💔
روابط عمومی قرارگاه حمزه سیدالشهدا نیروی زمینی سپاه:
عصر دیروز (سه شنبه ۱۸ تیر)
خودروی حامل رزمندگان قرارگاه حمزه سیدالشهدا (ع) که در حال انجام مأموریت بود،
در محل ورودی شهرستان #پیرانشهر
مورد حمله تروریستهای کوردل وابسته به استکبار جهانی قرار گرفت.
در این حادثه تروریستی سه تن از رزمندگان قرارگاه حمزه به نامهای #حاصل_احمدی،
#ستار_پیروتی و
#امید_ملازاده به فیض #شهادت نائل آمده و یک نفر دیگر نیز مجروح شد.
🔹اقدامات اطلاعاتی و عملیات تعقیب تروریستهای متواری ادامه دارد.
📸تویویا هایلوکس نیروهای سپاه
#شھادت_قسمت_ما_مےشد_اےڪاش
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 قسمت پنجاه و دوم: #بےتوهرگز ❤️ 🌀شعله های جنگ آستین لباس کوتاه بود ... یقه هفت ... ورودی اتاق
💔
قسمت پنجاه و چهارم
#بےتوهرگز ❤️
🌀پله اول
پشت سر هم حرف می زدن … یکی تندتر … یکی نرم تر …
یکی فشار وارد می کرد … یکی چراغ سبز نشون می داد …
همه شون با هم بهم حمله کرده بودن🙁 … و هر کدوم، لشکری از شیاطین به کمکش اومده بود …
وسوسه و فشار پشت وسوسه و فشار … و هر لحظه شدیدتر از قبل …
پلیس خوب و بد شده بودن … و همه با یه هدف … یا باید از اینجا بری … یا باید شرایط رو بپذیری …😒
من ساکت بودم … اما حس می کردم به اندازه یه دونده ماراتن، تمام انرژیم رو از دست دادم …😑
به پشتی صندلی تکیه دادم …
– زینب … این کربلای توئه … چی کار می کنی؟
… کربلائی میشی یا تسلیم؟ …
چشم هام رو بستم … بی خیال جلسه و تمام آدم های اونجا …
– خدایا … به این بنده کوچیکت کمک کن … نزار جای حق و باطل توی نظرم عوض بشه …
نزار حق در چشم من، باطل… و باطل در نظرم حق جلوه کنه … خدایا … راضیم به رضای تو …
با دیدن من توی اون حالت … با اون چشم های بسته و غرق فکر … همه شون ساکت شدن … سکوت کل سالن رو پر کرد …
خدایا … به امید تو … بسم الله الرحمن الرحیم …
و خیلی آروم و شمرده … شروع به صحبت کردم …
– این همه امکانات بهم دادید … که دلم رو ببرید و اون رو مسخ کنید 😏…
حالا هم بهم می گید یا باید شرایط شما رو بپذیرم … یا باید برم …
امروز آستین و قد لباسم کوتاه میشه و یقه هفت، تنم می کنید …
فردا می گید پوشیدن لباس تنگ و یقه باز چه اشکالی داره؟ …
چند روز بعد هم … لابد می خواید حجاب سرم رو هم بردارم 😏…
چشم هام رو باز کردم …
– همیشه … همه چیز … با رفتن روی اون پله اول … شروع میشه …
سکوت عمیقی کل سالن رو پر کرده بود …
قسمت پنجاه و پنجم
#بےتوهرگز ❤️
🌀 من یک دختر مسلمانم😌
سکوت عمیقی کل سالن رو پر کرده بود … چند لحظه مکث کردم …
– یادم نمیاد برای اومدن به انگلستان و پذیرشم در اینجا به پای کسی افتاده باشم و التماس کرده باشم …
شما از روز اول دیدید … من یه دختر مسلمان و محجبه ام …
و شما چنین آدمی رو دعوت کردید …
حالا هم این مشکل شماست، نه من … و اگر نمی تونید این مشکل رو حل کنید … کسی که باید تحت فشار و توبیخ قرار بگیره … من نیستم …
و از جا بلند شدم …
همه خشک شون زده بود😳 …
یه عده مبهوت …
یه عده عصبانی …
فقط اون وسط رئیس تیم جراحی عمومی خنده اش گرفته بود …
به ساعتم نگاه کردم …
– این جلسه خیلی طولانی شده … حدودا نیم ساعت دیگه هم اذان ظهره … هر وقت به نتیجه رسیدید لطفا بهم خبر بدید … با کمال میل برمی گردم ایران …
نماینده دانشگاه، خیلی محکم صدام کرد
– دکتر حسینی …
واقعا علی رغم تمام این امکانات که در اختیارتون قرار دادیم … با برگشت به ایران مشکلی ندارید و حاضرید از همه چیز صرف نظر کنید؟😳🤔
– این چیزی بود که شما باید … همون روز اول بهش فکر می کردید …
جمله اش تا تموم شد … جوابش رو دادم … می ترسیدم با کوچک ترین مکثی … دوباره شیطان با همه فشار و وسوسه اش بهم حمله کنه …
این رو گفتم و از در سالن رفتم بیرون و در رو بستم … پاهام حس نداشت … از شدت فشار … تپش قلبم رو توی شقیقه هام حس می کردم …
#ادامه_دارد...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #معرفےشھداےدفترحزب_جمهورےاسلامی #گذرے_ڪوتاھ_بر_زندگی_شھدا ۱۰ـ #شھیدحسین_اکبری: در سال 1323 در
💔
#معرفےشھداےدفترحزب_جمهورےاسلامی
#گذرے_ڪوتاھ_بر_زندگی_شھدا
۱۱ـ #شھیدمهدی_امینزاده:
در سال 1328 متولد شد👶 و خیلی زود به مدارج عالی تحصیل دست یافت. 🎓
او پس از اخذ درجه فوق لیسانس در رشته #اقتصاد، تحصیلات خود را در رشته دکترای #برنامهریزی_اقتصاد در #تگزاس دنبال کرد و با ورود امام به پاریس، عازم آنجا شد.❤️
با ورود به ایران ابتدا در کمیتههای مشهد شروع به کار کرد و در مهر ماه 1358 به عضویت هیات مدیره شرکت گسترش خدمات بازرگانی منصوب شد.
در بهمن 1358 به #معاونت_بازرگانی_داخلی وزارت بازرگانی برگزیده شد و همت خود را صرف #رفع_تنگناهای_اقتصادی کشور کرد
و سرانجام در هفتم تیر 1360 به کاروان شهدای سرچشمه پیوست.❣
#خون_عشاق_سر_وقت_خودش_خواهدریخت
#شھیدترور
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#اختصاصے_ڪانال_آھ...
💔
باورڪنید میشـه ازدل دریا هــم
بہ پرواز در اوج آسمـان رســید:)
با #شهــدا رفاقـت ڪنید
باهررنـگ ولباسـی ڪه هستین
باهرخط وربـط اعتقـادی وسیـاسـی،ڪه هستیـن..
بگذارید عقل هآی شما عآشق شود:))
عآشق شویدڪه اساس دنیـابہ عشـق است..
ڪہ درد عشـق رانمیفهمـندعاقلهآ...
سه #رفیق سه #شهید
#گردان_فجر
#شهدای_کازرون
#صلوات_نثار_سه_شهید
💕 @aah3noghte💕
💔
#خوزستان منطقه #دالپری تجمع گردانهای لشگر امام حسین ع قبل از عملیات #فتح_المبین
خیلی از
این عزیزان به خیل عظیم #شهدا پیوستن
#شهدا_شرمنده_ایم
#فتح_المبین
تصاویر خاص شهدا رو برای ما ارسال کنید❤️👌
💕 @aah3noghte💕
💔
#یاایھاالرئوف
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺷﻮﻕ ﻗﻔﺲ ﺍﺕ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻡ،.....
ﺩﺭ ﺑﮕﺸﺎ
ﻭﻋﺪﻩ ﯼ ﺩﺍﻧﻪ ﻣﺪﻩ،
ﺩﻭﺭ ﻭ ﺑﺮﻡ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺍﺳﺖ
#صلے_الله_علیڪ_یاعلےبن_موسےالرضا
#دهه_ڪرامت
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 🌷 #بسم_رب_المھدی 🌷 #و_آنڪہ_دیرتر_آمد #پارت_سیزدهم... ناگهان پایم را عقب کشیدم .
💔
🌷 #بسم_رب_المھدی 🌷
#و_آنڪہ_دیرتر_آمد
#پارت_چهاردهم...
من هم سریع به طرفشان رفتم و قامت بستم .
آن نماز بهترین نماز عمرم بود و به کلمه کلمه اش فکر کردم و بدون اشتباه از اول تا آخر را خواندم .😇
من هنوز هم در حسرت آن نمازم . 😔
بعد از نماز روبه روی مرد جوان دو زانو نشستیم که مرد جوان گفت :
"خب مردان مومن شب را چطور گذراندید ؟"
گفتم :
"بسیار عالی . شیار شما معجزه است".😊
احمد گفت :
"خیلی راحت بودیم حتی تشنه و گرسنه و گرما زده هم نشدیم فقط دلتنگ شما بودیم💔
مطمئنم که از احوال ما با خبرید" .
من گفتم :
"این چنین معجزاتی فقط از پیامبران بر می آید" .
جوان پس از مکثی طولانی لبخندی زد و گفت:
"شما که خوب میدانید پیامبری با رسالت حضرت محمد مصطفی ص خاتمه یافت .
مردی که شما #سرور خطابش کردید پیامبر زاده است."😉
به پهلوی احمد زدم و گفتم:
"دیدی میداند به آن سرور گفتیم؟"
احمد پرسید :
"نسبتان به کدام پیامبر می رسد"؟
لبخندی زد و گفت :
"به آقا و سرورم محمد مصطفی که درود خدا از ازل تا ابد بر اوست".
پرسیدم "پدرتان کیست"؟
گفت "حسن بن علی" .
احمد با تعجب گفت : "امام شیعیان؟😳 اما شیعیان که می گویند پسر حسن بن علی از دیده ها غائب است".
جوان گفت :
"آیا این طور است؟🤔 من از نظر شما غائبم یا به چشمتان می آیم ؟😉"
احمد با گریه گفت :
"پدر من به حرف شیعیان اعتقاد ندارد . ای پدر کجایی که ببینی"؟😭
سرور دست روی سینه ی احمد گذاشت و گفت :
"اگر تو به آنچه که نبینی شک نکنی پدرت نیز ایمان خواهد آورد".☺️
احمد گفت :
"آقا چگونه شک کنم به آنچه که میبینم . اگر به خودم شک کنم به شما شک نمی کنم".
#ادامه_دارد...
#نذر_ظهورش_صلوات✨
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
💔
شیخ زکزاکی در کمتر از ۲۰ سال توانست
#25میلیون نفر را شیعه کند
که #95درصد آنها از مقلدین #امام_خامنه_ای هستند
این جـُرم کمے است؟
شیخ ۷پسر و دو دختر داشت که
۶پسر او به #شھادت رسیده اند و خودِ شیخ هم
در آستانه شهادت
لطفا در امضای این متن و انتشار لینک آن برای امضای دیگران در پست های مربوط به مطالبه آزادی شیخ زکزاکی با هشتگ های مشترک همکاری کنید:
🌐 chng.it/v57BSKH9
#FreeZakzaky
#FreeZakzakyForTreatment
#Buhari_Poisoned_Zakzaky
💕 @aah3noghte💕
💔
#ایھاالارباب
من به گرداب گنه، غرق شدم... کاری کن
ای که کشتی نجاتی....
لَکَ لَبَّیک حُسَین✋
#اللهمارزقنازیارتالحسینعلیهالسلام
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#آھ_ڪربلا
💕 @aah3noghte💕
💔
#دلشڪستھ_ادمین...
می دانید!؟
#محبت، ماندگار است اما #عشق.... فراموش نشدنی...
آدم های بامحبت خیلی دوست داشتنی اند،
محبتشان نمک گیرت می کند
اما عاشق ها....
باید باشند تا چرخ جهان بچرخد...
شاید دوست داشتنی نباشند...
اما عشق شان باعث می شود دیگران به آنچه می خواهند ، برسند...
و #شھدا_عاشقند💞
چون آسایش دیگران را
به گوشه ی امن خودشان ترجیح می دهند.
آنہا ترجیح می دهند
عاشقی فداکار باشند که حتی کسی قدرش را نمی داند،
تا نقاب زده ای با ژست مهربانی...
که با حساب و کتاب ،
چرتکه مےاندازد که کجای محبتش بیشتر به نفع خودش تمام می شود
و کجای تلاشش بیشتر دیده می شود😏
#جواد عاشق بود
بےدریغ، محبت مےکرد و انتظار جواب نداشت
برای محبتش، منّتی بر کسی نمےگذاشت
عشقش را جار نمےزد اما
موقع گرفتارےها
خوب مےدانستی سراغ چه کسی را باید بگیری
تا پناه لحظاتت باشد
اگرچه شوخے کردن های #جواد ،
صدای خنده هایش
سر به سر بقیه گذاشتنش... زیاد بود
اما...
قلب بامحبت و عاشقش
نمےگذاشت بےخیالِ
غصه بقیه شود...
رفیق! تو باید بدانی....
#عشــــق، پاسخ معمای خلقت است
و #شھدا با خون خود
عشقشان را اثبات کرده اند...❣
#عاشق_شو... ارنه روزی
کار جهان سر آید
#شھیدجوادمحمدی
#عشق
#محبت
#دنیای_بدون_عشق😕
#شھدا_عاشقترند
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
الهام گرفته از دلنوشته ی ارسالی
با کلی تغییر😅🌹
#انتشارحتماباذکرلینک
💔
کسی مےتونه به #مصی جون پیام بده⁉️
بهش بگین یه روستا هست
وسط امریڪا
اینقدر قوانین #اجباری داررررره، مثلا:
⚠️رعایت مسائل مذهبی😱
⚠️حجاب اجباری😱
⚠️تفکیک جنسیتی😱
داره اونجا رعایت میشه‼️‼️‼️
تو رو خدا یکی به پولینژاد خبر بده
بره و به اون خانومای #مظلوم_یهودی کمک کنه😏
#روستای_کریاس_جویل
#قلب_امریکا
#حجاب_اجباری
#مصی
#آشوب
#دست_نشانده
#فتنه_گر
#اندڪےبصیرت
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
📹 تو دهنی نوجوانهای دهه هشتادی به مسیح علینژاد 😂
صدای ما سلاح ماست 😎
#دم_خروس
#دختران_اصیل_ایران_زمین👌
#حجاب_اجباری
#مصی
#آشوب
#دست_نشانده
#فتنه_گر
#اندڪےبصیرت
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
💔
✍ #امام_رضا (؏)؛
گناهان ڪوچک، زمینهے گناهان
بزرگ است هر ڪه در گناه کوچڪ
از خدا نترسد در گناه بزرگ هم
از خدا نخواهد ترسید✨
📚 عیون اخبار الرضا ۲ /۱۸۰
#حدیث_رضوی
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 قسمت پنجاه و چهارم #بےتوهرگز ❤️ 🌀پله اول پشت سر هم حرف می زدن … یکی تندتر … یکی نرم تر … یکی
💔
قسمت پنجاه و ششم
#بےتوهرگز ❤️
🌀دزدهای انگلیسی
وضو گرفتم و ایستادم به نماز … با یه وجود خسته و شکسته … اصلا نمی فهمیدم چرا پدرم این همه راه، من رو فرستاد اینجا …😕
خیلی چیزها یاد گرفته بودم … اما اگر مجبور می شدم توی ایران، همه چیز رو از اول شروع کنم … مثل این بود که تمام این مدت رو ریخته باشم دور …
توی حال و هوای خودم بودم که پرستار صدام کرد …
– دکتر حسینی … لطفا تشریف ببرید اتاق رئیس تیم جراحی عمومی …
در زدم و وارد شدم …
با دیدن من، لبخند معناداری زد … از پشت میز بلند شد و نشست روی مبل جلویی …
– شما با وجود سن تون … واقعا شخصیت خاصی دارید😊 …
– مطمئنا توی جلسه در مورد شخصیت من صحبت نمی کردید …
خنده اش گرفت …
– دانشگاه همچنان هزینه تحصیل شما رو پرداخت می کنه… اما کمک هزینه های زندگی تون کم میشه … و خوب بالطبع، باید اون خونه رو هم به دانشگاه تحویل بدید …
ناخودآگاه خنده ام گرفت …
– اول با نشون دادن در باغ سبز، من رو تا اینجا آوردید😏 …
تحویلم گرفتید … اما حالا که حاضر نیستم به درخواست زور و اشتباه تون جواب مثبت بدم … هم نمی خواید من رو از دست بدید … و هم با سخت کردن شرایط، من رو تحت فشار قرار می دید … تا راضی به انجام خواسته تون بشم …
چند لحظه مکث کردم …
– لطف کنید از طرف من به ریاست دانشگاه بگید … برعکس اینکه توی دنیا، انگلیسی ها به زیرک بودن شهرت دارن … اصلا دزدهای زرنگی نیستن😏…
و از جا بلند شدم …
قسمت پنجاه و هفتم
#بےتوهرگز ❤️
🌀 تقصیر پدرم بود
این رو گفتم و از جا بلند شدم … با صدای بلند خندید …
– دزد؟ … از نظر شما رئیس دانشگاه دزده؟ …😅
– کسی که با فریفتن یه نفر، اون رو از ملتش جدا می کنه … چه اسمی میشه روش گذاشت؟ …
هر چند توی نگهداشتن چندان مهارت ندارن …
بهشون بگید، هیچ کدوم از این شروط رو قبول نمی کنم …
از جاش بلند شد …
– تا الان با شخصی به استقامت شما برخورد نداشتن … هر چند … فکر نمی کنم کسی، شما رو برای اومدن به اینجا محبور کرده باشه …
نفس عمیقی کشیدم …
– چرا، من به اجبار اومدم … به اجبار پدرم …😔
و از اتاق خارج شدم …
برگشتم خونه … خسته تر از همیشه …
دل تنگ مادر و خانواده …
دل شکسته از شرایط و فشارها 💔…
از ترس اینکه مادرم بفهمه این مدت چقدر بهم سخت گذشته … هر بار با یه بهانه ای تماس ها رو رد می کردم …
سعی می کردم بهانه هام دروغ نباشه … اما بعد باز هم عذاب وجدان می گرفتم … به خاطر بهانه آوردن ها از خدا خجالت می کشیدم …
از طرفی هم، نمی خواستم مادرم نگران بشه …
حس غذا درست کردن یا خوردنش رو هم نداشتم … رفتم بالا توی اتاق … و روی تخت ولو شدم …
– بابا … می دونی که من از تلاش کردن و مسیر سخت نمی ترسم … اما …
من، یه نفره و تنها … بی یار و یاور … وسط این همه مکر و حیله و فشار …
می ترسم از پس این همه آزمون سخت برنیام …
کمکم کن تا آخرین لحظه زندگیم … توی مسیر حق باشم … بین حق و باطل دو دل و سرگردان نشم 😭…
همون طور که دراز کشیده بودم … با پدرم حرف می زدم … و بی اختیار، قطرات اشک از چشمم سرازیر می شد …
#ادامه_دارد...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #شهید_زینب_کمایی زینب بعد از انقلاب به خاطر پیام حضرت امام خمینی (ره) هر هفته #دوشنبه و #پنجش
💔
سر از کارش در نمیاوردم🤔
هم دوستای مذهبی و ارزشی داشت💚
هم دوستایی که از نظر اعتقادی، اصلا شبیهش نبودن و بعضی حتی، مخالفش بودن😳
یه روز علت قضیه رو ازش پرسیدم؛ گفت:
"آدم باید دو جور دوست داشته باشه،
بعضیا باشن که تو از وجودشون استفاده کنی😊
بعضیا هم باشن که از وجودت استفاده کنن😌
اینجوری، در هر صورت این دوستی برای یک طرف، مفیده
هنر اینه که بتونی
با رفتارت
تو قلب یه نفر که با تو و اعتقاداتت مخالفه، نفوذ کنی و روش تاثیر بذاری"😉
#شھید_شهناز_حاجی_شاه
#شهید_خانم
📚پیک افتخار
#دڂټۯٵ_ۿم_ۺھێډ_مێشن 🥀
#آھ_اےشھادت...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #معرفےشھداےدفترحزب_جمهورےاسلامی #گذرے_ڪوتاھ_بر_زندگی_شھدا ۱۱ـ #شھیدمهدی_امینزاده: در سال 132
💔
#معرفےشھداےدفترحزب_جمهورےاسلامی
#گذرے_ڪوتاھ_بر_زندگی_شھدا
شهیدی که با تیزبینی فراوانش ، میتوانست هر فتنهای را شناسایی و خنثی كند.
۱۲ـ #شھیدحسن_بخشایش:
در سال1336 درتهران متولدشد.👶
درسال1355 به دانشگاه علوم تبریز راه یافت و مبارزاتش را در تبریز و همزمان با انقلاب اسلامی شروع کرد و #کانون_نهضت_اسلامی را در آنجا بنیان گذاشت.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز با ظرافت خطر جریانهای التقاطی،
تجزیهطلب و لیبرالیسم را شناسایی كرد و با مایه گذاشتن از جان و هستی خود به مقابله با آنان پرداخت و در این راه همه سختیها را به جان خرید.
