eitaa logo
شهرستان ادب
1.3هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
289 ویدیو
6 فایل
موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب ShahrestanAdab.com ارتباط با مدیر کانال: @ShahrestaneAdab
مشاهده در ایتا
دانلود
📕 بیست و یکمین میزگرد از سری میزگردهای آزاد ادبی در موسسه‌ی شهرستان ادب برگزار شد و با حضور آقایان محمدقائم خانی، علیرضا سمیعی، علی الماسی زند و محمدحسن نیلی درباره‌ی اثر به بحث و گفت‌وگو پرداختند. خلاصه جلسه: ✔️ : «مسئله‌ی فضیلت‌مندی و پرکسیس را در «هملت» می‌بینیم. در این اثر تلاش شده امور کاملا در نسبت با زمینه های ان دیده شوند و از مواجهه انتزاعی و بی زمان با امر اخلاقی و اجتماعی احتراز شود.» ✔️ : «درگیری انسان با خودش و قرارگرفتن بر سر دوراهی انتخاب مسیر کمال یا قهقهرا از تم‌های اصلی تراژدی های شکسپیر است. از نظر شکسپیر اراده، اختیار و انتخاب، حلقه‌ی واسط انسان و فضیلت‌ مندی هستند. ردپای آثار اومانسیت هایی چون اراسموس و پیکودلامیراندولا در آثار وی مشهود است.» ✔️ : «در نفی، طرح کلی باشکوه از فضیلت در عالم ذهن از بین می‌رود. انسان در لحظه‌ی عمل نمی‌تواند اموری را که در آنها شک دارد از هم تفکیک کند. در آثار شکسپیر به خصوص «هملت» ما این موضوع را به وفور می‌بینیم». ✔️ : ««در «هملت» بحران داوری داریم. مسئله اینجاست که در «هملت» ما یک حکم اخلاقی از پیش تعیین شده که تمام مسائل را بر اساس آن بسنجیم نداریم. در صحنه و موقعیت حکم اخلاقی ممکن می‌شود.» ▪️گزارش و مشروح این نشست به زودی منتشر خواهد شد. ☑️ @ShahrestanAdab
🔻مختارنامه‌ای دیگر | معرفی کتاب اثر (به قلم ویژه پرونده ) ▪️ «...در میان قفسه‌های کتاب‌فروشی می‌گشتم که این کتاب را دیدم و آن را تهیه کردم. شاید به دو دلیل؛ اولی، که محرک اصلی بود، تازه بودن اثر از حیث زمان انتشار بود و دیگری این‌که کتاب درباره‌ی مختار بود. مدتی از پخش و تماشای "مختارنامه" می‌گذشت و برایم خواندن دوباره‌ی آن و نگاه به آن برهه از میان واژگان خوش بود. رمان "چابکسوار" به قلم مسلم ناصری، سرچشمه‌ای دارد که خود نویسنده آن را متن مقدس نامیده است. وی در سفری به عراق با کاغذهایی دست‌نوشت و قدیمی برخورد می‌کند که در آن پیرمردی خود را به دودوی کاتب نسبت می‌دهد و سخن می‌گوید از کسی به نام ابواسحاق. آقای ناصری که خود در حوزه‌ی تاریخ تشیع تحصیل کرده‌اند، پیگیر می‌شوند و حاصل جست‌وجوها و تحقیق‌هاشان می‌شود رمانی با عنوان چابکسوار. از حیث ژانر که پرواضح است با رمان تاریخی مواجه‌ایم و برای غالب ما که مختارنامه را دیده‌ایم، احتمالاً این‌گونه رقم خواهد خورد که درمیان سطرهای کتاب به دنبال صحنه‌ها و تصاویر این سریال باشیم و مدام آن‌ها را مرور کنیم. اما از نظر نثر، متنی که به مخاطب ارائه شده، خالی از اشکالات تایپی و ویرایشی و... نیست. همان دلیلی که پیش از این یک‌بار انتشار کتاب را برای نخستین بار و بعد از چاپ آن به وقفه انداخت، همچنان پابرجاست و کاملاً برطرف نشده است. امید که رفع شود...» ادامه‌ی این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9497 ☑️ @ShahrestanAdab
🔻 جعبه‌های پر از خالی (یادداشتی از بر نمایشنامه‌ی "رؤیای آمریکایی" اثر در سالگرد درگذشت او که پیش از این در سایت شهرستان ادب منتشر شده است) ▪️ «اما «رؤیای آمریکایی» که شاهکار ماندگار البی است، با زبانی طنزآلود و دردناک و با بهره‌گیری از قلم استواری که کارهای البی را به «اوژن یونسکو»، خالق نمایشنامۀ زیبای «کرگدن»، شبیه می‌کند؛ زندگی سه نسل از یک خانوادۀ آمریکایی را روایت می‌کند. قدیمی‌ترین و اولین نسل، مادربزرگ پیر داستان است که با ساختن جعبه‌های کوچک و بزرگ خالی، روزگار خود را می‌گذراند. گرچه رفتار او برای حفظ استقلال مالی و عدم اتکا به دو نسل بعدی که قصد حذف او را دارند، شایان تقدیر است؛ اما ایدئولوژی اصلی البی برای نگارش این اثر که همان «پوچی و توخالی بودن رؤیای آمریکایی» است، خود را در همین کار به ظاهر سادۀ مادربزرگ نشان می‌دهد. »... ادامه‌ی این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/6299 ☑️ @ShahrestAnadab
🔻 نه پیشوند و نه پسوند (پرونده سایت شهرستان ادب را با شعری خواندنی از استاد در بزرگداشت جناب (علیه السلام) تازه می‌کنیم: ▪️ حسین آمد و آزاد از یزیدت کرد خلاص از قفس وعده و وعیدت کرد سیاه بود و سیاهی هر آنچه می‌دیدی تو را سپرد به آیینه، روسپیدت کرد چه گفت با تو در آن لحظه‌های تشنه حسین؟ کدام زمزمه سیراب از امیدت کرد به دست و پای تو بار چه قفل‌ها که نبود حسین آمد و سرشار از کلیدت کرد جنون تو را به مرادت رساند ناگاهان عجب تشرف سبزی! جنون مریدت کرد نصیب هرکس و ناکس نمی‌شود این بخت قرار بود بمیری خدا شهیدت کرد نه پیشوند و نه پسوند، حر حری تو حسین آمد و آزاد از یزیدت کرد ☑️ @ShahrestanAdab
🔻الرحیل... الرحیل ( روایت عاشورایی شهید از کتاب ) ▪️«... راوی: صبح شد و بانگ الرحیل برخاست و قافله عشق عازم سفر تاریخ شد. خدایا، چگونه ممکن است که تو این باب رحمت خاص را تنها بر آنان گشوده‌باشی که در شب هشتم ذی‌الحجه سال شصتم هجری مخاطب امام بوده‌اند و دیگران را از این دعوت محروم خواسته باشی؟ آنان را می‌گویم که عرصه حیاتشان عصری دیگر از تاریخ کره ارض است. هیهات ما ذلک الظن بک ـ ما را از فضل تو گمان دیگری است. پس چه جای تردید؟ راهی که آن قافله عشق پای در آن نهاد راه تاریخ است و آن بانگ الرحیل هر صبح در همه‌جا بر می‌خیزد. واگر نه، این راحلان قافله عشق، بعد از هزار و سیصد چهل و چند سال به کدام دعوت است که لبیک گفته‌اند؟ الرحیل! الرحیل! اکنون بنگر حیرت میان عقل و عشق را! اکنون بنگر حیرت عقل و جرأت عشق را! بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند... راحلان طریق عشق می‌دانند که ماندن نیز در رفتن است. جاودانه ماندن در جوار رفیق اعلی و این اوست که ما را کشکشانه به خویش می‌خواند... » ادامه‌ی این روایت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9503 ☑️ @ShahrestanAdab
🔻گزارش تصویری دومین جلسه دوره آموزشی #زیبایی_شناسی_در_فرهنگ_ایرانی با تدریس دکتر #شروین_وکیلی 🔗 ShahrestanAdab.com/Content/ID/9491 ☑️ @ShahrestanAdab
🔻گزارش تصویری کارگاه #یکشنبه_های_داستان ▪️تقدیر شهرستان ادب از استاد #مجید_قیصری : 🔗 ShahrestanAdab.com/Content/ID/9504 ☑️ @ShahrestanAdab
🔻گزارش تصویری نشست نقد و بررسی آثار #افسانه_غیاثوند در بیستمین جلسه نقد کتاب #یک_ماه_یک_کتاب 🔗 ShahrestanAdab.com/Content/ID/9509 ☑️ @ShahrestanAdab
🔻 به دنیا می‌دهد بی‌تابیِ گهواره پیغامی (برگ دیگری از پرونده را با شعری برای حضرت ، کوچک‌ترین شهید کربلا، ورق می‌زنیم. این اثر تازه‌ترین شعر ، شاعر آیینی اهل قم، است.) ▪️ نباشد در جهان وقتی که از مردانگی نامی به دنیا می‌دهد بی‌تابیِ گهواره پیغامی غریبیِ پدر را می‌زدی فریاد با گریه گلویت غرق خون شد تا نماند هیچ ابهامی گلویت از زبانت زودتر واشد، نمی‌بینم سرآغازی از این بهتر، از این بهتر سرانجامی تو در شش بیت حق مطلب خود را ادا کردی چه لبخند پر از وحیی چه اشک غرق الهامی علی را استخوانی در گلو بود و تورا تیری چه تضمینی، چه تلمیحی، چه ایجازی، چه ایهامی تورا از واهمه در قامت عباس می‌بیند اگر تیر سه‌شعبه کرده پیشت عرض اندامی الا یا قوم ان لم ترحمونی فارحمو هذا... برید این جمله را ناگاه تیرِ نابه‌هنگامی چنان سرگشته شد آرامش عالم که برمی‌داشت به سوی خیمه ها گامی به سوی دشمنان گامی برایت با غلاف از خاک ها گهواره می‌سازد ندارد دفنت ای شش‌ماهه غیر از بوسه احکامی چه خواهد کرد با این حلق اگر ناگاه سر نیزه... چه خواهد کرد با این سر اگر سنگ از سر بامی... کنار گاهواره مادر چشم‌انتظاری هست برایش می‌برد با دست خون‌آلوده پیغامی ☑️ @ShahrestanAdab
🔻مشروح و گزارش تصویری شانزدهمین میزگرد منتشر شد. (گفتگو پیرامون اثر ) ▪️«... در فاصله ی میانه قرن شانزدهم و اوایل قرن هفدهم می زیسته است. سالهایی که معروف هستند به "چینکوئه چنتو" یا همان عصر استادان مسلم (میکل آنژ، رافائل، لئوناردو). خلق تراژدی توسط شکسپیر نشان از آن دارد که او هنوز پس از قریب دویست سال در پارادایم فکری رنسانس و احیای رویکردهای باستانی زیست می کرده و این درحالی است که علاوه بر آن از نظر تاریخی میراث دار رویکردهای اومانیستی مدرن پسا رنسانسی بوده است. تراژدی شکسپیر با تراژدی یونان تفاوت دارد؛ در تراژدی یونانی رو در رو شدن ابرانسان ها با خدایان و اشتباهات و طمع ورزی های آن ها مطرح است، درحالی که شکسپیر به انسان های معمولی و اشتباهات آن ها در بزنگاه های حساس در روابط انسانی می پردازد. در تراژدی یونانی فضا اساطیری بوده و اصلاً رئالیستی نیست ولی در تراژدی شکسپیر رئال است، شخصیت‌ها واقعی هستند و تقابل اصلی، بین انسان و خدا نیست، بلکه بین انسان و انسان یا انسان و وجدان است. درگیری انسان با خودش و قرارگرفتن بر سر دوراهی انتخاب مسیر کمال یا قهقهرا از تم‌های اصلی تراژدی های شکسپیر است. از نظر شکسپیر اراده، اختیار و انتخاب، حلقه‌ی واسط انسان و فضیلت‌ مندی هستند. در تراژدی یونان هامارتیا (Hamartia)(نقاط ضعف ابرقهرمان) است که باعث می‌شود او ناخواسته و در ورطه ای خاص، خطایی (Anagnosis) مرتکب شود. وقتی خطا رخ می‌دهد تراژدی محقق شده و قهرمان در سراشیبی سقوط می‌افتد. همه‌ی این‌ها در تراژدی شکسپیر دیده می‌شود اما مسئله‌اش انسان است. در این جلسه می‌خواهیم تعریف شکسپیر از انسان و به تبع آن فضیلتی که انسان در پی آن خواهد بود را بررسی کنیم...» برای خواندن متن کامل سخنانِ ، ، و در شانزدهمین بوطیقا پیرامون «هملت» اثر شکسپیر این صفحه را در سایت شهرستان ادب ببینید: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9510 همچنین برای مطالعه دیگر میزگردهای بوطیقا سری به صفحه ثابت این برنامه در سایت شهرستان ادب بزنید: 🔗 shahrestanadab.com/بوطیقا ☑️ @ShahrestanAdab
🔻پیمبری دیگر! (ستون شعر سایت شهرستان ادب را با شعری از جناب آقای عضو دوره‌ی ششم به مناسبت شب هشتم محرم ماه،‌ در رثای علیه‌السلام تازه می‌کنیم) ▪️ به پا شده ست در این دشت محشری دیگر چگونه زنده شده باز حیدری دیگر وگفت لشگر کفار یک صدا که مگر بنا نبود نیاید پیمبری دیگر! رجز که خواند بهم زد صفوف لشگر را که امده ست به پیکار صفدری دیگر ابهتش همه را یاد مرتضی انداخت به کربلا چه کند؟ فتح خیبری دیگر امان از ان لحظاتی که بال وپر میزد شکست پیش نگاه حرم پری دیگر به پهلوی گل لیلا که نیزه زار دمید گرفت کرببلا عطر کوثری دیگر فدای ان همه سرهای پر زده تا نی میان آن همه سر بود، او سری دیگری ☑️ @ShahrestanAdab
🔻زیبایی‌شناسی شعر هیأتی عدالت‌خواه (در گفتگو با ) ▪️«...اصل ورود که به‌نظرم ناگزیر است و باید قاعدتاً شعر عاشورایی، شعر شیعی و شعر عدالت‌خواه اینطور باشد که درباره زمانه‌اش سخن بگوید. چرا که نمی‌شود امامی را که زنده است با امت غایب و مرده روایت کرد. باید روایت امامی که حاضر و زنده است، با روایت امت حاضر توأم باشد. معنای امام این است که پیشاپیش امتی قرار گرفته است و آن را به سمت توحید و عدالت هدایت می‌کند. در زمان‌هایی امکان این امر وجود نداشته است اما بعد از انقلاب اسلامی الحمدلله شعر با نگاه به امت حاضر از امام حرف می‌زند. همانطور که در زیارت‌نامه‌ها هم می‌خوانیم از اعتقادات مسلم ماست که ائمه حاضر و ناظرند و سلام ما را پاسخ می‌گویند. از این نظر، اگر آنچه بر امتِ امام می‌رود گفته نشود نقصی در کار هست. البته اگر یک شعری صرفاً به مرثیه پرداخت یا فقط ذکر مصیبت کرد، نمی‌توان به آن ایراد گرفت که چرا روایت امت حاضر در آن غایب است و این کمی سخت‌گیرانه و وسواس‌گونه است، اما مجموعه نگاه یک شاعر و مؤلف و مداح به عاشورا باید قاعدتاً امت حاضر را در همراه با امام روایت کند...» ادامه‌ی این گفتگو را در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9495 پرونده ☑️ @ShahrestanAdab
🔻«چرا شعر برای ایرانیان مهم است؟» | یادداشتی از (به مناسبت ۲۷شهریور روز شعر وادب فارسی) ▪️«...این سوال شاید عجیب به نظر برسد اما گریزی نیست: چرا شعر؟ همه از جایگاه شعر در فرهنگ ایرانی و حوزه‌‌هایی که شعر در آنها حضور مقتدرانه‌ای دارد سخن میگویند. عبارت مشهوری ست اینکه شعر شناسنامه ملی و تاریخی و فرهنگی ماست. منتها کمتر کسی می‌پرسد چرا؟ آری شعر را دوست داریم آنقدر که با وجود اینهمه شاعر روزآمد کوچک و بزرگ که برای همه چیز شعر میگویند باز ظهور شاعر دیگری را به فال نیک میگیریم و خرسندیم. علاقه افراطی ما به شعر بقیه هنرها را از اولیت خارج کرده و تنها در سایه شعرست که احیانا گوشه چشمی هم به آنها داریم. مثلا (عموما در جامعه سنتی تر) تصور قطعه‌ای سیاه مشق خوشنویسی که شعر نباشد و یا اجرای موسیقی بدون شعر عجیب و غیر قابل گذشت ست. در گذشته این حضور به مراتب قدرتمندتر بوده مثلا تصویر سازی و نقاشی همه و همه به واسطه شعر صورت میگرفته. نمونه عجیبتر اینکه؛ میل به حکمت و دریافتهای تحلیلی و عقلی هم ذیل شعر معنا پیدا می کرده ست. مگر شعر در دستگاه فرهنگی ما چه میکند که تا این حد وابسته به آنیم؟...» ادامه‌ی این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید: 🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9514 ☑️ @ShahrestanAdab
🔻حضرت ِعباسی! (با عرض تسلیت به مناسبت فرارسیدن شب تاسوعای حسینی و گرامی‌داشت مقام علیه‌السلام شما را به خواندن قصیده‌ای زیبا و خاص از سرکارخانم دعوت می‌کنیم. گفتنی‌ست خانم هاشمی از چهره‌های درخشان شعر زنان امروز و مترجم کتاب محبوب است) ▪️حضرت ِ عباسي آمد شعر، دستانش طلاست چشم شيطان کور! حالم امشب از آن حال هاست! با عطش وارد شويد! اينجا زمين علقمه است مجلس لب تشنگان حضرت سقا به پاست جمع بي‌پايان ما را نشمريد آمارها! جمع ِ ما هر جور بشماريد هفتاد و دو تاست جاي دنجي خواستي تا با خدا خلوت کني اين حسينيه که گفته کمتر از غار حراست؟ اشک را بگذار تا جاري شود شور افکند هرچه پيش آيد خوش آيد، اشک مهمان خداست شانه خالي کرده‌ايم از کلّ يومٍ اشک و آه گريه‌ي حرّي است اين شب گريه‌ها، اشکِ قضاست اذن ميدان مي‌دهند اينجا به هرکس عاشق است با رجزهاي ابالفضلي اگر آمد سزاست هروله در هروله اين حلقه را چرخيده‌ايم هاي! اي هاجر! بيا در اين حرم، اينجا صفاست شورِ ما را مي‌زند هر تشنه کامي گوش کن! حلقِ اسماعيل هم با العطش‌ها همصداست ايها العشاق! آب آورده‌ام غسلي کنيد شامِ عاشوراست امشب، مقصد بعدي مناست خنده‌ي قربانيان پر کرده گوش خيمه را من نفهميدم شب شادي است امشب يا عزاست؟! گريه هاتان را بياميزيد با اين خنده‌ها سفره‌ي اين شب‌نشينان تلخ و شيرينش شفاست آب باشد مال دشمن، ما تيمم مي‌کنيم آب‌هاي علقمه پابوسِ خاک کربلاست ما اذان‌هامان اذانِ حضرتِ سجادي است همهمه هر قدر هم باشد صداي ما رساست أشهدُ أنَّ محمّد جدّ والاي من است أشهد أنَّ علي إلّاي بعد از لافتاست يک نفر از حلقه بيرون مي‌زند وقت نماز سينه‌ي خود را سپر کرده مهياي بلاست اي مکبّر! وقت کوتاه است، قد قامت بگو صف کشيدند آسمان‌ها، پس علي اکبر کجاست؟ گفت قد... قامت... جوان‌ها گريه‌شان بالا گرفت راستي! سجاده‌هاي ما همه از بورياست! از علي اکبر مگو! مي‌پاشد از هم جمعمان يک نفر اين سو پريشان، يک نفر آن سو رهاست چاره‌ي اين جمع بي‌سامان فقط دستِ يکي است نوحه‌خوان مي‌داند آن منجي خودِ صاحب لواست گفت «عباس!»، آن طرف طفلي صدا زد «العطش!» ناگهان برخاست مردي، گام‌هايش آشناست مشک را بر دوش خود انداخت بسم الله گفت زير لب يکريز مي‌گفت از من آقا آب خواست حضرتِ عباسي از من ديگر اينجا را نپرس آسمان‌ را از کمر انداختن آيا رواست؟ ☑️ @ShahrestanAdab