eitaa logo
شهرستان ادب
1.3هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
289 ویدیو
6 فایل
موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب ShahrestanAdab.com ارتباط با مدیر کانال: @ShahrestaneAdab
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻دزدِ قدیم (تازه‌ترین سرودۀ انتقادی استاد ) ▪️«در هیچ دوره دزد چنین معتبر نبود ‌دزدی گناه بود در ایران هنر نبود ‌او را ندیده بود کسی و نمی‌شناخت ‌نامی نداشت دزد و چنین نامور نبود ‌خاور نمی‌شناختش و هیچ جلوه‌ای ‌از او هر آینه به شبِ باختر نبود ‌دستش نبود رو و نمی‌زد به طبلِ فُحش ‌در پرده بود دزد و چنین پرده‌در نبود ‌از او سراغ، اهلِ محل هم نداشتند ‌اینگونه در تمامِ جهان مشتهر نبود ‌دزد قدیم زحمت بسیار می‌کشید ‌سردرد داشت دزدی و بی‌دردسر نبود ‌دزدان قدیم در دلِ شب راه می‌زدند ‌در روشنایِ روز از آنها خبر نبود ‌دزدی شگون نداشت به وقتِ اذانِ صبح ‌دزدِ قدیم، سارقِ وقتِ سحر نبود ‌رویی نداشت دزد که حاضر شود به جمع ‌در خلق هیچ، از همه اینگونه سر نبود ‌میزد به چاک رویی اگر دیده بود گاه ‌یعنی به فکرِ خواستنِ آستر نبود...» 🔗 ادامۀ این شعر را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11646 🔗 آثار استاد امیری‌اسفندقه را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: www.adabbook.com/ ☑️ @ShahrestanAdab
🔻گفت‌وگوی چهل و یکم با عطار (یادداشت بر کتاب اثر ، به مناسبت قیام تاریخی مردم مشهد در مسجد گوهرشاد) ▪️«چهل عدد کمال است و همین عنوان "چهل و یکم" بر روی جلد کتابی کافی است که شک ببریم نویسنده قرار است در ادامه سنت خودمان، ما را برساند به نقطه ویژه کامل شدن، به گاهِ تماشای وصال، به زمانِ تکامل، به وقت رسیدن. چند صفحه که می‌رویم جلو و می بینیم که پای تذکره الاولیاء عطار وسط کشیده شده، شصتمان خبردار می‌شود که این داستان همین طوری رهایمان نخواهد کرد و دستمان را توی دست کسی اهل کمال خواهد گذاشت، کسی که سری توی سرها درآورده باشد. با دیدن حرم امام رضا علیه‌السلام در همان ابتدای کار متوجه می‌شویم که هر اتفاقی هست در همین مکان خواهد افتاد، منتها نمی‌دانیم چه چیزی در انتظار ماست. این نشانه‌ها کافی نیستند تا ما با یک قصه سروسامان‌دار روبه‌رو باشیم. می‌شود بی‌سلیقگی نویسنده همه آن‌ها را تکه پاره این‌جا و آن‌جای اثر پخش و پلا بپاشد و آخر سر هم اثر با اظهار فضلی تمام شود...» 🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11647 ☑️ @ShahrestanAdab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم شعرخوانی در دومین شب از ، ویژه 🔗 آثار «محمدمهدی سیار» را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: AdabBook.com ☑️ @ShahrestanAdab
🔻حاج آقا خاص (تازه‌ترین سرودۀ انتقادی دکتر ) ▪️به به از پروندۀ پر بار حاج آقای خاص مدركش فوق تخصص از دهات هندوراس در جوانی مدتی هم رفته حتی مدرسه چند سالی درس خوانده، فوق فوقش شش كلاس سال‌ها نعره زده در هیئت تقسیم پست وقت تقسیم مناصب جمع، شش دانگ حواس نصب تقوی، نصب داغ مهر، حتی نصب ریش جامع انواع ارزش‌هاست، حتی اختلاس شركت و بانک و پاساژ و برج و ویلا مرحبا سكه و وام و سهام و ارز و كوه اسكناس در دیانت در سیاست در ریاست، پشت میز عاشق انواع منصب بوده او در هر لباس دین و دنیا را نباشد هیچ از دستش خلاص بوده است و هست و خواهد بود حاج آقای خاص 🔗 مجموعه‌شعر دکتر امینی را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: AdabBook.com ☑️ @ShahrestanAdab
🔻«سازمان ملل» به روایت | از کتاب (چهل‌وپنجمین صفحه از ، به مناسبت زادروز سرکار خانم -مترجم این اثر-) ▪️«از ساعت شش صبح، یعنی ساعتی که بخش جراید، اولین نسخه‌های روزنامه‌هایی را که با عناوین بزرگ، حضور "مستأجر مخفی" را در سازمان ملل اعلام کرده بودند برایش فرستاد، دبیر کل تراکنار خود را به دست حکیمان سپرد. حدود یک بعدازظهر به حد کفایت سلامتی‌اش را باز یافته بود تا با مشاوران اصلی‌اش مشورت کند. او از ایشان خواست: "آرام باشید آقایان. آرام. خانم، شما هم بیست قطره والرین روی تکه قندی بریزید و به من بدهید. می‌خواهم نمونه‌ای کامل از آرامش به دنیا اهدا کنم! حتا اگر از این آرامش بمیرم. سازمان ملل باید به دنیا..." منشی دوای او را داد و گفت: "بیست قطره والرین روی یک تکه قند." "هان؟ چه می‌گفتم، کجا بودم؟" بگتیر آرام گفت: "می‌گفتید که ما نباید دست و پایمان را گم کنیم...» 🔗 متن کامل این صفحه را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11649/ ☑️ @ShahrestanAdab
🔻تو (شعری از ) ▪️تهِ تهِ تهِ این ماجرا تو خواهی بود تو خواهی آمد و آن آشنا تو خواهی بود دلِ دلِ دلِ تنگم چه شکوه‌ها دارد بیا که پاسخ این بی‌نوا تو خواهی بود میِ میِ میِ هفتاد ساله می‌خواهم دوای لکنت این بیت‌ها تو خواهی بود اگر سؤال و جوابی دوباره درگیرد الستُ ربّک قالوا بَلی تو خواهی بود! یکِ یکِ یکِ تقویمم از تو لبریز است که ابتدا تو و تا انتها تو خواهی بود پسِ پسِ پسِ این ابرهای تودرتو خودِ خودِ خودِ آن روشنا تو خواهی بود کمِ کمِ کم از اینجا شهید خواهم رفت اگر اگر اگر آن دلربا تو خواهی بود 🔗 مجموعه‌شعر «مهدی جهاندار» را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: adabbook.com/عشق-سوزان-است ☑️ @ShahrestanAdab
🔻همای ادب در ایران (یادداشتی از در سالگرد درگذشت علامه ) ▪️«نسلی از ادیبان ایران از اواخر قرن قبلی ظهور کردند که فرهنگ و ادبیات قدیم فارسی را با تحولات جهان معاصر کردند. هنوز یکی دو بازمانده از ایشان، نفس در نفس ما دارند. نسلی که با علامه محمد قزوینی آغاز می­‌شود و هنوز در محضر محمدرضا شفیعی کدکنی و مهدی محقق، ادامه دارد. آن‌ها را از هر لحاظ محافظه‌کار می­‌دانند؛ اما اغلب زندگی پر ­ماجرایی داشتند. از مبارزه دهخدا با حکومت تا وزارت گرفتن بهار، از تصحیح متون کلاسیک تا درکار آوردن زبان عامه، از تتبع ادبی تا همراهی با شاعران و نویسندگان رادیکال. جلال همایی یکی از آن شمار بود. نقش مهمی که این مردان بازی کردند به دوره عبور ما از قدیم به جدید، بی‌­ارتباط نیست اما نمی­‌توان اهمیت‌­شان را در همین دانست. آن‌ها میراث گذشته را که داشت در طاقچه فراموشی و انحطاط تاریخی ما به باد می­رفت جذب کردند و امکانات­اش را نشان داده­‌اند و بسیار هم اتفاق افتاد که میراث فارسی را در کار آوردند...» 🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11651 ☑️ @ShahrestanAdab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم شعرخوانی در جشن ، اردیبهشت ۱۳۹۴ 🔗 «غلامرضا طریقی» را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: adabbook.com/گزیده-غزل-غلامرضا-طریقی ☑️ @ShahrestanAdab
🔻دل او (شعری از ، به مناسبت شهادت علیه‌السلام) ▪️چون باد، اگر روی خودش پا نگذارد آزادی خود را به تماشا نگذارد کِل می‌کشد آیینه در آن لحظه که ماهی لب بر لب انگور به شکرانه گذارد در او بنگر درد علی (ع) را که محال است غم ردی از آغوش خودش جا نگذارد از سایۀ خود نیز جلوتر زده تا مرگ بی‌رخصت او بر دل او پا نگذارد این سان که گذر می‌کند از خویش به اکراه ترسم که دری پشت سرش وا نگذارد وقتی دلش آغشته به «یارب» شده، سم هم تاثیر شگفتی به طپش‌ها نگذارد ☑️ @ShahrestanAdab
🔻تیرباران (داستانی چندکلمه‌ای از ، با ترجمۀ ) ▪️شش وزیر کابینه را شش‌و‌نیم صبح، جلوی دیوار بیمارستان تیرباران کردند. در حیاط بیمارستان چاله‌ها پر از آب شده‌بودند. کف حیاط پرشده بود از برگ‌های ریخته شده سبز. باران شلاقی می‌بارید. جلوی همه پنجره‌ها را با میخ کوبیده بودند. یکی از وزیرها حصبه داشت. دوسرباز او را پایین آوردند و زیر باران حملش کردند. سربازها تلاش می‌کردند جلوی دیوار او را سرپا نگهدارند، اما نشست توی چاله آب. پنج وزیر دیگر، ساکت ایستاده بودند جلوی دیوار. آخرسر افسر به سربازها گفت که برای سرپا نگهداشتنش تلاش نکنند. اولین تیر را که شلیک کردند، وزیر ششم نشسته بود توی چاله آب و سرش را گذاشته بود روی زانوهاش. ☑️ @ShahrestanAdab
🔻همین (شعری از کتاب سرودۀ ) ▪️نرفته از یادم؛ آمد و نشست و گریست دلش شکست خدایا! دلش شکست و گریست همیشه مست که می‌شد، بلند می‌خندید چه شد که مست شد و ناگهان نشست و گریست؟ چه رفت بر دلش آیا، چه بر سرش آمد چه شد که خسته شد و باز چشم بست و گریست؟ چه چاره داشت؟ نمی‌دانم و نمی‌دانست همین! گذاشت فقط دست روی دست و گریست گریست؛ آینۀ هق‌هقِ کسی شده بود اگر غلط نکنم عاشقِ کسی شده بود... 🔗 «صبح زود» را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: adabbook.com/صبح-زود ☑️ @ShahrestanAdab
🔻دنیای قشنگ مجازی نو (یادداشت بر رمان اثر ، به مناسبت زادروز این نویسندۀ شهیر انگلیسی) ▪️«آلدوس هاکسلی از آن انگلیسی‌هایی است که روحیۀ آلمانی دارد. می‌دانید که توجه به علم (حتی در هنر) و مخصوصاً توجه به دقت عملی از ویژگی‌های هنرمندان انگلیسی است. مثلاً "کانل دویل" می‌توانست با دقت "شرلوک هلمز" خواننده‌هایش را سر ذوق بیاورد. ما ایرانی‌ها همیشه انگلیسی‌ها را با یک‌جور ژست اضافی در آداب‌دانی می‌بینیم: کسانی‌که سرمیز نهار چنگال و دستمالی به بزرگی یک پتوی مسافرتی همراه دارند. اما هاکسلی به این دقت عملی شک کرده است. از این‌رو آن روح انتقادی و رمانتیک آلمانی در آثارش به چشم می‌خورد. او در معروف‌ترین رمانش، یعنی "دنیای قشنگ نو" تصویری از لندنِ آینده به دست می‌دهد. مردمی که از دورۀ جنینی تحت کنترل کامل ماشین‌ها به وجود می‌آیند و تحت برنامه‌ای از پیش تعیین شده بزرگ می‌شود. شاید در اولین نگاه، این کار را ادامۀ همان بدبینی به علم بدانیم که در سفر سوم گالیور به قلم "جاناتان سوییفت" نوشته شده بود...» 🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11655 ☑️ @ShahrestanAdab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم شعرخوانی در دومین شب شعر ضدآمریکایی ، آبان ۱۳۹۷ 🔗 و ، دو دفتر شعر سرکار خانم غیاثوند را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: adabbook.com ☑️ @ShahrestanAdab
🔻نامسلمان (چند رباعی تازه از ) ▪️کفریم، تو زنده کن به ایمان ما را عیبیم، تو رحم کن بپوشان ما را صبر تو کشانده‌ست به عصیان ما را اینقدر مخواه نامسلمان ما را ▪️کی می‌شود از مهر تو، شرمنده نشد یا بنده‌نوازی تو را بنده نشد؟ از خشم تو بندۀ گنه‌کار گریخت اما به کسی جز تو پناهنده نشد ▪️آن محرم چشمه‌های تسنیم، کجاست آن سینۀ خالی از غم و بیم، کجاست گیریم که بگذرد خداوند از ما ذوقی که بهشت را بفهمیم کجاست؟! ▪️اشک آوردم، آتش آه آوردم هم نامه و هم روی سیاه آوردم هرکس به تمنای تو چیزی آورد من هیچ نداشتم، گناه آوردم ▪️با آنکه دمی نبوده خرسند از من هرگز نبریده‌است پیوند از من از این همه عیب‌پوشی‌اش حیرانم انگار حیا کرد خداوند از من! ▪️از تن بگذر، تدارک رفتن کن تاریک نمان، چشم و دلی روشن کن عریانی محشر است، در پیش رفیق! احرام نبستی، کفنی بر تن کن ▪️ای نفس! تو را نمازِ خجلت‌باری‌ست هر رکعت تو، منت بی‌مقداری‌ست مغرور مشو، به داغ پیشانی خویش در فاصلۀ دوسجده، استغفاری‌ست ▪️در سینه، هزار عیب پنهان داریم از کعبۀ دل، روی به شیطان داریم هیچیم و غم فلان و بهمان داریم موریم و گلایه از سلیمان داریم 🔗 آثار «میلاد عرفان‌پور» را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: Adabbook.com ☑️ @ShahrestanAdab
🔻سرخ‌نگار سبزوار | پی‌جویی ردپای ستیهندگی و ستیزندگی در آثار (به قلم دکتر در زادروز این نویسندۀ معاصر) ▪️«محمود دولت‌آبادی نویسنده‌ای است "مردمی" و برخاسته از توده مردم و نگاشته‌های نگارینش رویه و سویه اجتماعی دارند؛ اما آیا این آثار از طعم و لون سیاسی هم برخوردار و بهره‌مندند؟ سرمان فرومی‌افتد وقتی برمی‌خوریم به یکی "از رمان‌های رئالیستی- جامعه‌گرای سیاسی و تاریخی با گرایش گاهگاهِ سوسیالیستی" (تسلیمی، ۱۳۹۳: ۱۳۷) و تازه جز کلیدر مواجهیم با جای خالی سلوچ، آوسنه‌ باباسبحان، با شبیرو، گاواره‌بان، عقیل‌عقیل، ققنوس، لایه‌های بیابانی، هجرت سلیمان و ... . به قول زنده‌نام نادر ابراهیمی: "محمود دولت‌آبادی در مجموعه آثارش نویسنده‌ای است که با یکدندگی در اندیشه دردهای مردم است و فقر و استثمار و ستم زمین‌داران و مالکان و ستم‌دیدگان بی‌حدوحساب طبقات مستضعف." (ابراهیمی، ۱۳۶۹: ۶۹)...» 🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11656 ☑️ @ShahrestanAdab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم شعرخوانی در جشن ، اسفند ۱۳۹۵ 🔗 اثر «مهدی مظفری ساوجی» را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: adabbook.com/به-شکوفۀ-سیب ☑️ @ShahrestanAdab
🔻طلسم (شعری از ) ▪️دل بریدم از تو اما دیگر این دل، دل نشد آه از این عشق جز شرمندگی حاصل نشد گریه‌هایم رود شد دریا شد اقیانوس شد شانه‌ای امواج اشکم را ولی ساحل نشد خواستم از نو بسازم این دل صدپاره را تکه‌ای کم بود از آن، پازلم کامل نشد دیدمت با دشمنانم، خاک بر سر ریختم چشمۀ رویایت اما در خیالم گل نشد عکس تو دارد کماکان دلربایی می‌کند چشم‌های تو طلسمی داشت که باطل نشد با خیالت زندگی کردم تمام عمر را هرچه کردم بیخیال تو شود این دل، نشد ☑️ @ShahrestanAdab
🔻موبی‌دیک و یک حماسۀ نهنگی (بررسی تمدن آمریکایی ذیل رمان اثر ، یادداشتی به قلم ) ▪️«نهنگ عنبر از آن ماهي‌هاي خجالتي است كه بيشتر وقتش را صرف گم وگور كردن خود در اعماق دريا مي‌كند. مي‌گويند يك بار آمده روي آب و حضرت يونس را بلعيده و به اين ترتيب در كتاب مقدس ثبت شده است. هيچ موجود زنده‌اي روي زمين بزرگ‌تر از او نيست. و اين چيزها آدم‌ها را وسوسه مي‌كند بروند توي كوكش تا سر از كارش در آورند. هرمان ملويل پانزده سال قبل از جنگ داخلي شمال و جنوب در آمريكا نشست پشت ميز تحرير و يك سال و نيم تايپ كرد تا موبي‌ديك را اول در لندن و بعد در آمريكا چاپ كند. دوران شلوغي بود و هي جنگ و بحران اقتصادي از پي هم آمدند تا در سراسر قرن نوزدهم كسي براي اين رمان بلندبالا، تره هم خرد نكند. اما در قرن بيستم فاكنر و لارنس حسابي در شهرت كتاب دم دادند و آنقدر در اين جا و آنجا خوانده شد تا اينكه در فهرست بهترين رمان‌ها درآمد. تازه آن وقت بود كه اهميت كتاب و اصلا دهه‌هاي ۱۸۴۰ و ۱۸۵۰ معلوم شد...» 🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11658 ☑️ @ShahrestanAdab
🔻لبنان (شعری از کتاب سرودۀ ) ▪️هی می‌خواستم گریه کنم هی آب‌ها اشک دریا را پوشانده بود هی این دریا که بی‌مقدّمه آمده در سفرۀ دل من با لخته‌لخته ماهی هی... لبنان را به‌خاطر می‌سپرم زنی در ایوان غروب چشم به‌راهِ فرزند اروپایی‌اش و شویی که از جنگ بازنخواهد گشت * دریا مردی را که با خود می‌برد دیگر نخواهد دید 🔗 این کتاب را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: adabbook.com/بی-کتابی ☑️ @ShahrestanAdab
🔻امانات از دست رفته (در حاشیۀ رمان اثر ، به قلم ) ▪️«"بی‌کتابی" اثری تاریخی‌ست که به مسئله هنر، وجدان، امانت‌داری و از همه مهم‌تر "کتاب" می‌پردازد. اثری که با افسانه‌ها و خرده روایات داستانی آمیخته شده و توانسته ساختن جهانی کهن را عهده‌دار شود. به کاربردن اصطلاحات قدیمی، تصویرکردن پوشش‌ها، معماری خانه‌ها و کاخ‌ها و تلفیق صحنه‌های خشن و رمزآلود در تقابل با روایت لطیف و دقیق از نقش‌ها و نگاره‌ها تضاد جالبی را در کل رمان ایجاد کرده است. نکته مهمی که می‌توان به آن اشاره داشت، توجه نویسنده به حفظ کشش داستان و جذابیت ماجراست. گاه ممکن است داستان‌هایی از این دست که نثر کهن دارند، به دلیل سخت‌خوان بودن از حوصله خواننده خارج شوند و کنار گذاشته شوند. اما "محمدرضا شرفی خبوشان" توانسته در همان صفحات ابتدایی داستان را از جایی شروع کند که مخاطب را گیر می‌اندازد و او را به خواندن ادامه ماجرا مشتاق می‌کند...» 🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11661 🔗 «بی‌کتابی» را از فروشگاه اینترنتی تهیه نمایید: adabbook.com/بی-کتابی ☑️ @ShahrestanAdab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نماهنگ (به مناسبت ) ▪️شاعر: ▪️خواننده: ▪️آهنگساز: ▪️تنظیم: ▪️تولید معاونت هنری سازمان فرهنگی‌هنری شهرداری تهران 🔗 متن شعر را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11662 ☑️ @ShahrestanAdab
🔻جاذبه (شعری از ) ▪️دو دقیقه تنها دو دقیقه کافی بود تا برادر بزرگترت باشم از کودکی می‌خواستی بزرگ شوی چندان که سیبی را به درخت کنجکاو همسایه برگردانی راه می‌افتادیم در همهمۀ مدرسه‌ای که از دیدن نیمه‌های سیب به اشتباه می‌افتاد تاریخی که هیچ‌کاری به تولدمان نداشت زبانی که حرفمان را نمی‌فهمید و حسابی که پاکمان می‌کرد گفتند و گفتند و هیچ نگفتند که این کدام جاذبه است که سیب را برمی‌گرداند به شاخه... بزرگتر که شدی دیگر هیچ‌کس ما را با هم اشتباه نگرفت نه تیری که پیشانیت را شکافت نه فرشتگانی که آمده بودند برای بردنت آنقدر پیدایت نکردند تا سردرآوردی از خواب‌های مادربزرگ تکیه داده بر درختی سپیدار خیره بر دور دست لبخند بر لب از جاذبه‌ای که خود کشف کرده بودی هنوز هم که هنوز است این تویی که دردهای بی‌بی نرگس را می‌بویی و تو را دعا می‌کند نابینای محله وقتی نجاتش می‌دهم از چشم‌های دریدۀ خیابان. مانده‌ام میان قاب‌هایی که جای تو را پر نمی‌کنند بی‌خواب پدری که در کنار تو خوابش برده است بی‌تاب مادری که تمام روز را به من خیره می‌شود تا تمام شب خواب تو را ببیند روی همه نامه‌ها نام تو نوشته شده است چندان که بر پیشانی کوچه تا از بن بست درآید و بر سر در مدرسه تا دیگر به اشتباه نیفتد. این روزها حس می‌کنم بزرگتر از آن شده‌ای که برادر بزرگترت باشم. ☑️ @ShahrestanAdab