شهید شو 🌷
💔 مستحقیم و ز دریای پر از لطف شما یک وجب جا فقط از کنج حرم میخواهیم #صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
💔
واجب شده صبحها کمی دربزنم
قدری به هوای حرمت پر بزنم ؛
لازم شده در فراق ششگوشهتان
دیوانهشوم به سیمآخر بزنم !
#عالیه_رجبی
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#ڪربلالازممدلمتنگاست
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#ما_ملت_امام_حسینیم
#آھ_ڪربلا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#بسم_الله
#یک_حبه_نور
_یاایها الذین آمنوا
+جانم
- اتَّقُوا اللَّهَ وَقولوا قَولًا سَديدًا
#با_من_بخوان.
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#شکرگزارباشیم 🤲🏻
خدایا بدون ذکر جزئیات
شُکر . . .❣
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#امام_خامنه_ای:
ما در دوران مبارزه ی خود، هر وقت نام #میرزا_کوچک_خان را به یاد می آوردیم و شرح حال او را می خواندیم، نیرو می گرفتیم.
او از #همت و #اراده و #شخصیت و #هویت خود خرج کرد
برای اینکه به یک #نسل، هویت و شخصیت و نیرو و اراده ببخشد.
این بسیار ارزش دارد..
سالروزشهادت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#دماذانی
یک نفر خدمت آقای بهجت «ره»
عرض مۍ کند؛
میخواهیم که گناه نکنیم،اما نمۍ شود
ایشان در پاسخ میفرمایند؛
‹روغن چراغ کم است›
روغن چراغ یعنی چه؟!
یعنی معرفت ما به خدا کم است.
چگونه باید معرفت به خدا پیدا کنیم؟!
باید در قدرت و عظمت خدا فکر کنیم.
چگونه فکر کنیم؟!
خدا را همیشه حی و حاضر و ناظر ببینم.
بعد آن چه مۍ شود؟!
کم کم بساطِ گناه جمع می شود و به خدا معرفت پیدا خواهیم کرد و آنگاه ، گشایش هایی رخ میدهد که فقط هر نفسِ پاکی آن را مۍ بیند..
#فکر_کنیم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
دست من رو می گرفت می نشاند روی صندلی میگفت : یا با هم ظرف ها را بشوییم یا شما بنشین من میشورم .
شما دست من امانتی دوست ندارم به خاطر شستن ظرف، دستهای تو خراب بشه.
#شهید_حمید_سیاهکالی
📚 کتاب: یادت باشد
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت72 وقتی پیر
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت73 دکمه احضار آسانسور را فشار داد: - خب، قرار بر این بود که بعد از تجهیز ششم همهشون برن زیر ضربه. هماهنگ میکنم برای عملیات. برنامهت برای سمیر و ناعمه چیه؟ سوالش مثل پتک خورد توی سرم. باید چکار میکردم؟ گیج و منگِ حادثه بودم و این بدترین حالت برای یک مامور امنیتی ست. لبم را بردم زیر فشار دندانم تا فکرم جمع شود. گفتم: - خودم دنبالشون میرم. راستش آن لحظه نمیدانستم دقیقاً قرار است تا کجا همراهشان بروم. حاج رسول فهمیده بود الان کمی در هم ریختهام که سعی کرد کمکم کند: - دستگیرشون میکنی؟ موتور مغزم داشت گرم میشد: - آره، چون اگر دستگیری رو شروع کنیم و اونام متوجهش بشن، دیگه خارج از ایران دستمون بهشون نمیرسه. حاج رسول سرش را تکان داد. آسانسور رسید. همراهش سوار آسانسور شدم. سوالی نگاهم کرد: - کجا میای؟ - خونه. - اینطوری نرو خونه. یکم استراحت کن، اگه خواستی فردا صبح برو. خونوادهت زابهراه میشن. راست میگفت. بیچاره مادر چه گناهی کرده بود؟ کلا حالم خوش نبود. پیشانیام را ماساژ دادم: - چشم حاجی. باز هم با همان نگاه سنگینش سر تا پایم را آنالیز کرد: - حتماً یکی دو ساعت بخواب، یکم ریکاوری بشی. حالت خوش نیست، اینطوری نمیتونی ادامه بدی. در آسانسور باز شد. حاج رسول جلوتر رفت: - منم برم یه خاکی به سرم بریزم... و برگشت سمت من: - مغازهای نمیشناسی الان باز باشه؟ به ساعت راهرو نگاه کردم. یک و نیم شب بود. سر تکان دادم: - نه چطور؟ - هیچی...بدبخت شدم. خانمم گفته بود خرید کنم برای فردا، مهمون داریم. یادم رفت. الان برم خونه معلوم نیست زنده برگردم اداره. دوست داشتم کمی سربهسرش بگذارم و بگویم: - حاجی شما هم بعله؟ اما نگفتم. نه من حوصله شوخی داشتم نه او. حاج رسول رفت به سمت در خروجی و من با امید ارتباط گرفتم: - پروازشون چه ساعتیه؟ - فردا ساعت نُه شب، فرودگاه شهید بهشتی. - ت.مشون کیه؟ - مرصاد. قدم تند کردم به سمت نمازخانه. نیاز داشتم به خواب. به امید گفتم: - حتماً برای نماز بیدارم کن. وارد نمازخانه شدم. یکی دو نفر از بچهها کنار نمازخانه خوابیده بودند. یک نفر هم یک گوشه نشسته بود و نماز میخواند و چیزی زمزمه میکرد. در فضای نیمهتاریک نمازخانه نشناختمش؛ عمداً در سایه نشسته بود. گریه میکرد و توی حال خودش بود. به حالش غبطه خوردم؛ اما این غبطه زیاد طول نکشید. یک گوشه برای خودم پیدا کردم و آرنجم را به حالت تا شده گذاشتم زیر سرم و دیگر نفهمیدم چه شد. *** صدای اذان میآید. صدای حامد را میشنوم: - عباس! عباس جان! نمازه ها! سریع مینشینم سر جایم. حامد چراغ اتاق را روشن میکند و نور چشمانم را میزند. چشمانم را ماساژ میدهم و خمیازه میکشم. بدنم از خوابیدن روی تخت فنری درد گرفته است. به حامد نگاه میکنم؛ قیافهاش شبیه آدمهایی که تازه موقع اذان بیدار شدهاند نیست. معلوم است که از قبلش بیدار بوده. از اتاق بیرون میزنم تا وضو بگیرم و بروم نمازخانه. در راهرو، سیاوش و پوریا را میبینم که خوابآلود راه میروند. پوریا سعی دارد موهایش را با کشیدن دست مرتب کند. چشمان سیاوش هنوز درست باز نشده و نزدیک است که زمین بخورد. #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3noghte💞 کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی #کانال_آه...
