#عشق_روز
#نیم_ساعت_نوشتن
نوشتن یا ننوشتن مسئله این است😁
خب می خواهم بنویسم بزار فکر کنم از کجا بنویسم آهان یادم آمد.....
اینجا توی کارواش یک نیسان آبی هست خیلی قشنگه اصلا انقدر دلم خواست باهاش عکس بگیریم. ولی خب به عنوان یک خانم متشخص برم به راننده چی بگم یک لحظه فکر کن....
_آقا ببخشید، سلام.
وا چپ چپ چرا نگاه می کنند.....
_میگم ببخشید....
_بله آبجی .....
_میشه با نیسان تون عکس بگیرم، آخه خیلی قشنگه.
_آبجی نیسان که عکس گرفتن ندارد
_آقا آخه من تا حالا یه نیسان آبی تمییز از نزدیک ندیدم، انگار آبیش خیلی آبیه.
وا چرا نگاه عاقل اندر سفیه می کنه، خاک عالم بد حرف زدم، نکنه بهش برخورده.....
میگم آقا راضی نیست، اصلا اشتباه کردم بین این همه ماشین با کلاس با نیسان عکس بندازم.نگاه تو رو خدا اون دو تا آقا چرا با دست منو نشون می دهند.....
خاک عالم نگاه نیسانیِ چرا دستمال یزدیش رو درآورده و سبیلش را میجود و می خنده ......
_آقا مگه جوک گفتم ؟
_برو آبجی رد کارت، بزار باد بیاد
_ ایش ....دادا برم کنارت باد می بردتت.
_ بیای کنارم ........هاهاهاهاها........ از سنت خجالت بکش آبجی آخه زبون درازی، دست هات رو چرا گذاشتی پشت گوشت.....
_دوس دارم.....
_هاهاهاهاها
خاک عالم یادم رفت ۲۰ جفت چشم داره منو نگاه می کنه حالا همه کارواش دارند می خندند.....
آیا سینه خیر رفتن، جواب می دهد الان مسئله این است.
#ف_صالحی
#14001205