوند عملكرد آنان را مى‌داند و به‌ موقع پاسخ خواهد داد. ... 💕 @aah3noghte💕 وَقَالَ الرَّسُولُ: يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ [ ﺩﺭﻗﻴﺎﻣﺖ ] ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻗﻮم ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﻭﻙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت71 جلو می‌
💔


🔰  🔰
📕رمان امنیتی  ⛔️

✍️ به قلم: 



وقتی پیرمرد از آغوش حامد جدا می‌شود، حامد تازه یادش می‌افتد باید ما را به هم معرفی کند:

- ایشون مش باقر هستن، بزرگ ما و بچه‌های فاطمیون. مش باقر، این برادرا هم با منند. ان‌شاءالله امشب بخوابند، فردا تکلیفشون روشن می‌شه.


مش باقر لبخند می‌زند:
- خوش آمدید باباجان. مهمون آقا حامد جاش رو چشمای مایه.

و راهنمایی‌مان می‌کند به سمت یک اتاق خالی.

قرار می‌شود سیاوش و پوریا در یک اتاق بخوابند و من و حامد در یک اتاق.

من همان اول، سرم به بالش رسیده و نرسیده چشمانم بسته می‌شوند.
***

با دست باندپیچی شده در بیمارستان قدم می‌زدم که چشمم به پزشکِ جلال افتاد.

جلو رفتم. احتمال می‌دادم کسی را گذاشته باشند که سر و گوشی آب بدهد و بفهمد حال جلال چطور است؛ برای همین دکتر را که از بچه‌های خودمان بود، کناری کشیدم و پرسیدم:
- حالش چطوره؟

- خوبه. خوشبختانه آسیب جدی ندیده. یکم سرش دچار ضربه شده که نگران کننده نیست؛ اما باید تحت نظر باشه.

ته دلم خدا را شکر کردم.

سرم را کمی جلو بردم و نزدیک گوش دکتر گفتم:
- بهتره فعلاً توی کما باشه. متوجهید که؟

چند ثانیه با حالتی گنگ نگاهم کرد و بعد ابروهایش بالا رفت:
- آهان...باشه.

خوشم می‌آمد خوب می‌گرفت منظورم را. 

می‌خواستم فعلا به همه از جمله خانواده جلال بگویند توی کماست که خطر حذفش منتفی شود.

از بیمارستان زدم بیرون و به یکی از بچه‌ها سپردم نامحسوس مواظبش باشند.

خودم را رساندم به اداره. امید و میلاد طبق معمول پشت سیستم بودند؛ اما با چهره‌های نگران.

از میلاد پرسیدم:
- هنوز نتونستی بفهمی این ناعمه کیه؟


سرش را تکان داد:
- توی هیچ‌کدوم از بانک‌های داده، چنین اسم و عکسی وجود نداره. بچه‌های برون‌مرزی هم گفتند نمی‌شناسن. اصلا انگار یه شبه پای بته سبز شده!

این که نمی‌دانستم ناعمه دقیقاً جاسوس کدام سرویس است و اهل کجاست، اذیتم می‌کرد.

اگر می‌دانستم، بهتر می‌توانستم حرکت بعدی‌اش را پیش‌بینی کنم.

به امید گفتم:
- چیه؟ چرا نگرانید شماها؟

- سمیر و ناعمه می‌خوان از ایران برن.

برق از کله‌ام پرید:
- چی؟ کجا؟

- برای فرداشب بلیت هواپیما دارند به مقصد ترکیه.

شقیقه‌هایم را با دو انگشتم گرفتم. سرم نبض می‌زد. 

رفتن سمیر و ناعمه به این معنا بود که داشت زمان عملیات‌های تروریستی می‌رسید.

از اتاق بیرون زدم تا خودم را برسانم به دفتر حاج رسول.

باید زودتر هماهنگی‌هایش را انجام می‌دادم برای عملیات دستگیری.

طوری هروله می‌کردم که هرکس من را می‌دید، تعجب می‌کرد و می‌گفت:
- کجا با این عجله؟

وقت نداشتم جوابشان را بدهم. حاج رسول را بیرون از دفترش دیدم. داشت می‌رفت خانه.

به سختی سرعتم را کم کردم که روی سرامیک‌های راهرو لیز نخورم و پخش زمین نشوم.

دست به دیوار گرفتم. حاج رسول با همان حالت عاقل اندر سفیهش نگاهم می‌کرد و منتظر بود نفسم جا بیاید تا حرف بزنم.

صاف ایستادم و دستی به سر و روی بهم ریخته‌ام کشیدم. می‌دانستم حسابی خاک و خلی و درب و داغانم و احتمالاً بوی دود و خون می‌دهم.

حاج رسول با چشمانش اشاره کرد به دست باندپیچی شده‌ام:
- دستت چی شده؟

انگار خودم هم تازه فهمیده باشم، دستم را بالا گرفتم و نگاه کردم:
- هیچی قربان، یه سوختگی کوچیکه.

سرش را تکان داد و راه افتاد به سمت آسانسور:
- خب، کارِت رو بگو. زود باید برم.
 
- ناعمه و سمیر دارن از ایران می‌رن. احتمالاً عملیاتشون نزدیکه.



دکمه احضار آسانسور را فشار داد:
- خب، قرار بر این بود که بعد از تجهیز ششم همه‌شون برن زیر ضربه. هماهنگ می‌کنم برای عملیات. برنامه‌ت برای سمیر و ناعمه چیه؟

سوالش مثل پتک خورد توی سرم. باید چکار می‌کردم؟ 


...
...



💞 @aah3noghte💞

کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی ...
💔 شمع وقتی داستانم را شنید، آتش گرفت! شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتی :) بابا رضای خوبم ...♥️ ... 💕 @aah3noghte💕
مراسم وداع با خادم الرضا ابن الشهید کربلایی محمد افتخاری 🎤 سخنران: حاج حسین یکتا 🏴 با مرثیه سرایی حاج امیر عباسی چهارشنبه ۱۰ آذرماه ۱۴۰۰ ساعت ۱۹:۳۰ 🌐 خیابان وحدت اسلامی، خیابان بهشت، معراج شهدای تهران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸پیام حاج حسین یکتا در پی حادثه ناگوار برای اعضای جمعیت امام رضایی ها
شهید شو 🌷
💔 خدایا! این چه سرّی است میان شهدا؟ چه شهدای انقلاب، چه شهدای جنگ تحمیلی و چه شهدای مدافع حرم... ز
💔 آن ها که با هم بوده اند به ما می گوید رفیق می تواند رفیقش را یا کند! پس در انتخاب دوست، دقت کن اما اگر برای دوستی، دست رفاقت با کسی دادی مثل پای رفاقت جان بده... خوبه باشه دو دو ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #مومن کَتوم است و این کتمان، فقط به اَسرار مگو نیست، که کتمان #درد و #رنج هم هست. تو چه حقی داری
💔 بـــــــصـــــیـــــرتِ اعــــتــــقــــادی بعضی از پسرها به بلوغ که میرسند بلوغ چشم چرانی است و بعضی دختران بلوغشان ، بلوغِ آرایش و خود نمایی و دیده شدن است بعضی ها هم بلوغشان این است که فقط خــــــــــدا آنها راببیند . چون آنها خــــــــــدا را دیده اند . چون جلوی سیل بلوغ سد ساخته بودند و این میل را به نور تبدیل کرده اند و با آن خـــــــــــدا را میدیدند . آنگونه که ژنراتور در سد نیروی سیلاب را به نور مبدل میکند ولی در غرب، سیل رهای بلوغ به خشونت و جنون جنسی مبدل میشود و به کوتاهی از کار می افتد و خانواده و عشق را نابود می کند. 😍 ... 💞 @aah3noghte💞