شهید شو 🌷
💔 بزار سایَهت همیشه رو سرم باشه قرار ما شب جمعه حرم باشه.. #شب_جمعه #شب_جمعه_ست_هوایت_نکنم_میمیر
💔
- سینه ام
- سرشار دردُ
- کربلایت مرهم است؛
کاش درمانم دهی و کربلا خاکم کنی!
#شب_جمعه
#شب_جمعه_ست_هوایت_نکنم_میمیرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #شهادت آن ها که با هم #رفیق بوده اند به ما می گوید رفیق می تواند رفیقش را #بهشتی یا #جهنمی کند
💔
چون به سر
شوق بهشت ابدی راه بیافت
دل گمگشته بسوی حرم شاه شتافت
#شهید_جواد_محمدی
#فدای_عمه_سادات
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 بـــــــصـــــیـــــرتِ اعــــتــــقــــادی بعضی از پسرها به بلوغ که میرسند بلوغ چشم چرانی است
💔
#آھ...
هیچ چیزی درد #فراق و نبودن تو را برای این قافله #عاشق شهادت کم نمیکند.
نمیدانی چه لذتی میداشت اگر فرمان شروع حمله به #صهیون را #تو از پشت بیسیم
با رمز #یا_زهرا فریاد میزدی...
#شب_جمعه
ساعت ۱:۲۰ به وقت عاشقی
به وقت #حاج_قاسم
#مرد_میدان
#استوری #پروفایل😍
#قاسم_سلیمانی
#سردار_دلها
#دلتنگ_تو_ایم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#سردار_سلیمانی
#قاسم_هنوز_زنده_ست
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 سلام بر مَحیایِ دلم... #السلامعلیکیاصـاحبالزمان #اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم #ا
💔
شاید ما هم اگر مفید بودیم
برایمان نامه مینوشتید...
#یاأبانا💔
#السلامعلیکیاصـاحبالزمان
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#اللهّمَعَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#بسم_الله
ادعونی استجب لکم
بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را
سوره غافر؛ آیه ۶۰
#یک_حبه_نور✨
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
سلامٌ عَلَیکُم بِما صَبَرتُم
سلام به همهی دلهای صبور ...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_آلعمران (۱۱۹) ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا يُحِبُّونَكُمْ
✨﷽✨
#تفسیر_کوتاه_آیات
#سوره_آلعمران
(۱۲۰) إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُوا بِها وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ
اگر خوبى به شما رسد، آنان را غمگين سازد و اگر بدى به شما رسد، آنها بدان شادمان مىشوند و اگر (در برابرشان) صبر كنيد و پرهيزكار باشيد، حيلهى بدخواهانهى آنان هيچگونه آسيبى به شما نرساند. همانا خداوند به آنچه انجام مىدهند احاطه دارد.
✅ نکته ها
اين آيه راه شناختِ دوست و دشمن را بيان مىكند كه آن، توجّه به روحيات و عكسالعمل ديگران در مواقع كاميابى و يا ناكامى مسلمانان است. در سياست خارجى نيز توجّه به محكوم كردنها، تأييد و تكذيبها، و انواع كمكها و تبليغات، لازم است.
در آيات قبل، به مسلمانان سفارش كرد كه دشمنان را نه ياور همراه خود بگيرند و نه دوست خود. اين آيه مىفرمايد: اين برخورد ممكن است تاوان سختى داشته باشد و آنان عليه شما توطئه كنند، بنابراين شما بايد اهل صبر و تقوا باشيد، تا حيلههاى آنان ضربهاى به شما نزند.
🔊 پیام ها
- حسادتِ دشمنان به قدرى است كه اگر اندك خيرى به شما برسد، ناراحت مىشوند. «إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ»
- راه نفوذ دشمن در مسلمانان، يا ترس و طمع خودمان است و يا بىپروايى و بىتقوايى ما كه صبر و تقوا، راه چاره آن است. «إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا يَضُرُّكُمْ»
- در مقابله با حسودانى كه از رشد ما ناراحتند، صبر و تقوا چارهساز و كليد پيروزى است. «إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا يَضُرُّكُمْ»
- خداوند با افشاى روحيّات دشمن، به مسلمانان هم روحيّه مىدهد و هم بيدار باش. «إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ ... لا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ»
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
وَقَالَ الرَّسُولُ: يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا
ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ [ ﺩﺭﻗﻴﺎﻣﺖ ] ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻗﻮم ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﻭﻙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ!