💔
خیلی سخته .... اونجایی که قراره بشینی و با خودت رو به رو بشی ....
اگه من کربلا بودم جزو کدام دسته بودم ؟؟؟
امروز کجا هستم ؟
امروز که کربلایی دیگه رقم خورده و امام زمان منتظر لبیک های ماست ، ما کجا قرار داریم ؟
وقتی میخوای صادقانه به این سوالا جواب بدی ، حرفی برای گفتن نداری ....
هیچ وقت برای شروع دیر نیست .....
شاید تا الان سربار امام زمانمون بودیم ، اما میشه از همین دهه محرم شروع کرد و برای سربازی مولا تلاش کرد ....
اینکه از کجا شروع کنیم ، اینکه چجوری سرباز امام زمان باشیم و ..... سوالاتی هست که همیشه ذهن مارو درگیر میکنه اما چون جوابی براش پیدا نمیکنیم ، سعی میکنیم از فکر کردن بهش فرار کنیم ......
اما سربازی اونقدرام که فکر میکنیم سخت نیست ...
اولش لحظه های زندگی تو با یاد مولا پیوند بده ....
خوندن دعای فرج موقع اذان
خوندن دعای ندبه روزای جمعه
گفتن ذکر اللهم عجل لولیک الفرج و .....
کم کم در طول روز بیشتر از قبل به یاد مولا هستی .....
از یه جایی به بعد تلاش کن تا چند نفر دیگه رو مثل خودت به یاد مولا بندازی ....
اگه اینستا داری ، اگه فضای مجازی فعالیت داری .... در حد یه استوری قرار هرشب دعای فرج ......
اگرم اهل فضای مجازی نیستی و توانش رو داری در حد برگزاری مراسم ختم صلوات برای ظهور و .....
خودتو وارد فعالیت مهدوی کن ، باقی راه رو خودت پیدا میکنی ....
شروعش فقط سخته ....
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
#کلیپ
📹 استاد رائفی پور :
درگیر امام زمان باش! با این کار زندگیت زیرو رو می شه #ویژه
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
خوشا آنکه نوشت:
" از کربلا که آمدی
خواهی دانست
که #فراق_بھشت
با آدم چه کرد"....
اما بگویمش یا #فراق نچشیده یا نمیداند #بهشت کجاست...
من شک ندارم که بین الحرمین ارباب، بسیار زیباتر و دلچسب تر از بهشت است
و نگو بسیار زیباتر
که بسیار بسیار زیباتر است....
#ارباب_جان
#بهشت
#بین_الحرمین
#آھ_ارباب
#فراق
#نائب_الزیاره
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
شهید شو 🌷
💔 #رمان_رهــایـــے_از_شبــــ ☄ #قسمت_هشتاد_و_پنجم حق با او بود! ولی من واقعا عصبی بودم. از دیدار
💔
#رمان_رهــایـــے_از_شبــــ ☄
#قسمت_هشتاد_و_ششم
او برعکس تصورم مرا در آغوش گرفت و گفت:
_به به پس شما سادات هم هستید. .چرا نمیاین تو؟!
من نیم نگاهی به کامران انداختم و گفتم:
_نه مزاحمتون نمیشم. راستش من نمیدونستم قراره آقا کامران منو اینجا بیاره.وگرنه قطعا با ظاهری بهتر و دست پر میومدم ولی..
او حرفم رو قطع کرد و گفت:
_حرفش هم نزن دخترم.چه هدیه ای بهتر از گل وجود خودت.من پسرم رو میشناسم. اون عادتشه این کارهاش!! والا منم بیخبر بودم.فقط با من تماس گرفت مامان جایی نرو میخوام با یکی بیام دم خونه..دیگه هرچی پرسیدم جوابمو نداد قطع کرد.اما از اونجایی که من مادرم، دستش رو خوندم.
خنده ای زورکی تحویلش دادم وسرم رو پایین انداختم. مادرش دوباره تعارفمون کرد که کامران گفت:
_مامان جان عسل دیرشه باید بره جایی. ایشالا یه وقت دیگه.
تو دلم خطاب به کامران گفتم:اون روز رو به گور خواهی برد!
در میان قربان صدقه رفتنهای مادر کامران، با او خداحافظی کردیم و سوار ماشین شدیم و راه افتادیم. تا به سر کوچه رسیدیم با عصبانیت گفتم:
_نگه دار میخوام پیاده شم.
کامران گفت:
_مگه نگفتی دیرته دارم میرسونمت دیگه.
با عصبانیت گفتم:
_حق نداشتی بدون هماهنگی و اجازه از من.، منو با خونوادت آشنا کنی!
او خنده ای عصبی کرد و گفت:
_چرا آخه؟ من تو رو واسه آینده م انتخاب کردم.خب بالاخره باید تو ومادرم همدیگر رو میدید دیگه..
صدام رو بالا بردم:
_تو انتخاب من نیستی که بجای من تصمیم گرفتی.لطفا اینو درک کن! نگه دار میخوام پیاده شم!
🍃🌹🍃
او گوشه ای توقف کرد
و به سمتم برگشت.سنگینی نگاهش رو حس میکردم ولی نگاهش نمیکردم.
با صدای آرومتری گفتم:
_هدفت از این کار چی بود؟ میخواستی منو در موقعیت عمل انجام شده قرار بدی؟
او نفسش را بیرون داد و باناراحتی گفت:
_خواستم بهت نشون بدم که منم از یک خونواده ی آبرومند مومن به این جامعه اومدم! مامانم از توی روضه های خاله زنکیشون صدتا دختر بقول خودش پنجه ی آفتاب برام نشون میکرد یکیشونو قبول نکردم.. چون دلم میخواست زنم رو خودم انتخاب کنم.
آه سوزناکی کشید و به صندلیش تکیه داد و در حالیکه با فرمونش بازی میکرد گفت:
_روز اول آشنایی حس خوبی بهت داشتم ولی گمون میکردم تو هم مثل باقی دخترها زود دلمو بزنی.. بعد کم کم دیدم تو خیلی با اونا فرق داری! مامانم آرزو داشت یه زن چادری مومن گیرم بیاد ولی من نا امیدش کرده بودم ..
هنوز عصبانی بودم. گفتم:
_پس تو چرا شبیه مادرت نیستی؟
او پوزخندی زد:
_نمیدونم!! شاید چون نمیخواستم عین اونا بشم! من از مذهبی ها خیری ندیدم! اصلا تو قید وبندشم نیستم.حالا حساب امام حسین وباقی اماما سواست! چون عشقند! بچه ی ناخلف که میگن منم دیگه.. من… مطمئنم خدا تو رو عمدا سر راه من گذاشته تا آرزوی مامانم برآورده شه.. دیدی چقدر خوشحال بود از اینکه چادری هستی؟ اونا تو خیالاتشونم نمیدیدن انتخاب من یک دختر چادری باشه!
با کنایه گفتم:
_تو که اینقدر خوشحالی مادرت برات مهمه چرا یکی از همون دخترهایی که برات نشون کرده رو انتخاب نمیکنی؟
_چون عاشق اونا نیستم!! حالا باز هم میخوای بگی جوابت منفیه؟
با اطمینان گفتم:
_بله!! تو هیچ چیزی از من نمیدونی!! من یک دختر بی کس وکارم که تک وتنها داره زندگی میکنه.. هیچ وقت خونواده ی آبرودار و معتبر شما حاضر نیست با این شرایط منو برات در نظر بگیره.
کامران حرفم رو قطع کرد و گفت:
_عزیز دلم برای بار چندم میگم اونها اصلا هیچ دخالتی تو انتخاب من ندارن..حتی اگه تو الان با هفت قلم آرایش هم میومدی دم خونه، باز اونا به انتخاب من احترام میذاشتن چون برای اونا تو این مقطع فقط سروسامون گرفتن من اهمیت داره نه سلیقه ی خودشون.
حالا که خداروشکر هم من دختر مورد علاقم رو پیدا کردم هم اونها..پس تو این وسط چرا داری بازی در میاری؟ بگو با چی چی من مشکل داری حداقل دلم نسوزه.
🍃🌹🍃
بحث بی فایده بود.او در تصمیمش مصمم بود و من در رد او!!
اگرچه او برای هر دختری ایده ال بنظر میرسید ولی من نمیتونستم او را انتخاب کنم.چون هم دلم در گرو کس دیگری بود و هم نمیتوانستم به این پیشنهاد اعتماد کنم!
به سرعت از ماشین پیاده شدم.او به دنبال من پیاده شد و با دستپاچگی صدا زد:
_عسل چرا پیاده شدی؟
دوباره بسمتش برگشتم و با جدیت تمام گفتم:
_من هیچ وقت نمیتونم ونمیخوام باهات ازدواج کنم.اینو درک کن کامران! دلایلمم بهت گفتم.که مهمترینش اینه که اصلا علاقه ای بهت ندارم! تو خیلی پسر خوبی هستی..از همه نظر..ولی واقعا نمیتونم به عنوان شریک زندگیم.
او قبل از اینکه جمله م تموم بشه با عصبانیت تو ماشین نشست و با سرعت زیاد ترکم کرد!!💨🚙
ادامه دارد…
نویسنده:
#فــــ_مــقیـمــے
#کپی_با_صلوات
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
همه حواسشان به سال 98 باشد‼️
به نظر می رسد اسم رمز مطالبات #زنان و #کارگران،
برکناری #بولتون،
وعده های فرانسه،
درخواست #مذاکره_مجدد،
مطرح کردن مسائل حاشیه ای،
توهین به مقدسات و ... همه از یک اتاق فکر نشات می گیرند و طرح ریزی چند لایه برای اهداف زیر است:
1️⃣ فراموشی مشکلات بی سابقه اقتصادی و مسببان آن😏
2️⃣ تحت شعاع قرار دادن اقدامات انقلابی #قوه_قضائیه در برخورد با فساد و آقازاده ها که منجر به امید مردم به نظام شده است😏
3️⃣ رسیدن به یک توافق صوری تا قبل از #انتخابات_مجلس برای نجات جریان غربگرایی که اقتصاد و معیشت مردم را با چالش مواجه کرده است😒
4️⃣ زمینه سازی مذاکره با آمریکا ولو در قالب 1 + 5😡
👈 جریان غربگرا از آنجایی که دست آوردی برای ملت ندارند برای پیروزی در انتخابات مجلس راهی بجز حاشیه سازی و ساختارشکنی ندارد. 😏
... اما راهکار #جریان_انقلابی👇
1⃣ داشتن #صبر_انقلابی و رفتارهای معقول
2⃣ #روشنگری و بیان دلایل مشکلات اقتصادی
3⃣مطرح کردن #مطالبات_اقتصادی به عنوان اولویت اول کشور
4⃣ نیفتادن در دام مسائل حاشیه ای که حریف پهن می کند مثل حضور زنان در ورزشگاه
#اندڪےبصیرت
💔
اینجا کربلاست...
نه!
بگذار بهتر بگویم
اینجا هنوز... بعد از هزار و چندصد سال که از شھادت برادر گذشته
صدای #وازینباه ِ عباس به گوش مےرسد
هنوز مےشود غیرت ابالفضل را در بین الحرمینش به نظاره نشست
من چه گویم
اینجا روضه مجسم است
اینجا نیاز نیست مداح بخواند برایت
تو خودت نگاه میکنی به حرم سقا
آتش مےگیری
مےسوزی
و باز...
شرمنده مےشوی که چرا زنده ای اما نمےتوانی همچو عباس،
امام زمانت را یاری کنی...
اینجا کربلاست
اینجا بین الحرمین است
اینجا عباس، هنوز علمداری مےکند...
#وازینباه
#علمدار
#عباس
#یاحسین
#یا_حسین
#غیرت
#برادر
#آھ_ارباب
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
4_5782835707835843527.mp3
6.19M
💔
پیشنهاد دانلود👆
#اللهم عجل لولیک الفرج
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#تلنگــــــــــر
یادمان نرود☝
#حسین علیه السلام
امام زمانی بود
که یاری نشد❗
امام هر زمان یار میخواهد! نه شعار !
جان زهرا ...
امام زمانمان را دریابیـــــــم🌹
امام زمان! میدانیم که قلب نازنینتان این روزها در فشار است.
کاری جز صدقه و دعا از دستمان برنمیآید و اینکه از صمیم قلب تسلیت عرض کنیم.😔
روی ما حساب کنید آقا...
لبیک یا مهدی...✋
#یا_لثارات_الحسین
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
درعالم رویا به شهید گفتم
چرا برای ما دعا نمیڪنیدڪه
شهید بشیم؟!
میگفت ما #دعا میڪنیم
براتون #شهادت مینویسن
ولی #گناه میڪنید پاڪ میشه...
#هرشب_یک_دل_نوا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#فرواردکن_مومن😉
💔
#بین_الحرمین
هر گوشه اش روضه اےست برای خودش
شوخی که نیست
یک صبح تا عصر
قد رعنای اربابمان
در این حوالی ها
خمیده شده....
از داغ های پی در پی
#آهـ_ڪربلا💔
#آھارباب
#بین_الحرمین
#نائب_الزیاره
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
💔
#درسهای_مکتب_عاشورا
⚠️حواسمان به غربالهای آخرالزمان باشد!
امام صادق علیهالصّلاةوالسّلام قسم میخوردند و میفرمایند: «غربال میشوید، غربال میشوید، غربال میشوید».
حواستان باشد. پیچ و مهرههایتان را محکم کنید! #خواب_غفلت شما را نگیرد. دستتان از دامان اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالصّلاةوالسّلام جدا نشود. دستتان از دامان امام زمانتان کوتاه نشود.
⚠️روایت داریم حتّی قائلین به امامت امام زمان ارواحنافداه میروند - امام که دروغ نمیگوید روایت داریم - یک تعداد کمی میمانند. آنهایی که متمسّک هستند، محکم دست به دامان امام زمان ارواحنافداه زدهاند، نمیگذارند این سیلابها و طوفانها اینها را بکَند و ببرد.
یک زمانی میرسد قائلین به امامتش دست از امامت امام زمان ارواحنافداه میکشند، رها میکنند و میروند.
👈چطور جدّش را در کربلا رها کردند رفتند؟ مگر شیعه نبودند؟ مگر با امام حسین علیهالصّلاةوالسّلام نیامده بودند؟ مگر منزل به منزل با امام حسین علیهالصّلاةوالسّلام نبودند؟ مگر نماز جماعتهایشان را پشت سر امامشان نمیخواندند؟
شب عاشورا گذاشتند، رفتند!
💠استاد حاج آقا زعفری زاده
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
#علیرضا_پورمسعود
چه ارتباطی بین ظهور داعش در افغانستان و فیلم #شبی_که_ماه_کامل_شد وجود دارد؟
حتما ببینید و نشر دهید
#اندڪےبصیرت
💕 @aah3noghte💕
#فرواردکن_مومن
💔
دوست دارم توصیف کنم
همهء آنچه را که مےبینم و حسی که دارم...
دوست دارم آنڪه همچون روزگار بیخبریِ من، هنوز کربلا را ندیده
با خواندن دستنوشته ام، حس کند این همه احساس را...
مےدانی رفیق... گفته اند رفیق شهید، شهیدت مےکند اما من مےگویم
#دوست_شهید اگر داشته باشی،
بےنیاز مےشوی از تمام رفاقت های پوچ دنیایی
#رفیق_شهید اگر داشته باشی، خاطرت جمع است که صدایت به آسمانی ها خواهد رسید
راستی #همسنگری..
رفیق شهید داری؟
#شھیدجوادمحمدی
#تربت_هر_شھید نَمی از خاک کربلا دارد...
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#آھ_زینب
#آھارباب
#آھ_ڪربلا
#رفیق_شھید
#مدافع_حریم_عمه_سادات
#قیامت
#حسرت
#رفاقت
#شھادت
#حسرت
#شفاعت
#جامانده
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
شهید شو 🌷
💔 #رمان_رهــایـــے_از_شبــــ ☄ #قسمت_هشتاد_و_ششم او برعکس تصورم مرا در آغوش گرفت و گفت: _به به
💔
#رمان_رهــایـــے_از_شبــــ ☄
#قسمت_هشتاد_و_هفتم
خدایا منو ببخش!!😭🙏
ازگذشته ام متنفر بودم! از عسلی که با ندونم کاریها و زیاده خواهیهاش با دل و روح مردان زیادی بازی کرده بود و الان گیر بازی سرنوشت افتاده بود متنفربودم.
کامران همیشه با من مهربون بود و من با بی رحمانه ترین کلمات، اونو از خودم روندم چون شهامت گفتن واقعیت رو نداشتم.
چون میترسیدم اگه بفهمه من با نقشه سمتش رفتم ممکنه بلایی سرمن یا مسعود بیاره.
مغموم و سرافکنده تصمیم گرفتم به سمت محله ی قدیمی برم.باید فاطمه رو میدیدم!!
زنگ زدم تا با او هماهنگ کنم ولی او در همون لحظه ی اول سلام گفت:
_نمیتونه صحبت کنه چون مهمون دارند.
🍃🌹🍃
مثل لشکر شکست خورده بی هدف در خیابانها راه افتادم.
نه حال رفتن به خونه رو داشتم نه پای راه رفتن توی خیابانها.
دلم از خودم و سرنوشتم پربود.چرا تا می آمدم احساس خوشبختی و پاکی کنم یک حادثه همه چیز را دگرگون میکرد؟؟ فاطمه میگفت اگر توبه کنم خداوندگذشته ام رو پاک میکنه ولی این گذشته مدام مثل سایه دنبال منه!!
من دوست نداشتم دل کامران رو بشکنم. کامران مثل من مغرور بود.من خوب میدونستم شکسته شدن غرور یعنی چی؟! چرا با او آشنا شدم که حالا بخاطر خلاصی از دستش دست به دامان کلمات سرد و بی رحمم بشم؟؟
🌴رفتم امام زاده صالح.🌴 کنار ضریحش دخیل بستم و آهسته آهسته اشک 😭ریختم.
خدایا فقط تو میتونی این گره رو باز کنی.😭🙏 من فقط خرابترش میکنم. خودت کمکم کن..اصلا از این به بعد ریش و قیچی دست خودت. هرچی تو بگی.. هرچی تو بخوای.به دل سیاه من نگاه نکن.
#وقتی_دارم_کج_میرم_یه_نیشگون_کوچولو_ازم_بگیر. من پدرو مادر بالای سرم نبوده.کسی نیشگونم نگرفته که پامو جمع کنم..تو بشو پدرو مادر من.بهم یاد بده راه ورسم زندگی رو. ..
نماز مغرب و عشا رو اونجا خوندم.فاطمه هنوز باهام تماس نگرفته بود. وقتی حس کردم دیگه آروم شدم به سمت خونه راه افتادم.
🍃🌹🍃
روز بعد، دوباره به مدرسه رفتم
ولی اصلا دست و دلم به کار نمیرفت. فقط بی صبرانه منتظر فاطمه بودم که باهاش تماس بگیرم و بایک جمله آرومم کنه.
به محض پایان روز کاریم با او تماس گرفتم و بی مقدمه گفتم باید ببینمت.
او گفت:
_منم همینطور.بیا خونمون
یک ساعت بعد اونجا بودم.توی اتاقش دسته گلی💐 زیبا خودنمایی میکرد.و اوخوشحال تر از همیشه بنظر میرسید.
پرسیدم:
_اینجا خبری بوده؟
او گونه هاش گل انداخت ☺️و روی تختش نشست.
منتظر بودم تا کنجکاوی ام رو ارضا کند.
گفت:
_دیروز عمو اینا اینجا بودن..
چشمام گردشد.😳 با ناباوری نگاهش کردم. او خنده ی زیبایی کرد و با اشتیاق شروع به تعریف کرد:
_رقیه سادات نمیدونی چقدر ذوق کردم وقتی که از در تو اومدن و باهاشون مواجه شدم فقط نزدیک ده دیقه تو بغل همدیگه گریه میکردیم.☺️
چشمانش رو پرده ی اشک پوشاند و گفت:
_واقعا اونها خیلی بزرگوارند..اصلا باورم نمیشه. هیچ حرفی از چندسال پیش و اون حادثه زده نشد.گفتن اومدیم دوباره خواستگاری…
🍃🌹🍃
از شنیدن حرفهای فاطمه اونقدر ذوق زده شده بودم که گریه ام گرفت.
با خوشحالی اورا بغل کردم و پرسیدم _پس دیروز اونا خونتون بودن؟ تعریف کن ببینم دقیقا چیشد که اومدن؟😉
_منم دقیق از جزییاتش خبر ندارم.یعنی جو طوری نبود که ازشون چیزی بپرسیم. اینقدر ازدیدنشون خوشحال بودیم که اصلا جایی برای سوال باقی نمیموند.باید اینجا میبودی و قیافه ی حامد و میدیدی. فک کنم اونم مثل من، تو شوک بود.😌😍
فاطمه نفس عمیقی کشید و با لبخندی زیبا گفت:
_دارم به حرفت میرسم که اون شب خدا صدامونو شنید.اینهمه سال دعا کردم نشد..قسمت این بود با یک سادات گل آشنا بشم و از گرمی نفس او حاجتم رو بگیرم.☺️😍
🍃🌹🍃
جمله ش به اینجا که رسید هق هق امانم رو برید.😣😭
این روزها چقدر شکننده شده بودم. چقدر بی پروا گریه میکردم.
🍁🌻ادامه دارد…
نویسنده:
#فــــ_مــقیـمــے
#کپی_با_صلوات
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