eitaa logo
شهرستان ادب
1.3هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
289 ویدیو
6 فایل
موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب ShahrestanAdab.com ارتباط با مدیر کانال: @ShahrestaneAdab
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻چرا «طنطوريه»؟ ( در گفت‌وگو پیرامون رمان به مناسبت ) ▪️«...طنطوریه به روستای طنطوره منسوب است که در ساحل فلسطین واقع شده و بیست کیلومتر از شهر حیفا فاصله دارد و اهالی آن در می ۱۹۴۸ مورد هجوم شدید گروه‌های صهیونیستی قرار گرفتند و از روستایشان دفاع کردند و شجاعانه در مقابل آن حمله‌ی بیرحمانه ایستادند. اما از آنجا که نیروهای صهیونیستی به انواع سلاح‌ها مجهز بودند معرکه با شکست مقاومان پایان یافت و قتل عام بزرگی در این روستا رخ داد و مردمش را کوچ دادند. حجم و بیرحمی و تراژدی این قتل عام در حد کشتار دیر یاسین است. رمان درباره‌ی زنی از روستای طنطوره است و زندگی او را از کودکی دنبال می‌نماید. او بعد از مشاهده‌ی آن کشتار از روستا خارج شده و من او را در سفرش به سرزمین‌های مختلف، به جنوب لبنان و اقامت در صیدا و بعد بیروت و بعدش خلیج و سپس اسکندریه و بازگشت به صیدا دنبال می‌کنم...» 🔗 متن کامل این گفت‌وگو را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11615 🔗 این اثر را با ترجمۀ از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: adabbook.com/من-پناهنده-نیستم ☑️ @ShahrestanAdab
🔻چاووش‌خوانی قدس | با دکلمۀ «علی‌محمد مودب» و آهنگسازی «امیرحسین سمیعی» ▪️ تازه‌ترین اثر شهرستان ادب با شعر و دکلمۀ و آهنگسازی ، به مناسبت . 🔗 aparat.com/v/8A36w ☑️ @ShahrestanAdab
🔻برادران عرب (شعری از به مناسبت در پرونده ) ▪️برادران عرب بی‌برادرم كردند اسير فاجعه‌های مكررم كردند به عمق بی‌كسی چاه در شبی بی‌ماه برای سنگ دل خود كبوترم كردند چهارسوی گذر را به روی من بستند شبيه قاعده بازی از برم كردن مزورانه مرا دست گرگ‌ها دادند برای پيرهن پاره پرپرم كردم لب سكوت گزيدند وقت خوش‌رقصی پياله لب زده در خون شناورم كردند فروختند مرا با نفيری از نفرت و بعد هلهله بر زخم پيكرم كردند به جای نان و عروسک، به جای نرمی خواب گلوله هديه چشمان خواهرم كردند برادران عرب مصری از زر و زورند كه مثل خواب بدی دير باورم كردند ☑️ @ShahrestanAdab
🔻انتشار فاجعه در دهان شعر (مروری بر مجموعه شعر سرودۀ ، به قلم ) ▪️«...یکی از شعرهای ساده و فرمی این مجموعه، "ده فرمان" است که با تکرار یک جمله شکل گرفته است: آنها را بکش! جمله‌ای صحیح که با هر بار تکرار عمقی جدید پیدا می‌کند و گویا تاکید دارد که چکیده تمامی فرامین الهی برای قوم یهود، در همین عبارت خلاصه شده: آنها را بکش. اما بعد از ۹ بار کشتن، ناگهان شعر به جمله‌ای می‌رسد و متوقف می‌شود: کودکی هفتاد سال جلوی آن تانک ایستاده ست و تکان نمی‌خورد! بلافاصه فرمان دهم صادر می‌شود: بکش! این کودک کسی جز فرزند مقاومت نیست که از هفتاد سال پیش (تاریخ پیدایش اسرائیل) همچنان در مقابل فرامین و یورش دژخیمان ایستاده و بزرگ و بزرگتر شده است؛ از این رو فرمان دهم اجرا نمی‌شود. این فرمان از سر استیصال جنایتکاران است...» 🔗 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11617/ 🔗 برای تهیه این اثر به فروشگاه اینترنتی مراجعه کنید: adabbook.com/چاپ-بیروت ☑️ @ShahrestanAdab