در آشوب حزب منحله خلق مسلمان به سختی مقاومت کرد و برنامههای فراوانی برای رادیو و تلوزیون تبریز ساخت.
#دفتر_جهادسازندگی تبریز به همت او راهاندازی شد.
سپس در دانشگاه تبریز فعالیتهای فرهنگی را آغاز کرد و در مهرماه 1359 عضوحزب جمهوری اسلامی شد و در فاجعه هفتم تیر به شهادت رسید.
#خون_عشاق_سر_وقت_خودش_خواهدریخت
#شھیدترور
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#اختصاصے_ڪانال_آھ...
💔
پنجشنبه ڪه مے آید...
باز دلتنگ #شهیدان مےشوم
بی قرارِ یـاد #یاران مےشوم
یاد #جانبازان میدان جنون
آشنایان غبار و خاڪ و #خون
#شهدا_را_یاد_کنید_ولو_بایک_صلواتــ
اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم💐
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 شهید سید مرتضی آوینی : ما ، روز به روز به آرمان هـای بلند اسلام نزدیکتر می شویم و اکنون آرمانِ ف
💔
آری...
شهادت زیباست، اما ...
مثل مرد💪
پای بیرق انقلاب ایستادن
از آن هم زیبا تر است.
#شهیدسیدمرتضی_آوینی
#جای_شھدا_را_پر_کنید‼️
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#اصفهان خیابان عبدالرزاق،سال ۱۳۶۴ اعزام نیروها به جبهه...
هر روز ،روز شماست ....
کاش بودید و میدید چه خیانت ها به خون شما میشه...
#اصفهان
#شهدا
#خیانت_به_شهدا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#ایھاالرئوف
#خودمانیمکسیجزتونفهمیدمرا
بغض آمده و حال مرا بد کرده😭
بدجور دلم
هوای مشهد کرده...!💔
#صلے_الله_علیڪ_یاعلےبن_موسےالرضا
#دهه_ڪرامت
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 🌷 #بسم_رب_المھدی 🌷 #و_آنڪہ_دیرتر_آمد #پارت_چهاردهم... من هم سریع به طرفشان رفتم
💔
🌷 #بسم_رب_المھدی 🌷
#و_آنڪہ_دیرتر_آمد
#پارت_پانزدهم...
من نیز با گریه گفتم :
"اگر احمد شک کند من شک نمی کنم."😭😭 و بعد خم شدم و دستانشان را بوسیدم .
دستی بر سرم کشیدند و من مـِهری را که تا آن زمان بیهوده از پدر و مادرم درخواست میکردم چشیدم .😔
جوان گفت : "نمی خواهید حنظل بخورید؟"
احمد گفت :
"هرچه از شما رسد نیکوست." جوان دو حنظل را با دستانش نیمه کرد و به ما داد و گفت :
"من اینک می رم اما خیالتان آسوده باشد تا ساعتی دیگر از اینجا نجات پیدا خواهید کرد".
حنظل را در دهانم گذاشتم با آنکه شیرین و خنک بود ولی به من مزه ی تنهایی و جدایی میداد. 😢
گریان گفتم :
"باز هم شما را خواهیم دید؟"😭
احمد بر روی پایش افتاد و گفت :
"نمی شود ما را هم با خود ببرید؟"😭😭
سرور موی او را نوازش کرد و گفت :
"هر وقت مرا از ته دل بخوانید می بینید. #شما_از_ما_خواهید_بود . احمد زودتر و محمود دیرتر ..."
نرم و سبک برخاست . مرد سپیدپوش هم .
نالیدم :
"آقا !..."
خواستم پارچه ی مخمل را چنگ بزنم اما دیگر بر سوار اسب بودند و داشتند از نظر پنهان میشدند .
فریاد زدم :
"ما را فراموش نکنید😭😭 .........
ما مرده هایی بودیم که زنده شده بودیم .
این را خارکنی میگفت که ما را پیدا گرده بود . میخواست از کارش بزند و ما را به خانواده هایمان تحویل دهد تا یک مژدگانی حسابی بگیرد .
به شیار خیره شدم.
با آن که حالا دیگر پیدا شده بودیم ولی دلتنگ بودیم خم شدم و برای آخرین بر بر روی شیار بوسه زدم ، شیاری که شاید پناهگاه نفرات دیگری نیز میشد ....
#ادامه_دارد...
#نذر_ظهورش_صلوات
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک