#استاد_نوشت
#نیم_ساعت_نوشتن
قسمت۱
آخ جان، امروز می خواهم بروم سرکلاس یک عالم انرژی مثبت پخش کنم.
خب خب بگذارید ببینم جزوه رو برداشتم. بله، اوم لباس هام هم که مرتبِ.
برویم به امید خدا.
این پله های دانشگاه آخر منو می کشه! اوف خوبه طبقه دوم کلاس دارم. کلاست رو حفظ کن یه نفس عمیق بکش....
خدایا به امید تو....
سلام وقت همه به خیر
_درسته اوسکولیم ولی نه اینقدر بیا پایین بچه سرمون درد گرفت واسعه ما لبخند جکوند می زنه.....
این رو یه پسره ابرو شکسته گفت که کلا لی پوشیده بود.
_ببخشید متوجه نشدم.
_اوسکول ما گول نمی خوریم اگه تو ختمی ما چهلم هستیم.
و با دوستاش شروع کردند به خندیدن
_اشکال نداره فقط تا آخر ترم چهلم بمونید.
_ بسم الله الرحمن الرحیم
خب بزرگواران صالحی هستم استاد این درس.
_استاد برو بابا، عمرا....
خنده دوستان
_ایراد نداره آقای چهلم. فقط تا آخر ترم چهلم بودن تون را حفظ کنید.
_خب بزرگواران از همین ردیف جلو شروع کنند به یه مختصر توضیحی از خودشون....
_استاد چیزه، الان بچه ها .... به خدا....
_ایراد نداره خب کجا بودیم....
ادامه دارد....
#ف_صالحی
#14010407