🔻زخم زیتون (شعری از به مناسبت در پرونده ) ▪️در سینۀ من زخم زیتون ریشه دارد زخمی که در دریایی از خون ریشه دارد من تک درخت سبز پاییزم، که در من دلشوره‌های بید مجنون ریشه دارد زخمی سراپای، سراپا زخمی‌ام من زخمی که در چنگال صهیون ریشه دارد چشمان من ویرانی تاریخ را دید در چشم من صدها شبیخون ریشه دارد با خشت خشتش بغض کردم، مویه کردم تاریخ من در قدس محزون ریشه دارد در من شکوه سنگ‌ها را می‌توان دید در من هزاران دشت زیتون ریشه دارد 🔗 کتاب شعر «علی‌اصغر شیری» را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: adabbook.com/به-زبان-مادری ☑️ @ShahrestanAdab
🔻مردن در دیگری، زنده شدن در خود (در حاشیۀ تازه‌ترین اثر ، به قلم ) ▪️«..."کافه پیپ" اما از جمله داستان‌هایی است که علاوه بر آن‌که شخصیت‌های داستانی‌اش برای نویسنده مهم‌اند، آحاد جوانان جامعه را نیز هدف خویش قرار داده است. این نکته به این معنی است که نویسنده دست از کُشتی گرفتن با تخیلات محض برداشته و تلاش کرده تا به دغدغه‌های آدم‌هایی که هر روز در خیابان‌ها می‌بیند نزدیک شود و از نزدیک راوی چالش‌های فکری و هویتی‌شان باشد. "کامو" نویسنده‌ای است که از سوی جامعۀ شخصیت‌های تحصیل‌کرده‌ و فرهیختۀ کافه‌ پیپ خوانده می‌شود؛ بدون این‌که خواستگاه‌های فلسفی آثارش برای این جوانان روشن باشد، و نیز بدون این‌که مضامین داستان‌هایش نسبت آشکاری با یک جوان مسلمان ایرانی داشته باشد...» 🔗 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11619 🔗 برای تهیه آثار «محمدقائم خانی» به فروشگاه اینترنتی مراجعه کنید: adabbook.com ☑️ @ShahrestanAdab
🔻انزوا (شعری از _شاعر انگلیسی_ در پرونده ) ▪️آری سخن از ترس است و قرنطینه و انزوا آری سخن از هجوم است به قفسۀ فروشگاه آری سخن از بیماری ست و حتی سخن از مرگ. اما می‌گویند آن سوتر در "ووهان" پس از سالیان پرهیاهو در آرامش و سکوت دیگربار می‌توان نغمه پرندگان را شنید. دود غلیظ از آسمان رخت بر بسته حالا آسمان آبی است و شفاف. می‌گویند در خیابان‌های "آسیزی" ترنم آواز دسته جمعی مردم در میدان خلوت طنین افکنده، دریچۀ خانه‌ها را گشوده‌اند تا تنهایان با شنیدن صدای گرم خانواده دلگرم شوند شنیده‌ام هتلی در غرب ایرلند رایگان غذا پخش می‌کند میان بی خانمان‌ها. امروز زن جوانی که می‌شناسمش در میان همسایگان شماره‌اش را پخش می‌کرد تا پیرترها خیالشان جمع باشد که کسی را دارند تا دردشان را به او بگویند. امروز کلیساها کنیسه‌ها مساجد و معابد آمادۀ پناه دادن هستند به بی‌خانمان‌ها بیماران و خستگان ناتوان. در سرتاسر جهان مردم به آهستگی رسیده‌اند به تأمل این روزها اهالی دنیا همسایگانشان را دیگرگونه می‌بینند. در سرتاسر جهان مردمان به کشف حقیقتی تازه نائل آمده‌اند. حد و مرز بزرگی بشر را شناخته‌اند و چیرگی اندکش را بر ناشناخته‌های جهان کشف حقیقت آنچه برایمان مهم است کشف حقیقت عشق پس دست به دعا برمی‌داریم و به یاد می‌آوریم که آری ترس هست اما نیازی به نفرت نیست انزوا هست اما نیازی به تنهایی نیست هجوم به قفسه‌های فروشگاه هست اما نیازی نیست ما نگرانش باشیم. آری بیماری هست اما نیازی نیست که به آفت روحمان تبدیل شود. آری مرگ هم هست. اما همواره فرصتی برای تولد دوبارۀ عشق وجود دارد. از میان هرج و مرجی که تا کنون در آن زندگی کرده‌ای برخیز. امروز، نفس بکش. از فراسوی هیاهوی کارخانه‌هایی که بنا کرده‌ای به نغمۀ پرندگان گوش بسپار دگربار آسمان صاف خواهد شد بهاران در راه است و عشق همواره ما را احاطه می‌کند. دریچه‌های قلبت را بگشای مبادا از شنیدن صدای آواز در میدان خلوت محروم بمانی. ☑️ @ShahrestanAdab
🔻آدم‌ها و قصه‌هایشان در «برج ناز» (یادداشت بر رمان در پرونده‌پرترۀ ) ▪️«...در رمان جریان سیال ذهن، روایت گفتار و کردار شخصیت را با چیزهای زیادی می‌آمیزند. شخصیت برای خودش افکار، عقاید و احوالی دارد. نویسنده با ره‌جستن به ذهن این‌جور شخصیت‌ها به آن ابعاد می‌بخشد یا ابعاد آن را نشان می‌دهد، ولی وقتی پا را درون ذهن گذاشتیم بر مرکبی نشسته‌ایم که در خط زمان و در سطح مکان بسیار افسارگسیخته است. از این‌رو به بهانه‌های کوچکی مانند استشمام بو یا دیدن شی یا حضور در جایی، به زمان‌ها و مکان‌های متفاوتی پرتاب می‌شود. دشواری کار در این است که شخصیت در زمان‌ها و مکان‌های گوناگون غیر از گفتار و کردارش، واجد افکار و عقاید و احوالی است که توصیف می‌شوند. به‌همین‌خاطر هم شخصیت‌ها و هم روایت چنین داستان‌هایی تودرتو از آب درمی‌آیند، ولی برج ناز تخت است؛ یعنی برخلاف رمان سیال ذهن در سطحی تخت، پخش می‌شود...» 🔗 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11067 🔗 آثار «هادی حکیمیان» را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: www.adabbook.com ☑️ @ShahrestanAdab
🔻افسردگی بهاری (چند ژاپنی با ترجمۀ در پرونده ) ▪️啓蟄やコロナウイルス蔓延りて بهار، هنگامه رستاخیز حشرات و هجوم کرونا ویروس رسیده است. 青き踏むコロナ蔓延る街を避け از رفتن به شهر بپرهیز که کرونا در بهار، چون سبزه بر زمین قدم نهاده و در شهر پراکنده شده. 「ひとはく」の園に野遊びコロナ避け از کرونا برحذر باش که برای تفریح به باغ موزه انسان و طبیعت رفته است. 彼岸会をコロナウイルス妨げり کرونا ویروس مانع برگزاری مراسم عبادت بودایی در هفته اعتدال بهاری شده. コロナ避け近場の園の彼岸かな برای جلوگیری از کرونا به باغ نزدیکی برای سپری کردن هفته اعتدال بهاری می‌رویم. 春愁やコロナウイルス輪を掛ける کرونا ویروس، پا از گلیم فراتر گذاشته‌ و افسردگی بهاری را دوچندان کرده. 春園に老若幼コロナ避く در باغ بهاری پیر و جوان، از کرونا برحذرند. 8- 団結でコロナと闘うイランかな ایران، یکپارچه و متحد به مبارزه با کرونا می‌رود. ☑️ @ShahrestanAdab
🔻«قحطی» به روایت «م.ا » | از کتاب (چهل‌وچهارمین صفحه از ) ▪️برنج گران و کمیاب بود، نفت پیدا نمی‌شد. شب‌ها مردم شمع روشن می‌کردند، و بجای قند روسی کشمش وخرما، یا شکر مازندران، به کار می‌بردند. قحطی هنوز کامل نبود، ولی چه بسیار خانه‌هائی که در آن بزحمت يک وعده در روز غذا می‌خوردند مردم خرده‌پا، بخصوص، سخت در زحمت و فشار بودند. در بازار و مسجد و سررهگذر، قيافه‌های لاغر و زرد، با چشمان گرسنه و بینی تیر کشیده، پیش می‌آمدند وچیز می‌خواستند. حتی یکبار در حمام، آبدار برای بلقیس خانم تعریف کرده بود که شب‌ها آب توی ديک مي‌ريزد و روی آتش می‌گذارد، و در حالی‌که آب می‌جوشد و بخار می‌شود، سه‌تا بچه‌هایش را به امید يک‌لقمه كته می‌خواباند. بلقیس خانم دلش سوخته بود. به زن بیچاره گفته بود بیاید در خانه، و آنوقت يک كاسه برنج به او داده بود. اما، چون این کاری نبود که همه‌روزه بتوان کرد، از آن به بعد حمامش را عوض کرده و يک محله دورتر رفته بود. برای حاج آقا احمد ممکن نبود که اینقدر ساده و راست رفتار کند. اوتاجر بازار بود. در این سه‌سالۀ جنک خیلی به خود گرفته بود. چشم‌ها ازهمه طرف به او دوخته بود. دشمن و بدخواه فراوان داشت. حرف‌ها بود که پشت سرش زده می‌شد. همکارانش، که او به تردستی از میدان بدر کرده بود، برای او خط ‌و‌نشان می‌کشیدند. دوسه روضه‌خوان شهر آشوب هم بالای منبر به کنایه تهدیدش می‌کردند: «مردم! از مسلمانی اثر نمانده ... قوت مسلمانان را به لشکر کفار می‌دهیم، و بازمی‌گوئیم به خدا و پیغمبر ایمان داریم، حاجی و کربلائی هستیم... به خدا، به همان حجرالأسود که از روی ریا بوسیده‌ایم، لعن دنيا وعذاب آخرت در انتظار ما است!...» ☑️ @ShahrestanAdab
🔻شعاع چشم تو (شعری از زنده‌یاد به مناسبت ۱۴خرداد، سالروز رحلت رحمة‌ﷲ‌علیه در پروندۀ ) ▪️خوشا که خط عبور تو را ادامه دهیم شعاع چشم تو را تا خدا ادامه دهیم دوباره خواب شب شوم را بیاشوبیم به رغم خوف و خطر جاده را ادامه دهیم بیا به سنّت پیشینیان کمر بندیم که یا ز پای در آییم؛ یا ادامه دهیم شکست کشتی دریادلان اگر در موج از آن کرانه که ماندند؛ ما ادامه دهیم اگر ز مرز زمین و زمان فرا رفتی تو را در آن سوی جغرافیا ادامه دهیم اگرچه عکس تو در قاب تنگ دیده شکست تو را به وسعت آئینه‌ها ادامه دهیم تو آن قصیدۀ شیوای ناتمامی، کاش به شیوه‌ای که بشاید؛ تو را ادامه دهیم ☑️ @ShahrestanAdab
🔻داستانی درباره یکی از اسطوره‌ای‌ترین موقعیت‌های جغرافیایی جهان (یادداشت بر رمان اثر ) ▪️«دهه ۶۰ میلادی برای دو کشور عراق و ایران بسیار مهم است. یکی از مهمترین مفاهیم سیاسی دنیای مدرن در آن زمان، در این دو کشور به گوش می‌رسد؛ انقلاب یا همان ثوره. از یک طرف (ره) قرار دارد و انقلابی علیه حکومت پهلوی، و در طرف دیگر گروه‌های سیاسی-نظامی که مهمترین‌شان حزب بعث است. یکی به پیروزی انقلاب اسلامی در ایران منجر می‌شود تا امام خمینی (ره) به قدرت برسد، و دیگری آهسته‌آهسته در اختیار حزب بعث قرار می‌گیرد تا در نهایت صدام بر بالاترین نقطه هرم قدرت قرار بگیرد. علاوه بر هم‌زمانی، دو کشور واقعاً بر مسیر حرکت آینده یکدیگر اثرگذاراند. آیا می‌شود کشور عراق را از انقلاب اسلامی حذف کرد؟ خیر. در نهضت امام، نجف پایگاه مهم گسترش ایده و شبکه او برای انقلاب در ایران است. در دیگری، نجف مورد سرکوب حزب بعثی قرار می گیرد که میانه‌ای با شیعیان ندارد و از قدرت علما می‌ترسد. می‌توان گفت تاریخ دو کشور در نجف به هم گره می‌خورد و روابط دو ملت "جغرافیا" پیدا می‌کند...» 🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11625 🔗 این اثر را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: adabbook.com/روایت-دلخواه-پسری-شبیه-سمیر-3 ☑️ @ShahrestanAdab
🔻پیش از تو | با شعر زنده‌یاد «سلمان هراتی»، دکلمۀ «علی‌محمد مودب» و آهنگسازی «امیرحسین سمیعی» ▪️ تازه‌ترین اثر شهرستان ادب با شعر زنده‌یاد ، دکلمۀ و آهنگسازی ، به مناسبت سالگرد ارتحال رحمة‌ﷲ‌علیه. 🔗 aparat.com/v/9zTKh ☑️ @ShahrestanAdab
🔻در بند ضحّاک (شعری از در پرونده ) ▪️در سینه‌ام طوفان و کولاک است از درد این مردم دلم چاک است «آیا امید رستگاری نیست؟» در خانه‌ها در حال پژواک است می‌خواهد از من کودکم با من بیرون بیاید؛ خانه غمناک است دیوارها او را نمی‌فهمند او کودک است و چُست و چالاک است می‌گویمش: «چون قصّۀ دیشب حتی هوا در بند ضحّاک است اینجا کنار خواهرت باش و بیرون نیا، بیرون خطرناک است تا چند روز دیگر اینجا باش پشت تمام غصّه‌ها خاک است» اینها که من می‌گویمش اما او را ورای هر چه ادراک است بی‌تابی تاب است در بغضش: «پس کی هوای پارک‌ها پاک است» 🔗 مجموعه شعر «محمدحسین نجفی» را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: adabbook.com/بهار-خواب ☑️ @ShahrestanAdab
🔻چهار مجلس با امام و حافظ | تأملاتی در نسبت امام خمینی و شعر حافظ (یادداشتی از در پروندۀ ) ▪️«یکی از حوزه‌های پژوهش درباره حضرت امام رابطه و اتصال ایشان با ادبیات و شعر است. این رابطه، البته اگر بدانیم که امام شاعر بوده‌اند و دیوان اشعارشان سال‌هاست که منتشر شده، چون خورشید آشکار است و آن‌چنان مسأله غریبی نیست. اما منظور من بیشتر پژوهش در گفتار و کلام امام است و جُستن و برکشیدن لحظاتی که امام متأثر از شعر صحبت می‌کنند. اگر از این باب به شخصیت و کلام و گفتار امام در سخنرانی‌ها و نامه‌ها و کتب‌شان ورود پیدا کنیم، بی‌شک یافته‌های جالب و دلپذیری به دست می‌آوریم. مثلا یکی از بیّنات این رابطه، علاقه حضرت امام به حافظ است، چه در تضمین‌های مختلف و متنوعی که از شعر حافظ در اشعار امام وجود دارد و چه در استفاده از شعر حافظ در کلام و گفتار و کتاب‌هایشان. حضرت امام بیشترین استفاده از شعر، مخصوصاً شعر حافظ را، در مواقع و محافل و دقائق و ظرائفی دارند که درحال بیان یک مسأله عرفانی هستند، چنانکه حافظ را با عنوان "عارف شیرازی" خطاب می‌کنند. پس عجیب نیست که در شعرشان، که یک شعر کاملا عرفانی و اخلاقی است، متأثر از حافظ هستند و به کرّات از الگوی شعر حافظ برای بیان حرف شان بهره می‌برند. اما از شعر ایشان که بگذریم، چون نمونه‌های بسیار زیاد و متنوعی دارد و در جای خود قابل بررسی هم هستند...» 🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11628 ☑️ @ShahrestanAdab
🔻بازنده (شعری عاشقانه از ) ▪️با خنده اگر از من بازنده گذشته شادم که مرا دیده و با خنده گذشته بخشیده‌ام او را به رقیب و نتوان گفت از آنچه به روز من بخشنده گذشته از دست کج رهگذر باغ، گذشتیم سیبی اگر از شاخه‌ی ما کنده، گذشته گفتیم در آینده هم از عشق توان گفت آنقدر نگفتیم… که آینده گذشته هر کس که به حال من دلباخته خندید با خنده رسیده است و سرافکنده گذشته گفتی سر تو باز بجنگم ولی افسوس عمریست قمار از من بازنده گذشته ☑️ @ShahrestanAdab
🔻واقعیت چه اهمیتی دارد؟ (یادداشت بر کتاب اثر ) ▪️«در بررسی نسبت داستان تاریخی با تاریخ، رویکردهای متفاوتی وجود دارد که طیفی گسترده را بسته به موضع اثر در برابر واقعیت پیش روی نویسنده‌ها قرار می‌دهد. یک سر طیف رویکردهای کلاسیک قرار دارند با نگاهی کاملاً رئالیستی و سر دیگر طیف، رویکردهای واسازانه پست‌مدرنیستی با اهدافی ساختارشکنانه. در رویکرد کلاسیک، واقعیت همان است که تاریخ نشان می‌دهد و داستان تاریخی، روایتی دراماتیکِ همان واقعیت‌هاست که از خیال برای کاستی‌های روایت در آن بهره برده شده. در این نگاه نویسنده باید به طور کامل متهعد به تاریخ بماند و به بهانه تفسیر و تأویل، خط اصلی روایت را مخدوش نکند. در رویکردهای واسازانه، واقعیت ساخته‌پرداخته ذهن انسان دانسته می‌شود چه مورخ باشد چه داستان‌نویس. در این نگاه، مورخ با استفاده از روش علمی، ساختاری به واقعیت زمان‌مند می‌دهد که انسان‌ها را در روایت کلان خود غرق می‌کند...» 🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11630 🔗 این اثر را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: adabbook.com/پس-از-بیست-سال ☑️ @ShahrestanAdab
🔻قلب دین (شعری از به مناسبت سالروز شهادت علیه‌السلام) ▪️در احتضار، از لب آیینه خون چکید شاعر نوشت: توطئه، شب، کینه، سَم، شهید! آیینه که شکست، غزل ماند و مرگ، بعد واژه به واژه جان به لب بیت‌ها رسید ادیان تازه از همه سو شعر را گرفت هر کس به زعم و سود خودش دینی آفرید دین نه، که یک مترسک پوشالی مهیب دین نه، که یک عجوزۀ صد چهرۀ پلید «صوفی» به اخم، گفت که باید برای دین کِز کرد و کنج عافیت و عزلتی گُزید «زندیق» مست و بی‌خود و لایعقل و خراب خندید و بادِ قهقهه‌اش سمت دین وزید هر گوشۀ زمین خدا، عنکبوت کفر تاری به گِرد پیکر زخمی دین تنید این جای شعر، نوبت او بود، او که شد ـ بر هر چه قفل بستۀ دین، دست او کلید او آمد و به کالبد مردگان شهر با واژه‌های روشن و قدسی‌ش جان دمید رگ‌های سرد و منجمد مذهبی علیل لبریز خون تازه شد و قلب دین تپید هرچه مراد و پیر و بزرگ و عزیز بود در حلقۀ ارادت آن مرد شد مرید او که نسیم بود و از این بیت که گذشت دیگر کسی نشانی از او در غزل ندید یعنی که باز پنجره را دست باد بست یعنی گلی شکفت، ولی دست مرگ چید 🔗 مجموعه شعر «مهدی زارعی» را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: adabbook.com ☑️ @ShahrestanAdab