eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
3.7هزار ویدیو
71 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #قرار_دلتنگی😔 #اللهم_عجل_لوليك_الفرج یک #آیت_الکرسی و #سه_صلوات، برای سلامتی و تعجیل در فرج حض
این روز ها تلواسه ای بر دلمان نهاده که تو گویی دلمان نیشابوراست و بی خبری و فراق،صدای سم ستوران مغول؛ فکیف اصبر علی فراقک؟ : اضطراب،بی قراری،اندوه، ملالت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 🎥 خاطره همسر شهید طهرانی مقدم از گریه های حاج قاسم هنگام سخنان رهبر انقلاب در منزل شهید ... 💞 @aah3noghte💞
💔 امروز اصفهان مزار معروف به فاضل هندی زندگینامه جالبی دارند ، مثلاً مشهور هست که قبل از ۱۲ سالگی حدود ۸۰ تا کتاب نوشتند😢 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 سالروز شهادت پروانه های دمشق ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 سالروز شهادت پروانه های دمشق #شهدای_اربعه #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💞 @aah3nogh
💔 شب سی ام ماه صفر ۱۳۹۴ بود، یک ماه بعد از شهادت محمدرضا. بعد از مدتها خانه خلوت و ساکت بود، اولین شب تنهایی ما بعد از شهادت عزیزمان. هرچند خانه غرق در سکون و آرامش بود اما غم نبودن محمد چنان جولان می داد که هرکس گوشه ای از خانه پناه گرفته بود و خود را مشغول کاری کرده بود تا کمتر با این غم ویرانگر روبه رو شود. در این میان اما در دل مادر، طوفانی به پا بود... جارو میزد، گردگیری میکرد، غذا می پخت، تلفنش را چک می کرد، با اضطراب از آشپزخانه سرک می کشید، نگاهی به ساعت می کرد و با نگرانی دستهایش را روی هم میزد... هر از گاهی میگفت: _ محمد خیلی دیر کرده! درست می گفت! یک‌ ماه بود که همه همرزمانش در کنار خانواده شان بودند اما محمد... چه جوابی باید به مادر می دادم؟ _ مهدیه! بلند شو! _ چه کنم؟؟ _ زنگ بزن به دوستاش! به محکی، محمدی، موحدی! زنگ بزن به شهرستانی، درستی، به حاج حسن... زنگ بزن ببین کجا مونده! شروع کردم به امن یجیب خواندن؛ انگار اصلا نمی شناختمش؛ او همان مادری بود که یک ماه مردانه ایستاد و زیر بال و پر ما را گرفت، حالا... ادامه در پست بعد ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 شب سی ام ماه صفر ۱۳۹۴ بود، یک ماه بعد از شهادت محمدرضا. بعد از مدتها خانه خلوت و ساکت بود، اولین
💔 ادامه پست قبل شروع کردم به امن یجیب خواندن؛ انگار اصلا نمی شناختمش؛ او همان مادری بود که یک ماه مردانه ایستاد و زیر بال و پر ما را گرفت، حالا... به خودم که آمدم، نشسته بود به گریه، زانو به زانوی دامادش و می پرسید: _ محمد دلتنگ من نشد؟ نترسید؟ آخه بچه ی من که جنگ ندیده بود! الهی بمیرم، درد هم کشید؟ ناله هایش تبدیل به ضجه شده بود و جوابی جز هق هق گریه نمی گرفت... تلفنم را برداشتم، پیام های محمدرضا را باز کردم، می دانستم دیگر آنلاین نمی شود اما چاره ای نداشتم، پیام دادم: محمد! به دادم برس! من از پس مامان برنمیام، خودت باید بیای! آن شب مادر آنقدر اشک ریخت تا به خواب رفت، دست روی پیشانی اش گذاشتم و شروع کردم به قرآن خواندن، شاید کمی آرام بگیرد... *اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوءَ *أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ  ............ صبح زود چنان با انرژی و سرحال بیدار شد که هیچ‌کدام باور نمی کردیم همان مادر دیشب است..‌. پرسیدم: _ انگار امروز بهتری! _ چرا نباشم؟ دیشب با محمد رفتم زیارت امام رضا، بعد هم منو برد محل شهادتش، خیالم راحت شد... بچه م در ورودی العیس روی خاک ها به خواب رفته، خواب ناز... از لبخند گرم مادر، نفس راحتی کشیدم: _ پس بالاخره خودش را رساند... ______________ * گفتی اندر خواب بینی بعد از این روی مرا ماه من! در چشم عاشق آب هست و خواب نیست ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 میگن هر کسی به اندازه #دل‌هایی که آروم میکنه #آروم میشه چه #آرامشی داشته #جواد #شهید_جواد_محمدی
💔 در کتاب هاے فقه نوشته اند شهید را شهید مےنامند چون همه ے اهل آسمان شهادت مےدهند که با اولین قطره ےخونش مثل روز اول تولد پاڪ پاڪ مےشود... اے ڪه از پاڪ ترین هایی دست ناپاڪ ترین ها را بگیر💔 ... 💕 @aah3noghte💕