eitaa logo
شهرستان ادب
1.5هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
351 ویدیو
8 فایل
موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب ShahrestanAdab.com ارتباط با مدیر کانال: @ShahrestaneAdab
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻گفت‌وگوی چهل و یکم با عطار (یادداشت بر کتاب اثر ، به مناسبت قیام تاریخی مردم مشهد در مسجد گوهرشاد) ▪️«چهل عدد کمال است و همین عنوان "چهل و یکم" بر روی جلد کتابی کافی است که شک ببریم نویسنده قرار است در ادامه سنت خودمان، ما را برساند به نقطه ویژه کامل شدن، به گاهِ تماشای وصال، به زمانِ تکامل، به وقت رسیدن. چند صفحه که می‌رویم جلو و می بینیم که پای تذکره الاولیاء عطار وسط کشیده شده، شصتمان خبردار می‌شود که این داستان همین طوری رهایمان نخواهد کرد و دستمان را توی دست کسی اهل کمال خواهد گذاشت، کسی که سری توی سرها درآورده باشد. با دیدن حرم امام رضا علیه‌السلام در همان ابتدای کار متوجه می‌شویم که هر اتفاقی هست در همین مکان خواهد افتاد، منتها نمی‌دانیم چه چیزی در انتظار ماست. این نشانه‌ها کافی نیستند تا ما با یک قصه سروسامان‌دار روبه‌رو باشیم. می‌شود بی‌سلیقگی نویسنده همه آن‌ها را تکه پاره این‌جا و آن‌جای اثر پخش و پلا بپاشد و آخر سر هم اثر با اظهار فضلی تمام شود...» 🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11647 ☑️ @ShahrestanAdab
7.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم شعرخوانی در دومین شب از ، ویژه 🔗 آثار «محمدمهدی سیار» را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: AdabBook.com ☑️ @ShahrestanAdab
🔻حاج آقا خاص (تازه‌ترین سرودۀ انتقادی دکتر ) ▪️به به از پروندۀ پر بار حاج آقای خاص مدركش فوق تخصص از دهات هندوراس در جوانی مدتی هم رفته حتی مدرسه چند سالی درس خوانده، فوق فوقش شش كلاس سال‌ها نعره زده در هیئت تقسیم پست وقت تقسیم مناصب جمع، شش دانگ حواس نصب تقوی، نصب داغ مهر، حتی نصب ریش جامع انواع ارزش‌هاست، حتی اختلاس شركت و بانک و پاساژ و برج و ویلا مرحبا سكه و وام و سهام و ارز و كوه اسكناس در دیانت در سیاست در ریاست، پشت میز عاشق انواع منصب بوده او در هر لباس دین و دنیا را نباشد هیچ از دستش خلاص بوده است و هست و خواهد بود حاج آقای خاص 🔗 مجموعه‌شعر دکتر امینی را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: AdabBook.com ☑️ @ShahrestanAdab
🔻«سازمان ملل» به روایت | از کتاب (چهل‌وپنجمین صفحه از ، به مناسبت زادروز سرکار خانم -مترجم این اثر-) ▪️«از ساعت شش صبح، یعنی ساعتی که بخش جراید، اولین نسخه‌های روزنامه‌هایی را که با عناوین بزرگ، حضور "مستأجر مخفی" را در سازمان ملل اعلام کرده بودند برایش فرستاد، دبیر کل تراکنار خود را به دست حکیمان سپرد. حدود یک بعدازظهر به حد کفایت سلامتی‌اش را باز یافته بود تا با مشاوران اصلی‌اش مشورت کند. او از ایشان خواست: "آرام باشید آقایان. آرام. خانم، شما هم بیست قطره والرین روی تکه قندی بریزید و به من بدهید. می‌خواهم نمونه‌ای کامل از آرامش به دنیا اهدا کنم! حتا اگر از این آرامش بمیرم. سازمان ملل باید به دنیا..." منشی دوای او را داد و گفت: "بیست قطره والرین روی یک تکه قند." "هان؟ چه می‌گفتم، کجا بودم؟" بگتیر آرام گفت: "می‌گفتید که ما نباید دست و پایمان را گم کنیم...» 🔗 متن کامل این صفحه را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11649/ ☑️ @ShahrestanAdab
8.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم شعرخوانی استاد در دومین شب شعر ضدآمریکایی 🔗 آثار استاد را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: adabbook.com ☑️ @ShahrestanAdab
🔻تو (شعری از ) ▪️تهِ تهِ تهِ این ماجرا تو خواهی بود تو خواهی آمد و آن آشنا تو خواهی بود دلِ دلِ دلِ تنگم چه شکوه‌ها دارد بیا که پاسخ این بی‌نوا تو خواهی بود میِ میِ میِ هفتاد ساله می‌خواهم دوای لکنت این بیت‌ها تو خواهی بود اگر سؤال و جوابی دوباره درگیرد الستُ ربّک قالوا بَلی تو خواهی بود! یکِ یکِ یکِ تقویمم از تو لبریز است که ابتدا تو و تا انتها تو خواهی بود پسِ پسِ پسِ این ابرهای تودرتو خودِ خودِ خودِ آن روشنا تو خواهی بود کمِ کمِ کم از اینجا شهید خواهم رفت اگر اگر اگر آن دلربا تو خواهی بود 🔗 مجموعه‌شعر «مهدی جهاندار» را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: adabbook.com/عشق-سوزان-است ☑️ @ShahrestanAdab
🔻همای ادب در ایران (یادداشتی از در سالگرد درگذشت علامه ) ▪️«نسلی از ادیبان ایران از اواخر قرن قبلی ظهور کردند که فرهنگ و ادبیات قدیم فارسی را با تحولات جهان معاصر کردند. هنوز یکی دو بازمانده از ایشان، نفس در نفس ما دارند. نسلی که با علامه محمد قزوینی آغاز می­‌شود و هنوز در محضر محمدرضا شفیعی کدکنی و مهدی محقق، ادامه دارد. آن‌ها را از هر لحاظ محافظه‌کار می­‌دانند؛ اما اغلب زندگی پر ­ماجرایی داشتند. از مبارزه دهخدا با حکومت تا وزارت گرفتن بهار، از تصحیح متون کلاسیک تا درکار آوردن زبان عامه، از تتبع ادبی تا همراهی با شاعران و نویسندگان رادیکال. جلال همایی یکی از آن شمار بود. نقش مهمی که این مردان بازی کردند به دوره عبور ما از قدیم به جدید، بی‌­ارتباط نیست اما نمی­‌توان اهمیت‌­شان را در همین دانست. آن‌ها میراث گذشته را که داشت در طاقچه فراموشی و انحطاط تاریخی ما به باد می­رفت جذب کردند و امکانات­اش را نشان داده­‌اند و بسیار هم اتفاق افتاد که میراث فارسی را در کار آوردند...» 🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11651 ☑️ @ShahrestanAdab
13.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم شعرخوانی در جشن ، اردیبهشت ۱۳۹۴ 🔗 «غلامرضا طریقی» را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: adabbook.com/گزیده-غزل-غلامرضا-طریقی ☑️ @ShahrestanAdab
🔻دل او (شعری از ، به مناسبت شهادت علیه‌السلام) ▪️چون باد، اگر روی خودش پا نگذارد آزادی خود را به تماشا نگذارد کِل می‌کشد آیینه در آن لحظه که ماهی لب بر لب انگور به شکرانه گذارد در او بنگر درد علی (ع) را که محال است غم ردی از آغوش خودش جا نگذارد از سایۀ خود نیز جلوتر زده تا مرگ بی‌رخصت او بر دل او پا نگذارد این سان که گذر می‌کند از خویش به اکراه ترسم که دری پشت سرش وا نگذارد وقتی دلش آغشته به «یارب» شده، سم هم تاثیر شگفتی به طپش‌ها نگذارد ☑️ @ShahrestanAdab
🔻تیرباران (داستانی چندکلمه‌ای از ، با ترجمۀ ) ▪️شش وزیر کابینه را شش‌و‌نیم صبح، جلوی دیوار بیمارستان تیرباران کردند. در حیاط بیمارستان چاله‌ها پر از آب شده‌بودند. کف حیاط پرشده بود از برگ‌های ریخته شده سبز. باران شلاقی می‌بارید. جلوی همه پنجره‌ها را با میخ کوبیده بودند. یکی از وزیرها حصبه داشت. دوسرباز او را پایین آوردند و زیر باران حملش کردند. سربازها تلاش می‌کردند جلوی دیوار او را سرپا نگهدارند، اما نشست توی چاله آب. پنج وزیر دیگر، ساکت ایستاده بودند جلوی دیوار. آخرسر افسر به سربازها گفت که برای سرپا نگهداشتنش تلاش نکنند. اولین تیر را که شلیک کردند، وزیر ششم نشسته بود توی چاله آب و سرش را گذاشته بود روی زانوهاش. ☑️ @ShahrestanAdab
🔻همین (شعری از کتاب سرودۀ ) ▪️نرفته از یادم؛ آمد و نشست و گریست دلش شکست خدایا! دلش شکست و گریست همیشه مست که می‌شد، بلند می‌خندید چه شد که مست شد و ناگهان نشست و گریست؟ چه رفت بر دلش آیا، چه بر سرش آمد چه شد که خسته شد و باز چشم بست و گریست؟ چه چاره داشت؟ نمی‌دانم و نمی‌دانست همین! گذاشت فقط دست روی دست و گریست گریست؛ آینۀ هق‌هقِ کسی شده بود اگر غلط نکنم عاشقِ کسی شده بود... 🔗 «صبح زود» را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: adabbook.com/صبح-زود ☑️ @ShahrestanAdab