فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
ببینید | دستورالعمل آیتالله #بهجت
🔶 چگونه علاقه ام را به #امام_زمان بیشتر کنم؟
🔷 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#قرار_عاشقی
مینشینم خسته با حالی عجیب..
از ته دل مینویسم أَنت في قلبي رضا 🤍🫀
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
جمعه
یک جمع صمیمی میخواهد
چنداستکان چای
چندجین لبخند
خانه مادربزرگ
عطرکاهگل وشمعدانی..
مدتهاست دیگرجمعه هایمان
"جمعه"نیست
تعجبی ندارد دلمان میگیرد!
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
عالم از نازِ تو پُر شد، نازنینِ عالمی!
-هلالی جغتایی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت235 فکر کنم خود
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت236 حالا میفهمم سیدمصطفی و رفیقش، حسن، چرا دائم دارند مثل مرغ پرکنده بالبال میزنند که یک کاری بکنند برای جمع کردن هیئت محسن شهید. هربار جلسه میگیرند، هرکدام از اعضای شورای بسیج یک ربع داد و بیداد میکند از کمکاری ناجا و بسیج و سپاه که چرا کاری به محسن شهید ندارند. نمیدانند خودم به تکتک این نهادها سپردهام فعلا حساسیت ایجاد نکنند تا به موقعش ببریمشان زیر ضربه.😐 تمام تلاشم این است که ترمز بچههای بسیج را بکشم تا یک وقت کار سرخود نکنند. آنها از پشت پرده این هیئت و تیم عملیاتی قوی و سرویسهای جاسوسی پشت آن اطلاع ندارند؛ نه آنها و نه مردمی که به عشق اهلبیت(ع)، زیر پرچم این هیئت سینه میزنند. حس میکنم دارم کمکم عادت میکنم به آن نگاهِ پنهان که هرجا میروم روی سرم سایه انداخته. گاه انقدر ضدتعقیب میزنم و در خیابانها میچرخم که سرگیجه میگیرم؛ فقط برای این که لحظاتی راحت بشوم از دست آن نگاه پنهان. از وقتی فهمیدم آمارم را دارد و هر جا میروم سریع ظاهر میشود، سعی کردهام غیرقابلپیشبینی رفتار کنم تا گیج بشود. نوجوانها را تازه مرخص کردهام. هیچوقت فکر نمیکردم کار با نوجوان انقدر سخت باشد. هر یک نفرشان اندازه یک بمب اتم انرژی دارند و نمیشود گفت چرا. خب خودم هم در این سن همینطور بودم، نه خانواده و نه اولیای مدرسه از دستمان آرامش نداشتند. تازه من بچه مثبت حساب میشدم دربرابر کمیل!😅 - نخیر، فرق من و تو این بود که تو زیرزیرکی شیطنت میکردی و قیافهت مظلوم بود، ولی کارای من همیشه لو میرفت. وگرنه جفتمون ظرفیت به آتیش کشیدن مدرسه رو داشتیم. این را کمیل میگوید و تکیه میزند به دیوار. میگویم: - واقعاً چرا مدرسه رو آتیش نزدیم؟🤔 - نمیدونم. خیلی نقشههای جذاب داشتم برای این کار، ولی اسلام دست و پام رو بسته بود.😅 هردو میزنیم زیر خنده. حقیقتاً همه حرفهایش شوخی نبود. واقعاً حبس کردن یک نوجوانِ سرشار از انرژی در کلاسهای درس، آن هم درحالی که هیچ خلاقیت و فعالیت مفیدی در مدرسه وجود ندارد، مثل در دست نگه داشتن یک نارنجکِ بدون ضامن است.💥 ما واقعا آقامَنشی میکردیم که مدرسه را خراب نمیکردیم روی سرشان؛ آن هم درحالی که مجبور بودیم شش ساعت سر کلاس درس دست به سینه بنشینیم و به درسهایی گوش بدهیم که اصلا کاربردی نبودند برای زندگی واقعی؛ فقط در حد تست بودند و کنکور و امتحان. کمیل متفکرانه دست میزند زیر چانهاش: - میگم حتما یه کتاب بنویس در #نقد_سیستم_آموزشی. - اگه این پرونده ختم به خیر شد شاید بهش فکر کردم. - الان میخوای چکار کنی؟ شانه بالا میاندازم. فکری به ذهنم رسیده؛ اما اجرایش دیوانگی محض است. از جنس همان دیوانگی که حاج حسین سال هشتاد و هشت کرد. تنها کار کردن و گزارش ندادن به بالا و پنهانکاری و اینها... کمیل سریع میگوید: - چارهای نداری. همون کاری رو بکن که توی فکرت بود. #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕 @istadegiقسمت اول
شهید شو 🌷
💔 تو #بین_الحرمین گفتم عکس خانوادگی بگیریم. گفت: "ببخشید ولی نمیتونم اینجایی که امام و خانوادهاش ا
💔
وقتی #فاطمه را پارک میبردیم، میبردش توی اسباببازی ها و بازی میکردند و به من هم میگفت از بازی کردنشان عکس و فیلم بگیرم.
میگفت: " این عکس ها را بگیر تا فاطمه بزرگ شد ببیند من او را پارک برده ام و با او بازی کرده ام."
حالا که میخواهم #بابا را برای #دخترمان توصیف کنم این فیلم و عکس ها خیلی به کارم می آید
راوی: همسر #شهید_جواد_محمدی
قسمتیازکتاب #دخترها_بابایی_اند با اندکی تغییر
#شهیدجوادمحمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#آھ...
پیداسٺ ..
از آن بالا هم
هوایمان را دارید...
آی شھدا!! دلمان تنگ است....
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#لوگوعکسپاڪنشه
شهید شو 🌷
﷽ 💔 یا رسول الله (ص) تو همه دلخوشی روز و شب دنیایی همه هستند غلام و تو فقط آقایی پرچم هیچ کس اند
﷽
💔
هر کجا رنگ بهار یاد او، گل مى کند
مى زند صیقل خیال آیینه دیدار گل
مژده طوف حریمش هر کجا آرد نسیم
پرفشان جوشد چو طاووس از در و دیوار گل
#بیدل_دهلوی
صلّوا على رسولِ الله و آله ﷺ
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#شنبه_های_نبوی
#من_محمد_را_دوست_دارم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#لوگوعکسپاڪنشه
💔
#بسم_الله
در مصحفش گفت که بگوئیم:
إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ
حالا محضر حضرت ذوالجلال عرضه میدارم:
خدایا ما مالِ توئیم...
نذار حیف و میل بشیم!!!
#با_من_بخوان.
#یک_حبه_نور✨
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
🎥 روایتی از بانوی شهیدی که بعد از ۳۷ سال پیکرش پیدا شد...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
عارف بالله؛
#شهید_محمدحسین_یوسفالهی: 🍃♥️
بنا نیست ما تکلیفمان را فقط در یکجا انجام دهیم!
تکلیف، برای من نه زمین میشناسد و نه زمان..
.
ولادت: ۲۶ اسفند ۱۳۳۹
شهادت: ۲۷ بهمن ۱۳۶۴
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#شھادت
همانپیچكسبز؎است
کھجوانھمےزندبردلها؎ #عاشق!
هماندلهایےکھعـٰاشقِ #خُدا شدھاند!(꧇🌿..
دَرحَسرَتشَھـٰادَت.シ
#نائب_الزیاره بودیم
#شهید_جواد_محمدی
#شهیدجوادمحمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
💔
#بدونید‼️
هرجاجوانهاىماخواستندوهمت
گماشتند،بههدفرسيدندورسيديم.
مقاممعظمرهبری !
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞@aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت236 حالا میفهم
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت237 از جنس همان دیوانگی که حاج حسین سال هشتاد و هشت کرد. تنها کار کردن و گزارش ندادن به بالا و پنهانکاری و اینها... کمیل سریع میگوید: - چارهای نداری. همون کاری رو بکن که توی فکرت بود. گوشی غیرکاریام را درمیآورم. لبهایم را روی هم فشار میدهم و دنبال شماره خانه امید میگردم. امیدوارم خانه باشد امروز. خانمش جواب میدهد و میگوید امید بعد دو روز تازه رسیده خانه و خواب است. خب مهم نیست. میدانم این بنده خدا همینطوری هم یک دنیا خواب از زندگیاش طلبکار است؛ اما به او اعتماد دارم و نمیخواهم وقتی اداره است با او حرف بزنم. برای همین محترمانه از خانمش میخواهم بیدارش کند؛ کارمان فوری ست! - سلام. صدای خوابآلوده امید را میشنوم: - سلام و درد. سلام و زهرمار. گفتم میری تهران یه نفس راحت میکشم. من نمیتونم از دست تو آرامش داشته باشم؟ - شرمنده، فعلا نمیتونی. شاید اگه شهید شدم راحت شدی.😅 - بعید میدونم. اگه به تو باشه، وقتی میخوام بخوابم از اون دنیا میای میگی کار فوری دارم. تکخندهای میکنم و میگویم: - ول کن این حرفا رو. خط خونهتون سفیده؟ - آره. بگو چکار داری؟ میخوام بخوابم. - یادته یه نرمافزار داشتی که روی گوشی نصب میشد ولی صاحب گوشی نمیفهمید؟ بعد هم میشد راحت موقعیتش رو فهمید؟ خمیازهای میکشد و میگوید: - تو دهات ما به اینا میگن #بدافزار. میخوای چکار؟🙄 - میخوام دیگه. صدای خشخش پتو و بالش که از پشت خط به گوش میرسد، احتمالا به این معناست که امید در رختخوابش نشسته. میگوید: - توی تهران نیروی سایبری قحطه که باید منِ بدبخت رو زابهراه کنی؟ - دیگه داری زیادی سوال میکنی. میتونی برام بفرستیش یا نه؟ دوباره خمیازه میکشد؛ اینبار بلندتر: - آره... ولی مگه بلدی باید چکارش کنی؟ - خب تو بهم یاد میدی دیگه. نفسش را محکم بیرون میدهد و غرغر میکند: - ای مردهشورت رو ببرن عباس که نمیتونم روت رو زمین بندازم. *** هیچکس خانه نیست. محسن رفته مرخصی، کمیل ت.م صالح است، جواد هم طبق معمول رفته مراسم هیئت محسن شهید. در خانه امن تنها هستم و یک وسوسهای یقهام را چسبیده که.... #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕 @istadegi